از هر دری سخنی

گاه نوشته های قابل انتشار، در هر موضوعی!

از هر دری سخنی

گاه نوشته های قابل انتشار، در هر موضوعی!

از هر دری سخنی

گاه خنده ای تلخ و گاه تلخی یک خنده، وجودت را در آتشی غریب می سوزاند...
اینجا غمکده ای است، پر از درد رفتن...
و تماشاکده ای است، لبریز از جدایی...
اینجا دنیاست!
سرای بی کسی...

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سینما» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

این پست و این چند خط را فقط می نویسم تا تلاش کنم مخاطب را از دیدن دورهمی با حضور شکیب شجره منصرف کنم؛ و اگر حتی یک نفر را بتوانم از دیدن این برنامه نجات دهم راضی خواهم بود! اگر شما هم مثل من برنامه های مورد علاقه خود را یادداشت می کنید تا سر فرصت ببینید، و هنوز بخش هایی از دورهمی مدیری را ندیده اید، از تماشای دورهمی با حضور شکیب شجره منصرف شوید!

این بازیگر جوان که البته در بازیگری کارش قابل احترام است و حداقل در هیولای مدیری عالی بازی کرده است، در این قسمت دورهمی هیچ حرفی برای گفتن ندارد! برنامه فوق العاده کسل کننده است... شکیب که حرفی برای گفتن ندارد. مدیری هم گویا فقط خواسته شجره را دعوت کند تا لطفی به او کرده باشد.

عجیب است... شاید هر بازیگر جوان دیگری این فرصت را می یافت، به لحظه لحظه اش فکر می کرد و برای آن برنامه می ریخت تا حسابی بدرخشد. اما گویا شکیب شجره هیچ برنامه ای ندارد. حرف هایی می زند که عجیب است... حرف هایی پوچ! که نه طنز است، نه آموزنده است و نه هیچ چیز دیگر.

این قسمت از دورهمی به نظر من فاجعه است... اگرچه بسیاری از قسمت های دورهمی عالی هستند و جدای از طنز بودنشان، مفید و آموزنده اند، و با حضور بزرگان توانسته آرشیوی تاریخی از سینما و تلوزیون کشورمان بسازد، اما این قسمتش واقعا فاجعه است.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

از نظر من علت همه مشکلات کشور در همه سالهای پس از انقلاب، در یک کلمه خلاصه می شود: «فقر فرهنگی!»

کاری به قبل از انقلاب و حتی تاریخ تمدن بشر ندارم که انعکاس همین معضل در جای جای آن دیده می شود...

امروز جمعه، 27 فروردین 1400 برای دومین بار فیلم «هیس دخترها فریاد نمی زنند» را دیدم. هدف این وبلاگ و قصد من از این پست نقد فیلم نیست، اما به اختصار اگر بخواهم درباره آن بنویسم باید بگویم آنچه نویسنده فیلم قصد بیانش را داشته به نظرم همین فقر فرهنگی بوده است...

از طرف دیگر اوضاع امروز کشور نیز به واسطه فقر فرهنگی رقم خورده است و فلاکتی که امروز به دلیل 8 سال ریاست یک «روحانی» نمای غرب زده گریبان جامعه را گرفته نیز نتیجه همین معضل است!

متاسفانه درصد قابل توجهی از مردم کتاب نمی خوانند، روزنامه نمی خوانند، فیلم و تئاتر نمی بینند، در جلسات و نشست ها و همایش های فرهنگی شرکت نمی کنند، و غرق در خودخواهی و روزمرگی هستند، بنابراین نمی توان انتظار داشت در انتخابات های گوناگون جریان اخلاص بتواند جریان تزویر را شکست دهد.

متاسفانه اکثر جامعه همه چیز را سطحی می بینند. از کل مقاله و خبر به تیتر و خلاصه آن دقت می کنند. از تماشای فیلم منتظر لحظاتی هستند که حس و حال روزمرگی‌شان را تصویر کند و به اصطلاح کیفشان را برای مدتی کوتاه کوک نماید. در فضای مجازی اخبار زرد و بی فایده و بلکه مضر، در صدر توجه و اقبال عمومی قرار می گیرد. طبعا در چنین شرایطی و در چنین خاکی قرار نیست درخت معرفت به نحوی که باید بارور شود.

نتیجه چنین وضعیتی حاکمیت جریان تزویر است. اگر به سالهای پس از انقلاب نگاه کنیم، به جز سالهایی معدود، همواره همین جریان تزویر در کشور حاکم بوده است. از زمان نخست وزیری میرحسین تا دوران سیاه حاکمیت روحانی. در واقع بنی صدر، میرحسین، هاشمی، خاتمی، احمدی نژاد (از نیمه دولت دومش) و روحانی، یک چیز توجه مردم را جلب کرده است: هیجان کاذب و دروغی که به علت «فقر فرهنگی» جای زلال حقیقت را گرفته است.

طبعا در این شرایط ظهور رقم نخواهد خورد. جامعه اصلاخ نخواهد شد و فقر و فساد و بدبختی از جامعه رخت نخواهد بست.

مگر اینکه...

شخصیت های فرهنگی و فعالان عرصه فرهنگ، و در رأس آنها ولی امر مسلمین امام خامنه ای (حفظه الله) با تمام توان در میدان هستند. مقام معظم رهبری آینده را روشن می بینند. اما در فرمایشات ایشان نیز همواره به «رشد» جامعه تأکید شده و در واقع مطالبه ایشان از فعالان فرهنگی و دلسوزان کشور، تلاش برای تعالی فرهنگی جامعه و بصیرت افزایی است.

انتخابات 1400 بسیار مهم است. اما از آن مهمتر رشد و ارتقای فهم سیاسی مردم است. من به شخصه ترجیح می دهم جامعه به لحاظ فهم سیاسی و فرهنگی ارتقاء یابد، حتی اگر این مهم لازمه اش روی کار آمدن دولتی اصلاح طلب (بخوانید افساد طلب!) در انتخابات پیشرو باشد.

به عبارت بهتر، اگر به من بگویند از دو حالت زیر باید یکی را انتخاب کنی:

1. پیروزی یک کاندیدای انقلابی در انتخابات ریاست جمهوری با این شرط که شرایط جامعه در وضع فعلی باقی بماند.

2. پیروزی یک کاندیدای اصلاح طلب (مثلا ظریف یا هاشمی) که منتج به رشد و تعالی فرهنگ سیاسی جامعه شود.

قطعا گزینه دوم را انتخاب می کنم...

اما...

همه تلاش جریان انقلاب و فعالان و دلسوزان کشور این است که حالت نخست رقم بخورد و طی آن فهم عمومی و فرهنگ مردم نیز بالا برود.

و این شدنی است...

منتهی باید همانند دوران دفاع مقدس، نیروهای وفادار به اسلام و انقلاب و ایران به میدان بیایند و اندک نیروهای فعال موجود در این نبرد نابرابر را یاری کنند...

استاد رائفی پور، استاد عباسی، استاد پناهیان، و... پشت سر رهبر و مقتدایشان مشغولند، اما این تعداد نفرات کافی نیست و این آرایش، برای جنگ تمام عیار فرهنگی مناسب نیست.

به نظر من همه کسانی که دغدغه دارند، باید تلاش کنند. حتی اگر به اندازه صحبت کردن با چند مراجع و مشتری باشد. یا باز نشر مطالب مفید در شبکه های اجتماعی و گروه های خانوادگی و...

مشکل اما این است که اکثر ما توقع داریم که «معجزه» رخ بدهد!

نشسته ایم تا «ظهور» اتفاق بیافتد و بعد شروع کنیم و بلکه باز نظاره گر باشیم.

اکثر ما فقط خودمان را می بینیم و مشکل همین است که از «نقش» خود غافلیم...

رهبر فرزانه انقلاب جمله ای به این مضمون دارند که هر کس در هر نقطه ای که هست، همان نقطه را کانون و مرکز جهان بداند و با تمام توان در همان نقطه وظایف خود را آنطور که باید انجام دهد...

بنابراین باید تلاش کنیم. باید نقش خودمان را در جامعه بشناسیم. باید حرکت کنیم. باید دغدغه داشته باشیم...

فیلم هیس دخترها فریاد نمی زنند، که با موضوع کودک آزاری ساخته شده است، نشان می دهد که چطور افراد حتی در زندگی خانوادگی خودشان نیز «خودخواه» هستند و به همسر و فرزندان و والدین خود بی توجهی می کنند. این فیلم نشان می دهد که یک معلم اگر دلسوز باشد می تواند مسیر زندگی  دانش آموزان خود را تغییر دهد، اما اگر «خودخواه» و «عافیت طلب» باشد، می تواند از کنار تباه شدن زندگی دانش آموزانش در کمال خونسردی عبور کند...

به نظر من 8 سال دولت روحانی، و همه دیالوگ ها و مواضع شخص رئیس جمهور، برای ارتقاء فرهنگ عمومی و فهم سیاسی جامعه بسیار مفید بوده است.

به عبارت بهتر، برکاتی که دولت روحانی برای انقلاب داشت، بسیار فراتر از چیزی است که بتوان با حساب و کتاب های مادی تصور کرد.

اینجاست که «عَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ» برای من معنا می یابد.

جامعه به روحانی رأی می دهد و «سیلی» اش را می خورد! باد می کارد و طوفان درو می کند...

مقام معظم رهبری قریب به مضمون فرموده اند اگر ملت ایران از خط امام دور شود، فاصله بگیرد، چه به عمد و چه غیر عمد، سیلی خواهد خورد!

و همه مشکلات تاریخی که دولت تزویر به وجود آورده، در حکم سیلی بیدار باشی است که وجدان های بسیاری از مردم را تکان داده است.

روحانی که «شیطان بزرگ» را «کدخدا» می نامد، کاری کرده است که مردم با گوشت و پوست و استخوان خود متوجه باشند که «خدا» همه کاره است نه کدخدا!

اگر عمری باشد به مدد الهی در مورد انتخابات چند سوژه دارم که در قالب یادداشت در سایت های مختلف نشر خواهم داد و انشاء الله در این دفتر خاطرات آنلاین هم خبرش را خواهم داد...

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

فیلم Weeks Later 28 (28 هفته بعد) را که با محوریت زامبی و مباحث آخرالزمان شناسی است دیدم. البته فیلم اشاره مستقیمی به بحث آخرالزمان ندارد. اما انتشار ویروسی که «فراگیر» می شود و یک شهر را می گیرد و غیر قابل کنترل است، طبعا جزو مباحث آخرالزمانی است که باید در جای دیگری به آن پرداخته شود و البته توسط پژوهشگرانی نظیر استاد علی اکبر رائفی پور، مورد بررسی قرار گرفته است.

حماقت در فیلم های هالیوودی

اما غرض من از این پست، این است که بگویم حتی بعضی از فیلم های هالیوودی هم اعصاب خوردکن‌اند! و در واقع به جای اینکه فیلم نامه ای حساب شده وجود داشته باشد، که با ماجرایی قابل پذیرش، «داستان» آغاز شود، به شکلی مضحک این اتفاق می افتد!

در فیلم 28 هفته بعد همین معنا انعکاس دارد. یعنی با حماقت دو دختر، آنهم در شرایطی کنترل شده که خود فیلم نشان می دهد که در آن انجام حماقت ممکن نیست! ویروس مجددا گسترش می یابد. حقیقتا اینکه چرا به این شکل و با این درجه از حماقت، چنین فیلمی با آن هزینه و با آن درجه از اهمیت ساخته شده است جای سوال دارد. البته من فکر می کنم اهمیت اصل موضوع باعث شده چنین اتفاقی رخ دهد. یعنی اینقدر بخش اصلی فیلم اهمیت دارد، که نحوه ورود به آن قربانی بخش مهم فیلم شده است... اما به هر حال فیلم خوب، فیلمی است که همه جای آن فکر شده و حساب شده پیش برود. نه با حماقتی که حتی یک درصد هم در شرایط «واقعی» امکان وقوع ندارد!

خلاصه داستان Weeks Later 28

سینما سنتر خلاصه فیلم را چنین نوشته است: ویروس به تمام انگلستان منتقل میشود،28 روز بعد از این واقعه تقریبا همه ی مردم به این ویروس مبتلا شده وچندی بعد کشور آمریکا وارد ماجرا میشود.آن ها 28 هفته بعد همه چیز را آرام میسازند وتقریبا انگلستان را پاکسازی از ویروس میکنند قسمتی از شهر لندن که کاملا از ویروس پاک سازی شده استقبال کننده از افرادی هست که قبل از شیوع بیماری به خاج از کشور رفتند.داستان درست از جایی شروع میشود که زن و شوهری با نام های دن وآلیس همراه با چند نفر در خانه ای در وسط یک روستا نشان میدهد.دن وآلیس دو فرزند خود را قبل از شیوع گسترده به خارج از کشور می فرستند وحالا آن دو در خانه ای وسط یک روستا هستند.این خانه توسط افراد مبتلا مورد حجوم قرار میگرد وتنها نجات یافته این حجوم دن هست.حال 28 هفته بعد است ودو فرزند دن به انگلستان ومحل پاکسازی شده باز میگردند.همه چیز خوب پیش میرود که بر اثر یک اشتباه ویروس به قسمت پاکسازی شده وارد میشود.کنترل از دست نیروهای آمریکایی خارج میشود.

 

  • احمد طحانی