از هر دری سخنی

گاه نوشته های قابل انتشار، در هر موضوعی!

از هر دری سخنی

گاه نوشته های قابل انتشار، در هر موضوعی!

از هر دری سخنی

گاه خنده ای تلخ و گاه تلخی یک خنده، وجودت را در آتشی غریب می سوزاند...
اینجا غمکده ای است، پر از درد رفتن...
و تماشاکده ای است، لبریز از جدایی...
اینجا دنیاست!
سرای بی کسی...

  • ۰
  • ۰

از بین سریال های زامبی محور (ژانر بقا) به تازگی سریال تابستان سیاه در حال دوبله شدن است. فصل اول این سریال به طور کامل دوبله شده و فصل دوم آن هم کامل عرضه شده اما هنوز دوبله نشده است. موضوع سریال که روشن است: تلاش برای بقا.

شهر آلوده شده است و فیلم روایت افرادی است که تلاش می کنند زنده بمانند. اما به نظرم این سریال، حداقل در قسمت های ابتدایی بسیار ضعیف عمل کرده است. البته من آنرا تا آخر خواهم دید. اما تنها به علت جذابیت موضوع و داستانی که چنین سریال هایی دارند. و البته به این علت که انتخاب دیگری وجود ندارد. بعد از مردگان متحرک و زد نیشن سریال دوبله دیگری با این موضوع در دست نیست.

در قسمت های ابتدایی صحنه هایی را شاهدیم که به معنی واقعی کلمه نفرت انگیز است. در بخشی از فیلم شخصیت زن داستان، که اسمش مهم نیست، حماقت می کند و برای کودکی که کمک می خواهد، و البته از شواهد مشخص است که تله ای در کار است، دل می سوزاند. شخصیت مرد داستان تلاش می کند تا او را منصرف کند اما موفق نمی شود. بالاخره آنها در تله می افتند. در این حین هم حماقت های ریز و درشتی از زن مورد اشاره می بینیم که باعث تعجب است.

اگر این داستان قرار است جامعه را به تصویر بکشد و برخورد و روش انسان ها را در آن شرایط سخت نشان بدهد، باید واقعی باشد. به نظر من هیچ انسانی به اندازه آن زن «احمق» نیست. و از آن احمق تر مردی است که نه یک بار، بلکه چندین بار تسلیم حماقت های آن زن می شود. وقتی زن و مرد به تله می افتند، گروه مقابل اسلحه مرد را مطالبه می کند تا پس از آن اجازه بدهد آنها بروند! ظاهر ماجرا روشن است. در واقع مشخص است که در صورت تسلیم شدن و دادن اسلحه چه اتفاقی قرار است بیافتد. اما عجیب این است که مرد باز هم تسلیم حماقت زن می شود!

در جای دیگری از داستان شخصیت دیگیری که در حال فرار از دست یکی از زامبی های سمج است، تبر آتش نشانی پیدا می کند. زامبی پشتش را به او کرده است و این بهترین فرصت است تا تبر آتش نشانی کار خودش را بکند و زامبی را به دیار باقی راهی کند. اما چه اتفاقی می افتد؟ شخصیت مذکور، که اتفاقا مرد هم هست، در حالی که تبر را بالا می برد فریاد می زند، فریاد باعث می شود زامبی به طرفش برگردد، از طرف دیگر آنقدر تبر را به عقب می برد که به قفسه پشت سرش گیر می کند! خودتان تصور کنید چقدر این صحنه اعصاب خورد کن و مضحک است.

همین شخصیت در جای دیگری انسانی سالم را با چنان مهارتی از پشت به قتل می رساند که انسان را به تعجب وا می دارد! به نظر می رسد سریال تابستان سیاه قرار است با ضعف های اینچنینی ادامه پیدا کند. اما امیدوارم در فصل ها و قسمت های بعد این مشکل کمتر بشود.

نکته آخر این پست هم درباره خلوت بودن شهر در تابستان سیاه است. به ذهنم رسید این را بنویسم که از مزایای تک فرزندی و پیری جمعیت همین است که اگر کل شهر تبدیل به زامبی شد، اولا تعداد زامبی ها کم است و در ثانی آنها یک مشت زامبی پیرند که کار چندانی از دستشان بر نمی آید!

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی