از هر دری سخنی

گاه نوشته های قابل انتشار، در هر موضوعی!

از هر دری سخنی

گاه نوشته های قابل انتشار، در هر موضوعی!

از هر دری سخنی

گاه خنده ای تلخ و گاه تلخی یک خنده، وجودت را در آتشی غریب می سوزاند...
اینجا غمکده ای است، پر از درد رفتن...
و تماشاکده ای است، لبریز از جدایی...
اینجا دنیاست!
سرای بی کسی...

  • ۰
  • ۰

عجب شبی بود!

مگر صبح می شد؟

ثانیه ها سنگین بودند...

سنگین و کُشنده!

سنگین و طاقت فرسا.

و بالاخره صبح شد...

از شبکه خبر پیگیر بودم و گاهی به شبکه یک می رفتم و بر می گشتم.

گفتگویی از رئیس هلال احمر امیدم را ناامید کرد!

ساعت 5:49 صبح بود که گفتگوی زنده شبکه خبر با رئیس هلال احمر و این جمله که «اوضاع خوب نیست» سمت و سوی خبرها و تحلیل ها را از «امید» به «غم» تغییر داد!

در حالیکه قبل از آن، گفتگوی معاون رئیس جمهور و بیان این نکته که دو نفر از سرنشینان هلیکوپتر تماس گرفته اند همه را امیدوار نگهداشته بود...

اما رئیس هلال احمر با مشاهده وضعیت هلیکوپتر و بیان اینکه اوضاع خوب نیست حالمان را دگرگون کرد.

چه می شد کرد؟

غم بود و تحیر!

و هزار و یک «ای کاش...» که همه بی ثمر بودند!

آه...

ای کاش...

ای کاش نرفته بودی آقای رئیسی!

ای کاش زمینی رفته بودی رئیس جمهور محبوب من.

ولی می دانم؛ بنای تو این بود که در یک روز کاری، به جای یک کار، چند کار انجام دهی و به جای یک گره، چند گره از کار مردم بگشایی.

ای کاش...

کاش تو هم پشت میز می نشستی و مثل آن یکی که او هم رئیس جمهور بود و هنوز نفس می کشد و پیام تسلیت می دهد، از دور مدیریت می کردی!

کاش تو هم در ماشین ضد گلوله می نشستی و از ماشین پیاده نمی شدی تا مبادا کارگران کارخانه ای که در حال بازدید هستی خطری ایجاد کنند!

ای کاش و ای کاش و ای کاش!

اما...

هرچه بود گذشت.

رئیس جمهور عزیز و مردمی و جهادی و «مغتنم» کشورمان پرکشید.

و قرار است کمتر از دو ماه دیگر «انتخابات» برگزار شود.

امیدوارم خون شهیدان حادثه ورزقان تا مدتها نظام مقدس جمهوری اسلامی را «بیمه» کند.

در یکی از سایت ها نوشته بودم:

«عیدی» امام رضا (ع) در روز ولادتشان پیدا شدن رئیس جمهور خواهد بود.

اما عیدی امام رئوف (ع) «شهادت» رئیس جمهورمان بود؛ چراکه هم لیاقت رئیسی شهادت بود و هم لیاقت مردمی که به او رأی داده بودند این بود که کل ایران بفهمد و بشناسد که رئیسی کیست و که بود! و ای کاش سال 96...

و ای کاش سال 92!

آن انتخابات لعنتی!

و آن اختلاف اندک...

که اگر نبود، امروز هم حاج قاسم را داشتیم و هم حاج ابراهیم را...

خدایا؛ ما از پشت پرده حوادث خبر نداریم.

نمی دانیم چه می شود؛ بی تابیم و علت بی تابی مان هم همین «جهل» و نادانی است.

به ما صبر بده...

نظام مظلوم اما مقتدر اسلامی را حفظ بفرما.

و یاری مان کن تا سریعتر مقدمات ظهور حضرت حجت (عج) را فراهم کنیم.

الهی؛ عاقبتمان را ختم به خیر و «شهادت» بفرما!

آمین.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی