از هر دری سخنی

گاه نوشته های قابل انتشار، در هر موضوعی!

از هر دری سخنی

گاه نوشته های قابل انتشار، در هر موضوعی!

از هر دری سخنی

گاه خنده ای تلخ و گاه تلخی یک خنده، وجودت را در آتشی غریب می سوزاند...
اینجا غمکده ای است، پر از درد رفتن...
و تماشاکده ای است، لبریز از جدایی...
اینجا دنیاست!
سرای بی کسی...

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رهبر انقلاب» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

با عرض سلام و تبریک سال نو

امروز هفتمین روز از سال جدید است و ساعت چهار بعد از ظهر است.

یعنی به همین راحتی یک سال گذشت و از سال جدید هم تقریبا هفت روز سپری شد.

دو نکته را به عنوان اولین پست در سال جدید در این وبلاگ می نویسم:

یکی درباره کار فرهنگی و یکی درباره دبیری...

و این نکته را هم اضافه کنم:

تصمیم دارم که امسال فعالیتم در این وبلاگ را کمی بیشتر کنم؛ ان‌شاءالله.

اهمیت کار فرهنگی

همه می دانیم که «فرهنگ» چقدر اهمیت دارد.

و نیز می دانیم که «کار فرهنگی» چقدر مهم است...

اما اگر بخواهیم میزان اهمیت این دو را مشخص کنیم چه خواهیم گفت؟

امروز در لابلای وبگردی هایم، کلیپی قدیمی از خاطره گویی استاد ازغدی از رهبر انقلاب را برای چندمین بار دیدم...

و الحق چه جمله درستی است (نقل به مضمون) که خواندن چندباره کتاب خوب و دیدن چندباره فیلم های خوب نه تنها ضرری ندارد و وقت تلف کردن نیست، بلکه هربار پرده جدیدی از مفاهیم کتاب و فیلم و... به انسان منتقل می شود.

من هم با دیدن چند باره این کلیپ، به اهمیت فرهنگ و کار فرهنگی کمی بیش از قبل پی بردم!

چرا؟ چون استاد ازغدی به نقل از مقام معظم رهبری در این کلیپ می گوید ایشان گفتند برای دور دوم ریاست جمهوری بنای کاندید شدن نداشتم و قصد داشتم به کار فرهنگی مشغول شوم و با طلبه ها و دانشجوها و... کار فرهنگی انجام دهم!

این یعنی چه؟ چطور ممکن است انسان ریاست جمهوری را رها کند و به این کارهای به ظاهر کوچک بپردازد؟ مگر جز این است که بعضی از حضرات معلم ها، بالاترین پست و مقام را ریاست جمهوری می دانند و بعضا تلاش می کنند تا به جایگاهی دست پیدا کنند که منشأ اثر بشوند؟ پس چطور ممکن است کسی که این جایگاه را دارد، یعنی رئیس جمهور است، دنبال کار فرهنگی باشد؟

این موضوع نشان می دهد که کار فرهنگی از ریاست جمهوری هم ارزش و اثرگذاری بالاتری دارد...

اما چرا؟ پاسخ به این «چرا» را من نه می توانم و نه باید بدهم. استادان و بزرگان و اهل اندیشه باید پاسخ بدهند.

اما من به عنوان یک دانشجو و یک معلم کوچک، می توانم تنها به این نکته اشاره کنم:

کار فرهنگی یعنی «انسان سازی» و روشن است که انسان سازی چه اهمیتی دارد...

به فرموده قرآن اگر کسی یک نفر را نجات دهد انگار همه انسان ها را نجات داده است! چه عظمتی...

اهمیت دبیری

هز زمان که می خواهم از سختی های کارم گله کنم و احیانا به فکر بازگشت به کار قبلی ام (کار پژوهشی و تولید محتوا و...) می افتم، به این سوال می اندیشم که «معلمی چه فایده ای دارد؟» و اهمیت این شغل چیست؟

و هر بار که به پاسخ این سوال فکر می کنم یا درباره آن مطالعه و جستجو می کنم، باز «انگیزه» پیدا می کنم که با جدیت و محکم ادامه دهم...

اما امروز و با دیدن کلیپ خاطره استاد ازغدی از سخنان رهبر انقلاب، انگیزه مضاعفی گرفتم؛ چراکه بیش از پیش برایم روشن شد که «دبیری» چه جایگاه والایی دارد و چه کارها که می توان در این جایگاه انجام داد...

در حقیقت، یکی از مصادیق کار فرهنگی، همین معلمی و تدریس است...

و باز به نظر من (که در گفتگو با معاون اداره کل آموزش و پرورش یزد هم همین را مطرح کردم:) متوسطه اول از بعضی جهات بهتر از متوسطه دوم است؛ چراکه روح و روان بچه ها بیشتر آمادگی پذیرش دارد و کار راحت تر است... اگرچه کلا دانش آموز و دانشجو آمادگی «پذیرش» دارد و نباید آنرا به سن و سال محدود کرد، اما در هر حال «سن» بر روی استحکام عقاید انسان اثر می گذارد...

هرچه هست و نیست خیر است.

پست را با این آیه از قرآن کریم به پایان می رسانم:

«مِنْ أَجْلِ ذَٰلِکَ کَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا ۚ وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَٰلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ» (مائده، 32)

یعنی: بدین سبب بر بنی اسرائیل حکم نمودیم که هر کس نفسی را بدون حق و یا بی‌آنکه فساد و فتنه‌ای در زمین کرده، بکشد مثل آن باشد که همه مردم را کشته، و هر کس نفسی را حیات بخشد (از مرگ نجات دهد) مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده. و هر آینه رسولان ما به سوی آنان با معجزات روشن آمدند سپس بسیاری از مردم بعد از آمدن رسولان باز روی زمین بنای فساد و سرکشی را گذاشتند. (ترجمه مرحوم قمشه ای)

پی‌نوشت:

کلیپ مذکور را اینجا ببینید:

روایت رحیم پور ازغدی از جلسه ای با رهبری درباره آینده نظام و انقلاب

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

لینک و مطلب جالبی در فضای مجازی (ایتا) دیدم که با خودم گفتم بد نیست در وبلاگم منتشر کنم...

بلکه «یک نفر» ببیند و با همین لینک، در انتخابات شرکت کند!

چراکه به حکم «مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا» (هرکس یک نفر را از مرگ نجات دهد گویا همه مردم را نجات داده است!)

یک نفر هم جزئی از کل است؛ اما جزئی در حکمِ کل!

نظر سنجی: در انتخابات شرکت می کنید؟

1. بله: روی این لینک کلیک بفرمایید.

2. خیر: روی این لینک کلیک بفرمایید.

چند کلمه با عزیزانی که قصد شرکت در انتخابات ندارند:

اگر به «اسلام» علاقه دارید، اصول اسلام را در نظر بگیرید. در دینداری شما «فلسطین» مبنا قرار دارد یا خیر؟ امروز که دو قطبی حامیان فلسطین و دشمنان آن شکل گرفته است، شما در کدام سو قرار گرفته اید؟

اگر به «ایران» علاقه دارید، دشمنان ایران از شما چه می خواهند؟ آیا غیر از این است که همه آنها توصیه می کنند که در انتخابات شرکت نکنید؟

اگر به «امنیت» کشور علاقه دارید، بدانید که رابطه مشارکت قوی و امنیت بالا در کشور، رابطه ای مستقیم و البته پایدار است...

عزیزان؛ بعد از فتنه 1401 دیگر جای شک و شبهه ای باقی نمانده است:

دوگانه و دو قطبی های روشنی شکل گرفته است...

در یک طرف دینداری و در یک طرف دین فروشی!

در یک طرف خانواده دوستی و در یک طرف همجنسگرایی و همجنسبازی!

در یک طرف اسلام و در یک طرف دشمنان اسلام!

در یک طرف ایران و در یک طرف دشمنان ایران!

در یک طرف امنیت کشور و در یک طرف تجزیه ایران و ناامنی!

در یک طرف تقویت کشور و در یک طرف آسیب به مشارکت عمومی!

و...

عزیزان؛ امروز دیگر «ابهامی» وجود ندارد... راه روشن است! پس یک «یاعلی» بگویید و به عشق دین، به عشق ایران، به عشق امنیت کشور، به عشق شهدا، به عشق امام شهدا، به عشق رهبر عزیزمان، به عشق وطن، به عشق فردایی روشن و آباد، به عشق پیشرفت و... در انتخابات شرکت کنید!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

این جمله تکان دهنده از رهبر معظم انقلاب اسلامی را به عنوان مقدمه ورود به بحث بخوانید:

رهبر انقلاب در سال 1396 در دیدار با مردم قم فرمودند: من میدانم خداوند اراده فرموده است که این ملت را به عالی‌ترین درجات برساند!

در این سالها ثابت شده است که فرمایشات رهبر حکیم انقلاب کاملا حساب شده است و یک به یک محقق می شود. اما این جمله کمی سنگین نیست؟ یعنی چه که خدا اراده فرموده؟ به کدام قرینه؟ به کدام شاهد؟ بخوانید:

فتنه 1401 که در کشور اتفاق افتاد، و منافقین، اپوزیسیون، اصلاح طلبان و... پای کار آمدند، عده ای ساده لوح گمان می کردند کار نظام تمام است!

بسیاری از افراد و چهره های سرشناس، نظیر مهران مدیری هم با همین ترس علیه انقلاب موضع گرفتند! که مثلا مبادا نظام سقوط کند و در نظام بعدی جایی نداشته باشیم؟ گذشت... پوشالی بودن هشتگ ها و توئیت های 200 میلیونی خیلی زود روشن شد! آنجا که تنها آلترناتیو نظام، یعنی ربع پهلوی، در سایتی که هوخواهنش معرفی کردند، با تقلب و رأی های تکراری، تنها 500 هزار رأی به دست آورد! بله درست است. 200 میلیون توئیت، اما در واقعیت کمتر از نیم میلیون حامی!

گذشت... آن فتنه هم فواید و برکات خودش را داشت. پرداختن به فهرست برکات فتنه مهسا خود مطلب جداگانه ای می طلبد، اما تنها همین یک مورد کافی است که این فتنه باعث شد در بین شفاف سازی در بین اهالی هنر صورت گیرد و سره از ناسره جدا شود. کاری که شبیه به معجزه بود، اما پدر مهسا، محمد خاتمی، حسن خمینی، مریم رجوی، ربع پهلوی و... در کنار هم این معجزه را برای انقلاب رقم زدند.

اما حالا هر روز اخباری منتشر می شود که می تواند شاهد فرمایش رهبر انقلاب باشد. همانکه فرموده بودند خدا اراده کرده است! بله؛ پلیس آلبانی می ریزد و کمپ منافقین را جمع می کند! سیستم ها و اطلاعات از آلبانی! به ایران آورده می شود! معجزه نیست؟ در فرانسه، دقیقا به همان نحو که برای ایران عمل کردند، شلوغی و آشوب می شود! و کلی هزینه به دولت فرانسه تحمیل می شود! و بالاخره رئیس جمهور فرانسه گفتگویی سه ساعته با آیت الله رئیسی انجام می دهد که برکاتش بعدا مشخص خواهد شد! معجزه نیست؟

عربستان بعد از سالها طرف چینی را واسطه قرار می دهد که روابط از سرگرفته شود. از سوی دیگر کشورهای عربی، به جای ارتباط با آمریکا و قدرت نظامی این کشور، با محوریت ایران توافقی برای امنیت آب های خلیج فارس و عمان و... امضاء می کنند. معجزه نیست؟ اپوزسیون که در فتنه با یکدیگر توافق کرده بودند که یک صدا باشند، مثل سگ و گربه به جان هم می افتند و به جای اینکه ایران بخواهد علیه ربع پهلوی روشنگری کند، خود ضد انقلاب این اقدام را انجام می دهد! معجزه نیست؟ اینهمه اتفاق که یکی پس از دیگری رخ می دهد اگر معجزه نیست پس دقیقا اسمش را چه باید گذاشت؟

به راستی که رهبر فرزانه و حکیم انقلاب به درستی فرمودند؛ بله خداوند اراده فرموده است که این ملت را به عالی‌ترین درجات برساند! و مردم و جوانان این مرز و بوم، نشانه هایش را یکی پس از دیگری مشاهده می کنند...

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیرشان با مردم آذربایجان فرمودند: «کسی که زندگی اشرافی را دنبال میکند و اصلاً حرکتش حرکت اشرافی است، نمیتواند شعار حمایت از پابرهنه‌ها را قبول داشته باشد. شعار انقلاب شعار حمایت از مستضعفین و حمایت از پابرهنه‌ها است؛ افرادی که دنبال زندگی اشرافی هستند و حرکتشان حرکت اشراف‌منشانه است، نمیتوانند به این شعار وفادار باشند. شعار انقلاب مقابله‌ی با استکبار است، مقابله‌ی با حرکت استکباری و قدرتهای استکباری است؛ این کسانی که دم از تسلیم در مقابل استکبار میزنند، دم از تسلیم در مقابل آمریکا میزنند، نمیتوانند به این انقلاب و به این هدفها پابند باشند؛ این حرف قابل قبولی نیست.» (بیانات در ارتباط تصویری با مردم آذربایجان شرقی 28.11.400. اینجا)

شکل گیری دولت اسلامی با مدیران غیر انقلابی محال است!

از نظر بنده جریان «اشرافیت» که غالبا به لحاظ سیاسی طرفدار هاشمی هستند، در بدنه سیاسی نظام سالهاست که نفوذ کرده است. خود هاشمی با خطبه معروف تجمل و مانور اشرافیت! (انتشار برای اولین بار؛ فیلم خطبه «مانور تجمل» هاشمی در نماز جمعه. اینجا) در رأس این جریان بود. و باز از نظر من، امثال خاتمی و روحانی و... هم جزو همین جریان هستند. یکی از افرادی که نزدیک به این جریان سیاسی بوده و متاسفانه سالها حساس ترین پست ها را اشغال کرده است، «علی شمخانی» است. شکی ندارم که در تحقق تمدن نوین اسلامی، باید با روشنگری مردم را به سمت جریان انقلابی متمایل کرد. مانند آنچه در 1400 و قبل از آن 1398 (انتخابات مجلس و ریاست جمهوری) تحقق یافت. البته این دو انتخابات نه به واسطه روشنگری، که به دلیل عملکرد سیاه مجلس دهم (مجلس لاریجانی! و تصویب 20 دقیقه برجام!) و دولت حسن روحانی (دولت تزویر. با تصویب ننگنامه برجام! و وجود انواع مفسدان اقتصادی و مدیران اشرافی و نجومی بگیر) نتیجه مطلوبی داشت. اما اگر جامعه حقیقتا به این نتیجه برسد که کار باید به جریان انقلابی سپرده شود، و جریان غرب زده راه به جایی نخواهد برد، آنگاه دولت اسلامی شکل می گیرد! و پس از شکل گیری دولت اسلامی جامعه اسلامی شکل خواهد گرفت... پنج گامی که امام خامنه ای برای رسیدن به ظهور و شکل گیری تمدن نوین اسلامی تصویر کرده اند به این شرح است: «انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی و در نهایت تمدن اسلامی است.» (برای مطالعه بیشتر بنگرید به: 5 گام رسیدن به تمدن نوین اسلامی از دیدگاه رهبر معظم انقلاب. اینجا)

اخیرا خبری در رسانه های رسمی داخلی و رسانه های ضد انقلاب منتشر شد با این عنوان:

توقیف کشتی پسران شمخانی در یکی از بنادر هند

مشرق نوشت: پس از انتشار خبر کذبی با ادعای توقیف کشتی پسران شمخانی در یکی از بنادر هند، منابع آگاه از شکایت پسران شمخانی از خبرگزاری ایلنا خبر دادند. بنابراین گزارش خبرگزاری ایلنا مدعی شده بود: کشتی «کابل» متعلق به شرکت ادمیرال با مالکیت «برادران شمخانی» به بهانه نقص مدارک از تقریبا ١٠ روز پیش همراه با همه باری که در حال حمل آن بوده، به حکم یک دادگاه هندی در بندر کاندلا توقیف شده‌ است.

پس از انتشار خبر توقیف کشتی پسران شمخانی در رسانه های خارجی و داخلی، علی شمخانی واکنش نشان داد! مشرق با تیتر «واکنش شمخانی به شایعات درباره فرزندانش» نوشت: علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی طی توییتی نوشت: ‏سرباز واقعی در میانه جنگ، فکر و دیدگانش را از دشمن اصلی به سمت ‎ستون پنجم منحرف نمی‌کند. زخم تحریم با برنامه غرب و شمشیر بی‌تدبیری و وادادگی غرب‌گراهای داخلی، پیکر مقاوم مردم ‎ایران را مجروح ساخته. برای التیام این زخم از جان و آبرو مایه می‌گذاریم. ناگفته‌ها بماند برای بعد...

کاش علی شمخانی بازنشست می شد و میدان را به جوانان می داد/ آقای شمخانی؛ بس است دیگر! هرچه باید خدمت می کردید کردید؛ لطف کنید کنار بروید!

در یکی از مطالب مشرق این چند خط را به عنوان نظر نوشتم. چون بلافاصله آنرا اینجا کپی کردم که اگر منتشر نشد، حیف نشود! نمی دانم تأیید شده است یا خیر. شاید بعدا در مورد تأیید شدن یا نشدنش در همین وبلاگ چیزی بنویسم و خبر بدهم. هرچه هست مشرق نظرات را سانسور نمی کند و طیف های مختلف، حتی اصلاح طلبان تند و مخالفان نظام نیز نظراتشان را بیان می کنند! منتهی به شرط اینکه فحاشی و توهین در آن نباشد و نظر صرفا انتقادی باشد. منتهی چون دست جناب شمخانی به شکایت است، و قدرت و نفوذشان هم به نحوی است که حتی در خبرگزاری ها را هم تخته می کنند، شاید مشرق هم ملاحظه بکند. ماجرای شکایت شمخانی از سایت انتخاب و فیلتر شدن این سایت پس از فاجعه هواپیمای اوکراین را که به خاطر دارید؟  ویکی پدیا دراینباره می نویسد: «سایت انتخاب همچنین در ٢٢ دی ماه ٩٨ در کانال تلگرامی اش، از شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی خواست که "استعفا دهد" اما تنها ٨ ساعت پس از انتشار این خبر، شورای عالی امنیت ملی ضمن شکایت از سایت انتخاب، به هیات نظارت بر مطبوعات دستور داد این سایت را توقیف کند که در همان روز حکم توقیف سایت انتخاب از سوی هیات نظارت بر مطبوعات امضا شد.» (انتخاب روزنامه. اینجا)

به هر حال این متن نظر من در مشرق است:

کاش جناب شمخانی حالا دیگه بازنشست می شدن!
و کار رو به جوانترها می سپردن...
به اندازه کافی از خدمات ایشون و فرزندان و بستگانشون استفاده کرده کشور. کافیه واقعا!
ایشون به معنی واقعی کلمه «مرید» هاشمی هستند و یک اصلاح طلب!
جالبه:
توی یکی از برنامه های تلوزیون بعد از فتنه 88، مجری هرچقدر تلاش کرد از ایشون کلمه «فتنه» رو بگیره، آخر نگفت!
دو نکته:
1. اینکه ایشون یه زمانی «فرمانده نیروی دریایی ارتش» بودند (10 سال!) و فرزندانشون هم تو همون زمینه به خیلی چیزها رسیدن من رو یاد فرمایش اخیر رهبر مظلوم انقلاب می اندازه که فرمودن: اشرافی ها نمی تونن انقلابی باشن! (قریب به مضمون)
2. در ماجرای غم انگیز سقوط هواپیمای اوکراین، یک مسئول اجازه نداد شرایط کشور «شرایط جنگی» اعلام بشود. اگر اینطور می شد، برای مدت مثلا 72 ساعت (24، 48 یا 72 ساعت) کلیه پروازها لغو می شد... و اون فاجعه رقم نمی خورد! حالا من که نمیگم اون مسئول کی بود! خودتون ارتباطش رو با جناب شمخانی (ببخشید؛ امیر شمخانی!!) پیدا کنید.
نکته آخر: انقلابی واقعی کسی هست که دل در گرو دنیا نداشته باشه. مسئولین انقلابی کسانی هستند که مثل سردار فلاح زاده (استاندار یزد در دولت دهم) خودش رفت سوریه و جانباز شد! (و فیض شهادت نرسید تا در خدمت نظام باشه) یا مثل مسئولینی که فرزندانشون رفتند و جنگیدند، یا به شهادت رسیدند و یا به هر حال به تکلیف خودشون عمل کردند...
جریان منفعت طلب، که راهبرش «هاشمی» است، هرگز انقلابی نبوده و نخواهد بود...
اون مرحله «دولت اسلامی» از پنج مرحله تحقق تمدن اسلامی برای رسیدن به ظهور، وقتی انجام میشه که این غیر انقلابی ها (بخوانید: ضد انقلاب! چون بی طرف نداریم! در آخر الزمان یا با حق هستید یا با باطل) کنار برن و مسئولین انقلابی روی کار بیایند...
با روی کار آمدن مجلس انقلابی و دولت مردمی، این بارقه ایجاد شده که کم کم به اون سمت حرکت کنیم.
هرچند به همین مجلس و دولت هم انتقادات فراوانی وارد هست، اما هرچه هست به معنی واقعی کلمه سمت و سوی انقلابی دارند! اگر در مجلس هم چند نفر به اسلام انقلابی وارد شدند، اما باز همان مسیر قبل را می روند، شاکله کلی مجلس انقلابی است... اگر در دولت چند مدیر و مسئول از دولت تزویر باقی است، اما بدنه اصلی دولت انقلابی است. و...
خدایا؛ خودت عاقبت کمک کن تا هرچه زودتر منجی عالم بشریت از راه برسند...

زندگی نامه و بیوگرافی علی شمخانی (8 سال فرمانده نیروی دریایی ارتش!)

علی شمع‌خانی معروف به علی شمخانی (زادهٔ ۶ مهر ۱۳۳۴ اهواز) فرمانده نظامی و سیاست‌مدار ایرانی است، که هم‌اکنون به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی و نماینده رهبر جمهوری اسلامی ایران در این شورا فعالیت می‌کند.

وی دانش‌آموخته کارشناسی مهندسی کشاورزی و کارشناسی ارشد مدیریت از دانشگاه جندی‌شاپور و دکتری استراتژی نظامی از دانشگاه عالی دفاع ملی می‌باشد و دوره دافوس را نیز در دانشگاه فرماندهی و ستاد آجا گذرانده است.

شمخانی فعالیت سیاسی خود را علیه سلطنت پهلوی از دهه ۱۳۵۰ آغاز کرد، که منجر به دستگیری او توسط ساواک گردید و دوره‌ای را نیز در زندان اهواز سپری کرد. در پی آشنایی با افرادی چون محسن رضایی و غلامعلی رشید، به عضویت گروه منصورون درآمد.

شمخانی در طول جنگ ایران و عراق از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران بود و از ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰ فرماندهی سپاه خوزستان را برعهده داشت، در فاصله سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران بود و با حفظ سِمَت، از ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۸ فرماندهی نیروی زمینی سپاه و از ۱۳۶۷ تا ۱۳۶۸ نیز معاونت اطلاعات و عملیات ستاد فرماندهی کل قوا را برعهده داشت.

وی در دولت چهارم برای مدت یک سال، از ۱۳۶۷ تا ۱۳۶۸ وزیر سپاه پاسداران بود، سپس به ارتش منتقل شد و در فاصله سال‌های ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶ فرماندهی نیروی دریایی ارتش و از سال ۱۳۶۹ با حفظ سمت، فرماندهی نیروی دریایی سپاه را نیز برعهده داشت. شمخانی در دولت هفتم و هشتم، در فاصله سال‌های ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ به‌عنوان وزیر دفاع فعالیت می‌کرد. وی یکی از ۱۲ نظامی ارشد با درجه سرلشکری در نیروهای مسلح ایران می‌باشد.

همراهی علی شمخانی با سران فتنه و فتنه گران؟ (شمخانی و فتنه 88)

علی شمخانی نظامی است. فرمانده او، یعنی فرمانده معظم کل قوا، حوادث 88 را «فتنه» نامیدند. بارها و بارها از این کلمه استفاده کردند. خاتمی و کروبی و میرحسین را «سران فتنه» لقب دادند و... اما علی شمخانی، حتی یک بار هم حاضر نشد از کلمه فتنه استفاده کند! ویکی پدیا در اینباره می نویسد:

در برنامه دیروز، امروز، فردا، وحید یامین‌پور، مجری برنامه که سعی داشت شمخانی را وارد مسائل سیاسی روز کند و جریانِ منتسب به فتنه، در ادبیات صداوسیمای جمهوری اسلامی را مطرح کند، از شمخانی پرسید که آیا واژه فتنه را قبول دارید؟ شمخانی نیز در پاسخ وی ضمن اجتناب از به کار بردن واژه فتنه دربارهٔ مسائل پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ گفت:

می‌دانم تو به دنبال چه هستی. من وارد این بحث‌ها نمی‌شوم. بسیجی باید حق گو، حق خواه و حق شنو باشد.

هم‌چنین شمخانی در برنامه تلویزیونی شناسنامه، که در تاریخ ۳ خرداد ۱۳۹۲ از صداوسیمای جمهوری اسلامی پخش شد، حضور یافت.

او در این مصاحبه به شدت استفاده از الفاظی همچون فتنه‌گر، ساکت فتنه و انحرافی را محکوم کرد و گفت:

دشمنان ما دشمن ریش ما هستند، چه ریش اصلاح‌طلب و چه ریش اصول‌گرا، نباید به بهانه‌های مختلف افراد را از قطارِ انقلاب پیاده کرد.

شمخانی در ۹ دی ۱۳۹۲ در مورد رفعِ حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی، در پاسخ به خبرنگاران گفت:

من آدم اقدام هستم و آدم حرف نیستم. (ویکی پدیا. اینجا)

پی نوشت:

1. در مورد شمخانی به اندازه کافی سایت ها نوشته اند. اگرچه: واقعا کسی جرأت نمی کند حرف دلش را بزند! چراکه شمخانی و فرزندان یا از او «شکایت» می کنند، مانند شکایت از ایلنا، و یا «فیلتر» می کنند! مانند فیلتر سایت انتخاب!

2. این نظر را در سایت پانا، مطلب تکذیب استعفای شمخانی از دبیری شورای عالی امنیت ملی نوشتم: عجب! اگر به تصمیم شورا شرایط کشور «شرایط جنگی» اعلام می شد، به مدت اعلام شده (24، 48 یا 72 ساعت) کلیه پروازها لغو شده و فاجعه هواپیمای اوکراین رقم نمیخورد! تاسف بار اینکه از سوی مسئولان نظامی خواهش شده بود که این تصمیم گرفته شود! اما حضرات به با اعتماد به نفس کاذب (یا شاید هم با خیا...ت) نپذیرفتند! عجیب اینکه: کسانی که مقصر نبودند (مانند سردار حاجی زاده عزیز و انقلابی) با شجاعت عذرخواهی کردند، اما کسانی که مقصر بودند با بزدلی شانه خالی کردند!

3. این نظر رو در سایت مشرق با عنوان «واکنش شمخانی به شایعات درباره فرزندانش» نوشتم:

به عبارت بهتر:
منتقدین شدن ستون پنجم!
منتقدین سردار تو بحث هواپیمای اوکراین، و منتقدین سردار به بحث اوضاع اقتصادی فرزندانشون ستون پنجم هستند...
قبول باشه آقای شمخانی؛ به نبردتون بپردازید!
فقط مواظب باشید جلوی اسلحه تون آرمان های انقلاب نباشه!!

4. از جریان شمخانی که بگذریم، از مدتی قبل حمله به امید دانا را چند شل مغز و دگم سیاسی شروع کرده اند! یکی شان که ظاهرا لباس روحانیت هم به تن دارد، شروع می کند و از گذشته امید دانا بد می گوید! به بهانه حفظ انقلاب و توهین های سالها قبل امید دانا به اسلام و...، امروز او را می کوبد! در حالیکه امید دانا، امروز یکی از حامیان سیاست های انقلاب است و در جریان انتخابات 1400 حامی دکتر سعید محمد و بعد آیت الله رییسی بود!

این جریانی که امروز مشغول کوبیدن امید دانا هستند، اگرچه کم و انگشت شمارند، اما به هر حال از دو حال خارج نیستند: یا به معنی واقعی کلمه احمق و کور دل و نفهمند، و یا خائن! حقیقتا گزینه سومی وجود ندارد...

در بعضی از کانال های تلگرام که علیه امید دانا فیلم و محتوا منتشر کرده ام، نظرات انتقادی گذاشته ام... اما حضرات حتی چند کلمه انتقاد و حرف را هم تحمل نمی کنند! فقط بلدند به خاطر گذشته امید دانا، او را که امروز مدافع وطن و نظام در حوزه رسانه است، بزنند! تا دیروز حرفی از امید دانا نمی زدند! اما امروز که اثرگذار شده و دیده می شود، مشغول زدنش شده اند! خدایا، انقلاب را از شر این «حمقا» یا «مغرضین» نجات بده! در یکی از کانال ها چند کلمه انتقاد کردم. منتشر کرد. آپارات پیام داد که به نظر شما پاسخ داده شده است. اما ظاهرا ادمین کانال منصرف شده و پیام را پاک کرده بود! مجددا برایش نوشتم:

سلام. چی شد؟ ترجیح داید پاسخ بدید و بعد حذف کنید؟ جالبه! پیام شما برای من اومده... اما اینجا حذف کردید ظاهرا! به هر حال همینه. حرکتی که منطق پشتش نباشه میشه همین... از نظر شما، اگر کسی دچار تفکراتی غیر از تفکری که دارید نباشه، حق نداره از وطنش دفاع کنه! حق نداره طرفدار جمهوری اسلامی و شخص رهبر باشه... دیدگاه بسته و دگم شما راه به جایی نمیبره. و خوشبختانه اونایی که باید بفهمن و بدونن می دونن... همه چیز دست خداست. شک نکنید امید دانا هم در این اوضاع که جنگ رسانه ای هست، داره به خوبی از مواضع نظام و وطن دفاع می کنه و این لطف خداست! شمع حق هم پوف امثال شما خاموش شدنی نیست؛ به خودتون زحمت ندید!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

کلیپی در فضای مجازی منتشر شده است با عنوان «توضیح استاد شفیعی کدکنی درباره ممانعت از ورودش به دانشگاه تهران!» عنوان کلیپ که مربوط به نزدیک به دو سال قبل است عنوان عجیبی است. هویت دانشگاه تهران، و بلکه هویت ادبیات معاصر کشورمان با استوانه ها و اساتیدی چون شفیعی کدکنی تعریف می شود. بنابراین عجیب است که ایشان را به دانشگاه راه ندهند! کلیپ را که دیدم، استاد توضیح دادند که: 1. بنا بوده کلاس را تعطیل کنند 2. در جلسه قبل با دانشجویان خداحافظی کرده اند و گفته اند هفته آینده کلاس تشکیل نمی شود 3. باز استاد بزرگوار احتمال داده اند که شاید از راه دور مشتاقانی برای کلاسشان بیایند، و برای همین تصمیم گرفتند به دانشگاه بیایند 4. با خودرو جلوی دانشگاه که می رسند، نگهبانی می گوید دانشگاه تعطیل است 5. استاد هم که هوس قدم زدن در راسته کتابفروشی های جلوی دانشگاه را داشته اند می روند و شروع می کنند به تماشای ویترین کتابفروشی ها و لذت بردن!

تا اینجای کار فقط خبر است. اما ادامه کلیپ تحلیل و نقد استاد شفیعی کدکنی است به موضوع فضای مجازی و سطح سواد رسانه ای مخاطب و مردم ایران! مضمون فرمایشات استاد این است که اطراف یک خبر «دروغ» فلسفه بافی و تحلیل صورت می گیرد. و حتی بعد از توضیح و روشنگری نیز باز عده ای به همان روال سابق عمل می کنند! این مصیبت کمی نیست... جامعه ای که به جای تکیه بر واقعیت به شایعات توجه می کند! یا به عبارت بهتر، جامعه ای که «شایعه» را به «حقیقت» ترجیج می دهد و به آن تمایل دارد، چه وضعی دارد؟ چطور باید برای این جامعه و این مخاطب کار کرد؟

از نظر من مهمترین علت حواشی که پیرامون اخبار سیاسی به وجود می آید همین است: گرایش به شایعه! اصولا شایعه برای مخاطب بیشتر جذابیت دارد تا حقیقت. بنابراین می بینیم پیرامون خارج شدن شمش های طلا از کشور افسانه سرایی می شود! کانالی می نویسد که مثلا کامیون کامیون شمش طلا از کشور خارج شده است! آنهم به سمت ترکیه! و کانال دیگری می نویسد که شمش های طلا را با قاطر از کشور خارج کرده اند! خیلی هم مستند است و تصویر چند قاطر که پشت سر هم در حرکتند را به عنوان سند منتشر کرده است! مخاطب هم با همین اخبار حال می کند و ذیل آن بساط نظر پراکنی را می گستراند! و هر کسی از ظن خود به موضوع واکنش نشان می دهد!

مخاطب امروز حتی حوصله سرچ کردن را هم ندارد! و وقتی خبری را می شنود، حتی به اندازه بررسی انعکاس آن در رسانه های معتبر و رسمی داخلی و خارجی هم وقت نمی گذارد. اما یک چیز را خوب رعایت می کند: اینکه خبر و خوراک رسانه ای با ذائقه اش جور در بیاید! به عبارت دیگر از خیل تولیدات رسانه ای و محتواهای رنگارنگ، مانند مگس روی محتوایی که با سلیقه اش سازگار است می نشیند!

همه این مصائب و مشکلات هم تنها و تنها یک دلیل دارد: ورود شبکه های اجتماعی به کشور، قبل از فرهنگ سازی! به عبارت دیگر مسئولانی که دانسته یا نادانسته، به فرهنگ کشور خیانت کرده اند و بستر واردات و فعالیت بی رویه و بی حساب و کتاب شبکه های اجتماعی را به کشور را فراهم کرده اند، باید پاسخگو باشند! روشن است که اگر رانندگی را به فرزندت یاد نداده باشی، و انواع و اقسام وسایل نقلیه را در اختیارش بگذاری، حوادث ناگواری انتظارت را خواهد کشید! نمی شود گفت فرزند آزادی باید داشته باشد! و باید خودش انتخاب کند که براند یا نه. بلکه ابتدا باید بسترش را فراهم کرد و بعد با متخصص و اهلش، پس از آموزش های لازم، کم کم و اندک اندک او را پشت فرمان نشاند.

اما امروز چه باید کرد؟ به نظرم فرمایش رهبر حکیم انقلاب در روز اربعین اصل مطلب است. ایشان پیشتر هم درباره تهاجم فرهنگی و فضای مجازی راه را نشان داده بودند. منتهی کسی که گوش کند و عمل کند نبود. امیدوارم فردا نگوییم ایشان درباره «تبیین» که نیاز و ضرورت امروز کشور است، سخن گفتند اما کسی عمل نکرد! امروز همه همت ما باید به تولید محتوا با محوریت تبیین و روشنگری باشد. اگرچه وضع سواد رسانه ای در کشور وخیم است، اما اگر مخاطب با چند تبیین درست و با کیفیت مواجه شود، ذهنش ناخواسته منتقد می شود و در مواجهه با اخبار و تولیدات دیگر رسانه های معاند و ضد دین و انقلاب، با نگاه انتقادی پیش خواهد رفت!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

به لطف وجود «روح الله زم» و جستجو درباره او، به ویدئویی رسیدم از فلاحتی صدای آمریکا که درباره خرافات دین اسلام ساخته شده بود. فلاحتی در این ویدئو درباره آیت الله العظمی! سید ابوالفضل برقعی و اسلام نابی که او ارائه داده سخن می گفت... خواستم این چند خط را درباره سید ابوالفضل برقعی بنویسم. در فایل های صوتی که از ایشان وجود دارد، می توان به روحیه ایشان پی برد که البته من به آن کاری ندارم. فقط یک نکته: محور شیعه «ولایت» است و ستون خیمه تشیع «امام زمان (عج)». چطور می توان برقعی را مرجع شیعه نامید در حالیکه معتقد است امام زمانی وجود ندارد؟ این صریح سخنان آقای برقعی است که می گوید امام حسن عسکری (ع) اصلا فرزندی نداشته اند...

مرکز جهانی مستبصرین درباره برقعی می نویسد: «ابوالفضل برقعی در نقد اندیشه‌های شیعه کتابی به نام امامت نوشته که افراطیون اهل تسنن برای دفاع از عقاید خود این کتاب را تکثیر و بین دانشجویان شیعه توزیع می‌کنند؛ که اندیشه‌های وهابیّت در آن موج می زند. وی ظاهراً سفرهایی به عربستان نیز داشته و چند سالی در آنجا بوده و نهایتاً مروج افکار وهابیت شده‌ است؛ اگر چه علناً هیچگاه اعلام تسنن نکرد.» (اینجا)

اینکه شرایط اقتصادی زندگی برقعی که به نوشته ویکی‌پدیا فقیرانه بوده است (پدرش فردی فقیر بود... اینجا) چه ارتباطی با پول های کثیف عربستان سعودی دارد به کنار، اینکه افکار و عقایدی که ایشان مروج آن است چه اشتراکاتی با «وهابیت» دارد هم به کنار! اما اینکه بعضی از مسلمانان و شیعیان «خط امامی»! چطور بریده های سخنان ایشان را ترویج می کنند را چه کنیم؟ کسانی که روزگاری دم از امام (خمینی ره) می زدند تا با آن امام زنده مان (خامنه ای حفظه الله) را بزنند، بریده های سخنان برقعی را در صفحات و کانال های خود برای جوانان منتشر می کنند تا به این ترتیب ذهن آنان پر از شبهه بشود و طبعا مسیر زندگی آنها به سمت و سویی برود که مطلوب آنهاست! اما لطف خداست که ابزار هجمه علیه دین و انقلاب، یعنی فضای مجازی ابزاری می شود برای افشای حقایق و باطن منافقین زمان و نیز ترویج اسلام ناب محمدی (ص). والسلام!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

امروز، که سومین روز سفرم است، و شاید چند کلمه ای بعدا درباره لذت هایش اینجا نوشتم، یادداشت حاج حسین آقای شریعتمداری، «سردار قلم» را در فارس خواندم که هشدارگونه ای بود به «حسین قدیانی». من قدیانی را از دوران 88 و همکاری مختصرم با کیهان می شناسم. آن روز محسن حدادی به ایمیل من پاسخ می داد که نوشته هایت به درد منِ محسن حدادیِ نسل سومِ کیهان نمی خورد، و به درد حسین قدیانی می خورد!

از علامه مصباح یزدی حرفی نمی زنم. چون شأن من نیست که از ایشان، و از اسلام زلال و پاکی که با بصیرت مثال زدنی حضرت ایشان در موسسه امام خمینی (ره) سالها ترویج شده و می شود، حرف بزنم. اما می توانم درباره حسین قدیانی بنویسم.

در دوران دانشجویی و مقطع کارشناسی، نه‌ده حسین قدیانی را برده بودم دانشگاهِ اکبر شاه! بین کلاس ها و اوقات فراغت تورقی می کردم و با کتابهای دیگر می خواندم. چقدر لذت بخش بود. در روزگار فتنه یکی از هم کلاسی هایم، که اتفاقا طرفدار میرحسین هم بود کتاب را گرفت. کتابی از خاتمی هم همراهم بود: نامه ای برای فردا. یادم هست که به آن بنده خدا گفتم این طرف و آن طرف را باهم بخوان و لذتش را ببر! اما وقتی کتابها را برگرداند می گفت بارها خواسته از خشم نه‌ده قدیانی را تکه تکه کند! و کتاب به احترام صاحبش، که من بودم، جان سالم به در برده بود...

یادداشت اخیر حسین قدیانی را تازه تمام کردم. تر و تازه دارم نظرم را می نویسم. من یقین دارم اگر به کسی بیش از ظرفیتش پرداخته بشود، و کسی را اگر بیش از آنچه باید، حلوا حلوا بکنند، نتیجه اش در یک کلمه می شود: «حسین قدیانی!»

بله. همه حرفم همین است: حسین قدیانی امروز برای من و امثال من تبدیل شده به «سنبل». سنبلی از جوانی که خوب نه، «عالی» می نوشت، اما «اسلام» و «انقلاب» شناس نبود، و نوشته هایش از سر شور و احساس بود. همان شور و احساس او را به ورطه های دیگری کشاند که هر جوانی را ممکن است بکشاند. او به همین سادگی شد «سنبل». اگر حسین قدیانی اینقدر «بولد» نمی شد، امروز هم توهینش به علامه مصباح یزدی، معلم «بصیرت»، اینقدر تلخ و سوزاننده نبود! اگر به قدیانی به قدر «قدرش» بها داده بودند، امروز سردار قلم، حاج حسین شریعتمداری، مجبور نبود به جای اینکه پته جریان معاند را که به لطف فضای مجازی سالهاست سکان دار دولت است، روی آب بریزد، برای «حسین قدیانی» بنویسد! منظورم از لطف فضای مجازی هم اول خوراندنش به مردم است و بعدا فکر کردن برای فرهنگ سازی اش، و دقیقا برای این آیه که ستون و محور و اصل و اساس «سواد رسانه ای» است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا»!

فکرش را بکنید: سوژه سردار قلم شده «حسین قدیانی»! همین یک نیم خط برای اینکه خودی و بیخودی را بشناسیم کافیست. من حسین قدیانی را نه ضد انقلاب می دانم و نه ولایتی، و نه البته ضد ولایت فقیه. در نوشته اخیر قدیانی، با سپر «حضرت آقا» انواع و اقسام توهین ها به علامه مصباح و جریان اسلام ناب روا داشته شده است. بله؛ طبعا انسان می غلطد در امیال و آرزوهایش. می غلطد در همه صفاتی که او را انسان کرده. اما اگر نقد شد باید تحمل داشته باشد...

فقط یک کلام: حسین آقا از دختربازی در کافه های شام و نوع سیگاری که دود می کنی به کنایه سخن گفته ای! کنایه لازم نیست: نوش جانت! اما کاش مختصری اهلیت می داشتی و «خجالت» می کشیدی از اینهمه توهینی که روا داشتی به کسی که نماد و اسوه مبارزه با نفس بود. کاش یک «پک» از سیگارت را فدا می کردی و بعد از کسی که خودت هم بینی و بین الله خوب می دانی که نفسش را فدا کرده با این وقاحت حرف می زدی! حسین آقای قدیانی، من مخاطب کتاب ها و وبلاگت، قطعه 26 بودم. گاهی از خواندن نوشته هایت اشک در چشمانم از شوق حلقه می زد و خدا را شکر می کردم، اما هماندم در دلم ترسی داشتم از امروز...

از امروزی که تو جوانی کنی، و نقدت کنند، و صاحب آن قلم با آن مهارت، تبر به دست بگیرد به خیال خودش برای زدن ریشه و اصل و اساس اسلام ناب و محور بصیرت انقلاب! حسین آقا. حرف آخر اینکه حداقل شهامت داشته باش و رک و راست نقد کن. اینهمه رهبر مقتدر و مظلوم انقلاب را سپر خودت نکن. این رهبر همانقدر که رهبر تو هست، رهبر ما هم هست. دعا می کنم دعای پدر شهیدت سر به راهت کن. عنان نفس بکشی و توبه کنی و برگردی و جبران کنی! و خدا اگر بخواهد می شود!

  • احمد طحانی