از هر دری سخنی

گاه نوشته های قابل انتشار، در هر موضوعی!

از هر دری سخنی

گاه نوشته های قابل انتشار، در هر موضوعی!

از هر دری سخنی

گاه خنده ای تلخ و گاه تلخی یک خنده، وجودت را در آتشی غریب می سوزاند...
اینجا غمکده ای است، پر از درد رفتن...
و تماشاکده ای است، لبریز از جدایی...
اینجا دنیاست!
سرای بی کسی...

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نقد» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

این هم از عجایب روزگار ماست که استاد علی اکبر رائفی پور، توسط عده ای از روحانیون دلسوز و محبین اهل بیت عصمت و طهارت، مورد نقد جدی و تند و تیز قرار می گیرد که چرا به اهل بیت و امام علی (ع) توهین کرده است!

بله. جمله فوق را ساده کنم می شود این:

علی اکبر رائفی پور به امام علی (ع) توهین کرد!

اگر کسی مختصر آشنایی با ایشان (رائفی پور) و سوابق درخشانی که در عرصه دفاع از اسلام و انقلاب دارند، داشته باشد، جمله فوق «مضحک» به نظر می رسد!

اما چه می شود کرد؟ که نه تنها شوخی نیست، بلکه کاملا جدی است و به قول معروف در فضای مجازی وایرال شده است!

حالا ماجرا چیست؟

استاد رائفی پور در یک سخنرانی، به یکی از طنازی های امام علی (ع) می پردازد و به کتابی اشاره می کند که در آن شوخی مذکور آمده است. البته استاد نه آن شوخی را عنوان می کند و نه اسم آن کتاب را می آورد! همین کافی است که بعضی از دلسوزان اهل بیت (ع) دچار ابهام شوند که بله؛ توهین صورت گرفته است!

البته این ماجرا هم ختم به خیر می شود و برکات خودش را خواهد داشت!

یکی از برکات آن را اگر بخواهم ذکر کنم این است:

دیگرانی که نه تنها دین ندارند، بلکه بغض دین در دلشان است، حساب کار دستشان می آید! آنها با خود می گویند وقتی حوزه و علما با این شخص که «خودی» محسوب می شود، و اشتباهی حرفی زده چنین برخوردی می کند، تکلیف ما روشن است!

اما نکته مهم دیگری که این پست و این چند را به خاطر آن نوشته ام این است:

کاش استاد رائفی پور به خاطر اتفاق پیش آمده عذرخواهی می کردند!

بله؛ ایشان پس از جنجال اخیر یک ویدئو منتشر کردند و در آن توضیح دادند که منظورشان چه بوده و بعد هم دعوت به مناظره با حجت الاسلام علوی تهرانی را پذیرفتند...

اما اگر به جای این ویدئو، ایشان می آمدند و منظورشان را به شکلی واضح توضیح می دادند و بعد هم به خاطر مکدر شدن خاطر محبین اهل بیت (ع) عذرخواهی می کردند، «شاهکار» می شد و یکی از بهترین اتفاقات، آنهم بعد از فتنه 1401 (فتنه مهسا) رخ می داد و به طور کلی ته مانده کثافت کاری های جریان معاند را هم می شست و می برد!

عذرخواهی استاد رائفی پور می توانست «آموزش» باشد!

می توانست «الهام بخش» باشد! و می توانست محبت ایشان را در دل طرفدارانش بیشتر کند...

و از سوی دیگر نگاه و مواضع «منتقدین» متعهد ایشان را هم تغییر داده و یا تلطیف کند!

اما هرچه هست و نیست خیر است و بی شک، به لطف و مدد الهی، این اتفاق هم به نفع «دین» و به نفع جریان زلال «انقلاب» ختم خواهد شد.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

درباره فیلم هشتگ زنده (Alive 2020) در یک کلمه می توانم بگویم سوژه به این خوبی و جذابی به راحتی خراب شده است!

خیلی وقت است فهمیده ام imdb و نمراتش ملاک خوبی برای انتخاب فیلم نیست. از جمله اینکه همین فیلم هم از آی ام دی بی نمره قابل قبول بالای 6 گرفته است. (تا این لحظه: 6.3)

داستان فیلم در یک کلمه «فوق العاده» است...

با این سوژه و داستان، می شد خیلی کارها کرد. از جمله می شد یک درام عالی از آن درآورد. یا یک فیلم پر زد و خورد و هیجانی.

اما به معنی واقعی کلمه کارگردان سوژه را حرام کرده است...

از سوتی های عجیب و غریب فیلم، مانند سبز شدن هلیکوپتر از زمین در آخر فیلم که بگذریم، از صحنه های اعصاب خورد کن فیلم نمی شود گذشت. از جمله وقتی شخصیت دختر فیلم (که قبلا دیده ایم چقدر باهوش است) نیاز به سکوت دارد تا زامبی ها متوجه مکانش نشوند، به شکلی کاملا احمقانه سر و صدا ایجاد می کند! از این دست صحنه ها در فیلم زیاد می بینید.

از برخورد شل و آبکی زامبی ها، خصوصا در اواخر فیلم که دو شخصیت دختر و پسر در محوطه پایین آپارتمان حضور دارند، و به سادگی از بین ده ها زامبی می گذرند می گذرم!

اما از این بخش چطور باید عبور کرد: دختری که جلوی خودکشی پسر را گرفته، و خودش کوه امید و تلاش برای زنده ماندن است، ناگهان در انتهای فیلم اسلحه را به سمت خودش می گیرد و به سمت پسر می رود و از او می خواهد تا ماشه را بکشد! حالا چرا خودش اینکار را نمی کند به کنار! اینکه چطور کوه انگیزه به دریایی از ناامیدی بدل می شود، تا جایی که به خودکشی رضایت می دهد را چطور باید درک کرد؟

به نظرم اگر فیلم را ندیده اید، اصلا وقت خودتان را هدر ندهید. سری رزیدنت اویل 1_6، جنگ جهانی زد، و موارد مشابه را ببینید و لذت ببرید. قطار بوسان هم در مقابل این فیلم هشتگ زنده عالی محسوب می شود! حتی می توانم به دیدن فیلم «به راکون سیتی خوش آمدید» هم توصیه کنم؛ اما شدیدا معتقدم دیدن فیلم Alive 2020 جدای از وقت تلف کردن، مایه اعصاب خوردی است...

کلام آخر هم اینکه اگر به سوژه زامبی علاقه دارید، شاهکارش سریال «مردگان متحرک» است. واقعا سریال فوق العاده ای است. همینطور سریال ترس از مردگان متحرک و ملت زامبی هم عالی هستند. اگرچه همان مردگان متحرک هم صحنه های اعصاب خوردکن و سوتی کم ندارد، اما در مقابل هشتگ زنده و امثال این فیلم، به معنی واقعی کلمه «شاهکار» محسوب می شود و به نظر من این فیلم ها اصلا قابل قیاس با یکدیگر نیستند.

هدفم از نوشتن این پست این بود که اگر کسی قبل از تصمیم به تماشای فیلم درباره اش تحقیق می کند، و بر حسب تصادف و... به این مطلب می رسد، از دیدن فیلم منصرف بشود! ضمن اینکه در کنار آن خواستم سوتی های وحشتناک و اعصاب خوردی های فیلم را هم یادآوری کنم و از این طریق آنها را ثبت کنم.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

فیلم کلبه وحشت 4 (evil dead 4) که در سال 2013 ساخته شده است، اگرچه فیلمی ترسناک و تا حدودی جذاب است،  اما صحنه های رقت انگیزی دارد که حقیقتا نام دیگری جز «حماقت» نمی توان برایش انتخاب کرد! در آخر فیلم، پس از کش و قوس های زیاد، و پس از فداکاری دو مرد جوان فیلم (یکی برادر میا است و دیگر دوست برادرش) نوبت به فرار میا از مهلکه می رسد! او سوییچ را از برادرش گرفته است، و برادر فداکارانه خود و شیطان را داخل کلبه جنگلی به آتش می کشد تا میا بتواند به راحتی فرار کند...

اما صحنه نفرت انگیزی که در فیلم های ترسناک همیشه تکرار می شود، در این فیلم هم به نمایش در می آید: هنگامی که میا داخل ماشین می نشیند تا بگریزد، دستش می لرزد و سوییچ از دستش می افتد! و لابد شما هم دیده اید که همین مقدار وقت تلف شدن کافی است تا قاتل، اهریمن، شیطان و به طور کلی، شخصیت منفی از راه برسد! در این فیلم هم همین اتفاق می افتد به خاطر همین حماقت ساده، احمقانه، نفرت انگیز و تکراری، خون برادر و دوست برادر میا به هدر می رود و میا هم به هلاکت می رسد!

من به عنوان یک مخاطب آماتور، از دیدن این صحنه تکراری نه تنها خسته شده ام، بلکه به نوعی حس تنفر پیدا کرده ام. می دانم که در فیلم های ترسناک یکسری ویژگی و مشخصه مشترک وجود دارد. اما اینکه غالبا یک زن مرتکب حماقت می شود، و یک مرد به عنوان قهرمان و ناجی نقشش را به خوبی ایفا می کند کاملا تکراری شده است.

در نهایت به نظر من برای دیدن فیلم، ابتدا باید کمی تحقیق و مطالعه کرد. وقت انسان ارزشش بیشتر از این است که اسیر دیدن فیلم هایی بشود که در نهایت هیچ آورده ای ندارد و علاوه بر آن، اعصاب بیننده را هم خورد می کند. گرچه تفریح به خودی خود می تواند انگیزه دیدن فیلم باشد و تجربه حس ترس و هیجان جذاب است، اما اگر با «تحقیق» باشد، این حس را می توان بدون اعصاب خوردی و نفرت هم به دست آورد و تجربه کرد!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

امروز، که سومین روز سفرم است، و شاید چند کلمه ای بعدا درباره لذت هایش اینجا نوشتم، یادداشت حاج حسین آقای شریعتمداری، «سردار قلم» را در فارس خواندم که هشدارگونه ای بود به «حسین قدیانی». من قدیانی را از دوران 88 و همکاری مختصرم با کیهان می شناسم. آن روز محسن حدادی به ایمیل من پاسخ می داد که نوشته هایت به درد منِ محسن حدادیِ نسل سومِ کیهان نمی خورد، و به درد حسین قدیانی می خورد!

از علامه مصباح یزدی حرفی نمی زنم. چون شأن من نیست که از ایشان، و از اسلام زلال و پاکی که با بصیرت مثال زدنی حضرت ایشان در موسسه امام خمینی (ره) سالها ترویج شده و می شود، حرف بزنم. اما می توانم درباره حسین قدیانی بنویسم.

در دوران دانشجویی و مقطع کارشناسی، نه‌ده حسین قدیانی را برده بودم دانشگاهِ اکبر شاه! بین کلاس ها و اوقات فراغت تورقی می کردم و با کتابهای دیگر می خواندم. چقدر لذت بخش بود. در روزگار فتنه یکی از هم کلاسی هایم، که اتفاقا طرفدار میرحسین هم بود کتاب را گرفت. کتابی از خاتمی هم همراهم بود: نامه ای برای فردا. یادم هست که به آن بنده خدا گفتم این طرف و آن طرف را باهم بخوان و لذتش را ببر! اما وقتی کتابها را برگرداند می گفت بارها خواسته از خشم نه‌ده قدیانی را تکه تکه کند! و کتاب به احترام صاحبش، که من بودم، جان سالم به در برده بود...

یادداشت اخیر حسین قدیانی را تازه تمام کردم. تر و تازه دارم نظرم را می نویسم. من یقین دارم اگر به کسی بیش از ظرفیتش پرداخته بشود، و کسی را اگر بیش از آنچه باید، حلوا حلوا بکنند، نتیجه اش در یک کلمه می شود: «حسین قدیانی!»

بله. همه حرفم همین است: حسین قدیانی امروز برای من و امثال من تبدیل شده به «سنبل». سنبلی از جوانی که خوب نه، «عالی» می نوشت، اما «اسلام» و «انقلاب» شناس نبود، و نوشته هایش از سر شور و احساس بود. همان شور و احساس او را به ورطه های دیگری کشاند که هر جوانی را ممکن است بکشاند. او به همین سادگی شد «سنبل». اگر حسین قدیانی اینقدر «بولد» نمی شد، امروز هم توهینش به علامه مصباح یزدی، معلم «بصیرت»، اینقدر تلخ و سوزاننده نبود! اگر به قدیانی به قدر «قدرش» بها داده بودند، امروز سردار قلم، حاج حسین شریعتمداری، مجبور نبود به جای اینکه پته جریان معاند را که به لطف فضای مجازی سالهاست سکان دار دولت است، روی آب بریزد، برای «حسین قدیانی» بنویسد! منظورم از لطف فضای مجازی هم اول خوراندنش به مردم است و بعدا فکر کردن برای فرهنگ سازی اش، و دقیقا برای این آیه که ستون و محور و اصل و اساس «سواد رسانه ای» است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا»!

فکرش را بکنید: سوژه سردار قلم شده «حسین قدیانی»! همین یک نیم خط برای اینکه خودی و بیخودی را بشناسیم کافیست. من حسین قدیانی را نه ضد انقلاب می دانم و نه ولایتی، و نه البته ضد ولایت فقیه. در نوشته اخیر قدیانی، با سپر «حضرت آقا» انواع و اقسام توهین ها به علامه مصباح و جریان اسلام ناب روا داشته شده است. بله؛ طبعا انسان می غلطد در امیال و آرزوهایش. می غلطد در همه صفاتی که او را انسان کرده. اما اگر نقد شد باید تحمل داشته باشد...

فقط یک کلام: حسین آقا از دختربازی در کافه های شام و نوع سیگاری که دود می کنی به کنایه سخن گفته ای! کنایه لازم نیست: نوش جانت! اما کاش مختصری اهلیت می داشتی و «خجالت» می کشیدی از اینهمه توهینی که روا داشتی به کسی که نماد و اسوه مبارزه با نفس بود. کاش یک «پک» از سیگارت را فدا می کردی و بعد از کسی که خودت هم بینی و بین الله خوب می دانی که نفسش را فدا کرده با این وقاحت حرف می زدی! حسین آقای قدیانی، من مخاطب کتاب ها و وبلاگت، قطعه 26 بودم. گاهی از خواندن نوشته هایت اشک در چشمانم از شوق حلقه می زد و خدا را شکر می کردم، اما هماندم در دلم ترسی داشتم از امروز...

از امروزی که تو جوانی کنی، و نقدت کنند، و صاحب آن قلم با آن مهارت، تبر به دست بگیرد به خیال خودش برای زدن ریشه و اصل و اساس اسلام ناب و محور بصیرت انقلاب! حسین آقا. حرف آخر اینکه حداقل شهامت داشته باش و رک و راست نقد کن. اینهمه رهبر مقتدر و مظلوم انقلاب را سپر خودت نکن. این رهبر همانقدر که رهبر تو هست، رهبر ما هم هست. دعا می کنم دعای پدر شهیدت سر به راهت کن. عنان نفس بکشی و توبه کنی و برگردی و جبران کنی! و خدا اگر بخواهد می شود!

  • احمد طحانی