از هر دری سخنی

گاه نوشته های قابل انتشار، در هر موضوعی!

از هر دری سخنی

گاه نوشته های قابل انتشار، در هر موضوعی!

از هر دری سخنی

گاه خنده ای تلخ و گاه تلخی یک خنده، وجودت را در آتشی غریب می سوزاند...
اینجا غمکده ای است، پر از درد رفتن...
و تماشاکده ای است، لبریز از جدایی...
اینجا دنیاست!
سرای بی کسی...

۶۴ مطلب با موضوع «جذاب» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

با عرض سلام و تبریک سال نو

امروز هفتمین روز از سال جدید است و ساعت چهار بعد از ظهر است.

یعنی به همین راحتی یک سال گذشت و از سال جدید هم تقریبا هفت روز سپری شد.

دو نکته را به عنوان اولین پست در سال جدید در این وبلاگ می نویسم:

یکی درباره کار فرهنگی و یکی درباره دبیری...

و این نکته را هم اضافه کنم:

تصمیم دارم که امسال فعالیتم در این وبلاگ را کمی بیشتر کنم؛ ان‌شاءالله.

اهمیت کار فرهنگی

همه می دانیم که «فرهنگ» چقدر اهمیت دارد.

و نیز می دانیم که «کار فرهنگی» چقدر مهم است...

اما اگر بخواهیم میزان اهمیت این دو را مشخص کنیم چه خواهیم گفت؟

امروز در لابلای وبگردی هایم، کلیپی قدیمی از خاطره گویی استاد ازغدی از رهبر انقلاب را برای چندمین بار دیدم...

و الحق چه جمله درستی است (نقل به مضمون) که خواندن چندباره کتاب خوب و دیدن چندباره فیلم های خوب نه تنها ضرری ندارد و وقت تلف کردن نیست، بلکه هربار پرده جدیدی از مفاهیم کتاب و فیلم و... به انسان منتقل می شود.

من هم با دیدن چند باره این کلیپ، به اهمیت فرهنگ و کار فرهنگی کمی بیش از قبل پی بردم!

چرا؟ چون استاد ازغدی به نقل از مقام معظم رهبری در این کلیپ می گوید ایشان گفتند برای دور دوم ریاست جمهوری بنای کاندید شدن نداشتم و قصد داشتم به کار فرهنگی مشغول شوم و با طلبه ها و دانشجوها و... کار فرهنگی انجام دهم!

این یعنی چه؟ چطور ممکن است انسان ریاست جمهوری را رها کند و به این کارهای به ظاهر کوچک بپردازد؟ مگر جز این است که بعضی از حضرات معلم ها، بالاترین پست و مقام را ریاست جمهوری می دانند و بعضا تلاش می کنند تا به جایگاهی دست پیدا کنند که منشأ اثر بشوند؟ پس چطور ممکن است کسی که این جایگاه را دارد، یعنی رئیس جمهور است، دنبال کار فرهنگی باشد؟

این موضوع نشان می دهد که کار فرهنگی از ریاست جمهوری هم ارزش و اثرگذاری بالاتری دارد...

اما چرا؟ پاسخ به این «چرا» را من نه می توانم و نه باید بدهم. استادان و بزرگان و اهل اندیشه باید پاسخ بدهند.

اما من به عنوان یک دانشجو و یک معلم کوچک، می توانم تنها به این نکته اشاره کنم:

کار فرهنگی یعنی «انسان سازی» و روشن است که انسان سازی چه اهمیتی دارد...

به فرموده قرآن اگر کسی یک نفر را نجات دهد انگار همه انسان ها را نجات داده است! چه عظمتی...

اهمیت دبیری

هز زمان که می خواهم از سختی های کارم گله کنم و احیانا به فکر بازگشت به کار قبلی ام (کار پژوهشی و تولید محتوا و...) می افتم، به این سوال می اندیشم که «معلمی چه فایده ای دارد؟» و اهمیت این شغل چیست؟

و هر بار که به پاسخ این سوال فکر می کنم یا درباره آن مطالعه و جستجو می کنم، باز «انگیزه» پیدا می کنم که با جدیت و محکم ادامه دهم...

اما امروز و با دیدن کلیپ خاطره استاد ازغدی از سخنان رهبر انقلاب، انگیزه مضاعفی گرفتم؛ چراکه بیش از پیش برایم روشن شد که «دبیری» چه جایگاه والایی دارد و چه کارها که می توان در این جایگاه انجام داد...

در حقیقت، یکی از مصادیق کار فرهنگی، همین معلمی و تدریس است...

و باز به نظر من (که در گفتگو با معاون اداره کل آموزش و پرورش یزد هم همین را مطرح کردم:) متوسطه اول از بعضی جهات بهتر از متوسطه دوم است؛ چراکه روح و روان بچه ها بیشتر آمادگی پذیرش دارد و کار راحت تر است... اگرچه کلا دانش آموز و دانشجو آمادگی «پذیرش» دارد و نباید آنرا به سن و سال محدود کرد، اما در هر حال «سن» بر روی استحکام عقاید انسان اثر می گذارد...

هرچه هست و نیست خیر است.

پست را با این آیه از قرآن کریم به پایان می رسانم:

«مِنْ أَجْلِ ذَٰلِکَ کَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا ۚ وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَٰلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ» (مائده، 32)

یعنی: بدین سبب بر بنی اسرائیل حکم نمودیم که هر کس نفسی را بدون حق و یا بی‌آنکه فساد و فتنه‌ای در زمین کرده، بکشد مثل آن باشد که همه مردم را کشته، و هر کس نفسی را حیات بخشد (از مرگ نجات دهد) مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده. و هر آینه رسولان ما به سوی آنان با معجزات روشن آمدند سپس بسیاری از مردم بعد از آمدن رسولان باز روی زمین بنای فساد و سرکشی را گذاشتند. (ترجمه مرحوم قمشه ای)

پی‌نوشت:

کلیپ مذکور را اینجا ببینید:

روایت رحیم پور ازغدی از جلسه ای با رهبری درباره آینده نظام و انقلاب

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

لینک و مطلب جالبی در فضای مجازی (ایتا) دیدم که با خودم گفتم بد نیست در وبلاگم منتشر کنم...

بلکه «یک نفر» ببیند و با همین لینک، در انتخابات شرکت کند!

چراکه به حکم «مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا» (هرکس یک نفر را از مرگ نجات دهد گویا همه مردم را نجات داده است!)

یک نفر هم جزئی از کل است؛ اما جزئی در حکمِ کل!

نظر سنجی: در انتخابات شرکت می کنید؟

1. بله: روی این لینک کلیک بفرمایید.

2. خیر: روی این لینک کلیک بفرمایید.

چند کلمه با عزیزانی که قصد شرکت در انتخابات ندارند:

اگر به «اسلام» علاقه دارید، اصول اسلام را در نظر بگیرید. در دینداری شما «فلسطین» مبنا قرار دارد یا خیر؟ امروز که دو قطبی حامیان فلسطین و دشمنان آن شکل گرفته است، شما در کدام سو قرار گرفته اید؟

اگر به «ایران» علاقه دارید، دشمنان ایران از شما چه می خواهند؟ آیا غیر از این است که همه آنها توصیه می کنند که در انتخابات شرکت نکنید؟

اگر به «امنیت» کشور علاقه دارید، بدانید که رابطه مشارکت قوی و امنیت بالا در کشور، رابطه ای مستقیم و البته پایدار است...

عزیزان؛ بعد از فتنه 1401 دیگر جای شک و شبهه ای باقی نمانده است:

دوگانه و دو قطبی های روشنی شکل گرفته است...

در یک طرف دینداری و در یک طرف دین فروشی!

در یک طرف خانواده دوستی و در یک طرف همجنسگرایی و همجنسبازی!

در یک طرف اسلام و در یک طرف دشمنان اسلام!

در یک طرف ایران و در یک طرف دشمنان ایران!

در یک طرف امنیت کشور و در یک طرف تجزیه ایران و ناامنی!

در یک طرف تقویت کشور و در یک طرف آسیب به مشارکت عمومی!

و...

عزیزان؛ امروز دیگر «ابهامی» وجود ندارد... راه روشن است! پس یک «یاعلی» بگویید و به عشق دین، به عشق ایران، به عشق امنیت کشور، به عشق شهدا، به عشق امام شهدا، به عشق رهبر عزیزمان، به عشق وطن، به عشق فردایی روشن و آباد، به عشق پیشرفت و... در انتخابات شرکت کنید!

  • احمد طحانی
  • ۱
  • ۰

در میان وب گردی های خود، به متن و فیلم گفتگوی دکتر احمد بخارایی با سایت دیده بان ایران برخوردم... گفتگویی که حول یک خبر «دروغ» شکل گرفته و با فلسفه بافی مغرضانه، تلاش کرده در مسیری حرکت کند که مدتهاست جریان معاند در همان مسیر به بن بست رسیده است! اما ظاهرا تک تک افراد مخالف نظام و اسلام، باید خودشان با تمام وجود آن «بن بست» را درک کنند... این چند خط را درباره همین موضوع بخوانید:

دسته اول وطن پرست دسته دوم وطن فروش

بعضی تصور می کنند بین جماعت «وطن فروش» و جماعت «وطن پرست» یک جریان و جماعت «بی تفاوت» هم وجود دارد! اما به نظر من اینطور نیست. چراکه همان جماعت به ظاهر بی طرف، در شرایط انتخاب قرار نگرفته اند. والا همان ها هم یک سمت را انتخاب می کنند...

برکت آشوب های 1401 و فتنه مهسا

چند مورد از برکات فتنه مهسا را پیشتر در وبلاگ نوشته بودم. (اینجا) با گذشت بیش از یکسال از این فتنه، تصور می کنم لطفی که جریان معاند، ناخواسته به اسلام و انقلاب کردند، بسیار بیشتر از مواردی است که امثال من متوجه می شوند! یکی از برکاتی که من تا امروز متوجه آن نبودم، روشن شدن موضع «افراد خاصی» بود که به هر دلیل سکوت کرده بودند و در قسمت تاریک میدان ایستاده بودند! این جماعت، به تصور اینکه با فتنه مهسا کار نظام تمام است موضع خود را افشا کرده اند. با گذشت زمان و اثبات پوچ بودن این حرکت و قصد و غرض دشمن از ضربه زدن به «ایران» و حرکت های ضد «اسلام»ی گروهی از آنها مواضع خود را اصلاح کرده اند. اما عده ای چون شهامت پذیرش اشتباه را ندارند، همچنان بر همان مدار می چرخند!

اخراج اساتید؟ کدام استاد؟ کدام اخراج؟

این روزها یکی از شایعاتی که رسانه های زنجیره ای اصلاح طلب دوشادوش رسانه های معاند به آن می پردازند، اخراج اساتید دانشگاه است! این پرونده و شایعه، اگرچه قبل از ماجرای دکتر شریفی زارچی هم مفتوح بود، اما با جنجال سازی های این مدرس دانشگاه و نیز جنجال سازی های دکتر محسن برهانی بیشتر مورد توجه قرار گرفت. اما ماجرا چیست؟ چرا رسانه های مدعی اسم اساتید اخراجی را اعلام نمی کنند؟ یعنی باید باور کنیم استادی که توقف علمی داشته و ضوابط تمدید قرارداد را طی نکرده و... «اخراج» شده است؟ واکنش ها و اسناد و تصاویر منتشر شده از کارنامه و رزومه (عدم بارگذاری اسناد و مدارک پژوهشی) این اساتید، خود گویای همه چیز است. اما به شرط اینکه بخواهیم ببینیم. به قول معروف: کسانی که خود را به خواب زده اند بیدار نمی شوند! (حالا هرچقدر هم تلاش کنی نمی توانی کسی که خودش را به خواب زده بیدار کنی...)

درباره دکتر احمد بخارایی و فلسفه بافی به شکلی ناشیانه

رسانه های اصلاح طلب روش خاصی دارند. برای تیتر زدن می گردند و یک جمله را از دل یک ساعت سخنرانی بیرون می کشند و همان را تیتر می کنند تا مثلا فلان سخنران و امام جمعه را به ظن خود تخریب کنند! اما... از آنجا که مکر خدای تعالی از همه مکرها بالاتر است این جماعت وارد بازی از پیش باخته شده اند و نتیجه مکر این جماعت را خود خدا وعده داده است که جبران می کند! در سوره مبارکه آل عمران آیه ۵۴ می خوانیم: وَمَکَروا وَمَکَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَیرُ الماکِرینَ یعنی: و (یهود و دشمنان مسیح، برای نابودی او و آیینش،) نقشه کشیدند؛ و خداوند (بر حفظ او و آیینش،) چاره‌جویی کرد؛ و خداوند، بهترین چاره‌جویان است!

دکتر بخارایی در مصاحبه ای که با سایت دیدبان ایران انجام داده است این جمله را درباره همان «خبرسازی»های رسانه های زنجیره ای بیان کرده است: «به راحتی و صرف این که صحبتی، نقدی یا توییتی داشته است، اخراج کنید؟ این کارها احمقانه است.» اما کاش ایشان به این سوال هم پاسخ می دادند: فقط یک استاد که به خاطر بیان نظر سیاسی اخراج شده را نام ببرید! همانطور که بیان شد، اگر جستجو کنید، تصاویر و مستندات علت عدم همکاری دانشگاه با امثال آقایان دکتر شریفی و دکتر برهانی موجود است. اما به هر حال دل بی غرض و چشم بینا می خواهد! اتفاقا می توان گفت آقای دکتر اینگونه سطحی بودن و تحت تأثیر رسانه های خاص قرار گرفتن «احمقانه» است!

ترقی سایت دیده بان ایران از مقابله با نظام تا ایستادن در مقابل دین

تولید محتوایی که توسط سایت دیده بان ایران انجام می گیرد، از نظر شخص من «مقدس» است. اما متاسفانه عوامل این رسانه، این عمل مقدس را با اهداف مغرضانه خود به شدت آلوده می کنند... برای گفتگو با یک نماینده مجلس تیتر خاص بر می گزینند تا به خیال خود او را تخریب کنند و... اینکه دیده بان ایران هم مانند دیگر رسانه های زنجیره ای در تقابل با نظام اسلامی قرار دارد، شکی نیست... مرور برخی از مطالب این سایت، نشان می دهد کار از بحث انتقاد به نظام فراتر رفته و شکل الحاد به خود گرفته است! به هر حال این جماعتی که در خوشبینانه ترین حالت، به هزار نفر هم نمی رسند (مجموعه عوامل رسانه های زنجیره؛ شامل تولید کنندگان محتوا و منتشر کنندگان آن در پلتفرم های مختلف) قدرت رسانه ای عجیب و پیوسته ای دارند که می توانند جریان سازی کنند... اما به لطف خدا، با روشن شدن عملکرد این جریان در حوادث مختلف، همچون روشن شدن نیت شوم دشمنان ایران، دست این جریان هم برای «مردم» رو شده و اثرگذاری شان به شدت کاسته شده است.

این سایت در مقدمه گفتگوی خود با دکتر احمد بخارایی می نویسد که دولت سیزدهم، مفاخر علمی را اخراج کرده و به جای ایشان امیرحسین ثابتی، مجری عضو جبهه پایداری و عباس موزون مجری برنامه زندگی پس از زندگی را به دانشگاه آورده است! مقدمه نویس و تنظیم کننده مغرض این یادداشت حتی به خود زحمت مطالعه و تحقیق نداده تا اسم دکتر سعید حدادیان را هم اضافه کند! و از سوی دیگر می خواهد تدریس افراد ذکر شده در دانشگاه ها را به روی کار آمدن دولت سیزدهم گره بزند! در حالیکه هر ذهن منصف و آگاهی که اهل تحقیق باشد، می بیند که دکتر حدادیان از سالها قبل (96 و در دولت حسن روحانی!) در دانشگاه ها دروس دفاع مقدس و پایداری را تدریس می کردند و یا امیرحسین ثابتی که خود نخبه دانشگاهی و تحصیل کرده دانشگاه تهران است، چند سال سابقه تدریس دارد و... به نظر شما این جماعت نمی بینند؟ یا نمی دانند؟ خیر! هم می بینند و هم می دانند... منتهی تصور می کنند خدعه، نیرنگ و فریب کارشان را راه می اندازد!

سخنی با جماعت مغرض و معاند داخلی و خارجی

این سخن را به عنوان توصیه به جماعت اصلاح طلب و مغرض در رسانه های زنجیره ای و نیز دشمنان خارج نشین ایران بیان می کنم: یاد بگیرید در دشمنی هم «صادق» باشید! یاد بگیرید و بفهمید دشمنی با «دروغ» نتیجه نمی دهد... بفهمید و ببینید که چطور هزاران دروغ در سال 1401 کارتان را به عدم استقبال همان جماعت چند صد نفری در 1402 رساند و کشاند! بالاخره «ذات انسان» از هر نوعی که باشد، «پاک» است. ذات انسان صداقت و راستی را می پسندد... دشمن صادق از دوست دروغگو به مراتب بهتر است! عزیزان وطن فروش، این سنت خدا یا به قول خودتان «قانون» مادی حاکم بر این جهان است: با دروغ و خدعه و نیرنگ به هدف نمی رسید... این دنیا بر مدار راستی و درستی می چرخد! کاش به جای این درجه از عناد با انقلاب و اسلام، کمی زاویه دید خود را عوض می کردید! و کاش به جای دشمن رذل و شیاد، حداقل دشمن «باشرف» بودید...

 

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

این جمله تکان دهنده از رهبر معظم انقلاب اسلامی را به عنوان مقدمه ورود به بحث بخوانید:

رهبر انقلاب در سال 1396 در دیدار با مردم قم فرمودند: من میدانم خداوند اراده فرموده است که این ملت را به عالی‌ترین درجات برساند!

در این سالها ثابت شده است که فرمایشات رهبر حکیم انقلاب کاملا حساب شده است و یک به یک محقق می شود. اما این جمله کمی سنگین نیست؟ یعنی چه که خدا اراده فرموده؟ به کدام قرینه؟ به کدام شاهد؟ بخوانید:

فتنه 1401 که در کشور اتفاق افتاد، و منافقین، اپوزیسیون، اصلاح طلبان و... پای کار آمدند، عده ای ساده لوح گمان می کردند کار نظام تمام است!

بسیاری از افراد و چهره های سرشناس، نظیر مهران مدیری هم با همین ترس علیه انقلاب موضع گرفتند! که مثلا مبادا نظام سقوط کند و در نظام بعدی جایی نداشته باشیم؟ گذشت... پوشالی بودن هشتگ ها و توئیت های 200 میلیونی خیلی زود روشن شد! آنجا که تنها آلترناتیو نظام، یعنی ربع پهلوی، در سایتی که هوخواهنش معرفی کردند، با تقلب و رأی های تکراری، تنها 500 هزار رأی به دست آورد! بله درست است. 200 میلیون توئیت، اما در واقعیت کمتر از نیم میلیون حامی!

گذشت... آن فتنه هم فواید و برکات خودش را داشت. پرداختن به فهرست برکات فتنه مهسا خود مطلب جداگانه ای می طلبد، اما تنها همین یک مورد کافی است که این فتنه باعث شد در بین شفاف سازی در بین اهالی هنر صورت گیرد و سره از ناسره جدا شود. کاری که شبیه به معجزه بود، اما پدر مهسا، محمد خاتمی، حسن خمینی، مریم رجوی، ربع پهلوی و... در کنار هم این معجزه را برای انقلاب رقم زدند.

اما حالا هر روز اخباری منتشر می شود که می تواند شاهد فرمایش رهبر انقلاب باشد. همانکه فرموده بودند خدا اراده کرده است! بله؛ پلیس آلبانی می ریزد و کمپ منافقین را جمع می کند! سیستم ها و اطلاعات از آلبانی! به ایران آورده می شود! معجزه نیست؟ در فرانسه، دقیقا به همان نحو که برای ایران عمل کردند، شلوغی و آشوب می شود! و کلی هزینه به دولت فرانسه تحمیل می شود! و بالاخره رئیس جمهور فرانسه گفتگویی سه ساعته با آیت الله رئیسی انجام می دهد که برکاتش بعدا مشخص خواهد شد! معجزه نیست؟

عربستان بعد از سالها طرف چینی را واسطه قرار می دهد که روابط از سرگرفته شود. از سوی دیگر کشورهای عربی، به جای ارتباط با آمریکا و قدرت نظامی این کشور، با محوریت ایران توافقی برای امنیت آب های خلیج فارس و عمان و... امضاء می کنند. معجزه نیست؟ اپوزسیون که در فتنه با یکدیگر توافق کرده بودند که یک صدا باشند، مثل سگ و گربه به جان هم می افتند و به جای اینکه ایران بخواهد علیه ربع پهلوی روشنگری کند، خود ضد انقلاب این اقدام را انجام می دهد! معجزه نیست؟ اینهمه اتفاق که یکی پس از دیگری رخ می دهد اگر معجزه نیست پس دقیقا اسمش را چه باید گذاشت؟

به راستی که رهبر فرزانه و حکیم انقلاب به درستی فرمودند؛ بله خداوند اراده فرموده است که این ملت را به عالی‌ترین درجات برساند! و مردم و جوانان این مرز و بوم، نشانه هایش را یکی پس از دیگری مشاهده می کنند...

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

این هم از عجایب روزگار ماست که استاد علی اکبر رائفی پور، توسط عده ای از روحانیون دلسوز و محبین اهل بیت عصمت و طهارت، مورد نقد جدی و تند و تیز قرار می گیرد که چرا به اهل بیت و امام علی (ع) توهین کرده است!

بله. جمله فوق را ساده کنم می شود این:

علی اکبر رائفی پور به امام علی (ع) توهین کرد!

اگر کسی مختصر آشنایی با ایشان (رائفی پور) و سوابق درخشانی که در عرصه دفاع از اسلام و انقلاب دارند، داشته باشد، جمله فوق «مضحک» به نظر می رسد!

اما چه می شود کرد؟ که نه تنها شوخی نیست، بلکه کاملا جدی است و به قول معروف در فضای مجازی وایرال شده است!

حالا ماجرا چیست؟

استاد رائفی پور در یک سخنرانی، به یکی از طنازی های امام علی (ع) می پردازد و به کتابی اشاره می کند که در آن شوخی مذکور آمده است. البته استاد نه آن شوخی را عنوان می کند و نه اسم آن کتاب را می آورد! همین کافی است که بعضی از دلسوزان اهل بیت (ع) دچار ابهام شوند که بله؛ توهین صورت گرفته است!

البته این ماجرا هم ختم به خیر می شود و برکات خودش را خواهد داشت!

یکی از برکات آن را اگر بخواهم ذکر کنم این است:

دیگرانی که نه تنها دین ندارند، بلکه بغض دین در دلشان است، حساب کار دستشان می آید! آنها با خود می گویند وقتی حوزه و علما با این شخص که «خودی» محسوب می شود، و اشتباهی حرفی زده چنین برخوردی می کند، تکلیف ما روشن است!

اما نکته مهم دیگری که این پست و این چند را به خاطر آن نوشته ام این است:

کاش استاد رائفی پور به خاطر اتفاق پیش آمده عذرخواهی می کردند!

بله؛ ایشان پس از جنجال اخیر یک ویدئو منتشر کردند و در آن توضیح دادند که منظورشان چه بوده و بعد هم دعوت به مناظره با حجت الاسلام علوی تهرانی را پذیرفتند...

اما اگر به جای این ویدئو، ایشان می آمدند و منظورشان را به شکلی واضح توضیح می دادند و بعد هم به خاطر مکدر شدن خاطر محبین اهل بیت (ع) عذرخواهی می کردند، «شاهکار» می شد و یکی از بهترین اتفاقات، آنهم بعد از فتنه 1401 (فتنه مهسا) رخ می داد و به طور کلی ته مانده کثافت کاری های جریان معاند را هم می شست و می برد!

عذرخواهی استاد رائفی پور می توانست «آموزش» باشد!

می توانست «الهام بخش» باشد! و می توانست محبت ایشان را در دل طرفدارانش بیشتر کند...

و از سوی دیگر نگاه و مواضع «منتقدین» متعهد ایشان را هم تغییر داده و یا تلطیف کند!

اما هرچه هست و نیست خیر است و بی شک، به لطف و مدد الهی، این اتفاق هم به نفع «دین» و به نفع جریان زلال «انقلاب» ختم خواهد شد.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

حتما شما هم دیده یا شنیده اید: فیلمی ساخته شده با نام «عنکبوت مقدس» و در آن به ساحت مقدس حضرت رضا (ع) توهین شده است. جالب است! طبق آمار رسمی فیلم از دیدگاه مخاطب از آخر دوم شده است! یعنی در لیست نظر مخاطبان جایگاه یکی مانده آخر را کسب کرده اما جایزه گرفته است... زهرا امیراحمدی که سالها قبل با بازی در سریال نرگس به شهرت رسید، در این فیلم بازی کرده و جایزه بهترین بازیگر زن کن امسال (2022) را به دست آورده است.

من هنوز فیلم را ندیده ام. اما از پوستر فیلم و آنچه درباره ماجرا و داستان آن نوشته شده است برمی آید که این فیلم سراسر توهین به مقدسات است. سعی دارد قاتل زنجیره ای و روانی را نماد مسلمان و شیعه و محب امام رضا (ع) جا بزند و از این طریق سیاه نمایی کند. به نوشته منتقدان ایرانیان در این فیلم دروغگو و شیاد تصویر شده اند و روشن است که جشنواره ای مانند کن، باید از این فیلم استقبال کند!

مدتی قبل اکبر عبدی در برنامه رامبد جوان درباره جشنواره های خارجی گفته بود اگر کسی درباره بدبختی ایرانی ها فیلم بسازد و در آن فقر و فلاکت را نشان بدهد و مثلا خانواده ای را نشان بدهد که یک بز دارد و با آن زندگی می کند و اگر آن بز بمیرد بدبخت می شود و... حتما جایزه می گیرد! عبدی معتقد بود جشنواره به فیلم هایی از ایران که حقایق و پیشرفت های صورت گرفته را نشان می دهند اصلا توجهی نمی کنند.

در جشنواره کن امسال، سعید پور صمیمی هم حضور داشت. بازیگری 80 ساله که در فیلم برادران لیلا بازی کرده بود. جالب اینکه سعید خان پور صمیمی در همین ایام توسط بازیگر نقش زلیخا در سریال حضرت یوسف (ع)، یعنی کتایون ریاحتی به «تعرض» محکوم شد! و یکی دیگر از بازیگران زن ایرانی نیز اعلام کرد که او نیز وضعیتی مشابه را تجربه کرده است!

نکته بعد ماجرای حضور نوید محمد زاده و فرشته حسینی در جشنواره کن است. روشن است که صرف حضور نه مانعی دارد و نه نکوهش می شود. فراموش نکرده ایم که شهاب حسینی چطور در این جشنواره خوش درخشید و در نهایت نیز جایزه اش، یعنی نخل طلای بهترین بازیگر مرد را به امام زمان (عج) تقدیم کرد! اما از بوسه عاشقانه (بخوانید لودگی و جلب توجه با حرکات جنسی) نوید محمد زاده و همسرش فرشته حسینی باید گفت که منتقدان بسیاری داشت و از سوی دیگر، خیل جوانان و نوجوانان شهوت زده و متأثر از فضای مجازی را به عنوان حامی خود می دید.

اما اگر این مباحث را کنار یکدیگر بگذاریم و خلاصه کنیم می بینیم که اولا سینمای ایران متاسفانه بستری آلوده به فساد است که انواع و اقسام شواهدش طی روزها و سالهای اخیر بروز کرده است. هرچند که مدتها قبل کارگردان متعهد کشورمان، یعنی مرحوم سلحشور این فساد را گوشزد کرده بود و با انتقاد مواجه شده بود؛ اما افشاگری بازیگران زن کشورمان به حدی گسترده شده که دیگر جای شک و شبهه ای باقی نگذاشته است که فساد سرتاپای سینمای ایران را در برگرفته و بجز معدودی که درست، حرفه ای و اخلاق مدارانه کار می کنند، باقی همه خواسته یا ناخواسته در این بستر آلوده شده اند!

دوما بخش مهمی از فیلم ها و تولیدات سینمایی بر علیه منافع کشورمان است! در واقع سلبریتی های سیاست زده سینمای کشورمان که قصد دارند برای نظام چالش ایجاد کنند، به هویت ایران و ایرانی توهین می کنند! اینقدر به لحاظ فکری نابالغ و یا خودفروخته اند که حاضرند هویت ایرانی خود را نادیده بگیرند و ایرانی ها را ترسناک، وحشی، بدبخت و... تصویر کنند تا بلکه از این طریق، به عنوان متکدی از جشنواره های مختلف جهانی جایزه بگیرند!

سوم اینکه لطف خدا و اهل بیت عصمت و طهارت همواره شامل حال مردم و کشور ایران بوده است. حالا این ماجرا چه دلیلی دارد؟ باید در جای دیگری بحث شود. اما آنچه روشن است و بارها ثابت شده همین است که لطف خدا شامل حال کشورمان است و همواره در بزنگاه های تاریخی، عنایت خدای متعال و اهل بیت را دیده ایم. به نظر من فیلم عنکبوت مقدس نیز یکی دیگر از الطاف الهی است! و لطف حضرت رضا (ع) است به این مرز و بوم... توضیحش البته بماند برای بعد!

نکته چهارم و آخر هم اینکه همواره در این کشور امام زمانی، هرگاه اوضاع به لحاظ سیاسی یا فرهنگی پیچیده شده است، عنایت حق تعالی و اهل بیت عصمت و طهارت به داد مردم رسیده است و در این سالهای اخیر هم عنایت حضرت حجت (عج) با سلام فرمانده و عنایت حضرت رضا (ع) با عنکبوت مقدس، از مردم کشورمان در این وانفسای جنگ فرهنگی و نرم، دستگیری کرده است!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

درباره فیلم هشتگ زنده (Alive 2020) در یک کلمه می توانم بگویم سوژه به این خوبی و جذابی به راحتی خراب شده است!

خیلی وقت است فهمیده ام imdb و نمراتش ملاک خوبی برای انتخاب فیلم نیست. از جمله اینکه همین فیلم هم از آی ام دی بی نمره قابل قبول بالای 6 گرفته است. (تا این لحظه: 6.3)

داستان فیلم در یک کلمه «فوق العاده» است...

با این سوژه و داستان، می شد خیلی کارها کرد. از جمله می شد یک درام عالی از آن درآورد. یا یک فیلم پر زد و خورد و هیجانی.

اما به معنی واقعی کلمه کارگردان سوژه را حرام کرده است...

از سوتی های عجیب و غریب فیلم، مانند سبز شدن هلیکوپتر از زمین در آخر فیلم که بگذریم، از صحنه های اعصاب خورد کن فیلم نمی شود گذشت. از جمله وقتی شخصیت دختر فیلم (که قبلا دیده ایم چقدر باهوش است) نیاز به سکوت دارد تا زامبی ها متوجه مکانش نشوند، به شکلی کاملا احمقانه سر و صدا ایجاد می کند! از این دست صحنه ها در فیلم زیاد می بینید.

از برخورد شل و آبکی زامبی ها، خصوصا در اواخر فیلم که دو شخصیت دختر و پسر در محوطه پایین آپارتمان حضور دارند، و به سادگی از بین ده ها زامبی می گذرند می گذرم!

اما از این بخش چطور باید عبور کرد: دختری که جلوی خودکشی پسر را گرفته، و خودش کوه امید و تلاش برای زنده ماندن است، ناگهان در انتهای فیلم اسلحه را به سمت خودش می گیرد و به سمت پسر می رود و از او می خواهد تا ماشه را بکشد! حالا چرا خودش اینکار را نمی کند به کنار! اینکه چطور کوه انگیزه به دریایی از ناامیدی بدل می شود، تا جایی که به خودکشی رضایت می دهد را چطور باید درک کرد؟

به نظرم اگر فیلم را ندیده اید، اصلا وقت خودتان را هدر ندهید. سری رزیدنت اویل 1_6، جنگ جهانی زد، و موارد مشابه را ببینید و لذت ببرید. قطار بوسان هم در مقابل این فیلم هشتگ زنده عالی محسوب می شود! حتی می توانم به دیدن فیلم «به راکون سیتی خوش آمدید» هم توصیه کنم؛ اما شدیدا معتقدم دیدن فیلم Alive 2020 جدای از وقت تلف کردن، مایه اعصاب خوردی است...

کلام آخر هم اینکه اگر به سوژه زامبی علاقه دارید، شاهکارش سریال «مردگان متحرک» است. واقعا سریال فوق العاده ای است. همینطور سریال ترس از مردگان متحرک و ملت زامبی هم عالی هستند. اگرچه همان مردگان متحرک هم صحنه های اعصاب خوردکن و سوتی کم ندارد، اما در مقابل هشتگ زنده و امثال این فیلم، به معنی واقعی کلمه «شاهکار» محسوب می شود و به نظر من این فیلم ها اصلا قابل قیاس با یکدیگر نیستند.

هدفم از نوشتن این پست این بود که اگر کسی قبل از تصمیم به تماشای فیلم درباره اش تحقیق می کند، و بر حسب تصادف و... به این مطلب می رسد، از دیدن فیلم منصرف بشود! ضمن اینکه در کنار آن خواستم سوتی های وحشتناک و اعصاب خوردی های فیلم را هم یادآوری کنم و از این طریق آنها را ثبت کنم.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیرشان با مردم آذربایجان فرمودند: «کسی که زندگی اشرافی را دنبال میکند و اصلاً حرکتش حرکت اشرافی است، نمیتواند شعار حمایت از پابرهنه‌ها را قبول داشته باشد. شعار انقلاب شعار حمایت از مستضعفین و حمایت از پابرهنه‌ها است؛ افرادی که دنبال زندگی اشرافی هستند و حرکتشان حرکت اشراف‌منشانه است، نمیتوانند به این شعار وفادار باشند. شعار انقلاب مقابله‌ی با استکبار است، مقابله‌ی با حرکت استکباری و قدرتهای استکباری است؛ این کسانی که دم از تسلیم در مقابل استکبار میزنند، دم از تسلیم در مقابل آمریکا میزنند، نمیتوانند به این انقلاب و به این هدفها پابند باشند؛ این حرف قابل قبولی نیست.» (بیانات در ارتباط تصویری با مردم آذربایجان شرقی 28.11.400. اینجا)

شکل گیری دولت اسلامی با مدیران غیر انقلابی محال است!

از نظر بنده جریان «اشرافیت» که غالبا به لحاظ سیاسی طرفدار هاشمی هستند، در بدنه سیاسی نظام سالهاست که نفوذ کرده است. خود هاشمی با خطبه معروف تجمل و مانور اشرافیت! (انتشار برای اولین بار؛ فیلم خطبه «مانور تجمل» هاشمی در نماز جمعه. اینجا) در رأس این جریان بود. و باز از نظر من، امثال خاتمی و روحانی و... هم جزو همین جریان هستند. یکی از افرادی که نزدیک به این جریان سیاسی بوده و متاسفانه سالها حساس ترین پست ها را اشغال کرده است، «علی شمخانی» است. شکی ندارم که در تحقق تمدن نوین اسلامی، باید با روشنگری مردم را به سمت جریان انقلابی متمایل کرد. مانند آنچه در 1400 و قبل از آن 1398 (انتخابات مجلس و ریاست جمهوری) تحقق یافت. البته این دو انتخابات نه به واسطه روشنگری، که به دلیل عملکرد سیاه مجلس دهم (مجلس لاریجانی! و تصویب 20 دقیقه برجام!) و دولت حسن روحانی (دولت تزویر. با تصویب ننگنامه برجام! و وجود انواع مفسدان اقتصادی و مدیران اشرافی و نجومی بگیر) نتیجه مطلوبی داشت. اما اگر جامعه حقیقتا به این نتیجه برسد که کار باید به جریان انقلابی سپرده شود، و جریان غرب زده راه به جایی نخواهد برد، آنگاه دولت اسلامی شکل می گیرد! و پس از شکل گیری دولت اسلامی جامعه اسلامی شکل خواهد گرفت... پنج گامی که امام خامنه ای برای رسیدن به ظهور و شکل گیری تمدن نوین اسلامی تصویر کرده اند به این شرح است: «انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی و در نهایت تمدن اسلامی است.» (برای مطالعه بیشتر بنگرید به: 5 گام رسیدن به تمدن نوین اسلامی از دیدگاه رهبر معظم انقلاب. اینجا)

اخیرا خبری در رسانه های رسمی داخلی و رسانه های ضد انقلاب منتشر شد با این عنوان:

توقیف کشتی پسران شمخانی در یکی از بنادر هند

مشرق نوشت: پس از انتشار خبر کذبی با ادعای توقیف کشتی پسران شمخانی در یکی از بنادر هند، منابع آگاه از شکایت پسران شمخانی از خبرگزاری ایلنا خبر دادند. بنابراین گزارش خبرگزاری ایلنا مدعی شده بود: کشتی «کابل» متعلق به شرکت ادمیرال با مالکیت «برادران شمخانی» به بهانه نقص مدارک از تقریبا ١٠ روز پیش همراه با همه باری که در حال حمل آن بوده، به حکم یک دادگاه هندی در بندر کاندلا توقیف شده‌ است.

پس از انتشار خبر توقیف کشتی پسران شمخانی در رسانه های خارجی و داخلی، علی شمخانی واکنش نشان داد! مشرق با تیتر «واکنش شمخانی به شایعات درباره فرزندانش» نوشت: علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی طی توییتی نوشت: ‏سرباز واقعی در میانه جنگ، فکر و دیدگانش را از دشمن اصلی به سمت ‎ستون پنجم منحرف نمی‌کند. زخم تحریم با برنامه غرب و شمشیر بی‌تدبیری و وادادگی غرب‌گراهای داخلی، پیکر مقاوم مردم ‎ایران را مجروح ساخته. برای التیام این زخم از جان و آبرو مایه می‌گذاریم. ناگفته‌ها بماند برای بعد...

کاش علی شمخانی بازنشست می شد و میدان را به جوانان می داد/ آقای شمخانی؛ بس است دیگر! هرچه باید خدمت می کردید کردید؛ لطف کنید کنار بروید!

در یکی از مطالب مشرق این چند خط را به عنوان نظر نوشتم. چون بلافاصله آنرا اینجا کپی کردم که اگر منتشر نشد، حیف نشود! نمی دانم تأیید شده است یا خیر. شاید بعدا در مورد تأیید شدن یا نشدنش در همین وبلاگ چیزی بنویسم و خبر بدهم. هرچه هست مشرق نظرات را سانسور نمی کند و طیف های مختلف، حتی اصلاح طلبان تند و مخالفان نظام نیز نظراتشان را بیان می کنند! منتهی به شرط اینکه فحاشی و توهین در آن نباشد و نظر صرفا انتقادی باشد. منتهی چون دست جناب شمخانی به شکایت است، و قدرت و نفوذشان هم به نحوی است که حتی در خبرگزاری ها را هم تخته می کنند، شاید مشرق هم ملاحظه بکند. ماجرای شکایت شمخانی از سایت انتخاب و فیلتر شدن این سایت پس از فاجعه هواپیمای اوکراین را که به خاطر دارید؟  ویکی پدیا دراینباره می نویسد: «سایت انتخاب همچنین در ٢٢ دی ماه ٩٨ در کانال تلگرامی اش، از شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی خواست که "استعفا دهد" اما تنها ٨ ساعت پس از انتشار این خبر، شورای عالی امنیت ملی ضمن شکایت از سایت انتخاب، به هیات نظارت بر مطبوعات دستور داد این سایت را توقیف کند که در همان روز حکم توقیف سایت انتخاب از سوی هیات نظارت بر مطبوعات امضا شد.» (انتخاب روزنامه. اینجا)

به هر حال این متن نظر من در مشرق است:

کاش جناب شمخانی حالا دیگه بازنشست می شدن!
و کار رو به جوانترها می سپردن...
به اندازه کافی از خدمات ایشون و فرزندان و بستگانشون استفاده کرده کشور. کافیه واقعا!
ایشون به معنی واقعی کلمه «مرید» هاشمی هستند و یک اصلاح طلب!
جالبه:
توی یکی از برنامه های تلوزیون بعد از فتنه 88، مجری هرچقدر تلاش کرد از ایشون کلمه «فتنه» رو بگیره، آخر نگفت!
دو نکته:
1. اینکه ایشون یه زمانی «فرمانده نیروی دریایی ارتش» بودند (10 سال!) و فرزندانشون هم تو همون زمینه به خیلی چیزها رسیدن من رو یاد فرمایش اخیر رهبر مظلوم انقلاب می اندازه که فرمودن: اشرافی ها نمی تونن انقلابی باشن! (قریب به مضمون)
2. در ماجرای غم انگیز سقوط هواپیمای اوکراین، یک مسئول اجازه نداد شرایط کشور «شرایط جنگی» اعلام بشود. اگر اینطور می شد، برای مدت مثلا 72 ساعت (24، 48 یا 72 ساعت) کلیه پروازها لغو می شد... و اون فاجعه رقم نمی خورد! حالا من که نمیگم اون مسئول کی بود! خودتون ارتباطش رو با جناب شمخانی (ببخشید؛ امیر شمخانی!!) پیدا کنید.
نکته آخر: انقلابی واقعی کسی هست که دل در گرو دنیا نداشته باشه. مسئولین انقلابی کسانی هستند که مثل سردار فلاح زاده (استاندار یزد در دولت دهم) خودش رفت سوریه و جانباز شد! (و فیض شهادت نرسید تا در خدمت نظام باشه) یا مثل مسئولینی که فرزندانشون رفتند و جنگیدند، یا به شهادت رسیدند و یا به هر حال به تکلیف خودشون عمل کردند...
جریان منفعت طلب، که راهبرش «هاشمی» است، هرگز انقلابی نبوده و نخواهد بود...
اون مرحله «دولت اسلامی» از پنج مرحله تحقق تمدن اسلامی برای رسیدن به ظهور، وقتی انجام میشه که این غیر انقلابی ها (بخوانید: ضد انقلاب! چون بی طرف نداریم! در آخر الزمان یا با حق هستید یا با باطل) کنار برن و مسئولین انقلابی روی کار بیایند...
با روی کار آمدن مجلس انقلابی و دولت مردمی، این بارقه ایجاد شده که کم کم به اون سمت حرکت کنیم.
هرچند به همین مجلس و دولت هم انتقادات فراوانی وارد هست، اما هرچه هست به معنی واقعی کلمه سمت و سوی انقلابی دارند! اگر در مجلس هم چند نفر به اسلام انقلابی وارد شدند، اما باز همان مسیر قبل را می روند، شاکله کلی مجلس انقلابی است... اگر در دولت چند مدیر و مسئول از دولت تزویر باقی است، اما بدنه اصلی دولت انقلابی است. و...
خدایا؛ خودت عاقبت کمک کن تا هرچه زودتر منجی عالم بشریت از راه برسند...

زندگی نامه و بیوگرافی علی شمخانی (8 سال فرمانده نیروی دریایی ارتش!)

علی شمع‌خانی معروف به علی شمخانی (زادهٔ ۶ مهر ۱۳۳۴ اهواز) فرمانده نظامی و سیاست‌مدار ایرانی است، که هم‌اکنون به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی و نماینده رهبر جمهوری اسلامی ایران در این شورا فعالیت می‌کند.

وی دانش‌آموخته کارشناسی مهندسی کشاورزی و کارشناسی ارشد مدیریت از دانشگاه جندی‌شاپور و دکتری استراتژی نظامی از دانشگاه عالی دفاع ملی می‌باشد و دوره دافوس را نیز در دانشگاه فرماندهی و ستاد آجا گذرانده است.

شمخانی فعالیت سیاسی خود را علیه سلطنت پهلوی از دهه ۱۳۵۰ آغاز کرد، که منجر به دستگیری او توسط ساواک گردید و دوره‌ای را نیز در زندان اهواز سپری کرد. در پی آشنایی با افرادی چون محسن رضایی و غلامعلی رشید، به عضویت گروه منصورون درآمد.

شمخانی در طول جنگ ایران و عراق از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران بود و از ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰ فرماندهی سپاه خوزستان را برعهده داشت، در فاصله سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران بود و با حفظ سِمَت، از ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۸ فرماندهی نیروی زمینی سپاه و از ۱۳۶۷ تا ۱۳۶۸ نیز معاونت اطلاعات و عملیات ستاد فرماندهی کل قوا را برعهده داشت.

وی در دولت چهارم برای مدت یک سال، از ۱۳۶۷ تا ۱۳۶۸ وزیر سپاه پاسداران بود، سپس به ارتش منتقل شد و در فاصله سال‌های ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶ فرماندهی نیروی دریایی ارتش و از سال ۱۳۶۹ با حفظ سمت، فرماندهی نیروی دریایی سپاه را نیز برعهده داشت. شمخانی در دولت هفتم و هشتم، در فاصله سال‌های ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ به‌عنوان وزیر دفاع فعالیت می‌کرد. وی یکی از ۱۲ نظامی ارشد با درجه سرلشکری در نیروهای مسلح ایران می‌باشد.

همراهی علی شمخانی با سران فتنه و فتنه گران؟ (شمخانی و فتنه 88)

علی شمخانی نظامی است. فرمانده او، یعنی فرمانده معظم کل قوا، حوادث 88 را «فتنه» نامیدند. بارها و بارها از این کلمه استفاده کردند. خاتمی و کروبی و میرحسین را «سران فتنه» لقب دادند و... اما علی شمخانی، حتی یک بار هم حاضر نشد از کلمه فتنه استفاده کند! ویکی پدیا در اینباره می نویسد:

در برنامه دیروز، امروز، فردا، وحید یامین‌پور، مجری برنامه که سعی داشت شمخانی را وارد مسائل سیاسی روز کند و جریانِ منتسب به فتنه، در ادبیات صداوسیمای جمهوری اسلامی را مطرح کند، از شمخانی پرسید که آیا واژه فتنه را قبول دارید؟ شمخانی نیز در پاسخ وی ضمن اجتناب از به کار بردن واژه فتنه دربارهٔ مسائل پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ گفت:

می‌دانم تو به دنبال چه هستی. من وارد این بحث‌ها نمی‌شوم. بسیجی باید حق گو، حق خواه و حق شنو باشد.

هم‌چنین شمخانی در برنامه تلویزیونی شناسنامه، که در تاریخ ۳ خرداد ۱۳۹۲ از صداوسیمای جمهوری اسلامی پخش شد، حضور یافت.

او در این مصاحبه به شدت استفاده از الفاظی همچون فتنه‌گر، ساکت فتنه و انحرافی را محکوم کرد و گفت:

دشمنان ما دشمن ریش ما هستند، چه ریش اصلاح‌طلب و چه ریش اصول‌گرا، نباید به بهانه‌های مختلف افراد را از قطارِ انقلاب پیاده کرد.

شمخانی در ۹ دی ۱۳۹۲ در مورد رفعِ حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی، در پاسخ به خبرنگاران گفت:

من آدم اقدام هستم و آدم حرف نیستم. (ویکی پدیا. اینجا)

پی نوشت:

1. در مورد شمخانی به اندازه کافی سایت ها نوشته اند. اگرچه: واقعا کسی جرأت نمی کند حرف دلش را بزند! چراکه شمخانی و فرزندان یا از او «شکایت» می کنند، مانند شکایت از ایلنا، و یا «فیلتر» می کنند! مانند فیلتر سایت انتخاب!

2. این نظر را در سایت پانا، مطلب تکذیب استعفای شمخانی از دبیری شورای عالی امنیت ملی نوشتم: عجب! اگر به تصمیم شورا شرایط کشور «شرایط جنگی» اعلام می شد، به مدت اعلام شده (24، 48 یا 72 ساعت) کلیه پروازها لغو شده و فاجعه هواپیمای اوکراین رقم نمیخورد! تاسف بار اینکه از سوی مسئولان نظامی خواهش شده بود که این تصمیم گرفته شود! اما حضرات به با اعتماد به نفس کاذب (یا شاید هم با خیا...ت) نپذیرفتند! عجیب اینکه: کسانی که مقصر نبودند (مانند سردار حاجی زاده عزیز و انقلابی) با شجاعت عذرخواهی کردند، اما کسانی که مقصر بودند با بزدلی شانه خالی کردند!

3. این نظر رو در سایت مشرق با عنوان «واکنش شمخانی به شایعات درباره فرزندانش» نوشتم:

به عبارت بهتر:
منتقدین شدن ستون پنجم!
منتقدین سردار تو بحث هواپیمای اوکراین، و منتقدین سردار به بحث اوضاع اقتصادی فرزندانشون ستون پنجم هستند...
قبول باشه آقای شمخانی؛ به نبردتون بپردازید!
فقط مواظب باشید جلوی اسلحه تون آرمان های انقلاب نباشه!!

4. از جریان شمخانی که بگذریم، از مدتی قبل حمله به امید دانا را چند شل مغز و دگم سیاسی شروع کرده اند! یکی شان که ظاهرا لباس روحانیت هم به تن دارد، شروع می کند و از گذشته امید دانا بد می گوید! به بهانه حفظ انقلاب و توهین های سالها قبل امید دانا به اسلام و...، امروز او را می کوبد! در حالیکه امید دانا، امروز یکی از حامیان سیاست های انقلاب است و در جریان انتخابات 1400 حامی دکتر سعید محمد و بعد آیت الله رییسی بود!

این جریانی که امروز مشغول کوبیدن امید دانا هستند، اگرچه کم و انگشت شمارند، اما به هر حال از دو حال خارج نیستند: یا به معنی واقعی کلمه احمق و کور دل و نفهمند، و یا خائن! حقیقتا گزینه سومی وجود ندارد...

در بعضی از کانال های تلگرام که علیه امید دانا فیلم و محتوا منتشر کرده ام، نظرات انتقادی گذاشته ام... اما حضرات حتی چند کلمه انتقاد و حرف را هم تحمل نمی کنند! فقط بلدند به خاطر گذشته امید دانا، او را که امروز مدافع وطن و نظام در حوزه رسانه است، بزنند! تا دیروز حرفی از امید دانا نمی زدند! اما امروز که اثرگذار شده و دیده می شود، مشغول زدنش شده اند! خدایا، انقلاب را از شر این «حمقا» یا «مغرضین» نجات بده! در یکی از کانال ها چند کلمه انتقاد کردم. منتشر کرد. آپارات پیام داد که به نظر شما پاسخ داده شده است. اما ظاهرا ادمین کانال منصرف شده و پیام را پاک کرده بود! مجددا برایش نوشتم:

سلام. چی شد؟ ترجیح داید پاسخ بدید و بعد حذف کنید؟ جالبه! پیام شما برای من اومده... اما اینجا حذف کردید ظاهرا! به هر حال همینه. حرکتی که منطق پشتش نباشه میشه همین... از نظر شما، اگر کسی دچار تفکراتی غیر از تفکری که دارید نباشه، حق نداره از وطنش دفاع کنه! حق نداره طرفدار جمهوری اسلامی و شخص رهبر باشه... دیدگاه بسته و دگم شما راه به جایی نمیبره. و خوشبختانه اونایی که باید بفهمن و بدونن می دونن... همه چیز دست خداست. شک نکنید امید دانا هم در این اوضاع که جنگ رسانه ای هست، داره به خوبی از مواضع نظام و وطن دفاع می کنه و این لطف خداست! شمع حق هم پوف امثال شما خاموش شدنی نیست؛ به خودتون زحمت ندید!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

عبدی مدیا گفتگویی را با خانم فائزه هاشمی انجام داده است که با عنوان «گفتگویی با خانم فائزه هاشمی رفسنجانی» در آپارات منتشر شده است... درباره این گفتگو و مواضع عجیب و غریب خانم هاشمی چند نکته را عرض می کنم:

نکته اول: تناقض های فائزه هاشمی به اندازه ای وسعت یافته که حقیقتا مخاطب را متعجب می کند! تا جایی که من در بخشی از گفتگو یاد بیماری دو قطبی افتادم! (که در ادامه توضیح خواهم داد.)

نکته دوم: مواضع تند خانم هاشمی دیگر نه برای مردم جذابیت دارد و نه برای اصلاح طلبان! در حال حاضر صرفا رسانه های به اصطلاح زرد داخلی و نیز شبکه رسانه ای ضد انقلاب به پوشش گفتگوهای خانم هاشمی می پردازند. بعضی از نشریات اصلاح طلب و سایت های زنجیره ای نیز بخش هایی از اظهارات ایشان را منتشر می کنند و بخش های عجیب و متناقض آنرا حذف می کنند!

نکته سوم: اگر مواضع فرزندان هاشمی را مرور کنیم، متوجه بحث «اهمیت تربیت فرزند» خواهیم شد. چقدر در اسلام درباره تربیت فرزند توصیه شده است. دوره های مختلف تربیتی (سه دوره هفت ساله) و روایات متعددی که امروز علم زلال و پاک تربیتی غیر دینی هم آنرا تأیید می کند. اما در خانواده مرحوم هاشمی هیچ توجهی به بحث تربیت فرزندان نشده است. خود مرحوم هاشمی به این مهم اذعان می کند که به دلیل مشغله فراوان نتوانسته است به تربیت درست فرزندان بپردازد. اگر اشتباه نکنم در وصیت قدیمی هاشمی (اولین وصیتی که از ایشان رسانه ای شد) این نکته ذکر شده باشد. یا جای دیگر...

نکته چهارم: هاشمی یک خط و مسیر مشخص داشت و آن خط منفعت طلبی بود. او از ابتدا تا آخر عمر این خط را دنبال کرد و هر کجا لازم بود به راحتی رنگ عوض کرد. روزگاری انقلابی بود. روزگاری اصولگرا. روزگاری اصلاح طلب و اواخر عمر هم اپوزیسیون. در واقع او از گرده همه طیف های مختلف سیاسی سواری گرفت و هر کجا که طیفی از او روی گردان می شدند، تغییر رنگ می داد و از گروهی دیگر سواری می گرفت! (با عرض پوزش: هیچ واژه دیگری به جای سواری نمی توانم بکار بگیرم که معنای مورد نظرم را تداعی کند. شدت سوء استفاده از مردم و گروه های سیاسی تنها با همین واژه نمود می یابد!)

نکته پنجم: خط سیاسی اکبر هاشمی یا به تعبیری «هاشمیسم» در انقلاب دیگر نخواهد رنگی ندارد. به برکت حمایت هاشمی از روحانی، و نیز به واسطه عملکرد سیاه روحانی مرگ این جریان سیاسی توسط راهبر آن، یعنی خود هاشمی رقم خورده است. البته نباید از زحمات و خدمات حسن روحانی و اسحاق جهانگیری و ظریف هم بگذریم که انصافا با عملکرد ننگین خود، به ویژه در ننگنامه برجام؛ لطف بزرگی به انقلاب کردند.

نمونه ای از اظهار نظر عجیب و متناقض فائزه هاشمی رفسنجانی:

در گفتگوی مذکور، خانم هاشمی انواع و اقسام توهین ها را به راحتی به زبان می آورد. روی رژیم خونخوار پهلوی را به خیال خود می شوید! حتی ساواک را تطهیر می کند و... انواع توهین ها را به انقلاب، شخصیت های سیاسی، اطلاعات و سربازان گمنام امام زمان (عج) و... می کند و می گذرد.

نکته جالب بخشی از گفتگوی خانم هاشمی است که زندان رفتن پدرش در دوران شاه را تفریح و سرگرمی عنوان می کند! حیرت انگیز است! خانم هاشمی می گوید وقتی به ملاقات پدر می رفتیم انگار به تفریح می رفتیم! پدر به ما نخود و کشمش می داد! انگار نوعی تنوع و لذت در آن بود! و...

اما وقتی با تعجب و سوال مجری عبدی مدیا مواجه می شود که غیر مستقیم به این نکته اشاره می کند که پس لابد آقای هاشمی خیلی سختی نکشیده اند، تغییر موضع صد و هشتاد درجه ای می دهد! و شروع می کند درباره جنایات رژیم پهلوی و ساواک حرف زدن! و حتی نوع شکنجه های شدید را توضیح می دهد و این نکته را هم بیان می کند که از شدت شکنجه و نوع آن، مرحوم هاشمی تا همین اواخر عمر هم درد داشته و موقع خواب از سینی استفاده می کرده و...

در هر صورت این موضع و این اظهار نظرهای عجیب و غریب، نشان از آن دارد که خانم هاشمی دچار نوعی تضاد ذهنی است! نمی خواهم تعبیر بیماری روانی را بکار بگیرم. به قول یکی از دوستانم که فارغ التحصیل روانشناسی است، اگر بخواهیم به دقت بررسی کنیم، اکثر مردم دچار مشکلات روانی هستند و بنابراین بخش زیادی از مردم را می توان بیمار روانی نام داد! منتهی با شدت و ضعف! البته این تعبیر را من نمی پسندم. یادم می آید موقعی که این سخن را شنیدم حتی عصبانی شدم. دوستم که متوجه ناراحتی من شده بود توضیح داد که یک نفر که کوچکترین مشکل روحی داشته باشد هم بیمار روانی محسوب می شود! و بعد پرسید: در این کوچه (محل سکونتمان) یک نفر را مثال بزن که مشکل روحی نداشته باشد! جوابی نداشتم. دیدم به هر حال هر کسی به نوعی، هرچند کم و کوچک، درگیر است.

به هر روی این مواضع و اظهارات خانم هاشمی کار را به جایی رسانده که دیگر مردم هم از اظهار نظرهای ایشان روگردان شده اند! اولین بار که موضع ایشان بیان می شد برای مردم عجیب بود و برای رسانه های زنجیره ای داخلی و شبکه رسانه ای ضد انقلاب جذاب! اما تکرار فراوان این اظهارات که معمولا ضد و نقیض یا بی منطق است، کار را به جایی رسانده که حتی رسانه ها هم دیگر تمایلی به بازنشر اظهارات ایشان ندارند و به قول معروف اعتبار و شأن رسانه ای خود را به پای این مواضع عجیب و غریب و بعضا متناقض نمی ریزند!

  • احمد طحانی
  • ۱
  • ۰

حتما این ضرب المثل را شنیده اید که می گویند فلانی «آب در خوابگه (یا لانه) مورچگان ریخت!» منظور هم که روشن است: یعنی فلانی با عملی که انجام داده، جماعتی را به چه کنم چه کنم انداخته است! حالا حکایت مقاله سردار قلم، حاج حسین شریعتمداری، حکایت همان ضرب المثل است! بله؛ حاج حسین با «حالا بفرمائید چه کاسه‌ای زیر این نیم کاسه است» (اینجا) آب در خوابگه اصلاح طلبان فاسد ریخته و آنها را به چه کنم چه کنم وا داشته است!

حاج حسین شریعتمداری، یا به قول مرحوم عسگراولادی «سردار قلم» در مقاله خود به ماجرای نشست سه زن شاخص اصلاح طلب در دولت های خاتمی و روحانی پرداخته است. خانم ها ابتکار، شجاعی و ملاوردی پس از فضاحتی که در شبکه افق رخ می دهد (ترک برنامه زنده توسط شجاعی و ملاوردی به دلیل چند سوال انتقادی مهمان تلفنی برنامه) و برای ماست مالی آن ماجرا، در روزنامه زنجیره ای شرق حضور می یابند تا به توجیه اقدام خود بپردازند و ذهن متعجب مردم را از کار خود توجیه کنند. در این نشست خانم ابتکار بدون هیچ توضیحی بیان می دارد: «داستان ملاقات با سوروس ساختگی بود و فرد اتهام‌زننده هم اقرار کرد.» مقاله حاج حسین هم به همین نکته، یعنی ملاقات سوروس و خاتمی اشاره دارد و به بهانه همین جمله از خانم ابتکار نوشته شده است. بنابراین بحث اصلی پیرامون این اتفاق سیاسی است. یعنی: ملاقات سید محمد خاتمی با جرج سوروس!

از برخورد ترکیه با کودتاگران تا برخورد ایران با فتنه گران!

درباره ملاقات سید محمد خاتمی با جرج سوروس گفتنی زیاد است و آنچه توسط امثال شریعتمداری، روزنامه کیهان و دیگر آزاد اندیشان بیان شده است، تنها گوشه ای از ماجراست و متاسفانه، به بهانه «مصلحت» با بسیاری از خائنین به ایران عزیز، اسلام و مسلمین مماشات شده است. چندی پیش صادق زیباکلام در مناظره ای که رسانه ملی ترتیب داده شده بود ترکیه را مثال زده و با کنایه آنرا الگویی برای انقلاب ذکر می کرد! حال اگر همین کشور را هم مبنا قرار دهیم، می بینیم که در کودتای نافرجام سال 2016 دولت اردوغان بیش از 200 نفر از عاملین این کودتا را اعدام می کند! هزاران نفر را به زندان می اندازد و تعداد زیادی از کارکنان بخش های مختلف دولتی را از کار اخراج می کند! پس از این پالایش نظام سیاسی ترکیه از وجود خائنین و نفوذی ها، اردوغان می گوید: «این کودتا هدیهٔ خدا است!» و همین ماجرا، موجب می شود بخش های مختلف نظام سیاسی ترکیه از مخالفین و معاندین خود پاک شود. (ویکی‌پدیا. کودتای نافرجام ۲۰۱۶ ترکیه. اینجا)

اما در نظام مقدس جمهوری اسلامی، با استوانه فتنه، یعنی کسی که همه مملکت را برای خودش می خواست و از مردم زخم خورده بود، یعنی هاشمی رفسنجانی، نه تنها هیچ برخوردی صورت نگرفت، بلکه تلاش شد تا به واسطه سابقه انقلابی و خدمات گذشته اش، شأن اجتماعی و احترام وی نیز محفوظ بماند. هاشمی که دل پری از مردم داشت و در انتخابات مجلس نفرم سی ام شده بود (و او را با کنایه و تمسخر آقاسی لقب داده بودند!) و در انتخابات ریاست جمهوری نیز در مقابل یک شخصیت ناشناخته سیاسی، یعنی محمود احمدی نژاد با «نه» مردم مواجه شده بود، استوانه و ستون اصلی فتنه 88 بود. بعدها و با افشای بخشی از حقایق، مشخص شد هاشمی رفسنجانی که همه چیزش را از انقلاب به دست آورده بود، چطور در مقابل نظامی که با خون هزاران شهید پیروز و مستقر شده ایستاد. از جمله اسناد خیانت هاشمی و نقش او در فتنه 88 مکالمه مهدی هاشمی با یک ضد انقلاب فعال در خارج از کشور با نام نیک آهنگ کوثر است. مهدی هاشمی در این گفتگو توضیح می دهد که در بیت مرحوم هاشمی چه خبر است و چه تلاش هایی برای فتنه و براندازی صورت می گیرد. او همچنین توضیح می دهد که چطور از اموال مردم در دانشگاه آزاد برای انتخابات هزینه می شود. و... پس از افشای این فایل صوتی، رسانه های مختلفی به این ماجرا ورود کرده و به تحلیل آن پرداختند. البته مهدی هاشمی که پس از فرار از کشور به بهانه تحصیل در مقطع دکتری به انگلستان رفته بود و در این کشور با حقوق نجومی دانشگاه آزاد درس می خواند! بالاخره به کشور بازگشت و محاکمه شد. اما باز هم این هاشمی رفسنجانی بود که مثل یک قهرمان با مهدی برخورد کرده و فیلم وداع با پسرش قبل از رفتن به زندان را انتشار داد. در این فیلم هاشمی مانند یک حماسه ساز، با مهدی برخورد می کند! (خداحافظی اکبر هاشمی رفسنجانی با فرزندش (مهدی) قبل از رفتن به زندان اوین. اینجا) واکنش مردم، در مقابل واکنش خاندان هاشمی درباره محکومیت مهدی هاشمی است. خاندان هاشمی و سیاسیون اصلاح طلب، در بدرقه مهدی هاشمی به زندان، مانند یک اسطوره و قهرمان او را بدرقه می کنند. خبرنگاران رسانه های زرد و زنجیره ای اصلاح طلب و عکاسان آنها صف کشیده اند تا ماجرا را پوشش دهند. اما جامعه نسبت به این خبر واکنش متفاوتی دارد! مردم که صاحبان اصلی این انقلاب هستند، و از حقایق فتنه 88 و عملکرد هاشمی و پسرش مهدی مطلع شده اند، با شنیدن خبر محکومیت مهدی هاشمی و پس از آن به زندان رفتن وی، این اتفاق را به پای عدالت نظام اسلامی می گذارند که با متخلفان بدون مماشات برخورد می کند. (به عنوان نمونه: نظر مردم در مورد به زندان رفتن مهدی هاشمی. اینجا)

مورد دیگر ماجرای مصاحبه عفت مرعشی، همسر هاشمی رفسنجانی قبل از اعلام نتایج انتخابات است. خانم عفت مرعشی، همسر مرحوم هاشمی رفسنجانی پس از انداختن رأی خود به صندوق، با خبرنگاران مصاحبه می کند. در این گفتگو خبرنگاری از خانم هاشمی سوال می کند که توصیه شما به هواداران نامزدها پس از اعلام نتایج انتخابات چیست؟ و با این پاسخ حیرت انگیز مواجه می شود که اگر تقلب کردند بریزند توی خیابونها! (فیلم: ده سال پیش،همین ساعات بودکه عفت مرعشی، شروع فتنه رو کلید زد. اینجا)

میرحسین موسوی یکی دیگر از خائنینی است که در فتنه 88 نقش آفرین بود. اگرچه عمده تحرکات با محوریت و برنامه ریزی خاتمی انجام می شد و حامی اصلی نیز هاشمی رفسنجانی بود، اما نقش میرحسین موسوی نیز به عنوان یکی از سران فتنه نقش پر رنگی است. میرحسین موسوی یکی از سیاستمدارانی است که عجیب ترین موضع را در تاریخ انقلاب به نام خود رقم زد و قبل از پایان رأی گیری! خود را پیروز انتخابات خواند. میرحسین با هماهنگی ستاد خود، خبرنگاران را فراخواند و در حالیکه فرآیند رأی گیری به پایان نرسیده بود، خود را پیروز انتخابات، آنهم با اختلاف زیاد لقب داد! انتخابات 1388 به دلیل استقبال گسترده مردم تا ساعت 23 یعنی 11 شب تمدید شد. میرحسین نشست خبری خود را حوالی ساعت 23 برگزار کرد! یعنی نه تنها شمارش آرا آغاز نشده بود، بلکه هنوز فرصت رأی دادن نیز به اتمام نرسیده بود! (بازخوانی فتنه ۸۸. نشست خبری زودهنگام «موسوی» چه هدفی داشت. اینجا)

اما در این میان، نقش خاتمی در فتنه 88 نقشی به مراتب مهمتر و پیچیده تر است و اگرچه او مانند هاشمی رفسنجانی، تا انتها در کنار میرحسین و کروبی باقی نماند و به بیان بعضی از اصلاح طلبان تندرو، به آنها «خیانت» کرد، اما برنامه و طرح ریزی اصلی فتنه 88 بر عهده وی بود. در حقیقت این سید محمد خاتمی بود که با برگزاری نشست هایی با جرج سوروس، و سپس اتصال حلقه سیاسیون اصلاح طلب با حلقه بنیاد سوروس، طرح کلی فتنه را شکل داده بود. جالب اینجاست که برنامه سوروس برای براندازی جمهوری اسلامی ایران، توسط فتنه گران، بدون کوچکترین تغییر و تفاوتی با آنچه در دیگر کشورها انجام شده پیاده سازی شد! و حضرات اصلاح طلب، حتی برای تنوع هم به تغییر برنامه کودتا دست نزدند! (پرسمان: انقلاب مخملی فتنه ۸۸. انقلاب مخملى چیست؟ چه ویژگیهایى دارد؟ چه اتفاقاتى در فتنه افتاد که آن را انقلاب مخملى یا براندازى نامیدند؟ اینجا) در کنار این ماجرا، اعلام پیروزی موسوی قبل از اعلام نتایج انتخابات نیز توسط خاتمی صورت گرفت و او پس از اینکه رأی خود را در جماران به صندوق انداخت، با بیان این عبارت که من پیشگو نیستم اعلام می کند که موسوی پیروز انتخابات است! (همه شواهد امر حاکی است که مهندس موسوی انتخابات را برده است اما من پیشگو نیستم. اینجا)

اسناد ملاقات خاتمی و سوروس

انتخابات پایان می یابد و فتنه 88 که از مدتها قبل از انتخابات، با زمینه سازی امکان تقلب، تشکیل کمیته صیانت از آرا، مصاحبه های پر ابهام (از جمله خطبه های هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه که در آن از کلیدواژه تقلب استفاده می شود!) و... آغاز می شود. هشت ماه پر از آشوب و اغتشاش سپری می شود و بالاخره با روشنگری و حلم مقام معظم رهبری، تولیدات محتوایی رسانه ملی و رسانه های انقلابی، روشنگری ها و سخنرانی های انقلابیون، و بالاخره با خروش مردم متدین و انقلابی کشور، حماسه 9 دی رخ می دهد و فتنه و ایادی اش را می شورد و با خود به زباله دان تاریخ می برد! پس از پایان فتنه، و با گذر زمان، کم کم ابعاد مختلف و متفاوتی از فتنه نمایان می شود. یکی از این ابعاد، اسناد و مدارک ملاقات سید محمد خاتمی با سوروس است.

سوروس که برنامه «انقلاب مخملی» او در سرتاسر جهان پیاده شده و در نقاط مختلفی رد پای بنیاد او دیده می شود، در چکسلواکی 1989، صربستان 1997 و 2000، گرجستان 2003، اوکراین 2004 و قرقیزستان 2005 موفق شده است اهداف خود را به شکلی کاملا موفقیت آمیز پیش ببرد. برنامه های جورس سوروس یهودی که به انقلاب رنگی نیز شهرت دارد، در کشورهای مختلف با رنگ های متفاوت پیاده سازی شده است. برنامه انقلاب رنگی جورج سوروس، در ایران نیز رنگ سبز را با توجه به شرایط (سیادت سید محمد خاتمی و میرحسین موسوی) انتخاب کرده بود. انقلاب های رنگی سوروس در گرجستان به نام رز سرخ (رنگ قرمز. نماد رز سرخ) و در اوکراین با رنگ نارنجی و در قرقیزستان با رنگ زرد معروف شده است.

به گفته مدیرمسئول روزنامه کیهان یک زونکن از اسناد ملاقات ظریف و خاتمی با سوروس در روزنامه کیهان وجود دارد. وی در اینباره می نویسد: «ماجرای ملاقات آقای خاتمی با جرج سوروس (سرمایه‌دار صهیونیست آمریکایی و پشتیبان و تامین‌کننده مالی فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸) را نگارنده بر اساس شواهد و اسناد غیر‌قابل‌انکار مطرح کرده بودم و آقای خاتمی برای رد گم کردن از اینجانب شکایت کرده است ولی از آنجا که از اسنادی که در اختیار داریم با خبر است جرأت پیگیری شکایت خود را نداشته و هنوز هم ندارد. چرا که افشای این اسناد، از پشت صحنه آمریکایی- اسرائیلی فتنه ۸۸ پرده بر می‌دارد.» (اینجا)

جالب اینکه خبرنگاران از حجت الاسلام والمسلمین محسنی اژه ای در سال 1397 نیز ماجرای شکایت خاتمی از شریعتمداری را سوال می کنند. حجت الاسلام اژه ای در آن مقطع به عنوان سخنگوی قوه قضائیه بیان می دارد: «قبل از دریافت شماره کلاسه پرونده موضوع را از دادستانی و مرکز رسانه جویا شدم که هیچکدام اطلاعی نداشتند؛ چون این شکایت را پیدا نکردیم موضوع را با آقای شریعتمداری مطرح کردم که ایشان گفت من هم شنیده ام و حتی یک زونکن از مستندات هم برای دفاع آماده کرده‌ام اما احضاریه‌ای نیامده است.» (اینجا)

جالب اینکه سالها قبل نیز حسین شریعتمداری به شکلی تلویحی به این نکته اشاره می کند که منتظر برگزاری دادگاه است تا خاتمی را رسوا کند! مدیرمسئول روزنامه کیهان در پاسخ به سوال یکی از خبرنگاران در «هفدهمین نمایشگاه بین‌المللی مطبوعات و خبرگزاری‌ها» بیان می دارد که اسناد خود را در دادگاه ارائه می کند: «سند ملاقات خاتمی را در اختیار داریم لذا باتوجه به اینکه او از ما به دادگاه شکایت کرده است ما در دادگاه اسناد خود را ارائه می‌کنیم. جرج سوروس یهودی که از طراحان و پشتیبانان جنگ نرم درچند کشور بوده است،‌تاکید کرده است که با خاتمی ملاقات کرده است. ما اسناد بسیار معتبری در اختیار داریم که نشان می‌دهد خاتمی با سوروس و مایکل لدین ملاقات کرده است. طرح ارائه شده توسط خاتمی در میان فتنه مبنی بر انجام رفراندوم، طرح مایکل لیدن صهیونیسم بود نه طرح خودش.» (اینجا)

اما به هر حال با توجه به شرایط، در حال حاضر نیز اطلاعات، دلایل و مستنداتی درباره ملاقات خاتمی و سوروس وجود دارد که در ادامه به مرور شماری از آنها می پردازیم:

1. اعترافات کیان تاج بخش: خاتمی و ظریف با سوروس در نیویورک ملاقات مستقیم داشتند!

کیان تاج بخش به عنوان پژوهشگر، جامعه شناس و مشاوره بنیاد جرج سوروس در ایران در اعترافات خود بیان می دارد: «اگر ما یکی از اولین نمونه های براندازی را ارتباط سفر عطریانفر به بنیاد سوروس قبل از ۱۳۷۶ بدانیم می توانیم نهایت آن را ملاقات مستقیم خاتمی همراه ظریف با جرج سوروس در نیویورک در سال ۱۳۸۵ دانست که این یک ارتباط مستمر بوده و ادامه داشته است.» (تاج بخش: خاتمی در نیویورک با جرج سوروس دیدار کرد. اینجا/ فیلم کامل اعترافات کیان تاج بخش و دیگر عوامل فتنه 88 را اینجا ببینید.)

2. سوروس: دیدارم با خاتمی در ارتباط با پیشبرد دموکراسی در جهان اسلام و دستیابی به آگاهی از مسائل درون ایران بود!

یکی از مشکلات اصلاح طلبان این است که تصور می کنند اگر خود، که یک طرف ماجرا هستند، موضوعی را رد یا تکذیب کنند، طرف دیگر هم خود به خود ملغی خواهد شد! یا کار آنها را تَکرار خواهد کرد! این موضوع در ماجرای ملاقات خاتمی و سوروس هم نمایان شد. دفتر خاتمی تصور کرد با تکذیب ملاقات همه چیز تمام می شود! اما آنها از این نکته غافل بودند که سوروس ممکن است در جایی به این دیدار اشاره کند و درباره آن سخن بگوید! بالاخره این اتفاق رخ می دهد و جورج سوروس در سخنرانی خود در شامگاه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۹ در سالن اجتماعات هتل بین‌المللی ترامپ نیویورک به دیدارش با خاتمی اشاره کرده و آنرا در راستای آگاهی از مسائل درون ایران عنوان کرده بود! نکته عجیب اینکه سوروس در این سخنرانی به صراحت از «انقلاب» نیز سخن می گوید و در تحلیل اوضاع ایران با توجه به اطلاعات رد و بدل شده در دیدار با خاتمی بیان می کند که جامعه ایران فاقد گروه های سازماندهی شده برای پشتیبانی از یک انقلاب است، اما مردم و به ویژه جوانان، شوق زیادی برای تغییرات اساسی در ساختار سیاسی ایران حمایت خواهند کرد!

سایت اصلاح طلب خبرآنلاین می نویسد: «سوروس دیدارش با خاتمی در روز سه‌شنبه ۱۴ سپتامبر ۲۰۰۶ را از بهترین جلسات خود در ارتباط با پیشبرد دموکراسی در جهان اسلام خوانده و هدف از این دیدار را «دستیابی به آگاهی از مسائل درون ایران»، عنوان کرده بود. سوروس گفته بود که با خاتمی درباره اشتیاق جوانان برای تغییر سیاسی در ایران و نیل به جامعه‌ای آزادتر سخن گفته و افزوده بود، با اینکه تعداد بسیاری از شهروندان سرخورده ایرانی از تغییرات اساسی در ساختار سیاسی ایران حمایت خواهند کرد اما آنان هنوز فاقد گروه‌های سازماندهی شده برای پشتیبانی از یک انقلاب (براندازی) هستند. او از دومین دیدارش با خاتمی در سی و هشتمین اجلاس مجمع جهانی اقتصاد داووس در ژانویه ۲۰۰۷ با خاتمی سخن گفته که طی آن متوجه شده بود که پس از یک سال دغدغه‌های خاتمی رادیکال‌تر شده است.
سوروس از مذاکرات با ظریف نماینده ایران در سازمان ملل پس از سخنرانی وی در ۱۴ژانویه ۲۰۰۵ نیز سخن گفته بود که طی آن به برنامه‌های ایران و آمریکا و مسائل پرونده هسته‌ای پرداخته بوده است.» (تکرار دوباره خاتمی و سوروس. اینجا)

3. محسن کدیور: به ملاقات با متفکران دنیا افتخار می کنیم!

اندکی پس از افشای خبر ملاقات خاتمی با سوروس، محسن کدیور در یک سخنرانی به صراحت اعلام می کند که نه تنها از افشای این خبر هراسی ندارد، بلکه به آن افتخار می کند! کدیور با بیان اینکه ما را از ملاقات با سوروس و دیگران می ترسانند تصریح می کند: به ملاقات با متفکران دنیا افتخار می کنیم!

4. افشای ملاقات با سوروس در کتاب خاطرات روزنامه نگار اصلاح طلب! (کاملیا انتخابی فرد)

خبرگزاری فارس شعار جذابی دارد: حقیقت روشن می شود! (اینجا) جمله ای ساده اما عجیب است و حالا در ماجرای ملاقات خاتمی و سوروس، مصداق پیدا کرده است! این جماعت اصلاح طلب، تصور این را هم نمی کردند که ممکن است رابطه کثیفشان با سوروس، توسط خبرنگاری از جنس خودشان افشا شود! بله؛ خبرنگاری تندرو و اصلاح طلب، با نام کاملیا انتخابی فرد در کتاب خود پرده از ارتباط این جماعت با سوروس برمی دارد. کتاب خانم انتخابی فرد که خارج از کشور و در سال 2007 به چاپ رسیده است Camelia: Save Yourself by Telling the Truth نام دارد. این کتاب را که حاوی نکاتی خواندنی و مهم درباره هویت کثیف بعضی از اصلاح طلبان است را می توانید از آمازون خریداری کنید. (اینجا) یا آنرا در کتابخوان گوگل بخوانید. (اینجا) و در نهایت، پیشنهاد من خواندن کتاب در کتابخوان Archive است. (اینجا) گزینه آخر با توجه به اینکه قابلیت سرچ هم دارد، از نظر من بسیار عالی است.

در ویکی پدیا درباره این روزنامه نگار و کتابش آمده است: «کاملیا انتخابی فرد دارای کارشناسی ارشد روزنامه‌نگاری از دانشگاه نیویورک و همچنین کارشناسی ارشد روابط بین‌الملل در حوزه خاورمیانه از دانشگاه کلمبیا می‌باشد. وی ساکن شهر نیویورک است. کتاب او با نام نجات شما در راستگویی است در مارس سال ۲۰۰۷ منتشر شده‌است. کتاب این نویسنده، روایتی از ایران قبل از انقلاب، انقلاب و سپس دوره اصلاحات به خواننده می‌دهد. این کتاب در سال ۲۰۰۷ میلادی به انگلیسی منتشر شده و به زبانهای عربی، ایتالیایی، ترکی، پرتغالی و هندی ترجمه شده‌است.» (اینجا)

5. کتاب شاه کلید انگلیسی: پیام فضلی نژاد (روزنامه نگار اصلاح طلب دیروز. پژوهشگر سیاسی امروز)

پیام فضلی نژاد را کسانی که با اهل سیاست هستند و اخبار و روزنامه های ایران را دنبال می کنند می شناسند. روزنامه نگار اصلاح طلب که بسیار فعال و سرآمد است و با بزرگان اصلاح طلب دمخور بوده و گفتگوهای زیادی با آنها انجام داده است... اما روحیه حقیقت جو و فطرت پاک فضلی نژاد از یک طرف، و دورویی و نفاق جریان اصلاحات از سوی دیگر، او را از این جریان زده می کند! پیام به جریان راستی و حقیقت می پیوندد و «انقلابی» می شود. او که به راستی خاری در چشم اصلاح طلبان است و آرشیوی قوی و بانکی اطلاعاتی از پشت پرده جریان نفاق سیاسی در کشور است، به دستور تندروهای اصلاحات ترور می شود! اما به خواست خدا جان سالم به در می برد. پیام به کیهان می پیوندد و نوشته ها و پژوهش های سیاسی اش را در این روزنامه منتشر می کند. گفتگوها و سخنرانی های بسیاری انجام می دهد و به روشنگری علیه جریان افساد طلب می پردازد.

در کتاب «شاه کلید انگلیسی» که به صورت پاورقی در روزنامه کیهان انتشار یافته است درباره ملاقات خاتمی و سوروس آمده است: «مهر 1386 که محمود احمدی‌نژاد در خبرسازترین سفرش نیویورک را منفجر کرد، نشانه‌های یک معاملة کثیف میان آمریکایی‌ها و اصلاح‌طلبان برای سقوط «دولت نهم» به چشم می‌آمد. یک سال قبل سیدمحمد خاتمی با ویزای ویژه رئیس‌جمهور آمریکا برای 2 هفته به شرق ایالات متحده رفت و عصر دوشنبه 20 شهریور 1385 پس از دیدار با جورج سوروس از رهبران «کودتای مخملی» و سیدحسین نصر از رهبران «سنت‌گرایی» راهی تپه‌های معروفِ «بیکون هیل» نیویورک شد تا در واپسین نقطه توقف خود شام آخر را در منزل زنی به نام دکتر الگا دیویدسن صرف کند. ماموران FBI در طول مسیر حضور داشتند و مسیرهای منتهی به خیابان «ریورز 82» شدیداً کنترل می‌شد. همه چیز نشان می‌داد که شخصیت‌های سرشناسی عازم «ضیافت بلوط سبز» هستند.»

6. عدم پیگیری شکایت از سوی خاتمی و دیگر اصلاح طلبان

آخرین نکته و سند درباره ملاقات خاتمی و سوروس، پیگیری نکردن شکایت خاتمی از حسین شریعتمداری است. حسین شریعتمداری مدیر مسئول کیهان با بیان اینکه یک زونکن اسناد درباره ملاقات خاتمی و سوروس در اختیار دارد بیان می کند که منتظر است تا شکایتی از سوی خاتمی و اصلاح طلبان انجام گرفته و پیگیری شود تا او اسنادش را در دادگاه ارائه کند. اما این جماعت که خود از حقیقت اطلاع دارند، نه تنها از پیگیری شکایت امتناع می ورزند، بلکه حتی قاطع و مستقیم نیز به تکذیب اصل ماجرا نمی پردازند! دفتر خاتمی و موسسه باران خبر ملاقات خاتمی و سوروس را تکذیب کرده اند. دیگر اصلاح طلبان مرید خاتمی نیز در رسانه ها این ملاقات را تکذیب کرده اند. اما واکنشی رسمی و قاطع از سوی خاتمی یا ظریف که به همراه خاتمی در ملاقات با سوروس حضور داشته انجام نمی گیرد و علت آن نیز روشن است: آنها از این می ترسند که با دروغ پردازی و تکذیب ملاقات، پس از افشای حقیقت برای همیشه رسوا شوند! روشن است که اسناد محکمی که در اختیار روزنامه کیهان است، در دادگاه ارائه خواهد شد تا به قول معروف «نسوزد». این نکته که یک روزنامه نگار با دست یابی به اسنادی محکم، به عنوان یک نوع پشتوانه، دست به افشاگری می زند برای همه روزنامه نگاران و اهالی خبر ثابت شده است؛ و کیهان (شخص حسین شریعتمداری) نیز به پشتوانه همین اسناد محکم، خبر ملاقات خاتمی و سوروس را افشا کرده است...

پی نوشت و توضیحات:

1. قرار نبود و نیست که اینجا، مانند مقالات رسمی (چاپی یا اینترنتی) بنویسم. وبلاگ باید وبلاگ باشد! باید حال و هوای خودش را داشته باشد. باید آزاد و رها باشد و بدون قید و شرط و چارچوبِ مشخص. اما خب این یک مطلب استثناء شد! البته روشن است که منظورم از این آزادی و این رها بودن در وبلاگ نویسی، به لحاظ ساختار و چارچوب ظاهری است؛ وگرنه به لحاظ محتوا و حتی قاعدۀ نوشتن، در واقع حکایت همان حکایت نظریه نظم در بی نظمی است! یعنی وبلاگ نویسی در عین آزادی، باز قواعد و چارچوب خودش را دارد.

2. درباره نظریه نظم در بی نظمی (تئوری آشوب یا تئوری سیستم های غیرخطی): تئوری آشوب نگرشی جدید است که کاربردهای فراوانی را برای هر علمی (از جمله هیدرودینامیک ، علم اوزان و مقیاسها، بیولوژی، شیمی، فیزیک، نجوم، پزشکی و . . . ) در پی داشته‏‌است و از هر تفکر قطعی و کل‏ گرایی به دور است. از جهت ساختاردهی نظام سازمانی، روش قطعیت‏گرای سنتی باعث شده تا با ساختارهای مکانیکی و غیرقابل‏انعطاف روبرو باشیم که نمی‏تواند خود را با دنیای واقعیات، که دنیای مشحون از بی نظمی متلاطم است تطبیق دهد؛ در حالی که با کمک نظریه آشوب به سادگی می توان انواع مشکل بی نظمی و ساختاری را حل کرد. هیلز می نویسد: «بی نظمی و آشوب نوعی نظم در بی نظمی است. بی نظم از آن رو که نتایج آن بی نظمی منظم غیر قابل پیش بینی است و منظم بدان جهت که از نوعی قطعیت برخوردارست.» (منبع: behinkov.com)

2. مقاله حاج حسین را اینجا بخوانید: «حالا بفرمائید چه کاسه‌ای زیر این نیم کاسه است». روزنامه کیهان. 16 بهمن 1400.

3. در دورۀ مسئولیت خانم ها شجاعی، ابتکار و ملاوردی که در دولت های خاتمی و روحانی مسئولیت های مختلفی از جمله معاون رئیس جمهور در امور زن و خانواده داشته اند، خیانت های گسترده ای به ویژه در بحث «جمعیت» صورت پذیرفته است و سوال این است که اگر این حضرات از آن خیانت ها مطلع بوده اند و در قبال آن سکوت یا به عبارت بهتر «همراهی» کرده اند، چه پاسخی دارند؟ و اگر مطلع نبوده اند، چطور چنین غفلت بزرگی را مرتکب شده اند و چگونه باید زیان های ناشی از آن خیانت ها را جبران کرد و چه پاسخی برای مردم دارند؟ در شبکه افق و برنامه عزیز جهان آرا، به خیانت های اصلاح طلبان در بحث جمعیت و زنان پرداخته می شود. یکی از کارشناسان منتقد، خانم فاطمه شجاعی است که در برنامه به طرح چند پرسش اساسی می پردازد. مسئولان رسانه ملی، شبکه افق و برنامه جهان آرا، به رسم اخلاق رسانه ای و نیز به واسطه مطالبه عمومی، از خانم ها ملاوردی و شجاعی و ابتکار دعوت می نماید تا در برنامه حاضر شوند و هم به سوالات و انتقادات مطرح شده پاسخ دهند، و هم درباره عملکرد خود به مردم توضیح دهند. این برنامه شکل می گیرد. خانم ملاوردی و شجاعی حاضر می شوند و مباحثی مختلفی را مطرح می کنند. در ادامه برنامه، مهمان و کارشناس تلفنی برنامه روی خط می آید. او کسی نیست جز همان خانم فاطمه شجاعی که با سخنان و انتقادات آتشین خود، آب در لانه مورچگان ریخته و حسابی حضرات را عصبانی کرده است! خانم ملاوردی و شجاعی در میان انتقادات و سوالاتی که در معرض افکار عمومی و در برنامه زنده از آنها می شود، به نشانه اعتراض برنامه را ترک می کنند!

بهترین پاسخ را در همان برنامه و همان لحظه، مجری توانای رسانه ملی، و کارشناس مجری برنامه جهان آرا، یعنی امیرحسین ثابتی به ملاوردی و شجاعی می دهد: «شما در فضای مجازی منتقدان را بلاک می‌کنید، اینجا هم استودیو را ترک می‌کنید. شما دیگر شعار گفت‌وگو ندهید.» (فیلم کامل این ماجرا را اینجا ببینید) خبرگزاری مشرق نیوز با عنوان «اقدام عجیب معاون روحانی در برنامه زنده» می نویسد: «زهرا شجاعی رییس مرکز امور مشارکت زنان دولت خاتمی و شهیندخت ملاوردی معاون امور زنان روحانی در برنامه جهان آرا در شبکه افق تاب انتقادات را نداشتند و در اقدامی عجیب در حین پخش زنده برنامه را ترک کردند! (اینجا) این ماجرا واکنش های گسترده و متفاوتی را در بین مردم و رسانه ها در پی دارد. یکی از کاربران در توئیتر درباره «انتقاد پذیری اصلاح طلبان» می نویسد: «‏این حرکت ملاوردی و شجاعی تعریف جامعی بود از سطح انتقادپذیری و شعور اصلاح‌طلبا! یا تریبون یه‌طرفه بهمون میدید یا قهریم!» (اینجا)

کاربر دیگری درباره فرار از پاسخگویی توسط ملاوردی در توییتر می نویسد: ‏«در جواب سوال ‎ثابتی درمورد حمایت از همجنسگرایان و براندازان، دیدار با جاسوس امنیتی و انتشار بیانیه هتاکی به دین و لایک کردن ضدانقلاب، یک کلام از ‎ملاوردی شنیدیم: اینها ارتباطی به موضوع برنامه ندارد!» (اینجا) تهیه کننده برنامه جهان آرا نیز درباره این اتفاق توضیح می دهد. مشرق با تیتر «توضیح تهیه‌کننده جهان‌آرا درباره فرار خانم‌ها شجاعی و ملاوردی از برنامه» می نویسد: بهروز یاوری در توییتر نوشت: ‏بعنوان تهیه کننده برنامه ‎جهان‌ آرا قبل از شروع برنامه روال گفتگو را با خانمها شجاعی و ملاوردی هماهنگ کردم و گفتم در فراخور بحث امکان گفتگوی تلفنی با کارشناسان را داریم. اعتراضی نکردند. اما پس از ارتباط تلفنی با منتقدان فرار را بر قرار  ترجیح دادن.» (اینجا)

امیرحسین ثابتی در برنامه زنده پاسخ خوبی به این حرکت زشت خانم ملاوردی و شجاعی داده است، پس از اتمام برنامه نیز در فضای مجازی به این ماجرا واکنش نشان می دهد. مشرق با تیتر «توییت مجری برنامه جهان‌آرا درباره نحوه رفتار شجاعی و ملاوردی» می نویسد: امیرحسین ثابتی، مجری برنامه جهان‌ آرا در توییتر نوشت: قبل از شروع برنامه خانم ملاوری بنده را بدون هیچ دلیلی در توییتر بلاک کرد. در ابتدای برنامه هم خانم شجاعی کارشناس قبلی جهان آرا را تهدید به شکایت کرد. اواسط برنامه هم هر دو نفر برنامه را ترک کردند. زنده باد مخالف من، زنده باد تحمل مخالف، زنده باد گفتگوی تمدن ها.» (اینجا) نکته جالب اینجاست که بعضی از رسانه های زرد و زنجیره ای اصلاح طلب، این اتفاق که در برنامه زنده و مقابل چشم مردم رخ داده است را نیز تحریف کرده و سعی کردند واقعیت را پنهان کنند تا این فضاحت پوشانده شده یا حداقل شدت آن کم شود!

اما اگر قدری تأمل کنیم این رفتار خانم ها شجاعی و ملاوردی طبیعی است. چراکه این دو از مراد و مقتدای خود، یعنی سید محمد خاتمی این روش و منش را آموخته اند! سید محمد خاتمی در حالیکه با شعار «آزادی بیان» و «زنده باد مخالف من» به میدان آمده بود، و با تزویر و ریا و انواع خدعه و البته با قید سیادت و لباس روحانیت توانسته بود آراء مردمی را به خود جذب کند، با منتقدان به همین روش برخورد می کرد. به عنوان مثال کانال راه مستقیم آپارات با عنوان «کاری نکنین بگم بیرونتون کنن» واکنش خاتمی به دانشجویان منتقد را در دانشگاه تهران منتشر کرده است. (اینجا) البته طبعا شخصی که به خاطر عملکرد سیاه دولت هاشمی بر سر کار آمده، نباید هم توقعی بیش از این داشت! جالب اینجاست که علیرضا بهشتی، یکی از سیاسیون اصلاح طلب! به مانند تعداد زیادی از اصلاح طلبان، که معتقد بودند حتی اگر تیر آهن (زیباکلام. اینجا) و یا چوب خشک (عبدالوند مشاور کروبی. اینجا) هم جای خاتمی بود رای می آورد! بیان داشته است: «رأی مردم به آقای خاتمی در سال ۸۰  نیز سلبی بود زیرا مردم می‌ترسیدند که شرایط به پیش از سال ۷۶ (دولت هاشمی رفسنجانی) بازگردد.» (اینجا)

4. پیام فضلی نژاد، پژوهشگر موسسه کیهان درباره ادعای عضویت میرحسین موسوی در لژ فراماسونری قسطنطنیه گفته بود: «گمانه‌های بسیاری درباره‌ی عضویت میر حسین موسوی در لژهای ماسونی مطرح بوده است و همیشه مصلحت‌ها و ملاحظات مانع از آن شده تا این گمانه زنی‌ها مورد تحقیق تاریخی مطلوب قرار گیرد. آقای میر حسین موسوی عضو لژ فراماسونری قسطنطنیه است این روایتی است که بسیاری از مورخان برجسته ی ایران و بسیاری از پژوهشگران سیاسی این مرز و بوم آن را مطرح کردند حتی یکی از مورخان برجسته یک ماه پیش در گفت‌وگوی تلفنی به شخص من گفت: که اسناد عضویت میر حسین موسوی در لژ فراماسونری قسطنطنیه موجود است و جاسوسی ایشان برای صهیونیست‌ها یک احتمال بسیار قوی‌ای است چرا دستگاه قضایی و نیروهای امنیتی ما به این گزاره‌ها بی توجه هستند ما میر حسین موسوی را متهم می‌کنیم به عضویت در لژ های ماسونی در قوه‌ی قضائیه و نهادهای امنیتی خواهان رسیدگی به پرونده‌ی ایشان با عنوان “جاسوسی برای صهیونیست‌ها” هستیم.» (نویسنده کیهان: میر حسین عضو لژ فراماسونری قسطنطنیه است،مدارکش هم موجود است! اینجا)

5. برای اطلاع بیشتر در مورد جورج سوروس به این مقاله رجوع کنید: اقدامات براندازانه در سایه فعالیت‌های مردمی؛ جورج سوروس و بنیاد به اصطلاح خیرخواهانه جامعه باز. باشگاه خبرنگاران جوان. 19 اردیبهشت 1400.

6. وبلاگ شجره طبیه با عنوان «کاملیا انتخابی فرد کیست؟» می نویسد: انتخابی فرد در دوران ریاست جمهوری خاتمی نیز با رییس دفتر وی محمد علی ابطحی، ارتباط داشت . ارتباطات ابطحی با کاملیا به گونه ای بود که وی حتی پس از خارج شدن از کشور و کسب افتخار گزارشگری رسانه های آمریکایی دسته دوم و سوم ، از عنایات خاصه برخوردار بود به گونه ای که در جریان سفرهای خاتمی به خارج کشور، با حمایت و توجه ویژه ابطحی، دسترسی وی به هیات ایرانی به نحوی بود که  به راحتی می توانست با اعضای هیات مصاحبه بگیرد و به هتل های محل رفت و آمد هیات رفت و آمد کند. نکته مشکوک درباره انتخابی فرد سفرهای خارجی پرتعداد او به بهانه تهیه گزارش بود. به ادعای خودش، همه هزینه سفرهای خارجی اش برای تهیه گزارش و مصاحبه را شخصا پرداخت می کرد و تنها تشنه رسانه های داخلی برای انعکاس مطالبش بود! حتی گاهی به انتشار مطالبش در بعضی روزنامه های سطحی هم رضایت داشت. در همین راستا وی در سال 86، خاطرات خود را با عنوان «کاملیا! حقیقت را بگو تا نجات یابی» به زبان انگلیسی و ترجمه عربی در 10 قسمت در روزنامه کویتی «القبس» منتشر کرد و مدعی مطالب جنجال برانگیز از جمله رابطه با یک فوتبالیست ایرانی مقیم آلمان شد. وی در مدتی که در روزنامه زن بود سعی در برقراری رابطه میان فائزه هاشمی و فرح پهلوی را داشت و به گفته خود پیام‌هایی را میان این دو رد و بدل کرده است. وی همچنین برای مصاحبه با ابوالحسن بنی صدر، سلمان رشدی و فرح پهلوی از طرف روزنامه زن تلاشهایی به عمل آورد. انتخابی فرد در خاطرات خود به ارتباطش با هوشنگ امیراحمدی دلال معروف رابطه ایران و آمریکا که شایعاتی درباره ارتباط وی و مشایی وجود دارد، اشاره می کند: «در آوریل 1999 در اولین سفرم به امریکا با دکتر هوشنگ امیر احمدی برای مجله زن مصاحبه گرفتم. وی در مصاحبه خود بسیار به تایید هاشمی رفسنجانی پرداخت تا جایی که گفت زمام امور به هیچ وجه در دست رئیس جمهور وقت خاتمی نیست و تمام سلطه در دست هاشمی رفسنجانی است.» وی همچنین می نویسد که پس از توقیف روزنامه زن در دوران 2 خردادیها در سفری که  از طرف فائزه هاشمی به آمریکا داشته به همراه شهلا شرکت مدیر مسؤول ماهنامه «زنان»، محمد عطریانفر از روزنامه «همشهری» و مژگان جلالی از روزنامه «ایران‌نیوز»، در مهمانی ویژه‌ای در منزل «جرج سوروس» میلیاردر یهودی آمریکایی و رئیس بنیاد جامعه باز شرکت کرده : «هنگامی که به منزل شیک سوروس رسیدیم و خانم خدمتکار وی،‌ برای‌مان در فنجان‌های چینی بدیع، چای آورد من به سایر خانم‌های همراهم «شهلا شرکت» و «مژگان جلالی» نگاه کردم و لبخند زدم و آنها هم خندیدند و به دلیلی که تا امروز هم برایم روشن نشده همگی بطرز عجیبی زدیم زیر خنده بگونه‌ای که تا وقتی در منزل سوروس بودیم نمی‌توانستیم جلوی خنده خود را بگیریم و طوری شد که من مجبور شدم به دستشویی بروم و نفس عمیقی بکشم تا بتوان خودم را کنترل کنم و به جایم بازگردم اما با این حال باز هم هیچ کدام نتوانستیم تا آخر، جلوی خنده خود را بگیریم و اشک همه ما سرازیر شد. در این حال عطریانفر با تندی رو به ما کرد و به فارسی گفت «خودتان را کنترل کنید!» و سوروس نیز گفت «لابد خانم‌ها چیز با اهمیتی دیده‌اند اما بهتر است با ما در بحث مشارکت داشته باشند.» اما ما باز هم نتوانستیم جلوی خنده خود را بگیریم و حتی پاسخ پرسش‌های سوروس را بدهیم اما وی در پایان هنگام بدرقه ما نسخه‌ای از کتاب خود را امضا کرد و به ما هدیه داد و ما هم متقابلاً از او عذر خواستیم.»

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

بحث درباره کوروش کبیر فراوان است و روشن است که این مبحث هم مانند دیگر مباحث مهم و جذاب، دو سمت و سوی اصلی دارد: موافق و مخالف! روش و نظر من درباره چنین مواردی که درباره آن اتفاق نظر وجود ندارد؛ یا بهتر بگویم: درباره آن اختلاف نظرها «شدید» است، مراجعه به منابع اصیل است. به این ترتیب، دیگر خوانش ها و برداشت هایی که درباره موضوع انجام شده است، نمی تواند حقیقت ماجرا را تغییر دهد...

موافقان کوروش کبیر (اسطوره ای بنام کوروش!)

به عنوان مثال درباره کوروش موافقانش او را پادشاهی دادگر و صلح جو می دانند. پادشاهی که عدالت محور است. شدیدا به آزادی مردم اعتقاد دارد. در میان موافقان کوروش کبیر، کتابهایی هست که زندگی کوروش را از ابتدا تا انتها شرح داده است! حتی با جزئیات! و جالب اینکه جملات فراوانی هم از او در بین طرفدارانش دست به دست می شود. و...

مخالفان کوروش کبیر (دروغی بنام کوروش!)

در مقابل موافقان کوروش، مخالفانی وجود دارند که حتی ماهیت کوروش را به طور کامل زیر سوال می برند! مخالفان معتقدند اصلا پادشاهی بنام کوروش در بین پادشاهان ایرانی وجود ندارد! آنها کوروش را یک جنگجوی یهودی می دانند که بسیار خونریز است! فرمانده یکی از شاخه های ارتش یهود که به دلیل جاه طلبی و قساوت قلب، به سرعت رشد می کند و در نهایت با حمله به ایران و قتل و غارت ایرانیان، به حکومت می رسد و...

مقدمه ای برای پژوهش درباره کوروش کبیر

من هنوز به صورت جدی درباره کوروش کبیر تحقیق نکرده ام و البته عجله ای هم ندارم. این پست را به عنوان مقدمه ای نوشتم تا اگر عمری بود، و قرار شد بین کارهای مهم و ضروری، درباره کوروش تحقیق کنم، آنرا ادامه دهم. البته مواردی را مطرح کرده ام که اگر مخاطب دیگری هم خواست، بتواند مسیر پژوهش دقیق درباره این موضوع را پیش گیرد.

به نظر من درباره مطالعه و تحقیق حول هر موضوعی، باید بسیار هوشیار بود. چراکه امروزه و با گسترش فضای مجازی، محتوای فراوانی درباره موضوعات مختلف وجود دارد که با قاطعیت می توانم ادعا کنم بخش اعظمی از آنها با واقعیت فاصله دارد!

اعتماد کردن به مطالبی که سایت ها و مجلات اینترنتی زرد می نویسند، یا محتوایی که در شبکه های اجتماعی انتشار می یابد و دست به دست می شود، تنها مخاطب را از «واقعیت» دور می کند. اگرچه برای من به عنوان پژوهشگر، همین محتوا هم مهم است و روی حفظ آن تعصب دارم! به عبارت دقیق تر، «تولید» را مقدس می دانم؛ حتی اگر به فرض مثال یک جوان پر شور و با احساس، قلم به دست گرفته باشد و تصورات ذهنی اش را درباره موضوعی تولید کرده باشد که با واقعیت زمین تا آسمان تفاوت دارد! همان محتوا هم از نظر من دارای اهمیت است و بودنش بسیار مهمتر از نبودش است.

نکته اینجاست که در ترازوی تولیدات محتوایی، کفه تولیدات حقیقی و درست خالی است و در آن به ندرت کار می شود و دلیل اینکه منتقدان، به تولیدات محتوای علمی، سیاسی و... (به جز تولیدات ورزشی، هنری و موضوعات سلیقه محور) توجه چندانی نشان نمی دهند و آنرا دارای اعتبار و اهمیت نمی دانند همین است.

به هر حال تجربه نشان داده است که این مشکلات هم با گذر زمان حل می شوند. از سوی دیگر مخاطب هم در چنین فضا و گستره ای، ناخواسته به لحاظ رسانه ای با سواد می شود! به عنوان مثال، وقتی یک مخاطب در مورد موضوع مورد علاقه اش شروع به جستجو می کند و مطالبی را می خواند و مدتی بعد متوجه می شود مطلب مذکور از اساس دروغ بوده یا بخشی از واقعیت را بیان کرده است، و این ماجرا تکرار می شود، ناخواسته به آنچه می خواند و با آن مواجه می شود، با شک نگاه می کند! همین شک و تردید باعث می شود «دقت» کند.

به این ترتیب و با گذر زمان، بدون اینکه فاکتورهای محتوای سالم یا تولید کنندگان محتوای سالم را در جایی خوانده باشد، با تجربه آنرا به دست می آورد! البته روشن است که در مورد «همه» این اتفاق نمی افتد. اما مخاطبی که اهل سوال است و حاضر است برای سوالش حرکت کند و به دنبال جواب برود، می تواند در این مسیر قرار گیرد.

سوالاتی مهم درباره کوروش کبیر و حکومت هخامنشیان

پژوهشگران معتقدند به جز تاریخ مختصری که از دورۀ باستان بر جای مانده و غالب آن یونانی است، مطالعه درباره این دوره صرفا محدود به این منابع است:

1. کتب مقدس.

کتابهای مقدس به دلیل کثرت و اهمیت آنها حفظ شده اند. اگرچه بعضی از آنها دچار تغییر و حتی تحریف شده اند اما به هر حال بخش اعظمی از آنها باقیمانده است.

2. بناهای تاریخی

مطالعه بر روی بناهای تاریخی باقیمانده از دوره باستان، یکی از منابع مهم مطالعه و پژوهش محسوب می شود.

3. اشیاء تاریخی

اشیاء تاریخی نیز همانند بناهای تاریخی اهمیت فراوانی دارند و یکی از منابع مهم مطالعه پیرامون دوره باستان، پژوهش بر روی همین اشیاء باقیمانده از آن دوره ها است.

4. تاریخ منقول

تاریخ منقول باقیمانده از دوره باستان، به دلایل متعددی مخدوش و نامعتبر است. اما به هر حال وجود دارد و می تواند مورد واکاوی و بررسی قرار گیرد. اکثر کتب تاریخی باقیمانده از دوره باستان، یونانی هستند و جالب اینکه مواردی وجود دارد که در یک دورۀ مشخص، در این کتب تاریخی تناقض آشکار وجود دارد!

بنابراین و با توجه به آنچه از مطالعه یادداشت ها و مطالب منتشر شده در سایت ها، وبلاگ ها و شبکه های اجتماعی درباره تاریخ ایران دیده ام، این سوالات به ذهنم می رسد:

1. چرا در میان کتب مهم فارسی، هیچ نامی از هخامنشیان و کوروش کبیر وجود ندارد؟

چرا در شاهنامه نامی از کوروش کبیر نیست؟ چرا در هیچکدام از کتب تاریخی فارسی نامی از کوروش وجود ندارد؟

2. چرا در منابع فارسی، نام مقبره کوروش «قبر مادر حضرت سلیمان (ع)» است؟

تقریبا از 80 سال قبل به این طرف، نام مزار مادر حضرت سلیمان به ناگهان تغییر می کند! و بنایی که در همه کتابها به قبر مادر حضرت سلیمان (ع) شهره است، تبدیل به مقبره کوروش می شود!

3. چرا جملات و عبارتی به کوروش نسبت داده می شود که از آن دیگران است؟

جملات فراوانی وجود دارد که از نویسندگان، فیلسوفان، متفکران و دانشمندان جهان است و به کوروش نسبت داده می شود! علت این کار چیست؟ و چرا تلاش می شود چکیده و خلاصه اندیشه روشنفکری معاصر به کوروشی نسبت داده شود که متعلق به دوران باستان است؟

4. چرا صهیونیسم جهانی به این شدت به کوروش احترام می گذارد؟

چرا صهیونیسم جهانی به کوروش احترام می گذارد؟ و برای او جشن می گیرد و مراسم برگزار می کند؟ و عناوین جذاب و مهم سیاسی جهان مانند حقوق بشر را به صورت نمادین به نام کوروش و هخامنشیان می کنند؟

5. چرا صهیونیست ها و مقامات سیاسی آمریکا و اسرائیل، هویت و نسب کوروش را پنهان نمی کنند؟

سوال مهم درباره کوروش و هخامنشیان که یک پژوهشگر باید از خود بپرسد و به دنبال پاسخ آن باشد، این است که چرا صهیونیست ها و مقامات آمریکا و اسرائیل، علاوه بر حمایت شدید از کوروش و هخامنشیان، نسب کوروش را بیان می کنند؟ در حالیکه با توجه به آیین های اصیل و باستانی ایران، باید این مذهب پنهان شود تا تضاد فکری برای مخاطب ایجاد نکند!

6. چرا شیطان پرستان شدیدا به کوروش کبیر و هخامنشیان علاقه دارند؟

سوال مهمی که درباره کوروش و هخامنشیان وجود دارد، این است که چرا شیطان پرستان (فراماسونرها و...) تا این اندازه به کوروش و هخامنشیان علاقه دارند تا جایی که به شدت از آنها دفاع می کنند و نسبت به آنها تعصب دارند؟

به نظر می رسد یک پژوهشگر تاریخ، یا علاقه مند به مباحث سیاسی و تاریخی، برای پژوهش درباره هخامنشیان و کوروش، باید به دنبال این سوالات مهم باشد و با توجه به این سوالات، و دیگر سوالاتی که در اینباره وجود دارد، حرکت مطالعاتی خود را ریل گذاری و هدف گذاری نماید...

حقیقت با رجوع به منابع معتبر به دست می آید (جمع بندی)

همانطور که ذکر شد، درباره کوروش و هخامنشیان، جز ابنیه و اشیاء تاریخی به جا مانده از آن دوران، هیچ منبع دیگری وجود ندارد. البته در یونان سه کتاب مهم تاریخی درباره تاریخ باستان وجود دارد که محتوای فراوانی درباره هخامنشیان و کوروش و... در آنها هست. از جمله کتاب مهم تاریخ هرودوت که دورۀ کامل آن سالها قبل و پیش از انقلاب، توسط دانشگاه تهران به چاپ رسیده است. توجه به این منابع هم می تواند راهگشای خوبی باشد. همچنین مقالات علمی پژوهشی متعددی درباره هخامنشیان و آن دورۀ تاریخی به چاپ رسیده است که با بررسی علمی آثار باقیمانده از آن دوران، به بررسی علمی و دقیق آن مقطع مهم تاریخی کشورمان پرداخته است.

در نهایت به عنوان جمع بندی باید عرض کنم که مخاطب هوشمند و روشنفکر امروز، که به دنبال «حقیقت» است، به منابع نامعتبری که در فضای مجازی وجود دارد، و با توجه به شرایط سیاسی کشورمان، بخش عمده آنها با نیات پلید سیاسی نوشته شده است توجه نمی کند و به عنوان مثال، درباره کوروش و هخامنشیان، به دنبال منابع اصیل، درجه اول و معتبر است تا شناخت خود را درباره این بخش از تاریخ این سرزمین باستانی و کهن، کامل نماید.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

نمی دانم این سیاست یک بام و دو هوای جناب محمد تقی فاضل میبدی نشانه چیست! متاسفانه ایشان در کسوت روحانیت هستند و طبعا باید حرمت لباس و شأن روحانی بودنشان حفظ شود. اما مواضع عجیب و غریب و بعضا متناقض ایشان ذهن هر مخاطب آزاده ای را با این سوال مواجه می کند که رفتار ایشان ناشی از نفاق است یا بی تقوایی سیاسی؟

انتقاد یک «روحانی» به اجرای «احکام اسلامی»!

جناب فاضل میبدی در سخنانی به انتقاد از ائمه جمعه پرداخته اند که چرا درباره دوچرخه سواری بانوان و بدحجابی آنان سخن گفته اند! سایت عصرایران با عنوان «انتقاد فاضل میبدی به سخنان ائمه جمعه درباره دوچرخه سواری و اسب دوانی زنان» به استقبال این سخنان گهربار رفته و آنرا منعکس کرده است. در ادامه بخش هایی از افاضات این عالم متقی! و روحانی وارسته! را مرور خواهیم کرد.

اما سوال این است: جناب استاد فاضل میبدی همه سخنان ائمه جمعه را خوانده یا شنیده اند یا خیر؟ طبق معمول فقط به تیتر فلان سایت و روزنامه اصلاح طلب بسنده کرده اند؟ آیا سخنان ائمه محترم جمعه در نقد مجلس و دولت را خوانده و دیده اند؟ آیا در جریان توصیه ها و هشدارهای ائمه جمعه به مسئولان کشور هستند؟ واقعا هدف این اظهارات جناب استاد چیست؟ شانتاژ رسانه ای؟ در صدر اخبار قرار گرفتن؟ تخریب دولت مردمی و مجلس انقلابی؟

عجیب است! جناب فاضل خان میبدی به عنوان اصلاح طلبی تندرو از دولت روحانی و مجلس دهم حمایت می کردند؛ و زمانی که قیمت دلار ده برابر شده بود و مشکلات اقتصادی توسط دولت حسن روحانی، یکی پس از دیگری رونمایی می شد روزه سکوت گرفته بودند؛ اما حالا از همه چیز و همه کس طلبکار شده اند! سبحان الله!

سوال دیگر این است: جناب محمد تقی فاضل میبدی دغدغه دینی دارند یا خیر؟ این سوال باید جواب مشخصی داشته باشد! اگر دارند پس این اظهارات (بخوانید: اراجیف!) چیست؟ و اگر ندارند این لباس مقدس روحانیت چیست که بر تن حضرتشان «زار» می زند؟ جناب میبدی، اگر با حجاب و احکام دین مشکل دارند چرا کسوت روحانیت را انتخاب کرده اند؟ و اگر با دستورات دین مبین اسلام موافقند پس چرا با هدف رسیدن به مطامع سیاسی، علیه احکام اسلام سخن پراکنی می کنند؟

سوالی مهم: چه کسی می خواهد ذهن مردم را منحرف کند؟
جناب فاضل میبدی بیان داشته اند: «بنده نمی دانم درد این امامان جمعه و خطیبان کشور ما چیست؟ چرا می خواهند ذهن ها را منحرف کنند؟ امروز به نظر می رسد مهمترین مسئله کشور، مسئله معیشت مردم و اقتصاد است و این فساد در کشور است که سال هاست ایجاد شده و یأس و ناامیدی و معضل بیکاری است که در بین جوانان، احساس می شود.»

استاد فاضل میبدی! لابد توقع دارند «گندی» که دولت مطبوعشان طی 8 سال زده است را دولت مردمی و محبوب سیزدهم، طی چند ماه رفع و رجوع کند! گرانی و بیکاری و هزار و یکجور مشکل دیگر، نتیجه مدیریت ناکارآمد اصلاح طلبان است...

جناب استاد محمد تقی فاضل میبدی، که سایت عصرایران از عناوین استاد حوزه و دانشگاه، عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم برای ایشان استفاده کرده است در بخش دیگری از اظهارات خود، کل عمر نظام مقدس اسلامی را زیر سوال برده و می فرمایند: «این سوال باید مطرح شود که چرا پس از 40 سال انقلاب، هنوز مسئله اقتصاد حل نشده و یا تورم دو رقمی کاهش پیدا نکرده است.»

اگر مخاطب این اظهارات، با خط فکری ایشان آشنا باشد، و از جریانات سیاسی حاکم بر کشور در طول سالهای پس از انقلاب هم اطلاع داشته باشد، و از این سخنان فاضل میبدی انگشت حیرت به دهان بگیرد! بخندد! تعجب کند! حیرت کند! یا حتی به قول معروف شاخ روی سرش سبز بشود! باز جا دارد... چراکه حقیقتا جناب فاضل میبدی، این استاد فرهیخته حوزه! و این روحانی منورالفکر، روی سنگ پای قزوین را سفید کرده اند!

جناب فاضل خان میبدی، از این 40 سال انقلاب، 32 سال آنرا همفکران غرب زده و غرب پرست شما بر کشور حاکم بوده اند! از میرحسین موسوی با تصمیمات خارق العاده گرفته تا هاشمی رفسنجانی و مانور تجمل و اشرافی گری! از خاتمی غرب پرست گرفته تا روحانی کدخدا دوست و کدخدا ترس! مجالس هم که رکورد آن با جناب علی لاریجانی بوده با 12 سال ریاست که شاهکارش تصویب 20 دقیقه ای برجام است! از مجالس کروبی و هاشمی و ناطق بگذریم...

اصلاح طلبان تندرو فرسنگ ها از تقوای سیاسی فاصله دارند!

جناب فاضل میبدی، کمی خجالت هم بد نیست! سخن از تقوا به میان نمی آورم که ظاهرا فرسنگ ها با آن فاصله دارید! اما به برکت فضای مجازی مردم به خوبی روشن شده اند! اظهارت و عملکرد و مواضع شما با یک سرچ ساده به دست می آید! امروز شما و امثال شما باید پاسخگو باشید! با این ترفندها و با این سخنان نمی توانید گستره مفاسد جریان سیاسی مطبوع خود را لاپوشانی کنید! مردم را چه فرض کرده اید؟ از یک طرف روحانی را روی کار می آورید و از او حمایت می کنید که کارخانجات داخلی را به تعطیلی بکشاند و تولید کشور را نابود کند، از طرف دیگر از بیکاری جوانان حرف می زنید؟ از یک طرف داشته های کشور را در طبق اخلاص در «ننگنامه برجام» به آمریکا تقدیم می کنید، و وقتی با آن «توافق احمقانه» که بدون ضمانت اجرایی بسته شده، آمریکا زیر قول و قرارش می زند، طلبکار می شوید که چرا گرانی شده است؟ واقعا مردم را چه فرض کرده اید جناب استاد حوزه و دانشگاه؟

اما... چه می شود کرد؟ این جماعت افساد طلب تندرو «حیا را خورده و آبرو را قی کرده اند» محمد اکرم مردانی پور (اینجا) خوب به اظهارات (بخوانید اراجیف!) متناقض جناب استاد! پاسخ داده است. کلام آخر این یادداشت هم جمله ای از مردانی پور که خطاب به فاضل میبدی نوشته است: سقراط را فلسفه آموختن نهایت گستاخى است! أین تذهبون؟!

پی نوشت:

1. عده قلیلی از ساده لوحان سیاسی، بر راقم این سطور اشکال می گرفتند که اگر برجام روی ترکمنچای را سفید کرده است، چرا رهبری آنرا تأیید کرده اند! اولا خود رهبری به این جماعت پاسخ داده اند. (این فیلم را ببینید: پاسخ رهبر انقلاب به دانشجویی که تصویب برجام را به رهبری نسبت داد. اینجا و اینجا) در ثانی، شرط و شروط رهبری قبل از اجرای توافق به طور رسمی اعلام شد. (نامه رهبر انقلاب به رئیس‌جمهور درباره الزامات اجرای برجام/ و جدول بازنشر الزامات اجرای برجام) به کدامیک از این شروط عمل شد؟ وقتی رییس جمهور سابق، رسما در نامه خود به رهبری می نویسد که «همه تحریم ها لغو شد!» (اینجا) چه باید گفت؟ با این وضف، برجام اگر خیانت آشکار و رسمی نباشد، حداقل «ننگنامه» است!

2. این مطالب را ببینید: روحانی (تیر ۹۴): تمام تحریم‌ها در دی ماه ۹۴ بالمره لغو خواهد شد/ روحانی (آذر ۹۹): نمی‌گذاریم کسانی پایان تحریم را به تأخیر بیندازند! (اینجا) و برجام از نظر رهبر انقلاب «خسارت محض» است نظر ایشان را تحریف نکنید! (اینجا)

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

نمی دانم چطور عده ای از انسان های به ظاهر فهمیده و روشنفکر، اهمیت کتاب و روزنامه و... را درک نمی کنند! در حالیکه حقیقتا با یک یادداشت یا یک مقاله به ظاهر ساده می شود کارهای بسیار بزرگی انجام داد! و حتی تحول آفرینی کرد...

دراینباره که مصداق زیاد است. در سطح جهان اگر نگاه بکنیم، مصادیق فراوانی می توانیم بیابیم. انواع نظریات نقد ادبی و زبان شناسی و... که معروف شده اند و راه باز کرده اند و تحول آفریده اند را اگر جستجو بکنیم خواهیم یافت.

اما یک مصداق ساده و دم دستی آن برای ما ایرانی ها، شروع انقلاب 57 خودمان با یک مقاله است!

بله؛ یک مقاله. در صفحه چندم یک روزنامه انقلاب 57 را به وجود می آورد! البته ممکن است عده ای این جمله را اشتباه قلمداد کنند. منتهی برای بیان اهمیت قلم و نوشتن، اگر با دید تسامح نگاه کنیم، می شود جمله را کامل دانست و آنرا پذیرفت. به این شرح:

در سال 57 مقاله ای نوشته می شود با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه». این مقاله در صفحات داخلی روزنامه اطلاعات به چاپ می رسد. یعنی به عبارتی سرمقاله نیست و در صفحه اول و دوم روزنامه که مقالات مهم آنجا چاپ می شوند هم کار نشده! بلکه در صفحات داخلی به چاپ رسیده است...

تا اینجای کار همه چیز عادی است. اصلا مگر چند جمله بهم پیوسته، آنهم در یک روزنامه، آنهم در صفحات داخلی روزنامه چه اهمیتی دارد؟ مگر چند نفر روزنامه می خوانند؟ و از آن جمع روزنامه خوان، مگر چند نفر همه روزنامه را می خوانند؟ مگر چند نفر آن مقاله را خوانده اند؟ و مگر چند نفر آنرا پسندیده یا نسبت به آن نقد داشته اند؟ جواب همه این سوال ها را وقتی می یابیم که اثرگذاری آن مقاله را بررسی کنیم!

در حقیقت «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به ظاهر امام خمینی (ره) و در باطن اسلام و روحانیت را هدف گرفته است. پس اگر حتی در یک نسخه هم انتشار می یافت، و اگر در یک نشریه بی اهمیت هم چاپ می شد، باز «مهم» بود. چون هدف و محتوای مهمی داشت...

«ایران و استعمار سرخ و سیاه» چاپ می شود. فردای آن روز در حوزه ها بحث به وجود می آید. کسانی که مقاله را خوانده اند به دیگران اطلاع می دهند که چنین مقاله توهین آمیزی چاپ شده است. حوزه ها به علت بی احترامی به روحانیت و امام خمینی (ره) به عنوان یک مجتهد و مرجع تقلید، تعطیل می شوند. تعطیلی حوزه ها به نشانه اعتراض، در سطح جامعه انعکاس می یابد. بازاریان و کسبه و مردم... کم کم شهر متوجه آن مقاله می شود و به این ترتیب، قیام 19 دی 57 مردم قم شکل می گیرد...

در حقیقت یک مقاله به ظاهر ساده، از یک نویسنده گمنام، اینقدر به قدری اثرگذار می شود که تقریبا 400 روز پس از چاپ آن، حکومت شاهنشاهی که کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا در همان سال آنرا جزیره ثبات نامیده بود، سرنگون می شود!

و به عبارت ساده تر، یک مقاله مسبب سرنگونی حکومت پادشاهی ایران می شود: عجب!

پس یک مقاله می تواند اینقدر اثرگذار باشد؟

بله. پاسخ روشن است... اگر قلم و اندیشه مهم نبود، در قرآن به قلم سوگند خورده نمی شد! اگر قلم و اندیشه مهم نبود، در روایات اسلامی اینقدر به نوشتن و کتابت و... توصیه نمی شد. اگر قلم و نوشتن مهم نبود، اندیشه ها و منش های فکری و مکتب های فلسفی و سیاسی و... با آن منتقل و بعضا متحول نمی شد!

پس قلم موثر است. چون پس آن اندیشه وجود دارد. و قلم راهی برای بروز و بیان آن اندیشه است...

پس مقاله هم مهم است. حتی اگر در یک کانال گمنام تلگرام، ایتا، سروش و... باشد. یا اگر در یک پاراگراف در یک وبلاگ، سایت، یا صفحه ای از صفحات اینستاگرام نوشته شده باشد. مقاله مهم است. نوشتن مهم است. اما از آن مهمتر اندیشه ورزی و اندیشیدن است.

چقدر در قرآن کریم به اندیشیدن و فکر کردن توصیه شده است...

همه این مطالب را نوشتم که بگویم همه ما که به مفاهیم اسلامی اعتقاد داریم، وظیفه داریم در حد توان خود کار کنیم و تلاش کنیم. وظیفه داریم در جبهه جنگ شناختی با دشمن، ورود کنیم. نباید بی تفاوت باشیم... این تفکر که مثلا چه کاری می توانم انجام دهم؟ بسیار خطرناک است! و شاید آسیبش بیشتر از خطرات حملات دشمن باشد...

بله. دلها دست خداست. با اراده خدای متعال همه تلاش های دشمنان اسلام و انقلاب نقش بر آب می شود. اگر خدا بخواهد، تلاش دشمن برای ضربه زدن به نظام اسلامی، پتکی می شود بر سرخودش فرود خواهد آمد. همه اینها قبول. اما ما هم بایستی کار کنیم و تلاش کنیم.

امروز میدان نبرد با دشمن بسیار گسترده شده است. با گسترش فضای مجازی و نیز با سهولت دسترسی به نعمت اینترنت و وفور گوشی های هوشمند و... میدان نبرد در همه خانه ها و کوچه ها و خیابان ها کشیده شده است. بنابراین همه باید تلاش کنند. همه باید کار کنند. حتی اگر به اندازه نوشتن یک پاراگراف باشد. حتی اگر به اندازه بازنشر یک مطلب مفید، یک عکس یا ویدئوی اثرگذار باشد. این نوشتن، و این کار کردن، و این بازنشر محتوا، حتی اگر در گروه های کوچک چند نفره باشد، یا حتی اگر تنها برای یک نفر هم انجام گیرد بسیار مفید و موثر و «لازم» است.

به اعتقاد من، جنگ نرم که سالهاست آغاز شده است، و امروز بعدی از آن با عنوان جنگ شناختی و... شناخته می شود، آخرین نبرد جبهه حق و باطل است. سرنوشت این جنگ روشن است: پیروزی جبهه حق و شکست جبهه باطل. اما اینکه این پیروزی و آن شکست چه زمانی اتفاق بیافتد، بستگی به تلاش و همت ما دارد. تک تک ما در این جنگ موثریم و باید به یاری جبهه حق بپردازیم...

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

بدون مقدمه باید بگویم که وضعیت چاپ کتاب در ایران بسیار بد است و وضع کتابخوانی از آن بدتر! این نکته اول!

اما نکته دوم: در هر نقدی باید منصف بود...

متاسفانه برخی از منتقدان، نگاه صفر و صدی دارند و اگرچه می کوشند در پشت کلمات و عبارات و تعابیر، این نگاه را پنهان کنند، اما به هر حال نمود می یابد و خواننده، بیننده یا شنونده و به طور کلی مخاطب، متوجه این نوع نگاه می شود!

داشتم برنامه صفحه دو بی بی سی فارسی را می دیدم. عنوان برنامه انتشارات امیرکبیر و نشر مدرن ایران بود. طبعا موضوع برای من و امثال من جذاب است. کارشناسان برنامه هم همه اهل فرهنگ و کتاب. دو ناشر و یک نویسنده و استاد دانشگاه...

کار به محتوای برنامه ندارم. به خدمات انتشارات امیرکبیر هم جای دیگری باید بپردازم؛ چون درباره اش حرف زیاد دارم؛ چراکه در واقع امیرکبیر قله نشر است و من تازه کار و در ابتدای راه!

اما غرض از این چند خط اینکه در بخشی از برنامه، صحبت از تیراژ کتاب، قبل و بعد از انقلاب می شود! جناب میلانی، بدون اینکه به تیراژهای شگفت آور اوایل انقلاب اشاره کند، که چطور کتابها با تیراژهای بسیار بالا، ظرف مدت کوتاهی نایاب می شد؛ و چطور یک کتاب بارها و بارها به چاپ می رسید، یا بدون اینکه به سانسورهای غجیب و غریب قبل از انقلاب اشاره کند، که هر اثر مستقلی که بویی از آزادی می داد، به بهانه اینکه سیاسی و مخالف سلطنت است به طور کلی از چاپش ممانعت می شد، تیراژ انتشارات امیرکبیر قبل از انقلاب را با تیراژ حال حاضر کتاب در کشور مقایسه می کند! و نتیجه می گیرد که چون از تیراژهای چند ده هزارتایی به تیراژهای پانصدتایی رسیده ایم، پس جمهوری اسلامی گند زده به کتاب و کتابخوانی کشور!

اینکه نشد نقد! اینکه نشد نقد منصفانه... وقتی شما چشم آهو را با گوش خر مقایسه کنید، طبعا نتیجه می گیرید که چشم آهو در زیبایی صد بر صفر از گوش خر جلوست! جناب میلانی، که من خیلی به ایشان علاقه داشتم، و (با اینکه هرازگاهی با مشاهده موارد اینچنینی از شدت علاقه ام به ایشان کاسته می شود...) هنوز هم دارم؛ واقعا در این مورد بی انصافی می کنند!

در اینکه استاد میلانی مخالف صریح جمهوری اسلامی هستند شکی نیست. مخالف باشند. نقد هم بکنند. کما اینکه می کنند. اما اینکه اینطور در کمال بی انصافی و بی عدالتی نقد کنند، کار درستی نیست و نه تنها اثرگذار نخواهد بود، بلکه اندک مخاطبان مشتاق و جویای حقیقت را هم دلزده می کند!

به عنوان مثال اگر شمار دانشجویان کشور را در حال حاضر، با زمان شاه مقایسه کنیم، چه نتیجه ای خواهیم گرفت؟ بله! تعداد دانشجویان کشور صدها برابر شده است. و اگر تعداد باسوادان امروز کشور (که تقریبا بی سوادی مطلق به صفر رسیده است...) را با زمان شاه مقایسه کنیم، چه نتیجه ای خواهیم گرفت؟ بله؛ تعداد باسوادان چندین و چند برابر شده است... پس چطور جناب میلانی ادعا می کند که جمهوری اسلامی با کتاب و کتابخوانی بد کرده است و وضع بد کتاب در نتیجه رفتار نظام سیاسی حاکم بر کشور است؟

چرا جناب میلانی به نقش اینترنت و فضای مجازی اشاره نمی کند؟ که تقریبا مخاطب را از هر حیث سیراب می کند! و اگرچه کاذب، اما عطش خواندن و دانایی را در او از بین می برد؟ مگر می شود از مشکل کتابخوانی و بیماری کتاب نخواندن در کشور حرف زد، اما به شبکه های اجتماعی هیچ اشاره ای نکرد؟

اگر اینطور باشد، و همه این فاکتورها نادیده گرفته شوند، طبعا نتیجه ای غیر از آنچه جناب میلانی به آن رسیده اند، عاید نخواهد شد:

جمهوری اسلامی در مقایسه با رژیم پهلوی بی سوادی را ریشه کن کرده، دانشجو را چندین برابر کرده، فارغ التحصیل دانشگاهی و تحصیلات تکمیلی را چندین برابر کرده، به لحاظ رشد علمی کشور را در ردیف چند کشور نخستین در سطح جهان قرار داده؛ اما مردم را کتاب نخوان کرده و وضع کتاب را خراب کرده است!

این کمال بی انصافی است... و من از دکتر میلانی، که کتاب نگاهی به شاهش را مدتها قبل از دست فروشی در زنجان خریداری کرده بودم، توقع چنین بی انصافی را نداشتم. از دکتر میلانی استاد دانشگاه که چند سخنرانی اش را گوش داده ام، و به سبک سخن گفتنش به عنوان یک دانشجو علاقه دارم، توقع نداشتم اینطور در کمال بی انصافی، کاملا صفر و صدی به ماجرا نگاه کنند.

همه حرف من همین است: اگر قرار است با موضوعی مخالفت و بلکه دشمنی کنیم؛ خوب است اولا دشمنی با سواد و آگاه باشیم و در ثانی، جانب انصاف را همیشه و در هر حال نگاه داریم و هرگز در نقد و بررسی و مخالفت و حتی دشمنی هم به دروغ متوسل نشویم!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

اگرچه این خبر مربوط به بیش از یک سال قبل است، اما من از آن مطلع نشده بودم!

وبلاگی در میهن بلاگ ایجاد کرده بودم و نوشته های رسمی ام را در آن قرار می دادم.

آدرس وبلاگم:

http://tahaniahmad.mihanblog.com

اما وقتی آدرس را باز کنید، پیام ذیل را مشاهده می کنید:

کاربران و همراهان سایت میهن بلاگ، سلام. از اینکه مجبور هستیم از شما خداحافظی کنیم متاسفیم. دلایل متعدد فنی و غیر فنی مانند قدیمی شدن نرم افزار سایت، عدم وجود دلیل و انگیزه کافی جهت سرمایه گذاری مجدد برای خرید زیرساخت های جدید و دشواری نظارت بر محتوا و نظرات وبلاگها ما را به نقطه تعطیلی سایت میهن بلاگ رساند. از همراهی شما در مدت 12 ساله ارائه خدمات سایت میهن بلاگ متشکریم و امیدواریم سایر سرویس های ایرانی پاسخگوی نیاز کاربران عزیز ما باشند.

جالب اینکه ویکی پدیا در صفحه «میهن بلاگ» خود، کلمه «وبلاگها» را حذف کرده و علت تعطیلی را «دشواری نظارت بر محتوا و نظرات سایت» ذکر کرده است!

در هر صورت، میهن بلاگ هم به آخر خط رسید!

و صدها و بلکه هزاران وبلاگی که روی آن قرار داشت نیز رسما نابود شد...

اما دو نکته مهم وجود دارد:

1. کاش امکانی وجود داشت یا تمهیدی اندیشیده می شد تا کاربران بتوانند مطالب خود را دریافت و ذخیره کنند! نمی دانم. شاید هم این امکان را مشخص کرده بودند، اما من از آن مطلع نشدم؟ اما به هر حال در حال حاضر چنین امکانی وجود ندارد.

2. کاش ترتیبی اتخاذ می شد تا دریای محتوای تولید شده در میهن بلاگ در اختیار مخاطبان قرار گیرد، تا پژوهشگران و علاقه‌مندان بتوانند از آن استفاده کنند و آنهمه مطالب تولید شده رسما «نابود» نشود!

به هر حال من در میهن بلاگ، مطلب تولیدی نداشتم و صرفا مطالب رسمی که در مجلات، روزنامه ها و سایت ها منتشر می شدند را در وبلاگم قرار می دادم.

اما در هر صورت حیف شد...

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

مشغول مشاهده کلیپ هایی با موضوع نبرد مار و گربه بودم. ویدئویی توجهم را جلب کرد با این عنوان:

Brave Moment Cat Fights A Large Python To Protect Its Kittens

ماجرا از این قرار است که یک مار پیتون بزرگ به خانه یک گربه نزدیک می شود. گربه ظاهرا ماده است و سه بچه گربه هم در خانه هستند.

مار پیتون ابتدا نزدیک می شود و گربه مادر هم تلاش می کند تا او را دور کند. اما خب موفق نمی شود...

تعجب من آنجایی بود که گربه مادر بچه هایش را رها کرد و رفت! واقعا حیرت کردم!

مار هم وقتی می بیند گربه مادر رفته است، فرصت را غنیمت می شمارد و به آرامی وارد خانه می شود. بچه ها وحشت می کنند، اما کاری نمی توانند بکنند. حتی شرایط به نحوی است که مار غول پیکر جلوی ورودی خانه را گرفته و راه فرار هم بسته شده است!

این صحنه ها را که می دیدم با خودم گفتم عجب! پس در حیوانات، یا حداقل گربه، مهر مادری تا جایی است که جان حیوان به خطر نیافتد! و همین که جان خود حیوان مادر به خطر بیافتد، بچه ها را رها می کند و خودش را نجات می دهد...

با دیدن این صحنه، یعنی فرار مادر، از یک طرف متعجب و از طرف دیگر ناراحت بودم که قرار است بچه گربه ها طعمه پیتون بشوند! اما خب کنجکاوی نگذاشت فیلم را قطع کنم؛ ادامه دادم...

مار پیتون به بچه ها نزدیک شد. هنوز فرصت حمله و شکار کردن یکی از بچه گربه ها را پیدا نکرده بود که...

گربه مادر مثل پلنگ پرید روی سرش! باور کردنی نبود! گربه مادر برگشت!! اما اینبار با جان فشانی تمام، جوری حمله کرد که مار از خانه خارج بشود. اوج هیجان و لذت بود... گربه مادر سر پیتون غول پیکر را با تمام توان گاز می گرفت...

البته ویدئو همینجا تمام شد و مشخص نشد چه می شود. اما بار دیگر معجزه مهر مادری حیوانات را به چشم دیدم. و انسان هم که حیوان ناطق و ضاحک است و اشرف مخلوقات!

تصور می کنم گربه مادر پیتون بزرگ را حسابی مجروح می کند و مار غول پیکر، عطای شکار را به لقایش می بخشد و می رود. یعنی از شواهد اینطور بر می آمد...

به هر حال جالب بود و خواستم این حس هیجان انگیز توأم با ترس، ناامیدی و در نهایت احساس غرور و خوشحالی را با این کلمات و این مظلب ثبت کنم.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

فیلم کلبه وحشت 4 (evil dead 4) که در سال 2013 ساخته شده است، اگرچه فیلمی ترسناک و تا حدودی جذاب است،  اما صحنه های رقت انگیزی دارد که حقیقتا نام دیگری جز «حماقت» نمی توان برایش انتخاب کرد! در آخر فیلم، پس از کش و قوس های زیاد، و پس از فداکاری دو مرد جوان فیلم (یکی برادر میا است و دیگر دوست برادرش) نوبت به فرار میا از مهلکه می رسد! او سوییچ را از برادرش گرفته است، و برادر فداکارانه خود و شیطان را داخل کلبه جنگلی به آتش می کشد تا میا بتواند به راحتی فرار کند...

اما صحنه نفرت انگیزی که در فیلم های ترسناک همیشه تکرار می شود، در این فیلم هم به نمایش در می آید: هنگامی که میا داخل ماشین می نشیند تا بگریزد، دستش می لرزد و سوییچ از دستش می افتد! و لابد شما هم دیده اید که همین مقدار وقت تلف شدن کافی است تا قاتل، اهریمن، شیطان و به طور کلی، شخصیت منفی از راه برسد! در این فیلم هم همین اتفاق می افتد به خاطر همین حماقت ساده، احمقانه، نفرت انگیز و تکراری، خون برادر و دوست برادر میا به هدر می رود و میا هم به هلاکت می رسد!

من به عنوان یک مخاطب آماتور، از دیدن این صحنه تکراری نه تنها خسته شده ام، بلکه به نوعی حس تنفر پیدا کرده ام. می دانم که در فیلم های ترسناک یکسری ویژگی و مشخصه مشترک وجود دارد. اما اینکه غالبا یک زن مرتکب حماقت می شود، و یک مرد به عنوان قهرمان و ناجی نقشش را به خوبی ایفا می کند کاملا تکراری شده است.

در نهایت به نظر من برای دیدن فیلم، ابتدا باید کمی تحقیق و مطالعه کرد. وقت انسان ارزشش بیشتر از این است که اسیر دیدن فیلم هایی بشود که در نهایت هیچ آورده ای ندارد و علاوه بر آن، اعصاب بیننده را هم خورد می کند. گرچه تفریح به خودی خود می تواند انگیزه دیدن فیلم باشد و تجربه حس ترس و هیجان جذاب است، اما اگر با «تحقیق» باشد، این حس را می توان بدون اعصاب خوردی و نفرت هم به دست آورد و تجربه کرد!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

کلیپی در فضای مجازی منتشر شده است با عنوان «توضیح استاد شفیعی کدکنی درباره ممانعت از ورودش به دانشگاه تهران!» عنوان کلیپ که مربوط به نزدیک به دو سال قبل است عنوان عجیبی است. هویت دانشگاه تهران، و بلکه هویت ادبیات معاصر کشورمان با استوانه ها و اساتیدی چون شفیعی کدکنی تعریف می شود. بنابراین عجیب است که ایشان را به دانشگاه راه ندهند! کلیپ را که دیدم، استاد توضیح دادند که: 1. بنا بوده کلاس را تعطیل کنند 2. در جلسه قبل با دانشجویان خداحافظی کرده اند و گفته اند هفته آینده کلاس تشکیل نمی شود 3. باز استاد بزرگوار احتمال داده اند که شاید از راه دور مشتاقانی برای کلاسشان بیایند، و برای همین تصمیم گرفتند به دانشگاه بیایند 4. با خودرو جلوی دانشگاه که می رسند، نگهبانی می گوید دانشگاه تعطیل است 5. استاد هم که هوس قدم زدن در راسته کتابفروشی های جلوی دانشگاه را داشته اند می روند و شروع می کنند به تماشای ویترین کتابفروشی ها و لذت بردن!

تا اینجای کار فقط خبر است. اما ادامه کلیپ تحلیل و نقد استاد شفیعی کدکنی است به موضوع فضای مجازی و سطح سواد رسانه ای مخاطب و مردم ایران! مضمون فرمایشات استاد این است که اطراف یک خبر «دروغ» فلسفه بافی و تحلیل صورت می گیرد. و حتی بعد از توضیح و روشنگری نیز باز عده ای به همان روال سابق عمل می کنند! این مصیبت کمی نیست... جامعه ای که به جای تکیه بر واقعیت به شایعات توجه می کند! یا به عبارت بهتر، جامعه ای که «شایعه» را به «حقیقت» ترجیج می دهد و به آن تمایل دارد، چه وضعی دارد؟ چطور باید برای این جامعه و این مخاطب کار کرد؟

از نظر من مهمترین علت حواشی که پیرامون اخبار سیاسی به وجود می آید همین است: گرایش به شایعه! اصولا شایعه برای مخاطب بیشتر جذابیت دارد تا حقیقت. بنابراین می بینیم پیرامون خارج شدن شمش های طلا از کشور افسانه سرایی می شود! کانالی می نویسد که مثلا کامیون کامیون شمش طلا از کشور خارج شده است! آنهم به سمت ترکیه! و کانال دیگری می نویسد که شمش های طلا را با قاطر از کشور خارج کرده اند! خیلی هم مستند است و تصویر چند قاطر که پشت سر هم در حرکتند را به عنوان سند منتشر کرده است! مخاطب هم با همین اخبار حال می کند و ذیل آن بساط نظر پراکنی را می گستراند! و هر کسی از ظن خود به موضوع واکنش نشان می دهد!

مخاطب امروز حتی حوصله سرچ کردن را هم ندارد! و وقتی خبری را می شنود، حتی به اندازه بررسی انعکاس آن در رسانه های معتبر و رسمی داخلی و خارجی هم وقت نمی گذارد. اما یک چیز را خوب رعایت می کند: اینکه خبر و خوراک رسانه ای با ذائقه اش جور در بیاید! به عبارت دیگر از خیل تولیدات رسانه ای و محتواهای رنگارنگ، مانند مگس روی محتوایی که با سلیقه اش سازگار است می نشیند!

همه این مصائب و مشکلات هم تنها و تنها یک دلیل دارد: ورود شبکه های اجتماعی به کشور، قبل از فرهنگ سازی! به عبارت دیگر مسئولانی که دانسته یا نادانسته، به فرهنگ کشور خیانت کرده اند و بستر واردات و فعالیت بی رویه و بی حساب و کتاب شبکه های اجتماعی را به کشور را فراهم کرده اند، باید پاسخگو باشند! روشن است که اگر رانندگی را به فرزندت یاد نداده باشی، و انواع و اقسام وسایل نقلیه را در اختیارش بگذاری، حوادث ناگواری انتظارت را خواهد کشید! نمی شود گفت فرزند آزادی باید داشته باشد! و باید خودش انتخاب کند که براند یا نه. بلکه ابتدا باید بسترش را فراهم کرد و بعد با متخصص و اهلش، پس از آموزش های لازم، کم کم و اندک اندک او را پشت فرمان نشاند.

اما امروز چه باید کرد؟ به نظرم فرمایش رهبر حکیم انقلاب در روز اربعین اصل مطلب است. ایشان پیشتر هم درباره تهاجم فرهنگی و فضای مجازی راه را نشان داده بودند. منتهی کسی که گوش کند و عمل کند نبود. امیدوارم فردا نگوییم ایشان درباره «تبیین» که نیاز و ضرورت امروز کشور است، سخن گفتند اما کسی عمل نکرد! امروز همه همت ما باید به تولید محتوا با محوریت تبیین و روشنگری باشد. اگرچه وضع سواد رسانه ای در کشور وخیم است، اما اگر مخاطب با چند تبیین درست و با کیفیت مواجه شود، ذهنش ناخواسته منتقد می شود و در مواجهه با اخبار و تولیدات دیگر رسانه های معاند و ضد دین و انقلاب، با نگاه انتقادی پیش خواهد رفت!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

به لطف وجود «روح الله زم» و جستجو درباره او، به ویدئویی رسیدم از فلاحتی صدای آمریکا که درباره خرافات دین اسلام ساخته شده بود. فلاحتی در این ویدئو درباره آیت الله العظمی! سید ابوالفضل برقعی و اسلام نابی که او ارائه داده سخن می گفت... خواستم این چند خط را درباره سید ابوالفضل برقعی بنویسم. در فایل های صوتی که از ایشان وجود دارد، می توان به روحیه ایشان پی برد که البته من به آن کاری ندارم. فقط یک نکته: محور شیعه «ولایت» است و ستون خیمه تشیع «امام زمان (عج)». چطور می توان برقعی را مرجع شیعه نامید در حالیکه معتقد است امام زمانی وجود ندارد؟ این صریح سخنان آقای برقعی است که می گوید امام حسن عسکری (ع) اصلا فرزندی نداشته اند...

مرکز جهانی مستبصرین درباره برقعی می نویسد: «ابوالفضل برقعی در نقد اندیشه‌های شیعه کتابی به نام امامت نوشته که افراطیون اهل تسنن برای دفاع از عقاید خود این کتاب را تکثیر و بین دانشجویان شیعه توزیع می‌کنند؛ که اندیشه‌های وهابیّت در آن موج می زند. وی ظاهراً سفرهایی به عربستان نیز داشته و چند سالی در آنجا بوده و نهایتاً مروج افکار وهابیت شده‌ است؛ اگر چه علناً هیچگاه اعلام تسنن نکرد.» (اینجا)

اینکه شرایط اقتصادی زندگی برقعی که به نوشته ویکی‌پدیا فقیرانه بوده است (پدرش فردی فقیر بود... اینجا) چه ارتباطی با پول های کثیف عربستان سعودی دارد به کنار، اینکه افکار و عقایدی که ایشان مروج آن است چه اشتراکاتی با «وهابیت» دارد هم به کنار! اما اینکه بعضی از مسلمانان و شیعیان «خط امامی»! چطور بریده های سخنان ایشان را ترویج می کنند را چه کنیم؟ کسانی که روزگاری دم از امام (خمینی ره) می زدند تا با آن امام زنده مان (خامنه ای حفظه الله) را بزنند، بریده های سخنان برقعی را در صفحات و کانال های خود برای جوانان منتشر می کنند تا به این ترتیب ذهن آنان پر از شبهه بشود و طبعا مسیر زندگی آنها به سمت و سویی برود که مطلوب آنهاست! اما لطف خداست که ابزار هجمه علیه دین و انقلاب، یعنی فضای مجازی ابزاری می شود برای افشای حقایق و باطن منافقین زمان و نیز ترویج اسلام ناب محمدی (ص). والسلام!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

دربی با پنالتی هایش گذشت. نیمه نهایی استقلال با گل گهر و پنالتی های مشکوکی که برای استقلال گرفته شد و برای گل گهر گرفته نشد، گذشت. استقلال به فینال رسید. اما در فینال بازی و جام را به فولاد واگذار کرد. داور بازی پنالتی فولادی ها را که دروازه بان استقلال گرفته بود تکرار کرد. اگرچه به نظر بعضی سختگیرانه، اما به نظر اکثر کارشناسان تصمیم داور درست بود. گذشت... جام را فولاد به خانه برد تا داوری که استقلال را به فینال رسانده بود، جام را از این تیم بگیرد. (بخوانید داوری ای که...) و اینگونه آه دل امیر قلعه نوعی دامن استقلال و مجیدی را گرفت.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

بازی استقلال و گل گهر همین الان تمام شد! و استقلال با دو پنالتی تواسنت بازی را ببرد... یاد مصاحبه امیرقلعه نوعی قبل از بازی افتادم وقتی داور سوت پنالتی را زد! اظهار امیدواری کرده بود که عدالت داوری را ببیند! (قریب به مضمون) پنالتی که پنالتی نبود را استقلال به لطف داور تبدیل به گل کرد. عجیب اینکه در طرف مقابل عین صحنه پنالتی تکرار شد! اما داور تشخیص داد بازی ادامه یابد... چون استقلال دربی جام حذفی را با پنالتی برد، و بازی با گل گهر را هم با دو پنالتی پشت سر گذاشت، این تیتر را انتخاب کردم: اگر پنالتی نبود، استقلال چیزی کم داشت...

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

امروز، که سومین روز سفرم است، و شاید چند کلمه ای بعدا درباره لذت هایش اینجا نوشتم، یادداشت حاج حسین آقای شریعتمداری، «سردار قلم» را در فارس خواندم که هشدارگونه ای بود به «حسین قدیانی». من قدیانی را از دوران 88 و همکاری مختصرم با کیهان می شناسم. آن روز محسن حدادی به ایمیل من پاسخ می داد که نوشته هایت به درد منِ محسن حدادیِ نسل سومِ کیهان نمی خورد، و به درد حسین قدیانی می خورد!

از علامه مصباح یزدی حرفی نمی زنم. چون شأن من نیست که از ایشان، و از اسلام زلال و پاکی که با بصیرت مثال زدنی حضرت ایشان در موسسه امام خمینی (ره) سالها ترویج شده و می شود، حرف بزنم. اما می توانم درباره حسین قدیانی بنویسم.

در دوران دانشجویی و مقطع کارشناسی، نه‌ده حسین قدیانی را برده بودم دانشگاهِ اکبر شاه! بین کلاس ها و اوقات فراغت تورقی می کردم و با کتابهای دیگر می خواندم. چقدر لذت بخش بود. در روزگار فتنه یکی از هم کلاسی هایم، که اتفاقا طرفدار میرحسین هم بود کتاب را گرفت. کتابی از خاتمی هم همراهم بود: نامه ای برای فردا. یادم هست که به آن بنده خدا گفتم این طرف و آن طرف را باهم بخوان و لذتش را ببر! اما وقتی کتابها را برگرداند می گفت بارها خواسته از خشم نه‌ده قدیانی را تکه تکه کند! و کتاب به احترام صاحبش، که من بودم، جان سالم به در برده بود...

یادداشت اخیر حسین قدیانی را تازه تمام کردم. تر و تازه دارم نظرم را می نویسم. من یقین دارم اگر به کسی بیش از ظرفیتش پرداخته بشود، و کسی را اگر بیش از آنچه باید، حلوا حلوا بکنند، نتیجه اش در یک کلمه می شود: «حسین قدیانی!»

بله. همه حرفم همین است: حسین قدیانی امروز برای من و امثال من تبدیل شده به «سنبل». سنبلی از جوانی که خوب نه، «عالی» می نوشت، اما «اسلام» و «انقلاب» شناس نبود، و نوشته هایش از سر شور و احساس بود. همان شور و احساس او را به ورطه های دیگری کشاند که هر جوانی را ممکن است بکشاند. او به همین سادگی شد «سنبل». اگر حسین قدیانی اینقدر «بولد» نمی شد، امروز هم توهینش به علامه مصباح یزدی، معلم «بصیرت»، اینقدر تلخ و سوزاننده نبود! اگر به قدیانی به قدر «قدرش» بها داده بودند، امروز سردار قلم، حاج حسین شریعتمداری، مجبور نبود به جای اینکه پته جریان معاند را که به لطف فضای مجازی سالهاست سکان دار دولت است، روی آب بریزد، برای «حسین قدیانی» بنویسد! منظورم از لطف فضای مجازی هم اول خوراندنش به مردم است و بعدا فکر کردن برای فرهنگ سازی اش، و دقیقا برای این آیه که ستون و محور و اصل و اساس «سواد رسانه ای» است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا»!

فکرش را بکنید: سوژه سردار قلم شده «حسین قدیانی»! همین یک نیم خط برای اینکه خودی و بیخودی را بشناسیم کافیست. من حسین قدیانی را نه ضد انقلاب می دانم و نه ولایتی، و نه البته ضد ولایت فقیه. در نوشته اخیر قدیانی، با سپر «حضرت آقا» انواع و اقسام توهین ها به علامه مصباح و جریان اسلام ناب روا داشته شده است. بله؛ طبعا انسان می غلطد در امیال و آرزوهایش. می غلطد در همه صفاتی که او را انسان کرده. اما اگر نقد شد باید تحمل داشته باشد...

فقط یک کلام: حسین آقا از دختربازی در کافه های شام و نوع سیگاری که دود می کنی به کنایه سخن گفته ای! کنایه لازم نیست: نوش جانت! اما کاش مختصری اهلیت می داشتی و «خجالت» می کشیدی از اینهمه توهینی که روا داشتی به کسی که نماد و اسوه مبارزه با نفس بود. کاش یک «پک» از سیگارت را فدا می کردی و بعد از کسی که خودت هم بینی و بین الله خوب می دانی که نفسش را فدا کرده با این وقاحت حرف می زدی! حسین آقای قدیانی، من مخاطب کتاب ها و وبلاگت، قطعه 26 بودم. گاهی از خواندن نوشته هایت اشک در چشمانم از شوق حلقه می زد و خدا را شکر می کردم، اما هماندم در دلم ترسی داشتم از امروز...

از امروزی که تو جوانی کنی، و نقدت کنند، و صاحب آن قلم با آن مهارت، تبر به دست بگیرد به خیال خودش برای زدن ریشه و اصل و اساس اسلام ناب و محور بصیرت انقلاب! حسین آقا. حرف آخر اینکه حداقل شهامت داشته باش و رک و راست نقد کن. اینهمه رهبر مقتدر و مظلوم انقلاب را سپر خودت نکن. این رهبر همانقدر که رهبر تو هست، رهبر ما هم هست. دعا می کنم دعای پدر شهیدت سر به راهت کن. عنان نفس بکشی و توبه کنی و برگردی و جبران کنی! و خدا اگر بخواهد می شود!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

خدمت سربازی من اول تیرماه، یعنی دقیقا هفت روز پیش به پایان رسید. در حقیقت کل فرایند خدمت برای من به سه بخش تقسیم شد:

1. خدمت در دوران مجردی در نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران. این بخش از خدمت در بندرعباس بود. شش ماه طول کشید و بعد به واسطه قبولی در دانشگاه و امید به معافی کفالت، متوقف شد.

2. خدمت در دوران تاهل در پلیس راهور استان یزد. این بخش از خدمت پس از انصراف من از مقطع دکتری بود و دقیقا هشت ماه طول کشید.

3. کسری خدمت که شامل کسری خدمت در مناطق (بندرعباس. یک ماه) و ده سال فعالیت در بسیج بود که جمعا هفت ماه شد.

اما همه هدف من از این چند خط این است که بگویم بخش اعظمی از نیرو و نیت و جوانی و شادابی و... جوان در دوران سربازی با شرایط فعلی، به معنی واقعی کلمه «می سوزد» و حرام می شود! چرا؟ به علت اینکه سرباز، بدون توجه به تخصص و مهارتش، در جایی به کار گیری می شود که در اکثر اوقات هیچ فایده ای برای کشور ندارد، و بدتر از آن وقتی است که جوان به کارهایی مشغول می شود که انجام شدن یا نشدن آن کارها هیچ تفاوتی ایجاد نمی کند! بگذریم از مشکلات ریز و درشت جسمی و روحی که برای سربازان ایجاد می شود!

با اینهمه بخش کمی از سربازان به درستی به کارگیری می شوند و در دوران خدمت از بخشی از توانایی و عشق و علاقه شان به میهن استفاده می شود.

متاسفانه هم قسمت اول خدمت من در بندرعباس و هم قسمت دوم آن در پلیس راهور به کارهایی گذشت که اگر انجام نمی شد هم اتفاق خاصی نمی افتاد! در حقیقت 14 ماه خدمت من به نوعی بی فایده بود. هرچند وقتی فکر می کنم که در پلیس راهور، ساعاتی را به کنترل ترافیک و رفع مشکلات آن در سطح شهر پرداخته ام، یا در بندرعباس حداقل ظاهرا در برابر قاچاق یا سوء استفاده از امتیازات اموال دولتی ارتش فعالیت کرده ام کمی آرام می شوم.

یادم می آید اواخر دوران آموزشی بخش دوم خدمتم در آبان ماه 99، که به علت اینکه در ارتش آموزش دیده بودم هفت روز بیشتر طول نکشید، برگی را به دستم دادند تا مهارت هایم را در آن بنویسم. با چه شوق و ذوقی آنرا پر کردم! به خیال خودم یا در بخش رسانه ای و یا حداقل مرتبط با آن باید به کار گیری می شدم! از سوابقم در کار رسانه و همکاری با نشریات بومی و کشوری نوشتم. از اینکه مدیریت محتوای دو مجله اینترنتی را مدتها انجام داده ام. اما... روز تقسیم دقیقا افتادم جایی که اگر قرار بود خودم احتمال بدهم در ردیف آخر قرار داشت! یعنی پلیس راهور. آنهم با مشکلی که در زانویم داشتم و البته در سیستم نظام وظیفه هم ثبت بود.

نمی دانم چرا، اما به هر حال به این موضوع، یعنی «به کار گیری درست سربازان» هنوز که هنوز است رسیدگی نشده است. غالب سربازان راهور تحصیل کرده و دارای مهارت بودند. از دکتر دامپزشکی که باید در خیابان پست می داد و البته بعدا به بخش اداری همان قسمت منتقل شد، تا مهندس برقی که می توانست یک بلوک ساختمانی با 32 واحد را ظرف یک هفته با دو کارگر مدیریت و برق کشی کند! از حسابدار ارشد تا کارشناس ارشد حقوق. همه و همه در راهور بودیم...

امیدوارم روزی برسد که نیروی جوان کشورمان، پس از پایان خدمتش خوشحال باشد از اینکه در ارتباط با تحصیلش، تجربه کسب کرده و مهارت آموخته است! اگرچه این مهم با وضعیت فعلی خدمت سربازی بیشتر به خیالی خام شبیه است، اما به هر حال باید در گام دوم حیات با برکت انقلاب اسلامی این مشکل نیز اصلاح شود. توکل بخدا.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

سلام به همه دوستان. این پست دومین پست در حین خدمت سربازی من است که در این وبلاگ به یادگار می ماند. عنوان این پست را اینطور بنویسم بهتر است:

عزیزان فارغ التحصیل ارشد و دکتری مرکز تحقیقات کاربردی ناجا را از دست ندهید!

من حین خدمت با این مرکز آشنا شدم... عرض می کنم قبل از خدمت باید به این مرکز مراجعه کنید. چون پروژه هایی کاربردی و مفید دارد که از یک طرف نو و تر و تازه است و از طرف دیگر قابل انجام. بنابراین به راحتی می توانید کسر خدمت بگیرید.

این دفتر حتی برای مقالات مفید هم کسر خدمت دارد. امیدوارم به موقع این چندخط را مطالعه کنید و به کارتان بیاید.

در مورد پروژه کسر خدمت هم این توضیح کافیست که چیزی است شبیه به پایان نامه ارشد. و بسیار ساده تر و آسانتر از رساله دکتری.

در مورد مقاله هم نیازی به چاپ و پذیرش نیست. همینکه مقاله تولیدی و در موضوعات پیشنهادی این دفتر باشد قابل قبول است.

امروز 12 اسفند 99 است. چیزی به پایان سال نمانده است. اگر عمر و توفیق باشد در پست های دیگری باقی نکات را عرض خواهم کرد. یاحق

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

برای عزیزانی که هنوز به خدمت اعزام نشده اند چند نکته مفید را بر اساس تجربیاتم می نویسم. امیدوارم راهگشا باشد:

1. به هر نحو می توانید خودتان را به لحاظ روحی برای خدمت آماده کنید.

توضیح اینکه هرگز یک کار مهم، مانند پژوهش، ایجاد شغل، ارتقاء شغل، و... را برای دوران خدمت نگذارید. چراکه در این دوران مشغله جسمی و فکری به نحوی نیست که با فراغ بال بتوان کار مهمی انجام داد.

2. قبل از خدمت به هر نحو می توانید اقدام به گرفتن کسر خدمت کنید

توضیح اینکه اگر بسیجی فعال دارید، یا تحصیلات عالیه و تخصص دارید، می توانید برای کسر خدمت اقدام کنید. کسری جانبازی، آزادگی و رزمندگی پدر هم به این مورد اضافه می شود. به هیچ وجه این موارد را برای حین خدمت نگذارید که جز رفت و آمد و طولانی شدن فرایند و اعصاب خوردی چیز دیگری ندارد. هرچند اگر مشکلی نباشد به نتیجه می رسید، اما بهتر از قبل از خدمت و با فراغ بال اقدام به گرفتن کسری کنید.

3. تا جایی که می توانید مثبت اندیش باشید

توضیح اینکه در دوران خدمت تفکرات پوچ و منفی به معنی واقعی کلمه «کشنده» است، اما در مقابل تفکرات مثبت با سرزندگی همراه خواهد بود.

این چند خط را در حالی نوشتم که 25 روز از ماه سوم خدمت سربازی من گذشته است.

خوشبختانه تاریخ اعزام من اول آبان 99 بوده است و به همین جهت، خدمت برای من و همدوره ای های من 21 ماه محاسبه می شود.

قبلا 6 ماه در ارتش خدمت کرده بودم که البته این مقدار هم از کل خدمت کسر خواهد شد...

انشاء الله موفق باشید

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

آقای آیت الله حاج شیخ یوسف صانعی دار فانی را وداع کرد...

رهبر فرزانه انقلاب پیام تسلیت صادر کردند و برای من که منتظر عبارات ایشان در نماز مرحوم هاشمی بودم، و اوج حکمت را در انتخاب جملات و کلمات دیدم، محتوای پیام بسیار مهم بود.

فراموش نمی کنم که رهبر معظم انقلاب اسلامی در نماز مرحوم هاشمی سه بار عبارت عفوک عفوک عفوک (در مجموع 9 بار!) را تکرار کردند!

در پیام ایشان برای مرحوم آیت الله صانعی نیز این عبارت قابل تأمل بود: «رحمت و مغفرت حضرت حق را برای آن مرحوم مسألت میکنم.»

اما قبل از رحلت این عالم دینی، درباره فتاوای شاذ ایشان مطالبی خوانده بودم.

رحلت ایشان باعث شد دوباره جستجو کنم و فتاوای مطرح شده توسط ایشان را باز به خاطر بیاورم.

بعضی از فتاوای عجیب ایشان که مورد انتقاد علما واقع شده شامل موارد ذیل است:

  1. تساوی دیه زن و مرد،
  2. قصاص مردی که زنی مسلمان را کشته باشد بدون نیاز به پرداخت نصف دیه یک مرد مسلمان به قاتل،
  3. منع ازدواج موقت برای مرد مسلمان متأهل که با همسرش زندگی می کند،
  4. محرم دانستن فرزندخواندگان به مرد و زنی که آنها را به فرزندی پذیرفته اند،
  5. مجاز دانستن دریافت بهره در قرض هایی که برای رفع نیاز نیست بلکه برای افزایش رونق فعالیت اقتصادی است،
  6. پاک دانستن پوست و چرم خارجی،
  7. تردید در جاری شدن حکم ارتداد در مورد کسانی که "آگاهانه" و "از روی تحقیق" دین خود را عوض کرده اند،
  8. ارث بردن غیر مسلمان از مسلمان و
  9. مشروط دانستن ازدواج مجدد مرد مسلمان به رضایت همسر اول

به اعتقادات بعضی از علما، فتاوایی نظیر تساوی دیه زن و مرد و... خلاف صریح آیات قرآن کریم است!

در هر صورت این فتاوای عجیب و غریب و اعتراض علما و طلاب و... باعث می شود تا «جامعه محترم مدرسین حوزه علمیه قم» اعلام کند که ایشان فاقد صلاحیت های لازم برای مرجعیت دینی است!

درباره این موضوع جستجو می کردم. به وبلاگ بصیرت عمار (basirateammar.blogfa.com) رسیدم.

مقاله جامع و کاملی در این وبلاگ درباره چرایی عدم صلاحیت آقای صانعی در باب مرجعیت منتشر شده است:

چرا و چگونه مرجعیت آقای صانعی لغو گردید؟

این مقاله جامع و کامل است و البته جستجو در گوگل خیل مقالات پر بار دیگری در اینباره را در مقابل شما قرار خواهد داد.

اما یاد دورانی که وبلاگ نویسی رونق داشت بخیر...

چقدر مفید بود...

چقدر لذت بخش بود...

آن روزها این تعبیر که «هر ایرانی یک رسانه» را درباره وبلاگ نویسی در یکی از وبلاگ های سیاسی ام به کار برده بودم.

ایام فتنه 88 بود و آن وبلاگ را برای طرح مباحث و شبهات سیاسی و پاسخ به آنها ایجاد کرده بودم.

حقیقتا هم همینطور بود:

هر ایرانی می توانست یک رسانه داشته باشد و با هر طرز فکر و نگاهی مطالبش را منتشر کند...

وبلاگ البته امروز برایم حس نوستالوژی پیدا کرده است، اما هنوز هم همان خاصیت را دارد!

اگرچه با وجود و گسترش شبکه های اجتماعی و پیام رسان های مختلف، کارکرد وبلاگ بسیار کمتر شده است.

در هر صورت هنوز هم می شود وبلاگ نویسی کرد و از آن لذت برد.

باور بفرمایید اگر هر چند وقت یکبار پستی منتشر کنید، با گذشت زمان و مراجعه مجدد به آن پست ها، حس لذت بخشی را تجربه خواهید کرد.

چیزی مشابه مراجعه به آلبوم عکس قدیمی یا دفتر خاطرات!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

فیلم جنگ جهانی زد یکی از فیلم های مهم با موضوع و محوریت زامبی ها است. این فیلم در واقع صراحت بیشتری نسبت به دیگر فیلم های زامبی محور درباره ماهیت زامبی ها دارد. به ویژه در قسمتی که زامبی ها تلاش می کنند تا وارد بیت المقدس شوند خود گویای همه چیز است...

در این رابطه و برای کسب اطلاعات بیشتر به سخنرانی استاد رائفی پور در این زمینه مراجعه کنید.

اما نکته ای که من می خوام به آن بپردازم، نمایش اوج حماقت انسان در این فیلم است. بیت المقدس یا همان سرزمین موعود، در شرایطی که همه دنیا آلوده شده است شرایط خوبی دارد و امن است، اما این منطقه نیز آلوده می شود...

اما چرا؟ پاسخ عجیب است:

در شرایط گسترش ویروسی که همه را به زامبی تبدیل می کند و کشته شدن کرور کرور آدم، عده ای که در این منطقه امن جمع شده اند جشن می گیرند و مراسم برگزار می کنند. این حرکت به خودی خود محل اشکال نیست و چه بسا مفید هم باشد. اما نکته عجیب آن استفاده از بلندگو در این جشن و مراسم است!

در حقیقت استفاده از بلندگو به شکلی احمقانه در فیلم جنگ جهانی زد زامبی ها را به منطقه امن که همان اسرائیل است می کشاند...

فیلم را ببینید و نقدهای مرتبط با آن را مطالعه کنید.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

فیلم جنگ جهانی زد یکی از فیلم های مهم با موضوع و محوریت زامبی ها است. این فیلم در واقع صراحت بیشتری نسبت به دیگر فیلم های زامبی محور درباره ماهیت زامبی ها دارد. به ویژه در قسمتی که زامبی ها تلاش می کنند تا وارد بیت المقدس شوند خود گویای همه چیز است...

در این رابطه و برای کسب اطلاعات بیشتر به سخنرانی استاد رائفی پور در این زمینه مراجعه کنید.

اما نکته ای که من می خوام به آن بپردازم، نمایش اوج حماقت انسان در این فیلم است. بیت المقدس یا همان سرزمین موعود، در شرایطی که همه دنیا آلوده شده است شرایط خوبی دارد و امن است، اما این منطقه نیز آلوده می شود...

اما چرا؟ پاسخ عجیب است:

در شرایط گسترش ویروس کرونا و کشته شدن کرور کرور آدم، عده ای که در این منطقه امن جمع شده اند جشن می گیرند و مراسم برگزار می کنند. این حرکت به خودی خود محل اشکال نیست و چه بسا مفید هم باشد. اما نکته عجیب آن استفاده از بلندگو در این جشن و مراسم است!

در حقیقت استفاده از بلندگو به شکلی احمقانه در فیلم جنگ جهانی زد زامبی ها را به منطقه امن که همان اسرائیل است می کشاند...

فیلم را ببینید و نقدهای مرتبط با آن را مطالعه کنید.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

دو سریال جذاب با محوریت «آخرالزمان» و «زامبی» ساخته شده است که یکی از دیگری جذاب تر است:

  1. سریال مردگان متحرک
  2. سریال ترس از مردگان متحرک

فضا و شرایط هر دو سریال، و نیز جزئیات و جلوه های ویژه و... تقریبا مشابه است. منتهی به لحاظ داستانی و مضمون سریال، از نظر من تفاوتی 180 درجه ای وجود دارد.

اگر این دو سریال را ندیده اید پیشنهاد می کنم با ترس از مردگان متحرک شروع کنید: Fear the Walking Dead

پس از اینکه این سریال را دیدید سراع مردگان متحرک بروید: The Walking Dead

مضمون سریال ترس از مردگان متحرک را اگر بخواهم خلاصه کنم می شود کمک به دیگران!

اما مضمون سریال مردگان متحرک را اگر بخواهم در چند کلمه خلاصه کنم می شود ترس و هیجان!

بنابراین اگر ابتدا سریال ترس از مردگان متحرک را ببینید، و با فضای سریال آشنا بشوید، و شخصیت های سریال را بشناسید، جذابیت های سریال مردگان متحرک چند برابر خواهد شد...

درباره اینکه این سریال ها و به طور کلی فیلم های زامبی محور با چه هدفی ساخته شده در آینده چند خطی خواهم نوشت.

چراکه معتقدم هر کسی از زاویه نگاه خود ممکن است حقایق و نکاتی را ببینید که دیگران ندیده اند.

به همین جهت جدای از نقدها و مطالبی که درباره این دو سریال نوشته شده، و سخنرانی هایی که وجود دارد، من هم تلاش می کنم تا چند کلمه ای از این سریال بنویسم.

اما به طور خلاصه چند نکته را تیتروار مطرح می کنم:

  1. ویروس منتشر شده در همه سریال ها و فیلم های زامبی محور «اسلام» است.
  2. زامبی ها مسلمانان هستند. ذهن مسلمانان مانند زامبی ها فاسد شده و دچار مرگ و جمود فکری شده اند و اصلاح پذیر نیستند.
  3. تنها راه از بین بردن زامبی ها غیر فعال کردن مغز آنهاست! در حقیقت مرگ اندیشه مسلمانان را می کشد.
  4. هدف و محور جنگ نرم امروز استکبار، نظام سلطه و رسانه های صهیونیسم جهانی حول محور از بین بردن عقاید مسلمانان تنظیم شده است.
  5. گسترش ویروس در سرتاسر جهان در حقیقت اعتراف به گسترش اسلام در کل جهان است. این معنا در قرآن کریم متبلور شده است: «لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» (توبه، 33)

به لطف خدا در آینده ای نزدیک به شرح موارد فوق با استناد به بخش های مختلف در دو سریال یاد شده خواهم پرداخت.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

این هم از عجایب سیاست ورزی امروز کشور ماست که بعضی از سیاستمردان، به همه چیز و همه کس از جریان مقابل خود «حمله» می کنند، اما در قبال «اشتباهات» مبرهن جریانات همسو سکوت می کنند!

برنامه رو در رو با حضور علی مطهری را ببینید. دکتر علی مطهری اگرچه به لحاظ فرهنگی نیز با سالهای 80_86 تفاوت زیادی دارد، اما به لحاظ سیاسی کاملا دچار «چرخش» شده است. ایشان از منتقد صریح هاشمی به طرفدار و بلکه مرید ایشان تبدیل شده و از بیان آن نیز هیچ ابایی ندارد!

و جالب اینکه همین آقای مطهری، که در دوران حاکمیت جریان اصلاحات، نقدهای تند، صریح و روشنی را در مطبوعات آن دوران، از جمله کیهان مطرح کرده بود، امروز در قبال اشتباهات واضح این جریان، ترجیح می دهد سکوت کند!

از نظر من این «سکوت» یعنی دقیقا همان «منفعت طلبی» که امثال آقای مطهری از خط فکری مرحوم هاشمی آموخته است...

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

برنامه رو در رو، فوق العاده است. به جهت اینکه با محوریت ارزشهای انقلاب اما بدون خطوط قرمز رسانه ملی ساخته می شود. به عبارت ساده تر میهمانان برنامه رو در رو ملاحظات گفتگو در تلوزیون را ندارند و از این جهت، اگر دست به خود سانسوری نزنند، حرف هایی جذاب و شنیدنی مطرح می شود.

میهمانان این برنامه هم از سلایق گوناگون هستند. از علی مطهری و حمید رسایی گرفته تا فائزه هاشمی!

من در رابطه با شناخت مرحوم هاشمی، و خط فکری ایشان، سعی کرده ام از زوایای مختلف مطالعه کنم و فیلم و مستند ببینم. به عبارت دیگر، معتقدم شناخت هاشمی صرفا با دیدن و خواندن نظرات مخالفان وی میسور نیست. بعد از دیدن برنامه رو در رو با حضور فائزه هاشمی، به این نتیجه رسیدم که اتفاقا با دیدن و خواندن نظرات موافقان مرحوم هاشمی، بهتر می شود ایشان را شناخت...

البته خط فکری هاشمی، با توجه به برکات دولت روحانی برای نظام اسلامی، به پایان راه رسیده است. هرچند تا پیش دولت ایشان هم خط هاشمی «رسما» پایان یافته بود و اگرچه در عمل، روحانی به نحوی کاریکاتوریزه شده، همان اقدامات هاشمی را انجام می داد، اما هرگز «شاخص»های عملکرد هاشمی را مطرح نمی کرد. چراکه می دانست آن شاخصه ها دیگر در بین مردم خریداری ندارد...

قبلا توضیح داده بودم که خط هاشمی خلاصه می شود در «منفعت طلبی»:

یعنی اگر روزی منفعت ایجاب کند، مرحوم هاشمی انقلابی دو آتشه است و ناخواسته، تا مرز شهادت هم پیش می رود.

اگر منافع ایجاب کند ایشان محکم ترین و قاطع ترین مواضع را علیه آمریکا و استکبار جهانی می گیرد.

اگر منافع ایجاب کند هاشمی از جریان اصولگرا به سمت جریان اصلاح طلب چرخش پیدا می کند!

و در نهایت؛ اگر منافع ایجاب کند، هاشمی از هر اپوزیسیونی تندتر می شود!

اما مباحث مطرح شده توسط فائزه هاشمی، در برنامه رو در رو، از جهات مختلفی به شناخت هرچه بیشتر و بهتر خط فکری جریان هاشمی کمک می کند:

  • فائزه «دولت بابا» را بهترین دولت، نه تنها در سطح کشور، که در سطح جهانی می داند!
  • فائزه هاشمی را از امیرکبیر هم بالاتر می داند!
  • فائزه هاشمی شکست های بابا در انتخابات را قبول ندارد و مدعی تقلب است!
  • فائزه هاشمی مفاسد مهدی هاشمی را قبول ندارد و حکم دادگاه را ظلم به مهدی می داند!
  • فائزه هاشمی خفقان در دوران هاشمی را قبول ندارد و «دولت بابا» را آزادترین دولت می داند!
  • فائزه هاشمی بگیر و ببندهای زمان هاشمی را، که شخصیت های موجه چپ و راست به آن اذعان دارد، رد کرده و آنها را دروغ می پندارد!
  • فائزه هاشمی «غرور» هاشمی را منکر شده و گفته مجری برنامه، درباره اینکه هاشمی گفته است وقتی من آمدم رأی روحانی از 3 درصد به بالای 50 درصد رسید را رد می کند! و می گوید «بابا» اصلا چنین روحیه و غروری نداشت!

من به عنوان یک شهروند، وقتی اخبار و اطلاعات دوران هاشمی و نفوذ خاندان هاشمی پس از انقلاب را در سطح کشور می بینم، و گسترش «باند» هاشمی را مشاهده می کنم، جمع شدن این باند و مبارزه با مفاسد خاندان هاشمی را حقیقتا «امداد غیبی» می دانم:

  • هاشمی در دوران ریاست جمهوری بدنه دولت و مسئولان رده بالا و میانی وزارتخانه ها را به نحوی که می خواهد انتخاب می کند.
  • در هواپیمایی کشور (ماهان: مرعشی) نفوذ دارد.
  • دانشگاه آزاد یک شبکه گسترده فساد است.
  • قدرت سیاسی در رده های مختلف گسترش یافته است.
  • رسانه ملی و قوه قضائیه (زمان محمد هاشمی و لاریجانی و مرحوم هاشمی شاهرودی) همراهی می کند.
  • ماجرای فتنه 88 پیش می آید و محور اصلی «فتنه» هاشمی است.
  • هاشمی با اعضای خبرگان رهبری جلسه می گذارد و همه تلاش خود را به کار می گیرد.
  • هاشمی «رسما» از دورانی می گوید که کشور بدون ولی فقیه است! (جلسه دانشگاه آزاد. فایل صوتی رسما منتشر شده است.)
  • مهدی هاشمی در یک گفتگوی 2 ساعته با یک ضد انقلاب (که فایل آن در آپارات وجود دارد) از برنامه های دقیق برای زمین زدن «انقلاب» می گوید.
  • فائزه هاشمی می گوید حکومت دینی مفاسدش بیشتر از منافعش است و نباید باشد!

همه اینها را کنار هم بگذارید. آیا پایان «هاشمیسم» چیزی شبیه به «معجزه» نیست؟

اینجاست که باید پی برد که «نظام اسلامی» به معنی واقعی «کلمه» مقدس است. بیخود نیست امام خمینی (ره) می فرمایند همه قدرت ها و مستکبران عالم در مقابل همین نظام مظلوم و مقتدر، «شکست» خواهند خورد...

 

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

دانشگاه آزاد پس از انتصاب دکتر علی اکبر ولایتی در سمت و سوی درستی قرار گرفت و اگرچه دیر، اما به هر حال و در نهایت به یکی از زیر مجموعه های انقلاب اسلامی تبدیل شد. اخیرا دو مقاله مفصل در نقد مباحث و سخنان استاد رائفی پور در روزنامه فرهیختگان انتشار یافته که حقیقتا جای سوال دارد!

این دو مقاله انتقادی، که بهتر است با توجه به محتوای آن، بگوییم مقالات تخریبی، با هدف زیر سوال بردن زحمات استاد رائفی پور انتشار یافته است. اما به هر حال رسانه های زنجیره ای و اصلاح طلب، پیشتر بارها این کار را انجام داده بودند و سوال این است که چرا فرهیختگان؟

پاسخ روشن است: قلم به مزدی که مقاله را نوشته است (و بنده نویسنده آنرا نمی شناسم و اسم هم نخواهم آورد!) قطعا در جریان تخریب قوای انقلاب قلم زنی کرده است. همچون همفکرانش در جماران، خبرآنلاین، آفتاب نیوز و...

منتهی اینبار آتش گلوله از سمت جبهه خودی بلند شده است! و اینبار روزنامه ای ارزشی این نوشته ها را به چاپ رسانده است. دلیل آن هم از نظر من مشخص است. جریان خاصی می خواهد القاء کند که علی اکبر رائفی پور از سمت جبهه انقلاب هم رد شده است! کما اینکه سایت های زنجیره ای، پس از چاپ مقاله مذکور، با همین مضمون تیترهایی را انتخاب و کار کردند!

همان جریانی که امثال محمد مهاجری را اصولگرا معرفی می کند، با نفوذ و قدرتی که از قبل (دوران مرحوم هاشمی) دارد، آخرین تیرهای ترکش خود را رها کرده است! وقتی محمد مهاجری که از هر اصلاح طلب و اپوزیسیون تندرویی تندروتر است، اصولگرا لقب می گیرد!! باید هم از سوی روزنامه دانشگاه آزاد استاد رائفی پور تخریب شود!

این مقاله و این تلاش ها، قطعا و بدون شک به نفع جبهه انقلاب و حتی به نفع استاد رائفی پور تمام می شود. و این سنت الهی است... هرچه تلاش کنند و با هر ضریبی که تخریب کنند، با همان وسعت و ضریب نتیجه عکس خواهند دید!

اما به هر حال این مقاله کمک می کند دوست و دشمن را بهتر بشناسیم و دقت کنیم تا سمت و سوی توپخانه های خودی را در عرصه جنگ رسانه ای به چه کسانی می سپاریم...

در این چند خط و این وبلاگ، نمی شود و نمی خواهم به مباحث مطرح شده در یادداشت مذکور بپردازم. اما پیشنهاد می کنم پاسخ مکتوب استاد رائفی پور به اراجیف فرهیختگان را بخوانید. انشاء الله به زودی شاهد سخنرانی مبسوط ایشان هم در همین رابطه خواهیم بود.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

استعمار را به دسته های مختلفی تقسیم کرده اند. اگر جستجو کنید انواع استعمار در سالهای گذشته را می توانید مطالعه کنید. همچنین مثال های فراوانی که برای هر نوع از استعمار وجود دارد...

اما نوع جدید و در واقع آخرین نوع استعمار، پیچیده ترین و رذیلانه ترین نوع آن است!

و در این نوع از استعمار، نقش اول و آخر را مردم بازی می کنند...

در حقیقت، این نوع از استعمار نه نیاز به نیروهای نظامی دارد و نه نیاز به افراد شاخص و سرشناس در رده های مختلف سیاسی. بلکه تنها از مردم استفاده می شود. به چه شکل؟ بخوانید:

در این نوع از استعمار، مردم، بدون آنکه بخواهند و متوجه باشند، رفتاری دارند که منتهای خواسته مستکبران است. آنها سبک زندگی و منش سیاسی و رفتاری خود را به نوعی انتخاب می کنند که خواسته نظام سلطه است. به این ترتیب، با انتخاب مردم، مسئولانی سر کار می آیند که خواسته یا ناخواسته، منویات جهان سلطه را دنبال می کند!

بله. این نوع از تکیه بر بینش مردم دارد. رسانه ها ابزار اصلی این نوع از استعمار است. در حقیقت سبک زندگی و بینش از طریق رسانه ها به نسل های مختلف ارائه می شود. در این نوع از استعمار، افراد بدون اینکه ریالی دریافت کنند، دقیقا طبق خواسته مستکبران رفتار می کنند.

پیچیده ترین نوع استعمار تنها یک علاج دارد: بصیرت!

در این نوع از استعمار، باید با گسترش روشنگری به بصیرت افزایی کمک کرد. همچنین باید سطح سواد رسانه ای افراد جامعه را بالا برد.

جالب است:

بی بی سی فارسی برنامه می گذارد و برای حسن روحانی تبلیغ می کند. (چه در انتخابات 92 و چه در انتخابات 96). همین رسانه برای مجلس خبرگان رهبری لیست می دهد! نام آیت الله هاشمی در رأس لیست رسانه بی بی سی انگلیس قرار دارد! تعدادی «آیت الله» دیگر هم در این لیست به چشم می خورند. رئیس جمهور پیشنهادی بی بی سی فارسی برای مردم هم اتفاقا «روحانی» و «حجت الاسلام» است!

اما برای انتخاب روحانی، و برای پیروزی لیست خبرگان، بی بی سی و سرکردگانش، ریالی خرج نمی کنند. رأی نمی خرند. تنها و تنها شعارهایی پوچ و بی محتوا را که آرمان بعضی از مردم شده است، تبلیغ می کنند. به این ترتیب، خود مردم پای صندوق های رأی می روند و به رئیس جمهوری رأی می دهند که رسانه ای چون بی بی سی برایش تبلیغ کرده است...

اگر بصیرت مردم بالا برود، در برابر شعار «هم چرخ سانتریفیوژها و هم چرخ زندگی مردم» از خود سوال می کنند که به چه قیمت. اگر سواد رسانه ای افزایش یابد در قبال اخبار بالا رفتن قیمت دلار (طرح جهانگیری و دلار 4200 تومانی را جستجو کنید!) و خودرو و مسکن و... واکنش منطقی نشان می دهند.

اما اگر بصیرت وجود نداشت، و سواد رسانه ای در حد سیکل! بود، نتیجه همین می شود که شد. یعنی هجوم مردم به بازار دلار، خودرو، مسکن (زمین و...) و... . به این ترتیب است که نوع جدید استعمار، مطالباتش را دنبال می کند...

اما در انقلاب اسلامی و در قلب آن، یعنی ایران، نیروی دیگری وجود دارد که همه توطئه های مستکبران و نظام سلطه را نقش بر آب می کند. و آن نیروی لایزال الهی است. همان نیرویی که در طبس بینی نظام سلطه را به خاک مالید. همان نیرویی که در سالهای عشق و حماسه یار و یاور رزمندگان اسلام بود. همان نیرویی که اسلام را در سرتاسر جهان گستر داد. همان نیرویی که محبت جبهه مقاومت را در دلهای مردم قرار داد و...

مقام معظم رهبری می فرمایند: دلها به دست خداست!

بله. شیطان و جناحش همه تلاش خود را به کار می گیرند. اما نتیجه جز با خواست خدا رقم نخواهد خورد که فرمود: أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ (انبیاء، 105)

پی نوشت: مقاله ای درباره استعمار فرانو (خبرگزاری دانشجو)

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

رزیدنت اویل 3 ریمیک مدتی است که منتشر شده است. امروز که این پست را می نویسم اواخر فروردین 99 است و چند روزی است که نسخه بازسازی شده اویل 3 انتشار یافته است. این بازی هنوز کرک نشده است. بنابراین برای یکی مثل امکان تجربه آن وجود ندارد. اما اطلاعاتی که از این بازی به دست آورده ام، حاصل مطالعه مطالب منتشر شده در سایت ها و تماشای بازی استریمرها است. استریمرهای داخلی البته هنوز نسخه اصلی بازی را با توجه به قیمت فضایی آن ندارند و طبعا به انجام نسخه دموی بازی می پردازند. اما استریمرهای خارجی کل بازی را انجام داده اند که قابل مشاهده است...

هرچه هست، ماجرای زامبی با مباحث آخرالزمانی ارتباط مرموزی دارد. زامبی ها موجوداتی هستند که مغزشان آلوده شده است. آنها نمی میرند مگر آنکه مغزشان نابود شود و عجیب اینکه کل دنیا را هم فرا می گیرند. این گسترش ویروس و تبدیل شدن همه انسانها به زامبی، مرا به یاد «لِیُظهِرَهُ عَلَى الدّینِ کُلِّهِ» می اندازد.

خلاصه اینکه دشمن با همه تلاش خود در همه ابعاد در تلاش است. فیلم و سریال می سازد و بازیهای رایانه ای منتشر می کند. از سوی دیگر، در داخل نظام جمهوری اسلامی هم عده ای خائن، نه تنها با این جریان مقابله نمی کنند، بلکه به نوعی دیگر با آن همراهی کرده و پازل دشمن را به نحو دیگری تکمیل می کنند. از فیلم های خائنانه ای که به واسطه له کردن ارزش ها و سیاه نمایی از وضع ایران، جوایز بین المللی دریافت می کنند بگیرید تا انتشار کتابهایی که بی دینی و فساد و فحشا را ترویج می کنند.

اما آن طرف قصه، همه اتفاقات خوشایند است. بستر سازی برای ظهور دارد انجام می شود. مردان خداجویی که در سرتاسر ایران و جهان پراکنده شده اند با اخلاص در تلاشند و این خواست و اراده الهی است که نتیجه تلاش آنها ده ها و بلکه صدها برابر بیشتر از تلاش دشمن نتیجه می دهد. هرچه دشمن تلاش می کند، با آمدن محرم و یک «یاحسین» رنگ می بازد. هرچه خائنین داخلی تلاش می کنند و به اقتصاد مملکت با امثال برجام و دلار 4200 ضربه می زنند و قصد ناکارآمد نشان دادن نظام اسلامی را دارند، به اراده الهی نتیجه عکس می دهد. هرچه پیچیده تر خیانت می کنند، اخلاص در بین مردم و مسئولان بیشتر می شود. نمونه اخیرش هم مجلس یازدهم است که به نظر، انقلابی ترین مجلس پس از انقلاب خواهد بود...

رزیدنت اویل 3 را مدتها قبل بازی کرده بودم. آنهم نه یک بار! که بارها! همه علاقه ام برای تجربه چنین بازی مرموزی هم ابتدا کنجکاوی بود و سپس تجربه حس بقا و شکست دادن موجودات خبیث. بله. دنیا به آخر می رسد. منجی می آید و همه زامبی ها را از بین می برد و دنیا به بندگان صالحش خواهد رسید که فرمود: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ»

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

این دو بیت زیبا از خواجه نصیرالدین طوسی است:

افسوس که آنچه برده ام باختنی است..

بشناخته ها تمام نشناختنی است…

برداشته ام هر آنچه باید بگذاشت…

بگذاشته ام هر آنچه برداشتنی است…

چه زیبا ترسیم کرده است «یوم الحسره» را. و چه زیبا تصویر کرده است آنچه هدف و غایت زندگی است.

دنیا و مافیها نیست جز «لعب و لهو». متاع دنیا بگذاشتنی است و معرفت و خداشناسی برداشتنی!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

این دو بیت از حامد قدیری است و چه زیبا سروده است:

از باد در به در ترم و کو به کو ترم
وز طفل خانه گمشده پر جستجو ترم
مردم به چشم آب نگاهم کنند لیک
من از سراب پیش تو بی آبرو ترم

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

این کلمات سحرآمیز از نصرت رحمانی است:

بنگر چگونه دست تکان می دهم

گویی مرا برای وداع آفریده اند!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

این روزها که به واسطه «امر» وزارت بهداشت، که البته واجب الاطاعه هم هست، در خانه «محبوس» شده ایم، فرصت خوبی برای مطالعه، تحقیق و فیلم دیدن است. برای تقویت بنیان های فکری‌مان. برای تقویت بنیان های ایدئولوژی‌مان و بلکه یافتن یک ایدئولوژی!

سریال مردگان متحرک، با همه نکات منفی که دارد و به واسط همه توهین‌های کلی و جزئی‌اش به اسلام، حاوی نکات آموزنده فراوانی است. زندگی «جنگ» است. اما در این جنگ «انسانیت» نیز جاری است. بنابراین باید در این شرایط، که کرونا روح و روان مردم را درگیر خود کرده است، «انسانیت» به خرج داد!

«مردگان متحرک» همان انسان‌های پست‌قطرتی هستند که در این روزها با سرکیسه کردن مردم از طریق احتکار ماسک و شوینده‌های بهداشتی و یا تولیدات بی‌کیفیت، به فکر کسب ثروتند!

این‌ها در حقیقت مردگانی هستند در قامت زندگان! اینها جسمشان زنده است و روحشان مرده! اینها هستند که شرشان باید از جامعه کنده شود...

«قوه‌قضائیه» با قاطعیت در میدان است. اما لازم است دیگر «انسان» ها هم به یاری‌اش بشتابند تا هرچه زودتر، و حتی قبل از ریشه کن شدن کرونا، نسل «مردگان متحرک» بخشکد...

تا همه به فردایی روشن و آباد بیاندیشیم!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

برای خواندن یک کتاب هر کسی برای خودش انگیزه ای دارد...

برای من این جمله انگیزه مطالعه رمان برج سکوت (سه جلدی. انتشارات نیستان) بود:

سید مهدی شجاعی معتقد است «برج سکوت» ادبیات را به قبل و بعد از خود تقسیم می‌کند!

حیرت انگیز است. کتاب به حدی خواندنی است که اهلش آنرا در کمتر از چند روز تمام می کنند. چه بسا اگر وقت داشته باشند حتی زودتر هم تمام بشود!

اما من تصمیم گرفتم با خواندن این کتاب، مفاهیم جذابش را جداگانه برای خودم یادداشت کنم.

توصیه می کنم حتما این رمان جذاب را بخوانید.

پیوست:

سید مهدی شجاعی: «برج سکوت» ادبیات را به قبل و بعد از خود تقسیم می‌کند/ تلاش می‌کنم تا آثار خوب را به دست مخاطبان برسانم

دوره سه جلدی برج سکوت حمیدرضا منایی

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

ایدئولوژی سه موضع دارد: مدارا، مرزبندی و مبارزه!

با عده ای باید مدارا کرد...

با عده ای باید مرزبندی کرد...

و با عده ای باید جنگید!

البته که هر کدام از این سه دسته هر کدام به چند دسته تقسیم می شوند!

خلاصه اینکه اگر در کتب دینی درباره برخورد نحوه معاشرت با خلق الله جستجو و کند و کاو کنید، هم «جذاب» است و هم «سخت». باید مسئولیت پذیرفت.

اصولا ادعیه معصومین (ع) تبلوری از همین معانی هستند!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

راز جاودانگی دو کلمه است:

  1. تلاش
  2. امید.

زندگی با این دو کلمه «معنا» پیدا می کند...

عشق و حیات با این دو کلمه تبلور می یابد:

گذشت و ایثار و شهادت، مقدسات، دین و دنیا و آخرت، همه و همه در همین دو کلمه خلاصه می شود...

خداوند متعال منشأ و سرچشمه امید است و قدرت و توانایی تلاش کردن را به انسان داده است.

«انسان» این معجزه خلقت، می تواند با «امید» بر «همه» مشکلات فائق آید. و این مستلزم «تلاش» است.

پی نوشت:

  • بر کرونا غلبه می کنیم.
  • دولت بی تدبیر بالاخره به پایان خود می رسد.
  • بر گرانی، هرج و مرج اقتصادی و ناامیدی جامعه نیز با «تلاش» غلبه خواهیم کرد.
  • گام نخست تغییر برداشته شده است: مجلس جوان و انقلابی.
  • گام دوم نیز برداشته خواهد شد: دولت جوان و انقلابی.
  • علی رغم همه تلاش های شیاطین و لشکریانشان، «تلاش» و «امید» ما را به حیات با برکت در دوران امامت حضرت ولی عصر (عج) می رساند: بیمنه و مدده.
  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

زامبی ها فقط با یک تیر خلاص می شوند! آنهم باید بخورد درست توی مغزشان...

چرا؟ چون مغزهایشان فاسد است. در حقیقت این مغزهای زامبی هاست که بدن آنها را هدایت می کند!

بعضی از سودجویان، که از هر چیزی، حتی جان مردم هم قصد سودجویی دارند، از نظر من زامبی های آخرالزمان هستند!

کسانی که با احتکار ماسک سلامت مردم را به خطر می اندازند. کسانی که با احتکار شوینده و مواد ضدعفونی کننده سلامت مردم را به خطر می اندازند! برای مردم نگرانی به وجود می آورند و از هرچیزی، حتی «جان» مردم هم قصد دارند «پول» در بیاورند!

زامبی یعنی پول پرست...

باید ریشه تفکر زامبی ها خشکانده شوند!

باید تفکر اشرافیت و سودجویی (خارج از چارچوب های شرعی و اخلاقی) خشکانده شود!

باید با فرهنگ سازی، چیزی که سالها قبل کاشته شده را از بین ببریم. له شدن زیر چرخ توسعه یک روی سکه ای است که روی دیگر آن اشرافیت است. امروز بزرگترین مشکل کشور، بعد از مدیران نالایق و بعضا خائن، این طرز تفکر، یعنی سودجویی با جان و امنیت مردم است...

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

مناظره آداب خودش را دارد. تأکید رهبر معظم انقلاب اسلامی مبنی بر برگزاری «کرسی های آزاد اندیشی» هم یک شاخه و یک گونه اش در مناظراتی خلاصه می شود که در دانشگاه ها برگزار شده و می شود. و البته که بسیار مفید است...

نتایج این مناظرات، اگر هیجانی نگاه کنیم، به صورت مقطعی ممکن است «منفی» یا «مثبت» باشد. اما اگر منطقی و بلند مدت نگاه کنیم؛ حتما نتیجه «مثبت» خواهد بود و منجر به «بصیرت افزایی» جامعه می شود...

که طبعا دانشجو و استاد هم بخشی از جامعه است!

اما در مورد مناظره آقایان زیباکلام و قدیری ابیانه:

این مناظره با موضوع مذاکره با آمریکا برگزار شده و متعلق به چند سال قبل است...

من ویدئوی این مناظره را از آپارات دانلود کردم. هدف از نوشتن این پست هم این بود که به اهمیت نقش مجری مناظرات اشاره کنم. نمی دانم مناظره در چه سالی برگزار شده است. اما مجری مناظره جوانی با نام «سعد» یا به قول دکتر زیباکلام «آقای سعد» است.

خامی این مجری جوان به شدت کیفیت مناظره را تحت تأثیر قرار می دهد!

مجری جوان نمی تواند خودش را کنترل کند و در قامت پاسخگویی به اظهارات دکتر زیباکلام خود را نشان می دهد!

برخورد دکتر زیباکلام، اتفاقا به عنوان استادی که سالها سابقه تدریس دارد، با این «جوان خام» اتفاقا برخوردی مناسب است...

اما کاش برگزار کنندگان مناظرات دانشجویی، یا کرسی های آزاد اندیشی، حداقل های اجرای این مراسم را بدانند و سعی کنند کسانی را به عنوان مجری انتخاب کنند که علاوه بر داشتن اطلاعات لازم، کمی تا قسمتی هم «خویشتن دار» باشند...

سعد یا آقای سعد، مناظره را به حاشیه می برد...

کیفیت سخنان آقای قدیری ابیانه بسیار بالا و دقیق است. اما حیف که این مجری خام و عجول، مدام سعی می کند دو خط مطالعاتش را به «رخ» دکتر زیباکلام بکشد و به ایشان پاسخ دهد...

فکر می کنم آقای سعد، امروز اگر آن مناظره را ببیند، تا مدتها ذهنش درگیر باشد! چراکه لابد به اقتضای افزایش سن، از آن خامی عبور کرده است...

اما به نظر من، مقصر ایشان نیست. بلکه برگزار کنندگان مناظرات و کرسی ها هستند که در انتخاب مجری دقت ندارند.

به نظر من الگوی مجری مناظره، در بین نیروهای انقلابی دکتر وحید یامین پور و در بین مجریان توانای صدا و سیما دکتر حیدری (گوینده خبر) هستند...

کافی است خویشتن داری، پختگی و متانت این مجریان را امثال آقای «سعد» ببینند و بیاموزند.

و البته که در بین نیروهای رسانه ملی مجری توانا برای برگزاری مناظره کم نیست و دانشگاه ها هم دانشجوی متین، صبور و خویشتن دار کم ندارند...

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

فرهنگ موضوع مهمی است و بسیار اثر گذار...

در حقیقت فرهنگ «ستون» خیمه «تغییر» و «ثبات» است و به بیان ساده تر، زیربنای ثبات یک جامعه یا تغییر آن است...

طبعا استقلال فرهنگی هم اهمیت فراوانی دارد.

روشن است که کشورهای پیشرفته، همواره سعی می کنند تا در دیگر کشورها، فرهنگ خود را ترویج کنند.

اسم این مسئله را هرچه بگذاریم، ماهیت آن در حقیقت نوعی «تهاجم» است که در آن سلاح و نیروی نظامی نقشی ندارد و فیلم، کتاب، موسیقی، رسم و رسوم و... نقش اصلی را ایفا می کند.

مسئله ای که رهبر انقلاب از آن به عنوان «تهاجم فرهنگی» یاد می کنند (از مدتها قبل و در دوران دولت اصلاحات و حتی قبل از آن) را هم بر همین اساس می توان تحلیل نمود. چراکه اگر «فرهنگ» غرب در ایران نهادینه شود، مردم کشور بزرگی چون ایران، ناخواسته و بدون کوچکترین هزینه اضافی، به نحوی رفتار و عمل می کنند که خواسته و میل مستکبران است...

مسئله تهاجم فرهنگی، مصرف گرایی، تجمل گرایی، اشرافی گری، لاابالی گری، بی غیرتی، با یک کتاب و مقاله و با یک سخنرانی قابل حل نیست. سالها طول می کشد تا مفهوم به نام «غیرت» از یک جامعه رخت بربندد. سالها طول می کشد تا مردی که باید مرزهای تفکر حفظ خانواده داشته باشد، برعکس عمل کرده و به جای حفظ همسر خود، او را با هزار جلوه و زینت، به دیگران نشان داده و فخر بفروشد...

حتی اوضاع بدتر از این هم می شود: تهاجم فرهنگی در حوزه خانواده و مباحث دینی، کار را به جایی رسانده که مرد ایرانی، علاوه بر اینکه کاملا بی غیرت می شود، از عرضه همسر خود به دیگران «لذت» هم می برد! موضوعی که با گسترش آن، «فاتحه» جامعه خوانده می شود...

پرداختن به این موضوع هم نیاز به مطالعه و تحقیق دارد و ارائه فکت هایی «مستدل» و «محکم».

یک نمونه کوچک و کوتاه، اما قوی را در این پست ذکر می کنم:

کتاب «جلوه های معلمی استاد» در حقیقت یادنامه ای از متفکر شهید استاد مرتضی مطهری است. این کتاب را که در سال 1364 به چاپ رسیده است، عموی من به پدرم اهدا کرده اند. در صفحات آغازین کتاب، نوشته اند: هدیه برای برادرم...

کتاب فوق العاده خواندنی است. البته برای من از چند جهت جذاب است: 1. کتاب قدیمی و چاپ سال 64 است. 2. اطلاعاتی در آن موجود است که جای دیگری به چاپ نرسیده است و فقط در این کتاب وجود دارد. (نوشته ها و آثار استاد بارها چاپ شده و در دسترس است، اما مصاحبه های موجود در کتاب حقیقتا هم مفید و خواندنی است و هم اکثر آنها جای دیگری چاپ نشده است) 4. تحلیل های مفیدی دارد.

اما آنچه شهید مطهری در باب فرهنگ و استقلال فرهنگی ذکر کرده اند:

«ما اگر مکتب مستقل خودمان را ارائه نکنیم حتی با اینکه رژیم را ساقط کرده ایم و حتی با فرض اینکه استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی به دست آوریم، اگر به استقلال فرهنگی دست نیابیم شکست خواهیم خورد و نخواهیم توانست انقلاب را به ثمر برسانیم.» (جلوه های معلمی استاد: 37. انقلاب اسلامی: 125)

مشاهده می شود که:

1. شهید مطهری اهمیت فوق العاده ای برای استقلال فرهنگی قائلند.

2. ایشان استقلال فرهنگی را مهمتر از استقلال سیاسی و استقلال اقتصادی می دانند.

3. ایشان استقلال فرهنگی را هدف انقلاب می دانند.

4. ایشان ارتباطی جدانشدنی بین «مکتب» و استقلال، بویژه استقلال فرهنگی قائلند.

هرچه هست، «استقلال فرهنگی» بسیار مهم است و هنوز هم با اینکه 41 سال از پیروزی انقلاب اسلامی گذشته است، و کارهای مفید و موثر فراوانی صورت گرفته، متاسفانه در حوزه مباحث فرهنگی ضعف داریم و هرگاه دشمن توانسته به «انقلاب» ضربه وارد کند، از این راه بوده است...

به عنوان نمونه:

1. از طریق فیلم ها توانسته مصرف گرایی را ترویج کند.

2. از طریق فیلم توانسته دیدگاه های مذهبی بعضی از مخاطبینش را تغییر دهد.

3. از طریق فیلم توانسته استقلال سیاسی کشور را دچار «خدشه» کند.

و...

به عنوان نمونه، تجمل گرایی، چشم و هم چشمی، ظاهر پرستی و... برای مورد اول، بد حجابی و کم رنگ شدن مرزها و روابط زن و مرد و... برای مورد دوم، و ترویج و تبلیغ افرادی ناکارآمد و جاهل برای مناسب حساسی چون شورای شهر، مجلس، خبرگان و ریاست جمهوری و... برای مورد سوم اشاره کرد.

فراموش نمی کنیم که بی بی سی فارسی برای انتخابات ریاست جمهوری ابتدا از مرحوم هاشمی و سپس از آقای روحانی «حمایت» و «تبلیغ» می کرد. فراموش نمی کنیم که «لیست امید» در بی بی سی تبلیغ می شد و فراموش نمی کنیم که «لیست یاران هاشمی» برای مجلس خبرگان در این رسانه «انگلیسی» ترویج می شد.

باید کار کنیم...

اما از سوی دیگر، «امید» داریم. چراکه تفاوت جبهه حق با جبهه باطل در وجود «حضرت حق» است.

هرچه دشمن تلاش می کند، برنامه ریزی می کند، و کادرسازی می کند، با یک «طوفان شن در طبس» یا یک «اراده ملی» (به فرمایش رهبر انقلاب دلها دست خداست!) همه آنها بهم می ریزد...

رئیس جمهوری که به ظن بی بی سی فارسی برای پایان دادن به نظام بر سر کار می آید، خواسته یا ناخواسته به نحوی عمل می کند که ریشه انقلاب اسلامی، به گواه مخالفانش، برای چندین سال آینده مستحکم تر از قبل می گردد!

این مبحث پایان ندارد...

انشاء الله در آینده به آن خواهم پرداخت.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

آقای مهاجری «هشدار بزرگ» داده است به نظام! درباره مشارکت مردم در انتخابات مجلس یازدهم!

و من در «روزلاگ» پاسخ داد که خوش انصاف: حداقل به احترام خوانندگان روزنامه، که بعضی از آنها به خاطر قیمت ارزان آن، هنوز هم به عشق روزنامه بازی، و ورق زدنش آنرا می خرند، یک کلمه از «کرونا» هم می نوشتی! یک کلمه هم از گرانی، تورم، بیکاری و... می گفتی!

آقای مهاجری البته در مسیری است که مرحوم هاشمی «راهبر» آن بود...

و می دانیم که روزنامه جمهوری اسلامی روزنامه محبوب آقای هاشمی بود.

به هر حال: چشم بهم زدنی 1400 می شود و انتخابات ریاست جمهوری!

آن وقت باید دید نویسنده «هشدار بزرگ» در مورد «مشارکت» چه نظری خواهند داشت...

گفتنی است مجلس یازدهم به لطف انتخاب مردم، مجلسی «جوان» و «انقلابی» شد که انشاء الله انحرافات دو سال پایانی دولت و حواشی آنرا مدیریت خواهد کرد. در تهران لیست «وحدت» به لطف انتخاب مردم کامل رأی آورد و به قول دوستان، نتیجه 30 بر 0 شد!

(داخل پرانتز: به قول مرحوم احمدی نژاد حاج آقا باید آب رو بریزن اونجا که میسوزه!)

پ.ن: مرحوم منظورم به لحاظ سیاسی است. البته از محمود هر کاری بر می آید. شاید مثل سیمرغ دوباره از خاکستر «جریان انحرافی» دوباره زنده شد!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

آقای روحانی رئیس جمهور فرموده اند: «دشمن را مجبور خواهیم کرد پای میز مذاکره بیاید!» (روزنامه اطلاعات. 28 بهمن 98)

چه عزت و قدرت و توان و اعتماد به نفسی در سخنان حضرتشان موج می زند...

نه به آن التماس مذاکره آقای ظریف در مصاحبه با لوموند، و نه به این عزت نفس آقای روحانی!

عزیزان؛ سخن یکی است. «مذاکره». اما در دو قالب بیان شده است. آقای روحانی همان حرف «ذلت بار» ظریف را تکرار کرده است. منتهی در قالب کلماتی دیگر. ایشان می گوید دشمن را «مجبور» می کنیم. در حالیکه ترامپ بارها درخواست و تمایلش را برای مذاکره نشان داده است...

و طبعا کار ترامپ درست است...

کدام سیاستمداری، با داشتن تجربه برجام، میل مذاکره با روحانی و تیمش را ندارد؟

اقای روحانی دم از مذاکره می زند، تا امثال «برجام» تابان را برای مردم بیاورد! برجامی که نقدا «همه» چیز را دادیم و حتی در قالب «نسیه» هم هیچ چیزی نگرفتیم! این حرف مخالفان دولت نیست. آقای عراقچی می گوید هیچ عایدی برای ایران نداشته. سیف می گوید نتیجه برجام صفر! و خود روحانی می گوید توافق با آمریکا به اندازه جوهر خودکار نوشتن توافقنامه هم ارزش ندارد!

حالا چه شده است که با این قدرت و صلابت می خواهند «دشمن» را مجبور کنند؟ باید کلیپ سخنرانی سردار عزیز و آسمانی، حاج قاسم سلیمانی را درباره برجام 2 و 3 ببینیم تا بفهمیم. حضرات فکر کردند از چهلم حاج قاسم گذشته و همه چیز تمام شده است. خیر؛ جناب روحانی. این کشور پر از حاج قاسم است...

دوران تحمیل به ولی امر، به لطف حضرت حق و بیداری دلها به پایان رسیده است.

اکنون دوران «پاسخگویی» و مطالبه گری مردم از «مسئولان» است.

لطفا پاسخگو باشید...

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

رئیس جمهور کشورمان از قبل از انقلاب تاکنون، سخنران خوبی بوده است. واقعیت این است که منش فکری و سیاسی آقای روحانی، تا قبل از رئیس جمهور شدن ایشان، برای بسیاری از مردم کشورمان (عامه مردم) به معنی واقعی کلمه «متفاوت» بود با آنچه وی در دوران ریاست جمهوری اش نشان داد!

آقای روحانی تا قبل از ریاست جمهوری اش، برای مردم نماد یک مسئول «مهم» و «انقلابی» بود. او سالها در «شورای عالی امنیت ملی» به خدمت مشغول بود. پست های حساسی داشت. در مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان رهبری مشغول به خدمت بود و در یک کلمه تا قبل از انتخابات 92، روحانی یک شخصیت «انقلابی» تلقی می شد!

بگذریم از اینکه متخصصان و خواص و اهل پژوهش و سیاست، ایشان را تا قبل از سال 92 هم نقد می کردند و به عملکردشان انتقاد داشتند که مستندات آن هم موجود است و محل بحث نیست. اما پس از انتخابات 92 روی دیگری از حسن روحانی برای مردم هویدا شد. او در حقیقت در سالهایی که رئیس جمهور بود، کارهایی کرد که از تندترین سیاسیون کشور، پس از انقلاب اسلامی هم سرنزده بود. از حرف زدن با رئیس جمهور آمریکا برای اولین بار و به صورت رسمی گرفته تا مذاکره طولانی در سطح وزارت امور خارجه. از حملات تند و بی پرده به رهبر کشور تا اتخاذ مواضعی متناقض.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

از وقتی خودم را شناخته ام، به «مهران مدیری» و «علی دایی» علاقه داشته ام. من از نسلی هستم که «قهرمان» دوست بود و هر کسی برای خودش قهرمان داشت. نسلی که «پوستر» بازیگران، فوتبالیست ها، خواننده ها، سوپراستراهای ورزشی و هنری به در و دیوار اتاقش می زد و با آنها «خیال پردازی» و «زندگی» می کرد...

مهران مدیری برایم این کلمات را تداعی می کرد و می کند: نظم، تمیزی، ظرافت، هنر و...

علی دایی هم برایم این کلمات را تداعی می کرد و می کند: پشتکار، نیرومندی، شهامت، ایثار، گذشت، «عشق» و...

کاری به جریان فکری این دو عزیز ندارم. می دانیم که مهران مدیری به شدت انقلابی است. همچنین علی دایی با صراحت و رک گویی خود، گاهی به جریان اصولگرا نزدیک شده و گاهی به جریان اصلاح طلب، اما خط قرمزش مقدسات، حضرت زهرا (س) و شهداست.

اصولا برای انتخاب «قهرمان» خط فکری و منش برای «سن» من مطرح نبود. شاید برای برخی برعکس بوده باشد. آنهایی که قهرمانشان «شاملو» و (صادق) «هدایت» است البته در سنی به آنها متمایل شده اند که خطوط فکری و سیاسی را از هم تمیز می دادند...

برنامه های مهران مدیری محشر است! کاری ندارم که دولت «تدبیر» را له می کند. کاری به اینکه همه مدیران سیاسی «دولت تدبیر» را به نقد می کشد ندارم. و کاری هم ندارم به اینکه چقدر از شهدا با احترام یاد می کند. مهران مدیری به معنی واقعی کلمه «هنرمند» مورد نیاز جامعه است. هنرمندی که مقبولیت دارد و حرفش بر دل می نشیند و اثر می گذارد. شما اگر کنار کسی بنشینید که طرفدار سرسخت اصلاحات باشد، و شوخی بنزینی مدیری را ببینید، محال است که آن اصلاح طلب از ته دل نخندد!

من اصلاح طلبان را «متعصب» دیده ام. جریانی که حاضر نیست بپذیرد که اشتباه کرده است! اشتباه نشود: مقالات عذرخواهی و مقالات «تغییر» از حضرات مدعی اصلاح طلبی زیاد است. آخرینش پشیمانی زیباکلام از رأی دادن به روحانی و تشویق دیگران به رای دادن به دولت تدبیر! اما این بازی با «کلمات» و عذرخواهی ظاهری هم در حقیقت نوعی بازی سیاسی است؛ نه پشیمانی حقیقی که از جان و دل برآمده باشد...

برای همین است که علی دایی، به خاطر «شهامت»ش مورد پذیرش عامه فوتبالدوستان قرار می گیرد و تبدیل به نماد اعتراض می شود و در مقطعی، در تمامی استادیوم های ورزشی نامش را به نشانه «اعتراض» صدا می کنند...

امروز انتخابات مجلس است. من از همان آغازین ساعات رأی خودم را به «محمد صالح جوکار» دادم. امیدوارم جریان انقلاب همه صندلی های مجلس را به دست بیاورد. اصلاح طلبان شکست خودشان را پیش بینی کرده اند. برای همین هم بازی های عجیب و غریبی را به راه انداخته اند!

نامزد اصلاح طلبان در یزد آقای «فقیه خراسانی» است...

نامزد جریان انقلاب هم آقای «جوکار» است...

دو مرد از دو تبار مختلف. دو مرد که 180 درجه با هم تفاوت دارند. می توانم بگویم فقیه خراسانی به لحاظ سیاسی به دایی و جوکار به مدیری نزدیک است. ادعای عجیبی است؟ اشکال ندارد. اینها نماد است. نماد نزدیکی...

اگر روزی در این مملکت توانستیم دو قطب مختلف، و دو نظر و دیدگاه متناقض را «بپذیریم»؛ یا به عبارت بهتر، «قبول» کنیم، به نظرم اتفاقات خوبی می افتد. می شود اصلاح طلب و اصولگرا در یک خانواده باشند. باهم بگویند و بخندد. باهم زندگی کنند. می شود کسی هم به مدیری علاقه داشته باشد و هم به علی دایی. می شود کسی هم عاشق ایران باشد و هم از مایکل جکسون خوشش بیاید. می شود...

این مرحله اول است. باید به این مرحله برسیم. چرا؟ به علت اینکه برای رسیدن به مرحله آخر یا «فینال» باید از این مرحله رد شده باشیم. نمی شود بدون رد شدن از این مرحله به فینال رسید. البته به استثنائات کاری ندارم که همیشه و همه جا هستند! اما فینال چیست؟ فینال داشتن ایدئولوژی است و ایدئولوژی برای من، همان چیزی است که «انسان» حاضر می شود به خاطر آن عزیزترین دارایی اش، یعنی «جان»ش را بدهد!

همان کاری که قهرمان ملی ایران و کاوه زمان، سردار دلها، مرد آسمانی و فرمانده لشکر عشق، حاج قاسم سلیمانی انجام داد...

جریان «تزویر» همه کار می کند. علیه دین حرف می زند. از امام حسین (ع) و معجزه کربلا، «مذاکره» خارج می کند! علیه رهبری حرف می زند و به ایشان رسما «توهین» می کند و از رسانه ملی پخش می شود! از منقل حرف می زند! به منتقدان توهین می کند! پز می دهد! پز روشنفکری! به خیال اینکه «عزت» ایران و انقلاب را به حراج گذاشته، با التماس مذاکره، عزت دولتش را می دهد! تمامش را! و پس از آن هم طلبکار می شود! از همه. از مردم...

امروز انتخابات است. به قول یکی از سران فتنه، «من پیشگو نیستم.» اما نتیجه برای من همانی است که «مردم» بخواهند. دلم چیزی می خواهد و وظیفه ام را انجام داده ام. اما دلیل نمی شود که زیر میز «دموکراسی» و «جمهوریت» نظام بزنیم...

جریان چیست؟ جریان این است که با وجود همه مشکلات ریز و درشتی که به واسطه «دولت تدبیر» با آن دست و پنجه نرم می کنیم، و هرچه به پایان دولت نزدیک می شویم، در باطلاق مشکلات بیشتر فرو می رویم، باز امید داریم و برنامه «دورهمی» می بینیم و در انتخابات شرکت می کنیم.

آمریکا هیچ «غلطی» نمی تواند بکند. «کرونا» چیست؟ جلوی این ملت بزرگ را برای حضور و مشارکت در انتخابات، «کرونا» قرار است بگیرد؟ این عجیب نیست؟ به قول معروف خدا را شکر که دشمنان ما را از «حمقا» آفرید...

بدبختها خیال کرده اند حضور مردمی که برای ایدئولوژی و آرمانهایشان «جان» می دهند، قرار است به خاطر کرونا در انتخابات حاضر نشوند!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

آقای تاجزاده، در مناظره با جلیل محبی افاضه فرموده اند که امروز با توجه به گسترش اینترنت و شبکه های اجتماعی، و فراگیر شدن دسترسی به آن، نمی توان چیزی را از مردم پنهان کرد یا دروغ گفت! (نقل به مضمون)

اتفاقا کاملا فرمایش حضرتشان درست است...

من به عنوان یک شهروند، از سال 88 که به واسطه جو سیاسی حاکم بر جامعه، که البته لازمه رشد و بلوغ سیاسی عموم مردم بود، با جریانات سیاسی موجود در کشور بیشتر آشنا شدم و اگر تا قبل از آن، تنها چیزهایی کلی از «خط امام» شنیده بودم، و به انقلاب اسلامی، به واسطه «حاکمیت دین» و «شهیدان» علاقه داشتم، بعد از آن سال، که طبعا مطالعه و تحقیقم بیشتر شد، شناخت دقیق تری از جو سیاسی حاکم بر جامعه به دست آوردم.

به همین دلیل هم بر فرمایش آقای تاجزاده به عنوان «یک» شهروند ایرانی صحه می گذارم.

اتفاقا من به حرف حضرتشان ایمان هم دارم! چراکه دیدم ام جریان «نفاق» و «تزویر» که به قول مرحوم آقاسی (شاعر اهل بیت) با امام «مرده» قصد کشتن امام «زنده» را داشتند، چگونه عمل می کردند...

عجیب نیست؟ جریانی که خود را خط امامی می خواند، تغییر نام می دهد!

اگر کسی سوال کند که چرا «خط امام» به اصلاح طلبی و اصلاحات تغییر کرده چه باید گفت؟

پاس روشن است: نعمت اینترنت و فضای مجازی!

بله. به برکت فضای مجازی، هرگاه جریان نفاق، با پوشش «خط امام» به آرمان های «امام» حمله می کرد، با اندکی جستجو و مطالعه، به اسنادی دست می یافت که حیرت انگیز بود! و نشان می داد که مدعیان خط امام با آرمان های امام زاویه ای 180 درجه ای دارند!

روزگار وبلاگ و وبلاگ نویسی گذشت. امروز عصر شبکه های اجتماعی و پیام رسان ها است و به نظر من، این نعمت، بیش از بیش به کار اسلام و انقلاب می آِید...

و به همین علت روشن، یعنی برکت وجود «اینترنت» و «فضای مجازی» است که جناب تاجزاده، باید جلوی دوربین مناظره، به مردم اعتراف کند که نسبت به اول انقلاب تغییر کرده است!

به همین سادگی نعمت اینترنت، جلوی نفاق را گرفته است و امروز اگر کسی به دروغ، مدعی خط امام باشد، اما علیه «ولایت فقیه»، «شورای نگهبان»، «قوه قضائیه»، «مجلس شورای اسلامی»، «انتخابات» و... موضعی به ناحق بگیرد، به سادگی آب خورد و قبل از گذشت 24 ساعت، افشا می شود! البته منظور نشر گسترده مفاهیم است که قلا در تلوزیون کشور با نام خط امام مطرح می شد! وگرنه اگر کسی گوشه ای برای خودش چیزکی بنویسید، مثل آنچه در این وبلاگ انجام می شود، نه قرار است جریان سازی کند و نه به کسی یا جایی آسیب رساند...

بنابراین به فرمایش آقای تاجزاده، این نعمت اینترنت است که جلوی «دروغ های آشکار» را گرفته است و این اینترنت است که میرحسین موسوی را وادار می کند که نظام امام را با رژیم شاه مقایسه کند و کروبی را مجبور می کند که علیه ولایت فقیه موضع بگیرد و حتی عکس امام را از پشت میزش کنار گذاشته و پرچم ایران را نصب کند!

این اینترنت است که در اذهان سوال ایجاد می کند که این جمله که «اگر دین در مقابل آزادی قرار گیرد، این دین است که باید کنار برود» (خاتمی. نقل به مضمون) آنهم از یک روحانی چه پیامی دارد جز حل شدن کامل در غرب؟ یا به قور مرحوم جلال «غربزدگی»؟

بله. اینترنت نعمت عجیبی است...

البته باید قبول کنیم که جریان انقلاب، دیر به میدان آمده و از حریف عقب است. اما وقتی «ایدئولوژی» یک جریان «خدا» و «دین» باشد، به حکم «وَیَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ» معادلات بهم می ریزد! خصوصا که دشمنان زلال انقلاب، با آرمانهای پوشالی به میدان بیایند. اینجاست که باید از خطر «نفاق» ترسید...

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

اول اینکه مناظره آقای تاجزاده و نبویان را اگر ندیده اید، حتما ببینید. (اینجا)

دوم اینکه معنای سواد سیاسی و شانتاژ رسانه ای را اگر نمی دانید، به فکت های آقای نبویان و سوتی های جناب تاجزاده در مناظره فوق دقت کنید. عجیب است که چطور شخصیتی که «معاون سیاسی وزارت کشور» بوده است در چنین سطحی به معنی واقعی کلمه «سوتی» می دهد. به قول خود جناب تاجزاده، خوبی عصر حاضر وجود رسانه ها است که نمی توان هیچ چیزی را با وجودشان کتمان کرد!

سوم اینکه باید به حال جریان رسانه ای انقلاب تأسف خورد که چطور از چنین فرصتی برای نشر حقایق انقلاب اسلامی و وقایع سیاسی کشور به سادگی عبور کرده اند. فایل منتشر شده در آپارات متعلق به 9 ماه قبل است! فایل بی کیفیت است. اما به هر حال صدا و تصویر قابل دریافت و فهم است. در یوتوب هم فایل مناظره وجود دارد که البته کیفیت بهتری دارد. (اینجا) اما حقیقتا جای تأسف است که چنین مناظره پربار و سودمندی چطور در رسانه های جریان انقلاب یا انعکاس نداشته یا کاملا ضعیف و ناکارآمد منعکس شده است!

چهارم اینکه جریان اصلاحات، برای مناظره و شانتاژ رسانه ای دو عنصر سرشناس دارد: 1. صادق زیباکلام 2. مصطفی تاجزاده. مناظرات آقای زیباکلام که جز تکرار جملاتی که بیشتر به تیتر نشریات زرد سیاسی شبیه است چیز دیگری ندارد. به عبارت دیگر جملاتی سطحی و حقیقتا بی عمق. آقای تاجزاده هم البته همین است. منتهی به نحوی همان جملات بیان می شود که ذهنیت بیننده را تحت تأثیر قرار می دهد و البته در مناظرات اینچنینی، مشخص می شود که ایشان هم جز حملات تکراری به رهبری، شورای نگهبان و... چیز دیگری ندارد.

پنجم اینکه فراموش نکنیم: زمان برای اصلاح طلبان، زمان پاسخگویی است! مبادا با شانتاژ رسانه ای و جار و جنجال «رسانه های زنجیره ای» و امثال تاجزاده و... این اصل مهم فراموش شود. من در گفتگویی که با یکی از آشنایان داشتم، اجازه دادم همه حرف هایش را بیان کند. عموما پیرامون بیچارگی مردم و فقر و فساد بود. بعد هم به رهبری و اختیاراتش پرداخت و در آخر هم شورای نگهبان. من گفتم راجع به همه اینها حرف می زنیم! اما حالا نوبت این است که پس از 7 سال دولت و مجلس و شورای شهر اصلاح طلب، و پس از فتح الفتوح برجام، دلار 4200، گرانی خودرو، گرانی مسکن، گسترش فقر و اختلاف طبقاتی و... شما بفرمایید چرا اینگونه شد؟ و چه کردید که وضع مملکت این شد؟ گرانی! بیکاری! تورم! دلار! طلا! مسکن! اجاره بها! تعطیلی کارخانجات! عزت از دست رفته ملی در برجام! عزت از دست رفته دولت در التماس مذاکره با قاتلین سردار شهید حاج قاسم سلیمانی! توهین به منتقدان! و...

حقیقتا باید ممنون دولت «تدبیر و امید» بود که حداقل دوبرابر دولت اصلاحات سوژه برای روشنگری و تبیین آرمان ها و ایدئولوژی غرب به دست داده است. حالا وقت آن است که همه رسانه باشیم و روشنگری کنیم. هر کسی در وسع خویش...

مردم یادتان هست؟ یادتان هست عکس دلار و هزار تومانی را کنار هم می گرفتند و با روبان بنفش رقص و پایکوبی می کردند؟

مردم یادتان هست؟ یادتان هست که پاسپورت ایرانی را نشان می دادند و می گفتند عزت به پاسپورت های ایرانی باز خواهد گشت؟

مردم یادتان هست؟ یادتان هست که قرار بود آنچنان مرفه بشویم و آنچنان رونق اقتصادی ایجاد بشود که...

به نظر می رسد جلوی جریان اصلاح طلب حتی اگر رقیبی هم وجود نداشته باشد، این حضرات 3 بر 0 بازی را واگذار کرده باشند!

اما چرا رهبری برجام را پذیرفته؟ (شبهه آقای تاجزاده)

اولا چنین فرضیه ای غلط است و سوال اشکال دارد. رهبری 28 شرط تعیین کردند که حتی یک شرط آن هم در آفتاب تابان برجام رعایت نشد! و نتیجه اش را «مردم» به وضوح می بینند. ثانیا، در برابر رشد سیاسی و بینش مردم، و به جهت حرکت به سمت «امت» اسلامی و «دولت» اسلامی، قرار نیست اجباری باشد. وقتی جامعه به طیف سیاسی خاصی گرایش پیدا می کند، باید آن طیف سرکار بیاید، کارش را انجام بدهد، نتیجه اش برای جامعه روشن و ملموس بشود و از این طریق، رشد سیاسی به وقوع بپیوندد. فراموش نکنیم که اگر زمینه پذیرش «ظهور» فراهم نباشد، حتی اگر «ظهور» اتفاق بیافتد هم با شکست مواجه می شود. بنابراین ابتدا باید رشد پدیدار شود، و زمینه فراهم آید و سپس آن اتفاقی که باید، رخ بدهد. انشاء الله

پیوست:

مناظره تاج زاده و نبویان

مناظره دو فعال سیاسی اصولگرا و اصلاح‌طلب: نبویان: آقای تاجزاده می‌خواهد بگوید ولایت‌فقیه نباشد مشکلات حل می‌شود/ تحریم‌ها ۵ برابر قبل برجام شد/ تاجزاده: شرایط‌مان را بپذیرند با هر دولتی در آمریکا مذاکره می‌کنیم/ با نظارت استصوابی عناصر شایسته رد صلاحیت می شوند. (گزارش نصفه و نیمه ای است از مناظره آقایان تاجزاده و نبویان!)

مقصر کیست؟ بررسی علل مشکلات فعلی کشور و راه های برون رفت از آن/ مناظره بین سید مصطفی تاجزاده فعال ساسی اصلاح طلب و سید محمود نبویان فعال سیاسی اصولگرا (لینک مناظره در یوتوب)

  • احمد طحانی