از هر دری سخنی

گاه نوشته های قابل انتشار، در هر موضوعی!

از هر دری سخنی

گاه نوشته های قابل انتشار، در هر موضوعی!

از هر دری سخنی

گاه خنده ای تلخ و گاه تلخی یک خنده، وجودت را در آتشی غریب می سوزاند...
اینجا غمکده ای است، پر از درد رفتن...
و تماشاکده ای است، لبریز از جدایی...
اینجا دنیاست!
سرای بی کسی...

  • ۰
  • ۰

با عرض سلام و تبریک سال نو

امروز هفتمین روز از سال جدید است و ساعت چهار بعد از ظهر است.

یعنی به همین راحتی یک سال گذشت و از سال جدید هم تقریبا هفت روز سپری شد.

دو نکته را به عنوان اولین پست در سال جدید در این وبلاگ می نویسم:

یکی درباره کار فرهنگی و یکی درباره دبیری...

و این نکته را هم اضافه کنم:

تصمیم دارم که امسال فعالیتم در این وبلاگ را کمی بیشتر کنم؛ ان‌شاءالله.

اهمیت کار فرهنگی

همه می دانیم که «فرهنگ» چقدر اهمیت دارد.

و نیز می دانیم که «کار فرهنگی» چقدر مهم است...

اما اگر بخواهیم میزان اهمیت این دو را مشخص کنیم چه خواهیم گفت؟

امروز در لابلای وبگردی هایم، کلیپی قدیمی از خاطره گویی استاد ازغدی از رهبر انقلاب را برای چندمین بار دیدم...

و الحق چه جمله درستی است (نقل به مضمون) که خواندن چندباره کتاب خوب و دیدن چندباره فیلم های خوب نه تنها ضرری ندارد و وقت تلف کردن نیست، بلکه هربار پرده جدیدی از مفاهیم کتاب و فیلم و... به انسان منتقل می شود.

من هم با دیدن چند باره این کلیپ، به اهمیت فرهنگ و کار فرهنگی کمی بیش از قبل پی بردم!

چرا؟ چون استاد ازغدی به نقل از مقام معظم رهبری در این کلیپ می گوید ایشان گفتند برای دور دوم ریاست جمهوری بنای کاندید شدن نداشتم و قصد داشتم به کار فرهنگی مشغول شوم و با طلبه ها و دانشجوها و... کار فرهنگی انجام دهم!

این یعنی چه؟ چطور ممکن است انسان ریاست جمهوری را رها کند و به این کارهای به ظاهر کوچک بپردازد؟ مگر جز این است که بعضی از حضرات معلم ها، بالاترین پست و مقام را ریاست جمهوری می دانند و بعضا تلاش می کنند تا به جایگاهی دست پیدا کنند که منشأ اثر بشوند؟ پس چطور ممکن است کسی که این جایگاه را دارد، یعنی رئیس جمهور است، دنبال کار فرهنگی باشد؟

این موضوع نشان می دهد که کار فرهنگی از ریاست جمهوری هم ارزش و اثرگذاری بالاتری دارد...

اما چرا؟ پاسخ به این «چرا» را من نه می توانم و نه باید بدهم. استادان و بزرگان و اهل اندیشه باید پاسخ بدهند.

اما من به عنوان یک دانشجو و یک معلم کوچک، می توانم تنها به این نکته اشاره کنم:

کار فرهنگی یعنی «انسان سازی» و روشن است که انسان سازی چه اهمیتی دارد...

به فرموده قرآن اگر کسی یک نفر را نجات دهد انگار همه انسان ها را نجات داده است! چه عظمتی...

اهمیت دبیری

هز زمان که می خواهم از سختی های کارم گله کنم و احیانا به فکر بازگشت به کار قبلی ام (کار پژوهشی و تولید محتوا و...) می افتم، به این سوال می اندیشم که «معلمی چه فایده ای دارد؟» و اهمیت این شغل چیست؟

و هر بار که به پاسخ این سوال فکر می کنم یا درباره آن مطالعه و جستجو می کنم، باز «انگیزه» پیدا می کنم که با جدیت و محکم ادامه دهم...

اما امروز و با دیدن کلیپ خاطره استاد ازغدی از سخنان رهبر انقلاب، انگیزه مضاعفی گرفتم؛ چراکه بیش از پیش برایم روشن شد که «دبیری» چه جایگاه والایی دارد و چه کارها که می توان در این جایگاه انجام داد...

در حقیقت، یکی از مصادیق کار فرهنگی، همین معلمی و تدریس است...

و باز به نظر من (که در گفتگو با معاون اداره کل آموزش و پرورش یزد هم همین را مطرح کردم:) متوسطه اول از بعضی جهات بهتر از متوسطه دوم است؛ چراکه روح و روان بچه ها بیشتر آمادگی پذیرش دارد و کار راحت تر است... اگرچه کلا دانش آموز و دانشجو آمادگی «پذیرش» دارد و نباید آنرا به سن و سال محدود کرد، اما در هر حال «سن» بر روی استحکام عقاید انسان اثر می گذارد...

هرچه هست و نیست خیر است.

پست را با این آیه از قرآن کریم به پایان می رسانم:

«مِنْ أَجْلِ ذَٰلِکَ کَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا ۚ وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَٰلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ» (مائده، 32)

یعنی: بدین سبب بر بنی اسرائیل حکم نمودیم که هر کس نفسی را بدون حق و یا بی‌آنکه فساد و فتنه‌ای در زمین کرده، بکشد مثل آن باشد که همه مردم را کشته، و هر کس نفسی را حیات بخشد (از مرگ نجات دهد) مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده. و هر آینه رسولان ما به سوی آنان با معجزات روشن آمدند سپس بسیاری از مردم بعد از آمدن رسولان باز روی زمین بنای فساد و سرکشی را گذاشتند. (ترجمه مرحوم قمشه ای)

پی‌نوشت:

کلیپ مذکور را اینجا ببینید:

روایت رحیم پور ازغدی از جلسه ای با رهبری درباره آینده نظام و انقلاب

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

لینک و مطلب جالبی در فضای مجازی (ایتا) دیدم که با خودم گفتم بد نیست در وبلاگم منتشر کنم...

بلکه «یک نفر» ببیند و با همین لینک، در انتخابات شرکت کند!

چراکه به حکم «مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا» (هرکس یک نفر را از مرگ نجات دهد گویا همه مردم را نجات داده است!)

یک نفر هم جزئی از کل است؛ اما جزئی در حکمِ کل!

نظر سنجی: در انتخابات شرکت می کنید؟

1. بله: روی این لینک کلیک بفرمایید.

2. خیر: روی این لینک کلیک بفرمایید.

چند کلمه با عزیزانی که قصد شرکت در انتخابات ندارند:

اگر به «اسلام» علاقه دارید، اصول اسلام را در نظر بگیرید. در دینداری شما «فلسطین» مبنا قرار دارد یا خیر؟ امروز که دو قطبی حامیان فلسطین و دشمنان آن شکل گرفته است، شما در کدام سو قرار گرفته اید؟

اگر به «ایران» علاقه دارید، دشمنان ایران از شما چه می خواهند؟ آیا غیر از این است که همه آنها توصیه می کنند که در انتخابات شرکت نکنید؟

اگر به «امنیت» کشور علاقه دارید، بدانید که رابطه مشارکت قوی و امنیت بالا در کشور، رابطه ای مستقیم و البته پایدار است...

عزیزان؛ بعد از فتنه 1401 دیگر جای شک و شبهه ای باقی نمانده است:

دوگانه و دو قطبی های روشنی شکل گرفته است...

در یک طرف دینداری و در یک طرف دین فروشی!

در یک طرف خانواده دوستی و در یک طرف همجنسگرایی و همجنسبازی!

در یک طرف اسلام و در یک طرف دشمنان اسلام!

در یک طرف ایران و در یک طرف دشمنان ایران!

در یک طرف امنیت کشور و در یک طرف تجزیه ایران و ناامنی!

در یک طرف تقویت کشور و در یک طرف آسیب به مشارکت عمومی!

و...

عزیزان؛ امروز دیگر «ابهامی» وجود ندارد... راه روشن است! پس یک «یاعلی» بگویید و به عشق دین، به عشق ایران، به عشق امنیت کشور، به عشق شهدا، به عشق امام شهدا، به عشق رهبر عزیزمان، به عشق وطن، به عشق فردایی روشن و آباد، به عشق پیشرفت و... در انتخابات شرکت کنید!

  • احمد طحانی
  • ۱
  • ۰

در میان وب گردی های خود، به متن و فیلم گفتگوی دکتر احمد بخارایی با سایت دیده بان ایران برخوردم... گفتگویی که حول یک خبر «دروغ» شکل گرفته و با فلسفه بافی مغرضانه، تلاش کرده در مسیری حرکت کند که مدتهاست جریان معاند در همان مسیر به بن بست رسیده است! اما ظاهرا تک تک افراد مخالف نظام و اسلام، باید خودشان با تمام وجود آن «بن بست» را درک کنند... این چند خط را درباره همین موضوع بخوانید:

دسته اول وطن پرست دسته دوم وطن فروش

بعضی تصور می کنند بین جماعت «وطن فروش» و جماعت «وطن پرست» یک جریان و جماعت «بی تفاوت» هم وجود دارد! اما به نظر من اینطور نیست. چراکه همان جماعت به ظاهر بی طرف، در شرایط انتخاب قرار نگرفته اند. والا همان ها هم یک سمت را انتخاب می کنند...

برکت آشوب های 1401 و فتنه مهسا

چند مورد از برکات فتنه مهسا را پیشتر در وبلاگ نوشته بودم. (اینجا) با گذشت بیش از یکسال از این فتنه، تصور می کنم لطفی که جریان معاند، ناخواسته به اسلام و انقلاب کردند، بسیار بیشتر از مواردی است که امثال من متوجه می شوند! یکی از برکاتی که من تا امروز متوجه آن نبودم، روشن شدن موضع «افراد خاصی» بود که به هر دلیل سکوت کرده بودند و در قسمت تاریک میدان ایستاده بودند! این جماعت، به تصور اینکه با فتنه مهسا کار نظام تمام است موضع خود را افشا کرده اند. با گذشت زمان و اثبات پوچ بودن این حرکت و قصد و غرض دشمن از ضربه زدن به «ایران» و حرکت های ضد «اسلام»ی گروهی از آنها مواضع خود را اصلاح کرده اند. اما عده ای چون شهامت پذیرش اشتباه را ندارند، همچنان بر همان مدار می چرخند!

اخراج اساتید؟ کدام استاد؟ کدام اخراج؟

این روزها یکی از شایعاتی که رسانه های زنجیره ای اصلاح طلب دوشادوش رسانه های معاند به آن می پردازند، اخراج اساتید دانشگاه است! این پرونده و شایعه، اگرچه قبل از ماجرای دکتر شریفی زارچی هم مفتوح بود، اما با جنجال سازی های این مدرس دانشگاه و نیز جنجال سازی های دکتر محسن برهانی بیشتر مورد توجه قرار گرفت. اما ماجرا چیست؟ چرا رسانه های مدعی اسم اساتید اخراجی را اعلام نمی کنند؟ یعنی باید باور کنیم استادی که توقف علمی داشته و ضوابط تمدید قرارداد را طی نکرده و... «اخراج» شده است؟ واکنش ها و اسناد و تصاویر منتشر شده از کارنامه و رزومه (عدم بارگذاری اسناد و مدارک پژوهشی) این اساتید، خود گویای همه چیز است. اما به شرط اینکه بخواهیم ببینیم. به قول معروف: کسانی که خود را به خواب زده اند بیدار نمی شوند! (حالا هرچقدر هم تلاش کنی نمی توانی کسی که خودش را به خواب زده بیدار کنی...)

درباره دکتر احمد بخارایی و فلسفه بافی به شکلی ناشیانه

رسانه های اصلاح طلب روش خاصی دارند. برای تیتر زدن می گردند و یک جمله را از دل یک ساعت سخنرانی بیرون می کشند و همان را تیتر می کنند تا مثلا فلان سخنران و امام جمعه را به ظن خود تخریب کنند! اما... از آنجا که مکر خدای تعالی از همه مکرها بالاتر است این جماعت وارد بازی از پیش باخته شده اند و نتیجه مکر این جماعت را خود خدا وعده داده است که جبران می کند! در سوره مبارکه آل عمران آیه ۵۴ می خوانیم: وَمَکَروا وَمَکَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَیرُ الماکِرینَ یعنی: و (یهود و دشمنان مسیح، برای نابودی او و آیینش،) نقشه کشیدند؛ و خداوند (بر حفظ او و آیینش،) چاره‌جویی کرد؛ و خداوند، بهترین چاره‌جویان است!

دکتر بخارایی در مصاحبه ای که با سایت دیدبان ایران انجام داده است این جمله را درباره همان «خبرسازی»های رسانه های زنجیره ای بیان کرده است: «به راحتی و صرف این که صحبتی، نقدی یا توییتی داشته است، اخراج کنید؟ این کارها احمقانه است.» اما کاش ایشان به این سوال هم پاسخ می دادند: فقط یک استاد که به خاطر بیان نظر سیاسی اخراج شده را نام ببرید! همانطور که بیان شد، اگر جستجو کنید، تصاویر و مستندات علت عدم همکاری دانشگاه با امثال آقایان دکتر شریفی و دکتر برهانی موجود است. اما به هر حال دل بی غرض و چشم بینا می خواهد! اتفاقا می توان گفت آقای دکتر اینگونه سطحی بودن و تحت تأثیر رسانه های خاص قرار گرفتن «احمقانه» است!

ترقی سایت دیده بان ایران از مقابله با نظام تا ایستادن در مقابل دین

تولید محتوایی که توسط سایت دیده بان ایران انجام می گیرد، از نظر شخص من «مقدس» است. اما متاسفانه عوامل این رسانه، این عمل مقدس را با اهداف مغرضانه خود به شدت آلوده می کنند... برای گفتگو با یک نماینده مجلس تیتر خاص بر می گزینند تا به خیال خود او را تخریب کنند و... اینکه دیده بان ایران هم مانند دیگر رسانه های زنجیره ای در تقابل با نظام اسلامی قرار دارد، شکی نیست... مرور برخی از مطالب این سایت، نشان می دهد کار از بحث انتقاد به نظام فراتر رفته و شکل الحاد به خود گرفته است! به هر حال این جماعتی که در خوشبینانه ترین حالت، به هزار نفر هم نمی رسند (مجموعه عوامل رسانه های زنجیره؛ شامل تولید کنندگان محتوا و منتشر کنندگان آن در پلتفرم های مختلف) قدرت رسانه ای عجیب و پیوسته ای دارند که می توانند جریان سازی کنند... اما به لطف خدا، با روشن شدن عملکرد این جریان در حوادث مختلف، همچون روشن شدن نیت شوم دشمنان ایران، دست این جریان هم برای «مردم» رو شده و اثرگذاری شان به شدت کاسته شده است.

این سایت در مقدمه گفتگوی خود با دکتر احمد بخارایی می نویسد که دولت سیزدهم، مفاخر علمی را اخراج کرده و به جای ایشان امیرحسین ثابتی، مجری عضو جبهه پایداری و عباس موزون مجری برنامه زندگی پس از زندگی را به دانشگاه آورده است! مقدمه نویس و تنظیم کننده مغرض این یادداشت حتی به خود زحمت مطالعه و تحقیق نداده تا اسم دکتر سعید حدادیان را هم اضافه کند! و از سوی دیگر می خواهد تدریس افراد ذکر شده در دانشگاه ها را به روی کار آمدن دولت سیزدهم گره بزند! در حالیکه هر ذهن منصف و آگاهی که اهل تحقیق باشد، می بیند که دکتر حدادیان از سالها قبل (96 و در دولت حسن روحانی!) در دانشگاه ها دروس دفاع مقدس و پایداری را تدریس می کردند و یا امیرحسین ثابتی که خود نخبه دانشگاهی و تحصیل کرده دانشگاه تهران است، چند سال سابقه تدریس دارد و... به نظر شما این جماعت نمی بینند؟ یا نمی دانند؟ خیر! هم می بینند و هم می دانند... منتهی تصور می کنند خدعه، نیرنگ و فریب کارشان را راه می اندازد!

سخنی با جماعت مغرض و معاند داخلی و خارجی

این سخن را به عنوان توصیه به جماعت اصلاح طلب و مغرض در رسانه های زنجیره ای و نیز دشمنان خارج نشین ایران بیان می کنم: یاد بگیرید در دشمنی هم «صادق» باشید! یاد بگیرید و بفهمید دشمنی با «دروغ» نتیجه نمی دهد... بفهمید و ببینید که چطور هزاران دروغ در سال 1401 کارتان را به عدم استقبال همان جماعت چند صد نفری در 1402 رساند و کشاند! بالاخره «ذات انسان» از هر نوعی که باشد، «پاک» است. ذات انسان صداقت و راستی را می پسندد... دشمن صادق از دوست دروغگو به مراتب بهتر است! عزیزان وطن فروش، این سنت خدا یا به قول خودتان «قانون» مادی حاکم بر این جهان است: با دروغ و خدعه و نیرنگ به هدف نمی رسید... این دنیا بر مدار راستی و درستی می چرخد! کاش به جای این درجه از عناد با انقلاب و اسلام، کمی زاویه دید خود را عوض می کردید! و کاش به جای دشمن رذل و شیاد، حداقل دشمن «باشرف» بودید...

 

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

با عرض سلام و ادب و احترام، در این پست چند نکته را به اختصار می نویسم. رئوس مطالب هم درباره چرخش عجیب مهدی نصیری است که از سردبیری کیهان به یک ضدانقلاب دوآتشه تبدیل شده است. همینطور درباره حضور سلبریتی ها در راهپیمایی عظیم اربعین نکاتی عرض خواهد شد. محور پایانی پست هم درباره دنیا و کوتاهی عمر و باقیات الصالحات است. بخوانید:

1. علت چرخش مهدی نصیری

به نظر من نیروهای امنیتی و اطلاعاتی کشور باید مهدی نصیری را نجات دهند! چرا؟ بخوانید...

می گویند یکی از راه های ضربه زدن به یک موضوع، بد دفاع کردن از آن است! به عنوان مثال اگر من بخواهم به تیم بارسلونا در یک جمع فوتبالی ضربه بزنم، کافی است در آن جمع، بد از این تیم دفاع کنم و حرف های غیر منطقی در دفاع از بارسا بزنم. در سیاست هم همین است: اگر کسی در دفاع از حزب و گرایش سیاسی خود، بد عمل کند، در واقع به آن حزب و گرایش خاص ضربه زده است... این از پرده اول.

اما پرده دوم... مهدی نصیری از روزی که به اصطلاح رسما به «مخالف» جمهوری اسلامی تبدیل شده است، دارد «بد» به نظام حمله می کند! که مطابق فرمول فوق، در واقع حملات نصیری به نظام، دارد به نفع نظام تمام می شود!! خب، این اتفاق می تواند دو دلیل داشته باشد: 1. یا مهدی نصیری بسیار ساده لوح و ساده اندیش باشد که نفهمد چه می کند و یا 2. به عمد و کاملا آگاهانه به این شکل عمل می کند...

از نظر من علت همان مورد دوم است! جای دیگری هم نوشتم که مهدی نصیری دچار مشکل شده است... و احتمالا از سوی جریان معاند تحت فشار است. احتمال دارد ماجرایی ناموسی در میان باشد. یا هر چیز دیگری شبیه به این! که مهدی نصیری ترجیح داده است به جای آبروریزی شخصی در قامت مدافع نظام، تبدیل به مهره اپوزیسیون شود و منویات آنها را عمل کند. منتهی به شکلی زیرکانه دارد به قدری بد عمل می کند که در واقع نه تنها ضربه ای به نظام وارد نمی شود، بلکه در واقع اقداماتش در نهایت به نفع نظام است: از حضورش بر مزار مهسا امینی بگیرید که در ماه محرم، با لباس قرمز بود و مهسا را «حضرت» مهسا لقب داد و از مردم خواست که از او حاجت بخواند و از روح مهسا طلب کمک کنند! تا مصاحبه اخیرش که گفت نظام هیچ دستاورد مثبتی نداشته است! طبیعی است که مخالفان نظام هم از این سخن تعجب می کنند. چراکه در همین اوضاع بد اقتصادی هم روزانه اخبار خوب و امیدوارکننده از اوضاع کشور منتشر می شود. در دولت سیزدهم هم علاوه بر آزادسازی پول های بلوکه شده، ارتباط با عربستان، عضویت در شانگهای، عضویت در بریکس، توافق با آمریکا و... مهمترین کار اولا کنترل تورم و ثانیا تلاش برای کاهش آن بوده است.

اصلا نیازی نیز برای مرور دستاوردهای نظام، به کتاب دستاوردهای چهل ساله (معرفی صعود چهل ساله کار مجموعه حجت الاسلام راجی: اینجا) ارجاع داده شود! (برای دانلود نسخه اولیه کتاب صعود چهل ساله اینجا و برای دریافت آخرین ویرایش کتاب صعود چهل ساله اینجا را کلیک نمایید.) می دانیم که ارجاعات کتاب صعود چهل ساله، مراجع معتبر جهانی است و لینک و مستندات در داخل کتاب وجود دارد... و در یک کلام: مو لای درز اطلاعات و مستندات آن نمی رود!

2. حضور سلبریتی ها در مراسم باشکوه راهپیمایی اربعین

خیلی از سلبریتی ها هرساله در راهپیمایی اربعین حاضر می شوند... خبر و تصاویر آن هم توسط رسانه ها منتشر می شود. اما بعد از فتنه 1401 (فتنه مهسا) که دشمن با تمام توان خود پای کار آمد که نشان بدهد مردم و سلبریتی ها نه تنها از نظام، بلکه از دین هم گریزانند، این اخبار ارزش بیشتری پیدا کرده است. اما سخن درباره رسانه هایی است که به نحوی درباره پوشش این اخبار عمل می کنند که گویی امام حسین (ع) یا حاکمیت اسلام بر روی کره خاکی، به این اخبار نیاز دارد! دقیقا همانند تصور بعضی که فکر می کنند خدا به عبادت ما نیاز دارد! و اگر در روز نماز می خوانند، روزه می گیرند و... در دل خود تصور می کنند به خدا لطف کرده اند!

روی سخن با این حضرات است... بله دوستان؛ حضور امثال استاد داریوش ارجمند، عوامل سریال گاندو، عوامل سریال بازپرس، حضور فرزاد حسینی، حضور ارسلان قاسمی، و حتی حضور حمید صفت در مراسم اربعین باید پوشش داده شود. اما در نحوه پوشش این اخبار نباید بزرگ نمایی صورت گیرد که گویی این مراسم باشکوه به حضور این افراد نیاز دارد و با حضور این افراد اعتبار می یابد... درحالیکه واقعیت این است: همه ما در درجه اول باید خود را به «مقام» بندگی خدا برسانیم و در درجه بعد، تلاش کنیم برای «تقرب» به خدای متعال دست به دامن «وسیله» شویم که فرمود: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ» (مائده، 35) بهترین وسیله و بهترین کشتی نجات دستگاه امام حسین (ع) است که همه را با هر شرایطی می پذیرد و در کوتاهترین و سریعترین زمان دستگیری می کند!

3. فلسفه زندگی و پوچی لذت های زودگذر دنیا

من مدتهاست درباره خوردن و آشامیدن به این نتیجه رسیدم که اصل «رفع گرسنگی» و بلکه «سیر» شدن است! بله؛ خوردن غذا لذت دارد... اما چند دقیقه طول می کشد و می گذرد و تمام می شود. اما آنچه در این فرایند مهم است، رفع گرسنگی و سیر شدن است! پس در حالیکه انسان می تواند با تکه ای نان و نمک، سرکه، یا پنیر، و یا هر غذای ساده دیگر خود را سیر کند، چرا باید دست به هر کاری بزند تا آن غذای ساده را تبدیل به مثلا چلوکباب و... کند؟

بله؛ همه ما برای بهبود شرایط زندگی خود و خانواده خود باید بیشترین تلاش را انجام دهیم... از نظر شرع مقدس هم این تلاش «جهاد» محسوب می شود و هر کس صبح با این نیت که برای فراهم کردن مایحتاج زندگی همسر و فرزندان خود از خانه بیرون برود و کار کند، مجاهد فی سبیل الله محسوب می شود! (طبق روایات معتبر) اما باید در نظر بگیریم که اصل آن چیزی است که بعد از به پایان رسیدن این عمر زودگذر، قرار است با خود ببریم! فلان خانه، فلان مقدار پول، فلان مقدار سرمایه و... با فرا رسیدن مرگمان می ماند! و آنچه با خود می بریم، صفاتی است که به روح خود پیوست کرده ایم! اگر صبوریم، آن صبوری را با خود می بریم. اگر چشم پاک و محجبه بوده ایم، آنرا با خود می بریم. اگر متقی بوده ایم، آن تقوا را با خود می بریم. اگر دست به دامن اهل بیت بوده ایم، آن توسل و زیارات را با خود می بریم. اصل و اساس آن است... دقیقا مانند همان سیری! هدف همین است که روح ما در این مدت زمان کوتاه عمر، تکامل یابد و آماده شویم برای ملاقات با پروردگار و متصل شدن به آن چشمه لایزال. بنابراین فلسفه زندگی تکامل است و لذت های زودگذر دنیا به معنی واقعی کلمه پوچ بی معنی هستند! باز بر این نکته تأکید می کنم که این سخن به معنای آن نیست که خود را از لذت های دنیوی محروم کنیم. خیر... می شود با نیت پاک و زلال، از همه این لذات حلال بهره برد. و خوشا به حال و سعادت آنها که افسار نفس خود را در دست دارند؛ و با زیرکی تمام، با همین لذت های دنیوی نفس خود را فریب می دهند و او را با همین لذت ها رام و تربیت می کنند. دقیقا مانند رام کردن وحشی ترین حیوان که با پاداش و غذا و تنبیه انجام می شود!

کلام آخر هم اینکه این وبلاگ را با همین هدف ایجاد کردم که هرازگاهی در آن مطالبی را بنویسم که امکان نشر آن به صورت رسمی وجود ندارد و بلکه اصلا بنای نشرش را ندارم. قرار است اینجا مانند دفتری باشد که بعضی از ما داریم و هرازگاهی در آن هرچه دل تنگمان می خواهد می نویسیم. منتهی به جهت اینکه محتوای وبلاگ در معرض دید مخاطب قرار دارد و عمومی است، تلاش کرده ام نکات مطروحه، در حد بضاعت اندکم، فایده معنوی هم داشته باشد. امیدوارم خدای متعال به این بنده خود نظری بیاندازد تا آنچه «باقیات الصالحات» می نامند را بتوانم در حوزه های مختلف برای خودم کسب کنم. چراکه پس از به پایان رسیدن عمر، همین باقیات الصالحات می تواند مانند چشمه ای جوشان، انسان را مستفیض نماید! یاحق

 

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

این جمله تکان دهنده از رهبر معظم انقلاب اسلامی را به عنوان مقدمه ورود به بحث بخوانید:

رهبر انقلاب در سال 1396 در دیدار با مردم قم فرمودند: من میدانم خداوند اراده فرموده است که این ملت را به عالی‌ترین درجات برساند!

در این سالها ثابت شده است که فرمایشات رهبر حکیم انقلاب کاملا حساب شده است و یک به یک محقق می شود. اما این جمله کمی سنگین نیست؟ یعنی چه که خدا اراده فرموده؟ به کدام قرینه؟ به کدام شاهد؟ بخوانید:

فتنه 1401 که در کشور اتفاق افتاد، و منافقین، اپوزیسیون، اصلاح طلبان و... پای کار آمدند، عده ای ساده لوح گمان می کردند کار نظام تمام است!

بسیاری از افراد و چهره های سرشناس، نظیر مهران مدیری هم با همین ترس علیه انقلاب موضع گرفتند! که مثلا مبادا نظام سقوط کند و در نظام بعدی جایی نداشته باشیم؟ گذشت... پوشالی بودن هشتگ ها و توئیت های 200 میلیونی خیلی زود روشن شد! آنجا که تنها آلترناتیو نظام، یعنی ربع پهلوی، در سایتی که هوخواهنش معرفی کردند، با تقلب و رأی های تکراری، تنها 500 هزار رأی به دست آورد! بله درست است. 200 میلیون توئیت، اما در واقعیت کمتر از نیم میلیون حامی!

گذشت... آن فتنه هم فواید و برکات خودش را داشت. پرداختن به فهرست برکات فتنه مهسا خود مطلب جداگانه ای می طلبد، اما تنها همین یک مورد کافی است که این فتنه باعث شد در بین شفاف سازی در بین اهالی هنر صورت گیرد و سره از ناسره جدا شود. کاری که شبیه به معجزه بود، اما پدر مهسا، محمد خاتمی، حسن خمینی، مریم رجوی، ربع پهلوی و... در کنار هم این معجزه را برای انقلاب رقم زدند.

اما حالا هر روز اخباری منتشر می شود که می تواند شاهد فرمایش رهبر انقلاب باشد. همانکه فرموده بودند خدا اراده کرده است! بله؛ پلیس آلبانی می ریزد و کمپ منافقین را جمع می کند! سیستم ها و اطلاعات از آلبانی! به ایران آورده می شود! معجزه نیست؟ در فرانسه، دقیقا به همان نحو که برای ایران عمل کردند، شلوغی و آشوب می شود! و کلی هزینه به دولت فرانسه تحمیل می شود! و بالاخره رئیس جمهور فرانسه گفتگویی سه ساعته با آیت الله رئیسی انجام می دهد که برکاتش بعدا مشخص خواهد شد! معجزه نیست؟

عربستان بعد از سالها طرف چینی را واسطه قرار می دهد که روابط از سرگرفته شود. از سوی دیگر کشورهای عربی، به جای ارتباط با آمریکا و قدرت نظامی این کشور، با محوریت ایران توافقی برای امنیت آب های خلیج فارس و عمان و... امضاء می کنند. معجزه نیست؟ اپوزسیون که در فتنه با یکدیگر توافق کرده بودند که یک صدا باشند، مثل سگ و گربه به جان هم می افتند و به جای اینکه ایران بخواهد علیه ربع پهلوی روشنگری کند، خود ضد انقلاب این اقدام را انجام می دهد! معجزه نیست؟ اینهمه اتفاق که یکی پس از دیگری رخ می دهد اگر معجزه نیست پس دقیقا اسمش را چه باید گذاشت؟

به راستی که رهبر فرزانه و حکیم انقلاب به درستی فرمودند؛ بله خداوند اراده فرموده است که این ملت را به عالی‌ترین درجات برساند! و مردم و جوانان این مرز و بوم، نشانه هایش را یکی پس از دیگری مشاهده می کنند...

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

این پست و این چند خط را فقط می نویسم تا تلاش کنم مخاطب را از دیدن دورهمی با حضور شکیب شجره منصرف کنم؛ و اگر حتی یک نفر را بتوانم از دیدن این برنامه نجات دهم راضی خواهم بود! اگر شما هم مثل من برنامه های مورد علاقه خود را یادداشت می کنید تا سر فرصت ببینید، و هنوز بخش هایی از دورهمی مدیری را ندیده اید، از تماشای دورهمی با حضور شکیب شجره منصرف شوید!

این بازیگر جوان که البته در بازیگری کارش قابل احترام است و حداقل در هیولای مدیری عالی بازی کرده است، در این قسمت دورهمی هیچ حرفی برای گفتن ندارد! برنامه فوق العاده کسل کننده است... شکیب که حرفی برای گفتن ندارد. مدیری هم گویا فقط خواسته شجره را دعوت کند تا لطفی به او کرده باشد.

عجیب است... شاید هر بازیگر جوان دیگری این فرصت را می یافت، به لحظه لحظه اش فکر می کرد و برای آن برنامه می ریخت تا حسابی بدرخشد. اما گویا شکیب شجره هیچ برنامه ای ندارد. حرف هایی می زند که عجیب است... حرف هایی پوچ! که نه طنز است، نه آموزنده است و نه هیچ چیز دیگر.

این قسمت از دورهمی به نظر من فاجعه است... اگرچه بسیاری از قسمت های دورهمی عالی هستند و جدای از طنز بودنشان، مفید و آموزنده اند، و با حضور بزرگان توانسته آرشیوی تاریخی از سینما و تلوزیون کشورمان بسازد، اما این قسمتش واقعا فاجعه است.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

امید دانا به تنظیمات کارخانه بازگشته است! درباره این موضوع در روزلاگ نوشته ام و اخبار مربوط را کار کرده ام. اینجا صرفا به بررسی بعضی از دلایل احتمالی این چرخش می پردازم. از نظر من بهترین جمله درباره حال و روز امروز مجری برنامه رودست این است: امید دانا به تنظیمات کارخانه خود بازگشته است... یعنی چیه؟ یعنی امید دانا با فحاشی و تبلیغ علیه نظام شروع کرد. نتیجه نگرفت و دیده نشد... به هر دلیل به حمایت از ایران پرداخت. دیده شد! و حالا باز به همان فاز نخست خود برگشته است.

1. فرضیه اول: حمایت از نظام و ایران برای دیده شدن

یکی از احتمالاتی که درباره چرخش موضع امید دانا وجود دارد این است: امید دانا شبیه هزار و یکجور مخالف نظام، شروع به برنامه سازی کرد. اما دیده نشد... چه باید می کرد؟ باید برنامه ای متفاوت می ساخت که سر و صدا کند! بله؛ یک جوان ضد مذهب همجنسگرا که در سال 88 زندان رفته است و حالا خارج از کشور زندگی می کند، اگر به حمایت از نظام بپردازد می ترکاند! امید دانا این مسیر را خوب شناخت... در آن قدم گذاشت و حرکت کرد. اما منتظر بود... منتظر بود تا در فرصت مناسب مسیرش را عوض کند و به خیال خود، خیل طرفدارانش را به سمت و سویی که تمایل دارد بکشاند! اما... اشتباه کرد! او هم مانند تعداد دیگری از سلبریتی ها و سیاسیون که «فریب» بزرگنمایی فضای مجازی را می خورند، فریب خورد! ماجرایی که در کف جامعه اتفاق افتاده بود، به اندازه «یک» ارزش خبری و پرداختن داشت، اما فضای مجازی به آن ضریب «صد» داد! و دقیقا ماجرای معروف ملانصرالدین تکرار شد! و آنهایی که خودشان می گفتند سر کوچه آش می دهند، خیل جمعیت را که دیدند، با تصور اینکه نکند واقعا آشی در کار باشد، قابلمه به دست به فریب خوردگان پیوستند... این جماعت هم در فتنه مهسا همین حرکت را کردند: خودشان با هشتگ سازی های جعلی، خبرسازی و دروغ پردازی، استفاده از ربات و اکانت های جعلی ماجرایی را بزرگ کردند، و بعد فریب همان بزرگ نمایی را خوردند!

2. فرضیه دوم: علت خشم و فحاشی های عجیب و غریب امید دانا

دلیل «خشم» و «فحاشی» های امید دانا را اگر بر اساس فرضیه اول بررسی کنیم در یک کلمه به احساس «سرخوردگی» می رسیم. کسی که احساس می کند فریب هیاهو و جنجال سازی مصنوعی در فضای مجازی را خورده، و می خواهد بگوید من آنقدر باهوش هستم و تحلیل درستی دارم که فریب نخورم..، چنین فردی طبعا در درون آشفته می شود و بهم می ریزد. به نظر من علت این خشم و توهین های امید دانا هم همین است... به بیان ساده تر اگر بعد از فروکش کردن فتنه امید دانا به روال قبلی خود باز می گشت اینقدر دچار ریزش مخاطب نمی شد! خود امید دانا هم در یکی از برنامه هایش به اینکه مخاطبش از نصف هم کمتر شده اذعان می کند، اما علتش را قطعی یا کیفیت بد اینترنت می داند... در حالیکه حالا و با بازگشت شرایط عادی به فضای مجازی، این بهانه هم خود به خود محو می شود! بنابراین امید دانا در شرایطی قرار گرفته است که دو سر باخت است! هم مسیرش را تغییر داده و اعتبار صدها ساعت برنامه قبلی خود را به باد داده است، و هم دچار ریزش مخاطب شده و با هر بار توهین و فحاشی باز هم مخاطبش ریزش خواهد کرد.

3. فرضیه سوم: عذرخواهی امید دانا و بازگشت به روال قبل

در ادامه فرضیه اول و دوم، فرضیه سومی مطرح می شود که این است: چاره امید دانا عذرخواهی است... او باید از مخاطب عذرخواهی کند و رسما اعتراف کند که فریب بزرگنمایی فضای مجازی را خورده است. اما دلیل اینکه این اتفاق نمی افتد، یکی گنده گویی های این برنامه ساز جوان است و دیگری غرور او. امید دانا که تصور می کند هرچه می گوید درست است، این روزها وقتی اکثر خبرها و تحلیل هایش اشتباه از آب در می آید، به جای پذیرش اشتباه، شروع می کند به توجیه آنها. و می دانیم که به گفته ابن سینا یک اشتباه با هزار توجیه می شود هزار و یک اشتباه!

واقعیت: امید دانا انسان است، یک جوان احساساتی و البته مغرور

اما موارد فوق همه فرضیه است! واقعیت چیست؟ من به عنوان کسی که مدتها برنامه های امید دانا را دنبال می کردم، و فراتر از آن، در حد توان آنها را نشر می دادم، معتقدم امید دانا یک جوان احساساتی و البته مغرور است که ممکن است مثل هر انسانی دچار اشتباه بشود. به نظر من شرایط فعلی امید دانا ناشی از یک اشتباه است! البته امید دانا در شرایط فعلی و برای اینکه عذرخواهی و پذیرش اشتباه سخت است، حاضر نیست به مخاطبش بگوید دچار اشتباه شده است! بنابراین به همین مسیر ادامه می دهد... من روزگاری ویدئوهای امید دانا را دانلود می کردم. هم کامل آنرا انتشار می دادم و هم بخش هایی از آنرا می بریدم و آنرا در شبکه های اجتماعی و البته کانال هایی که در آپارات داشتم نشر می دادم. درباره او هم خیلی با دیگران بحث می کردم... درباره اینکه وجودش مفید هست و باید از او حمایت کرد. همان زمان بودند کسانی که می گفتند امید دانا اصلا ذاتش چیز دیگری است و دنبال جذب نیرو است و بعدا تغییر موضع می دهد! آنها امروز خوشحالند... خوشحال از اینکه درست امید دانا را شناخته اند. اما من هنوز هم فکر می کنم امید دانا در شرایط فعلی فقط دچار اشتباه شده است!

علت اشتباه امید دانا: فضای مجازی

علت اشتباه امید انا یک کلمه است: فضای‌مجازی! چرا؟ به علت اینکه امید دانا از کشور دور است. از شرایط جامعه دور است. وقتی می خواهد ماجرایی را دنبال کند، یا از آن مطلع شود، صرفا به آنچه در اینترنت منتشر شده دسترسی دارد. مثلا وقتی صحبت از اعتصاب مغازه دار ها می شود، او صرفا چند خبر، عکس و ویدئو را می بیند. خب طبعا نتیجه دیدن اخبار از این طریق روشن است و متفاوت است با کسی که وقتی خبر اعتصاب را می شنود، در بازار قدم می زند. در مسیر بین محل کار و منزل مغازه ها و بازار را می بیند و واقعیت را با همه وجود حس می کند! طبعا وقتی شما اطلاعات را از فضای مجازی می گیرید، گردانندگان فضای مجازی هر کاری بخواهد با ذهن شما انجام می دهند... همانطور که در فتنه 1401 با صد و بلکه هزار برابر کردن اتفاقات جامعه، شمار قابل توجهی را دچار اشتباه کردند! قبلا نوشته ام که فتنه مهسا فواید زیادی برای کشور داشت. فوت این خانم جوان اگرچه غم انگیز و ناراحت کننده بود، اما باعث شد نظام برای سالها بیمه شود... سیاسیون خائن، سلبریتی ها و ورزشکاران خائن، و همه کسانی که در دل نسبت به اسلام و نظام اسلامی «عناد» داشتند در این ماجرا هویت خود را آشکار کردند. البته شمار این جماعت بسیار کم است! چرا؟ چون روشن است که افرادی که احساساتی شده و از روی ناراحتی موضعی گرفته اند، در این صف قرار نمی گیرند. اصولا موضع و اظهار نظر کسی که سرشار از نفرت و خشم و کینه است، با کسی که دچار احساسات شده کاملا روشن است و می شود به راحتی تشخیص داد. بنابراین باید تفکیک کرد و انجام آنهم به سادگی امکان پذیر است. به عنوان مثال بازیگران زیادی از ماجرای فوت مهسا ناراحت شدند و واکنش نشان دادند. اما تعداد کسانی که هویت خود را افشا کردند و وارد یک جریان کثیف سیاسی و مذهبی شدند و از ایران خارج شدند، یا در داخل کشور دست به ساختار شکنی زدند، به 20 نفر هم نمی رسد! در هر صورت امید دانا هم مانند جوانان و مخاطبین دیگر، اسیر «شانتاز» و غلو و بزرگ نمایی فضای مجازی شد و در جنگ ادراکی و شناختی اخیر، نمره قبولی نگرفت! گرچه به نظر من هیچ وقت دیر نیست و او بازهم می تواند به صف عاشقان ایران بازگردد و از کیلومترها دورتر، از منافع ایران عزیز دفاع کند...

 

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

با سلام و عرض ادب

رسانه های زنجیره ای و معاند داخلی که تا دیروز خدمت رسانی در خوی را به سر نظام می زدند، که مثلا کم کاری شده و... حالا با زلزله ترکیه و فاجعه ای که در آن کشور رقم خورده است زمین بازی را عوض کرده اند!

این رسانه ها که تا دیروز به جای پرداختن به اصل «خدمت» و «کمک رسانی» به «مردم خوی» صرفا در پی القاء حس ناکارآمدی و... بودند، حالا می بینند در کشوری که همیشه آنرا با ایران مقایسه کرده اند فاجعه ای بزرگ رقم خورده است. بنابراین به سادگی هرچه تمامتر زمین بازی را عوض می کنند...

دیگر در این رسانه ها مقایسه ای بین مدیریت بحران در ایران و ترکیه انجام نمی شود؛ بلکه حالا صحبت از توئیتر و نقش آن در امداد رسانی است!

بله! درست خواندید... نقش توئیتر در امداد رسانی! آنهم در زلزله ای با آن شدت و وسعت...

بهارنیوز که یکی از سایت های تند اصلاح طلب است در مطلبی با عنوان «نقش توییتر در امداد رسانی در بلایای طبیعی/ بلایی که فیلتر توییتر بر سر عملیات نجات در زلزله ترکیه آورد!» می نویسد: به طور خاص توییتر منبع مهمی از داده‌های شاهدان عینی بوده که در زمان مناسب به گروه‌های امدادرسان امکان می‌دهد تا بتوانند با جوامع آسیب دیده تعامل خوبی داشته باشند!

این رسانه زنجیره ای و معاند البته مطلب را از یک سایت اصلاح طلب و تندروی دیگر (خبرآنلاین نزدیک به محمد مهاجری اصلاح طلب تندرو) گرفته است اما در هر صورت در مطلب تلاش شده است تا به مخاطب اینگونه القاء شود که توئیتر می تواند به نجات زلزله زدگان کمک کند!

اما باید از ناشران و مدیران این رسانه ها و همه افرادی که چنین مطالبی را دست به دست می کنند سوال کرد:

1. چرا کسانی که دچار مشکل شده اند و زیر آوار مانده اند به جای توئیت کردن، تماس نمی گیرند؟

2. چرا افراد زیر آوار مانده به جای توئیت از «پیامک» استفاده نمی کنند؟

روشن است... این حضرات از مرگ انسان ها هم استفاده می کنند تا منویات خودشان را پیش ببرند. توئیتر فضای بی در و پیکری است که هر کس می تواند در آن ده ها حساب ایجاد کند و هر دروغی را منتشر نماید. بدون آنکه قابل رهگیری باشد یا بشود درباره صحت و سقم آن مطمئن شد. به همین دلیل است که استکبار جهانی، با طرح مباحثی چون «دهکده جهانی» و... قصد دارد با ابزارهای مختلفی چون فیس بوک، توئیتر، اینستاگرام و... به هدف مهم خود که شستشوی فکری مخاطبین است برسد.

بله؛ استکبار جهانی مدتهاست این برنامه را پیش گرفته است... که مخاطب از هر نقطه ای از جهان، «شهروند» استکبار باشد! و دقیقا به همان شکل و به همان نحو فکر و عمل کند که مستکبران می خواهند! به این ترتیب، مبحثی که در گذشته تحت عنوان «استعمار» و «استثمار» از آن یاد می شد و عده ای معتقدند دوران آن به پایان رسیده است، امروز در فضای مجازی پیگیری می شود!

البته نمی توان منکر فواید شبکه های اجتماعی و پیام رسان ها بود. حتی در همین بحث زلزله نیز شبکه های اجتماعی می توانند بسیار مفید فایده عمل کنند. منتهی به این شرط که کاربران در این شبکه ها و پیام رسان ها «هویت» داشته باشند و «مسئولیت» محتوایی که منتشر می کنند را بپذیرند.

به عبارت بسیار ساده تر، همانطور که امروز در جامعه نمی توان بدون «قانون» زندگی کرد، در فضای مجازی و در شبکه های اجتماعی هم نمی شود بی قانون بود و اگر این اتفاق رخ بدهد، نتیجه ای جز ولنگاری فرهنگی نخواهد داشت. چراکه جریان استکبار تلاش می کند تا از طریق تیم گسترده رسانه ای خود، و نیز با کمک افراد فریب خورده ای که بدون جیره و مواجب مستکبران را در رسیدن به اهدافشان یاری می کنند، اولا اعتقادات مردم را بگیرد و در ثانی آنها را نسبت به حکومت و مسئولان خود بی اعتماد کنند تا به این ترتیب، جریان «غرب گرا» فرصت یابد تا در کشورهای مختلف به قدرت برسد.

فاجعه ای که در ترکیه و سوریه رقم خورد جای تأسف فراوان دارد. اگرچه قبل از آن نیز در خوی زلزله ای رخ داد و متاسفانه جان سه نفر از هموطنانمان از دست رفت، اما شدت و وسعت زلزله سوریه و ترکیه با زلزله خوی قابل مقایسه نیست. عجیب و تأسف آور اینکه رسانه های زنجیره ای اصلاح طلب و معاند داخلی، و بعضی از سلبریتی های از خدا بی خبر، به جای «تلاش» برای «کمک» به مردم و «انسانها»، تلاش می کنند تا از شرایط موجود نیز برای رسیدن به اهداف پلید سیاسی و... خود استفاده کنند!

البته خدا جای حق نشسته است... خط شیطان هرچقدر هم تلاش بکند، «دلها به دست خداست». به همین دلیل است که می بینیم در عرصه های مختلف و در بزنگاه های حساس، علی رغم تلاش مستمر دشمن، ورق بر می گردد و ناگهان اتفاقاتی رخ می دهد که برنامه های دشمن را خنثی کرده و یا حتی به ضررش تمام می شود!

انتهای پست/.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

لینک زیر مربوط به «کتابخانه تخصصی ادبیات» است که صدها کتاب ارزشمند و بعضا نایاب را در خود دارد...

علاقه مندان می توانند فایل pdf کتابها را به راحتی از این سایت دانلود کنند:

سایت کتابخانه تخصصی ادبیات: https://eliteraturebook.com

کتابخانه تخصصی ادبیات دارای سه بخش اصلی است که لینک و محتویات آنها به شرح ذیل است:

  1. کتابخانه تخصصی ادبیات: شامل معرفی تازه های کتابخانه ادبیات
  2. کتابخانه مجازی ادبیات: شامل بارگذاری تمام متن کتاب ها و مقالات حوزه ادبیات
  3. بانک اطلاعات: شامل جستجو در منابع کتابخانه تخصصی ادبیات

اگرچه اسم این سایت فوق العاده مفید و جذاب، «ادبیات» است، اما کتابهای فرهنگی و تاریخی و... هم فراوان دارد.

دلیل این امر هم می تواند ارتباط ادبیات با دیگر شاخه های علوم انسانی مانند دین، تاریخ، فلسفه، عرفان، فرهنگ و... باشد.

این هم به عنوان نکته آخر:

اگر شما حجم کتابهای این سایت را ببینید، و پس از ذوق زدگی فراوان، با این سوال مواجه شوید که چه کسی این کار بزرگ را انجام داده است؟ اولین جوابی که به ذهنتان می رسد این است: یا استاد دانشگاه است، یا یک کهنه کار عرصه فرهنگ و رسانه! یا حتی ممکن است یک بازار کسب و کار باشد مانند ده ها سایت دیگری که برای دانلود کتاب وجود دارد...

اما پاسخ منفی است! این سایت نزدیک به مرجع عالیقدر جهان اسلام، حضرت آیت الله العظمی سیستانی حفظه الله است! در بخش درباره ما این سایت می خوانیم: کتابخانه تخصصی ادبیات در سال 1376 در موسسه آل‌البیت به ریاست حجت‌الاسلام‌والمسلمین شهرستانی (زید عزه)، وابسته به دفتر مرجع عالیقدر حضرت آیت‌الله سیستانی افتتاح شد. این کتابخانه پس از 20 سال اکنون با حدود 80 هزار جلد کتاب و 8600 شماره نشریه پاسخگوی پژوهشگران حوزه ادبیات و دانشجویان و اساتید دانشگاه است و از نظر شمارگان کتاب و نشریات در میان کتابخانه‌های کشور کم‌نظیر است.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

این هم از عجایب روزگار ماست که استاد علی اکبر رائفی پور، توسط عده ای از روحانیون دلسوز و محبین اهل بیت عصمت و طهارت، مورد نقد جدی و تند و تیز قرار می گیرد که چرا به اهل بیت و امام علی (ع) توهین کرده است!

بله. جمله فوق را ساده کنم می شود این:

علی اکبر رائفی پور به امام علی (ع) توهین کرد!

اگر کسی مختصر آشنایی با ایشان (رائفی پور) و سوابق درخشانی که در عرصه دفاع از اسلام و انقلاب دارند، داشته باشد، جمله فوق «مضحک» به نظر می رسد!

اما چه می شود کرد؟ که نه تنها شوخی نیست، بلکه کاملا جدی است و به قول معروف در فضای مجازی وایرال شده است!

حالا ماجرا چیست؟

استاد رائفی پور در یک سخنرانی، به یکی از طنازی های امام علی (ع) می پردازد و به کتابی اشاره می کند که در آن شوخی مذکور آمده است. البته استاد نه آن شوخی را عنوان می کند و نه اسم آن کتاب را می آورد! همین کافی است که بعضی از دلسوزان اهل بیت (ع) دچار ابهام شوند که بله؛ توهین صورت گرفته است!

البته این ماجرا هم ختم به خیر می شود و برکات خودش را خواهد داشت!

یکی از برکات آن را اگر بخواهم ذکر کنم این است:

دیگرانی که نه تنها دین ندارند، بلکه بغض دین در دلشان است، حساب کار دستشان می آید! آنها با خود می گویند وقتی حوزه و علما با این شخص که «خودی» محسوب می شود، و اشتباهی حرفی زده چنین برخوردی می کند، تکلیف ما روشن است!

اما نکته مهم دیگری که این پست و این چند را به خاطر آن نوشته ام این است:

کاش استاد رائفی پور به خاطر اتفاق پیش آمده عذرخواهی می کردند!

بله؛ ایشان پس از جنجال اخیر یک ویدئو منتشر کردند و در آن توضیح دادند که منظورشان چه بوده و بعد هم دعوت به مناظره با حجت الاسلام علوی تهرانی را پذیرفتند...

اما اگر به جای این ویدئو، ایشان می آمدند و منظورشان را به شکلی واضح توضیح می دادند و بعد هم به خاطر مکدر شدن خاطر محبین اهل بیت (ع) عذرخواهی می کردند، «شاهکار» می شد و یکی از بهترین اتفاقات، آنهم بعد از فتنه 1401 (فتنه مهسا) رخ می داد و به طور کلی ته مانده کثافت کاری های جریان معاند را هم می شست و می برد!

عذرخواهی استاد رائفی پور می توانست «آموزش» باشد!

می توانست «الهام بخش» باشد! و می توانست محبت ایشان را در دل طرفدارانش بیشتر کند...

و از سوی دیگر نگاه و مواضع «منتقدین» متعهد ایشان را هم تغییر داده و یا تلطیف کند!

اما هرچه هست و نیست خیر است و بی شک، به لطف و مدد الهی، این اتفاق هم به نفع «دین» و به نفع جریان زلال «انقلاب» ختم خواهد شد.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

درباره فتنه 1401 (اگر بشود اسم آنرا فتنه گذاشت...) چند نکته مهم وجود دارد که البته توسط مسئولان و جریان انقلابی نیز مورد توجه قرار گرفته است:

1. همه مباحث فتنه 1401 در فضای مجازی رقم خورد

در این کشور دولت های مختلفی روی کار آمده اند. اما به طور جدی مباحث مربوط به امنیت فضای مجازی و اینترنت ملی و مباحثی از این دست، متوجه دولت روحانی و وزیرش، آذری جهرمی است. این دولت که خود با محوریت تلگرام روی کار آمده بود، کوچکترین تلاشی درباره مدیریت و ساماندهی فضای مجازی انجام نداد!

2. دروغگوهایی که با خیال راحت خیال پردازی می کنند

در جریانات اخیر، که نسبت به فتنه پیچیده ای چون فتنه 88 به معنی واقعی کلمه «صفر» است، همه التهابات با دروغ هایی که در فضای مجازی مطرح می شد شکل می گرفت که از جمله می توان به فرایند کشته سازی اشاره کرد. محوریت این دروغ ها با جریانات معاند بود، اما از همان ابتدا اصلاح طلبان و رسانه های زنجیره ای پای کار خدمت به جریان معاند آمدند. امثال حسن خمینی، سید محمد خاتمی، محقق داماد، بیات زنجانی و... از جمله کسانی بودند که تلاش کردند فضا را ملتهب کنند و هر یک بیانیه هایی دادند که در حقیقت ریختن بنزین روی آتش بود! روزنامه ها و سایت های اصلاح طلب هم در اینباره کم نگذاشتند! البته علتش روشن است. این جماعت به خیال خام خود، تصور می کردند قرار است اتفاقی بیافتد و به حکم وظیفه، به اربابان خود ارائه خدمت کردند. اما گذر زمان باز این جماعت را برای چندمین بار رسوا کرد...

3. سلبریتی ها و رسانه ملی

یکی از عوامل اصلی ملتهب شدن فضا در ایام فتنه 1401 مواضعی بود که بعضی از سلبریتی ها از جمله مهران مدیری، علی کریمی، و... اتخاذ کردند. بنابراین اتفاقات اخیر می تواند به رسانه ملی کمک کند تا جریان وطن فروش و خائن را از رسانه ملی برای همیشه پاک کند. هرچند این جماعت اندک باشند، و با هیاهو و جنجال سازی تلاش کنند تا صدایشان را بلندتر از آنچه هست به مردم برسانند.

4. مردم و حاکمیت

حوادث اخیر ثابت کرد رابطه مردم و حاکمیت، علی رغم همه مشکلات اقتصادی که متوجه ناکارمدی مسئولان، عملکرد سیاسیون خائن، عملکرد جریان منفعت طلب و خط فکری هاشمی، به ویژه شخص حسن روحانی، ظریف، و خیانت های دولت تدبیر است؛ رابطه ای پایدار و همیشگی است. مردم از همان ابتدای شروع اغتشاشات اخیر، بارها و بارها در اقصی نقاط کشور به میدان آمدند و حرف و مواضع خود را بیان کردند. جامعه ورزشی و هنری هم جامعه ای متعهد و وطن دوست است. بسیاری از مواضع معقولی که بعضی از هنرمندان درباره فوت مهسا اتخاذ کردند، الحق و الانصاف محترمانه و دلسوزانه، اما متأثر از جریان سازی های فضای مجازی بود. بنابراین حساب آنها هم از حساب ساختارشکنان جداست.

5. برکات فتنه مهسا

اگرچه فوت مهسا امینی حادثه ای تلخ بود و به فرموده رهبری، دل همه را سوزاند، اما جریانات پس از آن برکات فراوانی برای کشور و انقلاب داشت. این حوادث کمک کرد تا بستری برای پاک سازی در عرصه های مختلف فراهم شود و مسئولان نیز همانطور که بیان کرده اند، باید با جدیت این پاک سازی را دنبال کنند و نباید از آن غفلت شود؛ چراکه غفلت از آن به دلسردی جریان انقلابی خواهد انجامید.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

واقعا عجیب است... و شاید در هیچ کجای دنیا چنین اتفاقی نیافتد! تاج که اگر فقط یک پرونده و آنهم قرارداد عجیب و غریب ویلموتس را داشته باشد، به خاطر هدر دادن بیت المال باید محاکمه شود (خسارت ۶ میلیون دلاری فوتبال به بیت‌المال/ تاج، فتحی و انصاری‌فرد پاسخگو باشند. ایرنا. اینجا) دوباره در انتخابات شرکت کرده و با لابی به ریاست فدراسیون فوتبال می رسد...

این البته از مظلومیت های نظام ماست. نظامی که هنوز کار دارد تا بتواند از فساد و ورود مفسد به بدنه اش جلوگیری کند. به هر روی تاج دوباره به ریاست رسیده است و هنوز یکی دو روز از انتخابات فدراسیون نگذشته است که کیروش (کی‌روش) را به عنوان سرمربی انتخاب می کند. به این ترتیب اسکوچیچ که زحمت رساندن تیم به جام جهانی را کشیده است کنار می رود و کیروش باز می گردد...

اینجا برای یکی مثل من چند سوال مطرح می شود:

1. مگر آقای تاج به خاطر مشکل قلبی از سمتش کناره گیری نکرد؟ چه اتفاقی افتاده که دوباره به همان سمت بازگشته است؟ آیا احتمال نمی دهد که باز در یک بزنگاه دیگر مشکل قلبی یا مشکل دیگری را بهانه کند و بگریزد؟

2. حافظه تاریخی ما کوتاه است! قبول. ولی نه در این حد. مردم ما دوره ای به هاشمی رأی می دهند و تورم 49 درصدی را تجربه می کنند. چند سال می گذرد، اینبار به کاریکاتوری از هاشمی یعنی روحانی رأی می دهند و تورم 59 درصدی را تجربه می کنند! اما از زمان رفت و آمد تاج هنوز دو سه سال بیشتر نگذشته است! واقعا ایشان و کسانی که به او رأی داده اند با خود چه فکری کرده اند؟

3. کیروش از نظر من کار بلد است. او اتفاقا کاملا پاک است. اما در این ماجرا تاج خود و پرونده اش را پشت اسم کیروش پنهان کرده است.

4. نکته جالب حضور تاج در برنامه تلوزیونی و وعده و وعیدهای عجیب و غریب است! ایشان به نحوی سخن می راند که انگار قرار است معجزه کند. یکی نیست سوال کند که شما اگر می توانستی این کارهایی که می گویی را انجام دهی، در همان دوره اول انجام می دادی...

5. قوه قضائیه و حاکمیت ما اگر می خواهد به این موضوع یکبار برای همیشه رسیدگی شود، باید با قاطعیت برخورد کند. تاج باید محاکمه شود... مجلس و دولت انقلابی باید وارد عمل شوند و راه را برای تکرار چنین مواردی ببندند. این مطلب فارس را بخوانید تا ببینید این مرد چه خسارتی به کشور وارد کرده است: دادستانی تهران در نامه‌ای به وزارت ورزش قطاری از اتهامات تاج را برشمرد (اینجا) این مطلب هم خواندنی است: افشاگری رئیس کمیته ورزش مجلس از تخلفات صورت گرفته در انتخاب «تاج» (اینجا)

در نهایت اینکه حل این ماجرا نیاز به چند قدم ساده دارد:

1. تاج برکنار و با قاطعیت محاکمه شود.

2. از افرادی که شرایط ورود او را به صحنه رقابت فراهم کرده اند بازخواست شود.

3. از افرادی که به او رأی داده اند سوال شود که با چه منطقی سکات فوتبال کشور را به دست چنین فردی سپرده اند. (آزموده را آزمودن خطا نیست؟)

4. راهکاری اندیشیده شود که اهالی فوتبال و دلسوزان این رشته که به کشور و میهن خود وفادارند در انتخاب ریاست فدراسیون نقش آفرین باشند. نه افرادی که با لابی و... رأی خود را به این و آن می فروشند و تلاش می کنند شب را روز و سیاه را سپید جلوه دهند!

کاش این موراد زودتر اتفاق بیافتد. حتی اگر به قیمت از بین بردن چنین عفونتی لازم است تا بدن فوتبال کشور دچار تب شود، اشکالی ندارد و ارزشش را دارد. فوتبال و اصولا ورزش کشور باید یکبار برای همیشه نجات پیدا کند. وضع در کمیته ملی المپیک و دیگر فدراسیون ها هم البته همین است و شاید بدتر...

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

امروز در گشت و گذارهای اینترنتی ویدئویی دیدم از تحریف کتاب روایی توسط وهابیت! تعجب کردم... به همین بهانه این چند خط را می نویسم:

بدون اینکه مطالعه ای در این خصوص داشته باشم، قبل از دیدن این کلیپ، تصور می کردم این جریان منحرف، یعنی وهابیت، حاضر نمی شود و یا بهتر است بگویم «نمی تواند» دست به تحریف کتابهای روایی اهل سنت بزند. چرا؟ علتش روشن است: با توجه به گستردگی اطلاعات و وجود فضای مجازی و پژوهشگران و پژوهشکده های متعدد دینی در داخل و خارج از کشور (در سرتاسر جهان اسلام)، تحریف کتاب یک بی آبرویی بزرگ است!

کار کثیف وهابیت: تحریف کتاب روایی (حذف تناقض در مبانی اعتقادی!)

اما امروز و با دیدن کلیپی که در ادامه لینکش را گذاشته ام، متوجه شدم که حضرات وهابی از بین تناقضات اعتقادی و بی آبرویی، «بی آبرویی» را انتخاب کرده اند! همین یک نکته عمق تناقضات دینی و سستی اعتقادات این جماعت را به وضوح نشان می دهد...

اگر اهل پژوهش هستید یا به این حوزه علاقه دارید، پیشنهاد می کنم حتما این کلمات و جملات را سرچ کنید: تناقضات وهابیت. تناقضات روایات اهل سنت. تناقض اهل سنت در عمل به سنت. تناقض در مبانی اعتقادی اهل سنت و...

نتیجه سرچ دنیایی از مقالات ارزشمندی را پیشروی شما قرار می دهد که نتیجه زحمات پژوهشگران علوم دینی است. ببینید و مطالعه کنید و لذت ببرید: و البته شکر کنید! و شکر کنیم از اینکه به اسلام ناب محمدی (ص) اعتقاد داریم و ولایت امیرالمومنین (ع) را پذیرفته ایم و به دین و مذهب خود مباهات کنیم که انشاء الله با عمل به احکام دین، خیر و دنیا و آخر را خواهیم برد...

من همیشه خودم را اینگونه آرام می کنم: اگر برای شیعه شدن و پذیرفتن ولایت امام علی (ع) که راه رستگاری است، هیچ زحمتی نکشیده ام و در یک کشور شیعی و خانواده ای مذهبی متولد شده ام، باید تلاش کنم و با مطالعه و پژوهش، شکر این نعمت عظیم را به جا آورم...

ادامه (تیتر و توضیحات) مربوط به کانال مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج) در آپارات (اینجا کانال را ببینید) است که الحق و الانصاف مجموعه ای از کلیپ های مفید را گردآوری و منتشر کرده اند. انشاء الله خداوند زحماتشان را بپذیرد و همه ما را آخر و عاقبت بخیر بفرماید.

تحریف تأویل احمد بن حنبل توسط وهابیت

در کتاب البدایة و النهایه ابن کثیر با تحقیق دکتور عبدالله بن ترکی آمده است که احمد بن حنبل آیات قرآن را تأویل نموده و همچنین تأکید کرده است که هیچ اشکالی به سند این موضوع وارد نیست! نکته قابل توجه این است که در چاپ های جدید، تأویل احمد بن حنبل از قرآن را حذف کرده اند!! این اقدام عجیب وهابیت و علت آن را حتماً در این کلیپ ببینید: لینک (limk)

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

حتما شما هم دیده یا شنیده اید: فیلمی ساخته شده با نام «عنکبوت مقدس» و در آن به ساحت مقدس حضرت رضا (ع) توهین شده است. جالب است! طبق آمار رسمی فیلم از دیدگاه مخاطب از آخر دوم شده است! یعنی در لیست نظر مخاطبان جایگاه یکی مانده آخر را کسب کرده اما جایزه گرفته است... زهرا امیراحمدی که سالها قبل با بازی در سریال نرگس به شهرت رسید، در این فیلم بازی کرده و جایزه بهترین بازیگر زن کن امسال (2022) را به دست آورده است.

من هنوز فیلم را ندیده ام. اما از پوستر فیلم و آنچه درباره ماجرا و داستان آن نوشته شده است برمی آید که این فیلم سراسر توهین به مقدسات است. سعی دارد قاتل زنجیره ای و روانی را نماد مسلمان و شیعه و محب امام رضا (ع) جا بزند و از این طریق سیاه نمایی کند. به نوشته منتقدان ایرانیان در این فیلم دروغگو و شیاد تصویر شده اند و روشن است که جشنواره ای مانند کن، باید از این فیلم استقبال کند!

مدتی قبل اکبر عبدی در برنامه رامبد جوان درباره جشنواره های خارجی گفته بود اگر کسی درباره بدبختی ایرانی ها فیلم بسازد و در آن فقر و فلاکت را نشان بدهد و مثلا خانواده ای را نشان بدهد که یک بز دارد و با آن زندگی می کند و اگر آن بز بمیرد بدبخت می شود و... حتما جایزه می گیرد! عبدی معتقد بود جشنواره به فیلم هایی از ایران که حقایق و پیشرفت های صورت گرفته را نشان می دهند اصلا توجهی نمی کنند.

در جشنواره کن امسال، سعید پور صمیمی هم حضور داشت. بازیگری 80 ساله که در فیلم برادران لیلا بازی کرده بود. جالب اینکه سعید خان پور صمیمی در همین ایام توسط بازیگر نقش زلیخا در سریال حضرت یوسف (ع)، یعنی کتایون ریاحتی به «تعرض» محکوم شد! و یکی دیگر از بازیگران زن ایرانی نیز اعلام کرد که او نیز وضعیتی مشابه را تجربه کرده است!

نکته بعد ماجرای حضور نوید محمد زاده و فرشته حسینی در جشنواره کن است. روشن است که صرف حضور نه مانعی دارد و نه نکوهش می شود. فراموش نکرده ایم که شهاب حسینی چطور در این جشنواره خوش درخشید و در نهایت نیز جایزه اش، یعنی نخل طلای بهترین بازیگر مرد را به امام زمان (عج) تقدیم کرد! اما از بوسه عاشقانه (بخوانید لودگی و جلب توجه با حرکات جنسی) نوید محمد زاده و همسرش فرشته حسینی باید گفت که منتقدان بسیاری داشت و از سوی دیگر، خیل جوانان و نوجوانان شهوت زده و متأثر از فضای مجازی را به عنوان حامی خود می دید.

اما اگر این مباحث را کنار یکدیگر بگذاریم و خلاصه کنیم می بینیم که اولا سینمای ایران متاسفانه بستری آلوده به فساد است که انواع و اقسام شواهدش طی روزها و سالهای اخیر بروز کرده است. هرچند که مدتها قبل کارگردان متعهد کشورمان، یعنی مرحوم سلحشور این فساد را گوشزد کرده بود و با انتقاد مواجه شده بود؛ اما افشاگری بازیگران زن کشورمان به حدی گسترده شده که دیگر جای شک و شبهه ای باقی نگذاشته است که فساد سرتاپای سینمای ایران را در برگرفته و بجز معدودی که درست، حرفه ای و اخلاق مدارانه کار می کنند، باقی همه خواسته یا ناخواسته در این بستر آلوده شده اند!

دوما بخش مهمی از فیلم ها و تولیدات سینمایی بر علیه منافع کشورمان است! در واقع سلبریتی های سیاست زده سینمای کشورمان که قصد دارند برای نظام چالش ایجاد کنند، به هویت ایران و ایرانی توهین می کنند! اینقدر به لحاظ فکری نابالغ و یا خودفروخته اند که حاضرند هویت ایرانی خود را نادیده بگیرند و ایرانی ها را ترسناک، وحشی، بدبخت و... تصویر کنند تا بلکه از این طریق، به عنوان متکدی از جشنواره های مختلف جهانی جایزه بگیرند!

سوم اینکه لطف خدا و اهل بیت عصمت و طهارت همواره شامل حال مردم و کشور ایران بوده است. حالا این ماجرا چه دلیلی دارد؟ باید در جای دیگری بحث شود. اما آنچه روشن است و بارها ثابت شده همین است که لطف خدا شامل حال کشورمان است و همواره در بزنگاه های تاریخی، عنایت خدای متعال و اهل بیت را دیده ایم. به نظر من فیلم عنکبوت مقدس نیز یکی دیگر از الطاف الهی است! و لطف حضرت رضا (ع) است به این مرز و بوم... توضیحش البته بماند برای بعد!

نکته چهارم و آخر هم اینکه همواره در این کشور امام زمانی، هرگاه اوضاع به لحاظ سیاسی یا فرهنگی پیچیده شده است، عنایت حق تعالی و اهل بیت عصمت و طهارت به داد مردم رسیده است و در این سالهای اخیر هم عنایت حضرت حجت (عج) با سلام فرمانده و عنایت حضرت رضا (ع) با عنکبوت مقدس، از مردم کشورمان در این وانفسای جنگ فرهنگی و نرم، دستگیری کرده است!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

درباره فیلم هشتگ زنده (Alive 2020) در یک کلمه می توانم بگویم سوژه به این خوبی و جذابی به راحتی خراب شده است!

خیلی وقت است فهمیده ام imdb و نمراتش ملاک خوبی برای انتخاب فیلم نیست. از جمله اینکه همین فیلم هم از آی ام دی بی نمره قابل قبول بالای 6 گرفته است. (تا این لحظه: 6.3)

داستان فیلم در یک کلمه «فوق العاده» است...

با این سوژه و داستان، می شد خیلی کارها کرد. از جمله می شد یک درام عالی از آن درآورد. یا یک فیلم پر زد و خورد و هیجانی.

اما به معنی واقعی کلمه کارگردان سوژه را حرام کرده است...

از سوتی های عجیب و غریب فیلم، مانند سبز شدن هلیکوپتر از زمین در آخر فیلم که بگذریم، از صحنه های اعصاب خورد کن فیلم نمی شود گذشت. از جمله وقتی شخصیت دختر فیلم (که قبلا دیده ایم چقدر باهوش است) نیاز به سکوت دارد تا زامبی ها متوجه مکانش نشوند، به شکلی کاملا احمقانه سر و صدا ایجاد می کند! از این دست صحنه ها در فیلم زیاد می بینید.

از برخورد شل و آبکی زامبی ها، خصوصا در اواخر فیلم که دو شخصیت دختر و پسر در محوطه پایین آپارتمان حضور دارند، و به سادگی از بین ده ها زامبی می گذرند می گذرم!

اما از این بخش چطور باید عبور کرد: دختری که جلوی خودکشی پسر را گرفته، و خودش کوه امید و تلاش برای زنده ماندن است، ناگهان در انتهای فیلم اسلحه را به سمت خودش می گیرد و به سمت پسر می رود و از او می خواهد تا ماشه را بکشد! حالا چرا خودش اینکار را نمی کند به کنار! اینکه چطور کوه انگیزه به دریایی از ناامیدی بدل می شود، تا جایی که به خودکشی رضایت می دهد را چطور باید درک کرد؟

به نظرم اگر فیلم را ندیده اید، اصلا وقت خودتان را هدر ندهید. سری رزیدنت اویل 1_6، جنگ جهانی زد، و موارد مشابه را ببینید و لذت ببرید. قطار بوسان هم در مقابل این فیلم هشتگ زنده عالی محسوب می شود! حتی می توانم به دیدن فیلم «به راکون سیتی خوش آمدید» هم توصیه کنم؛ اما شدیدا معتقدم دیدن فیلم Alive 2020 جدای از وقت تلف کردن، مایه اعصاب خوردی است...

کلام آخر هم اینکه اگر به سوژه زامبی علاقه دارید، شاهکارش سریال «مردگان متحرک» است. واقعا سریال فوق العاده ای است. همینطور سریال ترس از مردگان متحرک و ملت زامبی هم عالی هستند. اگرچه همان مردگان متحرک هم صحنه های اعصاب خوردکن و سوتی کم ندارد، اما در مقابل هشتگ زنده و امثال این فیلم، به معنی واقعی کلمه «شاهکار» محسوب می شود و به نظر من این فیلم ها اصلا قابل قیاس با یکدیگر نیستند.

هدفم از نوشتن این پست این بود که اگر کسی قبل از تصمیم به تماشای فیلم درباره اش تحقیق می کند، و بر حسب تصادف و... به این مطلب می رسد، از دیدن فیلم منصرف بشود! ضمن اینکه در کنار آن خواستم سوتی های وحشتناک و اعصاب خوردی های فیلم را هم یادآوری کنم و از این طریق آنها را ثبت کنم.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

برای عزیزانی که با سرچ به این مطلب رسیده اند به اختصار توضیح می دهم تا بیشتر سرگردان نباشند:

هیچ راهی برای بازگرداندن لیست دانلودهای شما در دانلود منیجر Internet Download Manager وجود ندارد!

به عبارت دیگر هیچ راهی نیست که بتوانید لیست فایلها و دانلودهای خود را در IDM بازیابی کنید!

این دو جمله را درحالی می نویسم که لیست چند ماهه دانلودهایم در دانلود منیجر، سهوا پاک شد!

در نوار بالای دانلود منیجر، گزینه ای وجود دارد به نام: Delete all completed downloads

این گزینه که کاش نبود! تمام دانلودهای تمام شده شما را حذف می کند...

اگر موس را روی آن نگهدارید این توضیح نمایش داده می شود: Remove all completed files from the list

که معنای آن مشخص است: پاک کردن تمام فایل های تکمیل شده (از نظر دانلود) از لیست!

نمی دانم چه فایده ای دارد. لابد دارد؛ اما من که دعا می کنم کاش نبود!

چراکه نتیجه چند ماه دانلود من سهوا از بین رفت...

البته می دانم فایده خاص خودش را دارد. من تجربه سنگین شدن دانلود منیجر را دارم: لیست دانلودهایم اینقدر سنگین شده بود که به سختی می شد در میان آنها جستجو کرد و...

بعد از اینکه این اتفاق برایم افتاد، یعنی لیست دانلودها حذف شد، شروع کردم به جستجو!

برای اینکه راهی پیدا کنم تا دوباره لیست را برگردانم...

اما متاسفانه هیچ راهی وجود ندارد!

بنابراین این پست را نوشتم که اگر کسی با مشکل من مواجه شده است، بداند که راهی برای بازگرداندن لیست دانلودش وجود ندارد.

اما دو نکته مهم:

لابد این ضرب المثل را شنیده اید: جلوی ضرر را هرجا بگیری منفعت است!

خب اگر شما این تجربه تلخ را به دست آورده اید، می توانید از این به بعد جلوی ضرر را بگیرید! ساده تر بگویم: می توانید از لیست دانلودهایتان هرچند وقت یکبار بک آپ بگیرید. البته اگر برایتان مهم است... در واقع من هرگز چنین کاری نخواهم کرد. چراکه اولا فایلها روی سیستم باقی می ماند و در ثانی فایل سنگین یا نیمه تمامی ندارم که نگران از دست رفتنش باشم.

شاید این راهکار به کار کسانی بیاید که فایل های حجیم را دانلود می کنند و نگران از دست رفتن لیست دانلودهایشان هستند.

یا کسانی که سیستم مشترک دارند و ممکن است لیست شان ناخواسته توسط دیگران حذف شود.

این از نکته اول.

اما نکته دوم:

برای فایل هایی که بخشی از آنرا دانلود کرده اید، راهکاری وجود دارد که بتوانید آنرا بازیابی کنید. اگر سرچ کنید راهنمای کامل و تصویری آنرا در سایت های آموزشی می یابید. اما خلاصه اش این است:

اگر لیست دانلودهای شما حذف شده باشد، فایل های روی سیستم باقی می ماند.

بنابراین بخش دانلود شده فایل شما در پوشه محل نصب دانلود منیجر باقی است که به راحتی می توانید آنرا پیدا کنید.

حالا پوشه فایل دانلود شده را از محل اصلی خود جابجا کنید و به درایو دیگری منتقل کنید. (کامل منتقل کنید. CUT کنید.)

سپس فایل را مجددا بگذارید دانلود شود. البته دقیقا از همان آدرسی که دریافت کرده اید.

اگر آدرس را ندارید؛ کافیست در سربرگ مرورگر خود اسم فایل را بنویسید. آدرس را خواهید دید. (البته پیدا کردن آدرس هم مشکل بزرگی است. در واقع رشته ای که می گویند سر دراز دارد همین است!)

شروع به دانلود کنید و به محض اینکه مقدار کمی از فایل (مثلا 1 درصد از آن) دانلود شد، آنرا متوقف کنید.

سپس به پوشه دانلود منیجر بروید. یک پوشه جدید با همین نام ایجاد شده است.

پوشه را کامل حذف کنید (Shift + Delete) و پوشه قبلی را که به درایو دیگری منتقل کرده بودید جایگزین کنید.

همه برنامه ها را ببندید و سیستم را ری استارت کنید.

پس از بالا آمدن ویندوز، می توانید با دانلود منیجر به ادامه دانلود بپردازید.

مشاهده می کنید که بخش دانلود شده شما محفوظ مانده و ادامه دانلود انجام می شود!

این راهکار برای کسانی که حجم بالایی را دانلود کرده اند، مثلا بالای 80 درصد، بسیار راهگشاست!

اما از وقتی که مثلا 98 درصد فایل دانلود شده باشد و مشکلی پیش بیاید...

واقعا روی اعصاب است!
البته راهکار فوق همیشه جواب نمی دهد اما روشی است که معمولا نتیجه می دهد و آنچه عرض شد، خلاصه روشی است که سایت های آموزشی ارائه کرده اند...

در کل بک آپ یا پشتیبان گرفتن کار خوبی است!

خصوصا برای فایل های مهم مانند تحقیقات و پژوهش هایی که در مجموعه آفیس انجام می شود...

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیرشان با مردم آذربایجان فرمودند: «کسی که زندگی اشرافی را دنبال میکند و اصلاً حرکتش حرکت اشرافی است، نمیتواند شعار حمایت از پابرهنه‌ها را قبول داشته باشد. شعار انقلاب شعار حمایت از مستضعفین و حمایت از پابرهنه‌ها است؛ افرادی که دنبال زندگی اشرافی هستند و حرکتشان حرکت اشراف‌منشانه است، نمیتوانند به این شعار وفادار باشند. شعار انقلاب مقابله‌ی با استکبار است، مقابله‌ی با حرکت استکباری و قدرتهای استکباری است؛ این کسانی که دم از تسلیم در مقابل استکبار میزنند، دم از تسلیم در مقابل آمریکا میزنند، نمیتوانند به این انقلاب و به این هدفها پابند باشند؛ این حرف قابل قبولی نیست.» (بیانات در ارتباط تصویری با مردم آذربایجان شرقی 28.11.400. اینجا)

شکل گیری دولت اسلامی با مدیران غیر انقلابی محال است!

از نظر بنده جریان «اشرافیت» که غالبا به لحاظ سیاسی طرفدار هاشمی هستند، در بدنه سیاسی نظام سالهاست که نفوذ کرده است. خود هاشمی با خطبه معروف تجمل و مانور اشرافیت! (انتشار برای اولین بار؛ فیلم خطبه «مانور تجمل» هاشمی در نماز جمعه. اینجا) در رأس این جریان بود. و باز از نظر من، امثال خاتمی و روحانی و... هم جزو همین جریان هستند. یکی از افرادی که نزدیک به این جریان سیاسی بوده و متاسفانه سالها حساس ترین پست ها را اشغال کرده است، «علی شمخانی» است. شکی ندارم که در تحقق تمدن نوین اسلامی، باید با روشنگری مردم را به سمت جریان انقلابی متمایل کرد. مانند آنچه در 1400 و قبل از آن 1398 (انتخابات مجلس و ریاست جمهوری) تحقق یافت. البته این دو انتخابات نه به واسطه روشنگری، که به دلیل عملکرد سیاه مجلس دهم (مجلس لاریجانی! و تصویب 20 دقیقه برجام!) و دولت حسن روحانی (دولت تزویر. با تصویب ننگنامه برجام! و وجود انواع مفسدان اقتصادی و مدیران اشرافی و نجومی بگیر) نتیجه مطلوبی داشت. اما اگر جامعه حقیقتا به این نتیجه برسد که کار باید به جریان انقلابی سپرده شود، و جریان غرب زده راه به جایی نخواهد برد، آنگاه دولت اسلامی شکل می گیرد! و پس از شکل گیری دولت اسلامی جامعه اسلامی شکل خواهد گرفت... پنج گامی که امام خامنه ای برای رسیدن به ظهور و شکل گیری تمدن نوین اسلامی تصویر کرده اند به این شرح است: «انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه اسلامی و در نهایت تمدن اسلامی است.» (برای مطالعه بیشتر بنگرید به: 5 گام رسیدن به تمدن نوین اسلامی از دیدگاه رهبر معظم انقلاب. اینجا)

اخیرا خبری در رسانه های رسمی داخلی و رسانه های ضد انقلاب منتشر شد با این عنوان:

توقیف کشتی پسران شمخانی در یکی از بنادر هند

مشرق نوشت: پس از انتشار خبر کذبی با ادعای توقیف کشتی پسران شمخانی در یکی از بنادر هند، منابع آگاه از شکایت پسران شمخانی از خبرگزاری ایلنا خبر دادند. بنابراین گزارش خبرگزاری ایلنا مدعی شده بود: کشتی «کابل» متعلق به شرکت ادمیرال با مالکیت «برادران شمخانی» به بهانه نقص مدارک از تقریبا ١٠ روز پیش همراه با همه باری که در حال حمل آن بوده، به حکم یک دادگاه هندی در بندر کاندلا توقیف شده‌ است.

پس از انتشار خبر توقیف کشتی پسران شمخانی در رسانه های خارجی و داخلی، علی شمخانی واکنش نشان داد! مشرق با تیتر «واکنش شمخانی به شایعات درباره فرزندانش» نوشت: علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی طی توییتی نوشت: ‏سرباز واقعی در میانه جنگ، فکر و دیدگانش را از دشمن اصلی به سمت ‎ستون پنجم منحرف نمی‌کند. زخم تحریم با برنامه غرب و شمشیر بی‌تدبیری و وادادگی غرب‌گراهای داخلی، پیکر مقاوم مردم ‎ایران را مجروح ساخته. برای التیام این زخم از جان و آبرو مایه می‌گذاریم. ناگفته‌ها بماند برای بعد...

کاش علی شمخانی بازنشست می شد و میدان را به جوانان می داد/ آقای شمخانی؛ بس است دیگر! هرچه باید خدمت می کردید کردید؛ لطف کنید کنار بروید!

در یکی از مطالب مشرق این چند خط را به عنوان نظر نوشتم. چون بلافاصله آنرا اینجا کپی کردم که اگر منتشر نشد، حیف نشود! نمی دانم تأیید شده است یا خیر. شاید بعدا در مورد تأیید شدن یا نشدنش در همین وبلاگ چیزی بنویسم و خبر بدهم. هرچه هست مشرق نظرات را سانسور نمی کند و طیف های مختلف، حتی اصلاح طلبان تند و مخالفان نظام نیز نظراتشان را بیان می کنند! منتهی به شرط اینکه فحاشی و توهین در آن نباشد و نظر صرفا انتقادی باشد. منتهی چون دست جناب شمخانی به شکایت است، و قدرت و نفوذشان هم به نحوی است که حتی در خبرگزاری ها را هم تخته می کنند، شاید مشرق هم ملاحظه بکند. ماجرای شکایت شمخانی از سایت انتخاب و فیلتر شدن این سایت پس از فاجعه هواپیمای اوکراین را که به خاطر دارید؟  ویکی پدیا دراینباره می نویسد: «سایت انتخاب همچنین در ٢٢ دی ماه ٩٨ در کانال تلگرامی اش، از شمخانی دبیر شورای عالی امنیت ملی خواست که "استعفا دهد" اما تنها ٨ ساعت پس از انتشار این خبر، شورای عالی امنیت ملی ضمن شکایت از سایت انتخاب، به هیات نظارت بر مطبوعات دستور داد این سایت را توقیف کند که در همان روز حکم توقیف سایت انتخاب از سوی هیات نظارت بر مطبوعات امضا شد.» (انتخاب روزنامه. اینجا)

به هر حال این متن نظر من در مشرق است:

کاش جناب شمخانی حالا دیگه بازنشست می شدن!
و کار رو به جوانترها می سپردن...
به اندازه کافی از خدمات ایشون و فرزندان و بستگانشون استفاده کرده کشور. کافیه واقعا!
ایشون به معنی واقعی کلمه «مرید» هاشمی هستند و یک اصلاح طلب!
جالبه:
توی یکی از برنامه های تلوزیون بعد از فتنه 88، مجری هرچقدر تلاش کرد از ایشون کلمه «فتنه» رو بگیره، آخر نگفت!
دو نکته:
1. اینکه ایشون یه زمانی «فرمانده نیروی دریایی ارتش» بودند (10 سال!) و فرزندانشون هم تو همون زمینه به خیلی چیزها رسیدن من رو یاد فرمایش اخیر رهبر مظلوم انقلاب می اندازه که فرمودن: اشرافی ها نمی تونن انقلابی باشن! (قریب به مضمون)
2. در ماجرای غم انگیز سقوط هواپیمای اوکراین، یک مسئول اجازه نداد شرایط کشور «شرایط جنگی» اعلام بشود. اگر اینطور می شد، برای مدت مثلا 72 ساعت (24، 48 یا 72 ساعت) کلیه پروازها لغو می شد... و اون فاجعه رقم نمی خورد! حالا من که نمیگم اون مسئول کی بود! خودتون ارتباطش رو با جناب شمخانی (ببخشید؛ امیر شمخانی!!) پیدا کنید.
نکته آخر: انقلابی واقعی کسی هست که دل در گرو دنیا نداشته باشه. مسئولین انقلابی کسانی هستند که مثل سردار فلاح زاده (استاندار یزد در دولت دهم) خودش رفت سوریه و جانباز شد! (و فیض شهادت نرسید تا در خدمت نظام باشه) یا مثل مسئولینی که فرزندانشون رفتند و جنگیدند، یا به شهادت رسیدند و یا به هر حال به تکلیف خودشون عمل کردند...
جریان منفعت طلب، که راهبرش «هاشمی» است، هرگز انقلابی نبوده و نخواهد بود...
اون مرحله «دولت اسلامی» از پنج مرحله تحقق تمدن اسلامی برای رسیدن به ظهور، وقتی انجام میشه که این غیر انقلابی ها (بخوانید: ضد انقلاب! چون بی طرف نداریم! در آخر الزمان یا با حق هستید یا با باطل) کنار برن و مسئولین انقلابی روی کار بیایند...
با روی کار آمدن مجلس انقلابی و دولت مردمی، این بارقه ایجاد شده که کم کم به اون سمت حرکت کنیم.
هرچند به همین مجلس و دولت هم انتقادات فراوانی وارد هست، اما هرچه هست به معنی واقعی کلمه سمت و سوی انقلابی دارند! اگر در مجلس هم چند نفر به اسلام انقلابی وارد شدند، اما باز همان مسیر قبل را می روند، شاکله کلی مجلس انقلابی است... اگر در دولت چند مدیر و مسئول از دولت تزویر باقی است، اما بدنه اصلی دولت انقلابی است. و...
خدایا؛ خودت عاقبت کمک کن تا هرچه زودتر منجی عالم بشریت از راه برسند...

زندگی نامه و بیوگرافی علی شمخانی (8 سال فرمانده نیروی دریایی ارتش!)

علی شمع‌خانی معروف به علی شمخانی (زادهٔ ۶ مهر ۱۳۳۴ اهواز) فرمانده نظامی و سیاست‌مدار ایرانی است، که هم‌اکنون به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی و نماینده رهبر جمهوری اسلامی ایران در این شورا فعالیت می‌کند.

وی دانش‌آموخته کارشناسی مهندسی کشاورزی و کارشناسی ارشد مدیریت از دانشگاه جندی‌شاپور و دکتری استراتژی نظامی از دانشگاه عالی دفاع ملی می‌باشد و دوره دافوس را نیز در دانشگاه فرماندهی و ستاد آجا گذرانده است.

شمخانی فعالیت سیاسی خود را علیه سلطنت پهلوی از دهه ۱۳۵۰ آغاز کرد، که منجر به دستگیری او توسط ساواک گردید و دوره‌ای را نیز در زندان اهواز سپری کرد. در پی آشنایی با افرادی چون محسن رضایی و غلامعلی رشید، به عضویت گروه منصورون درآمد.

شمخانی در طول جنگ ایران و عراق از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران بود و از ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰ فرماندهی سپاه خوزستان را برعهده داشت، در فاصله سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران بود و با حفظ سِمَت، از ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۸ فرماندهی نیروی زمینی سپاه و از ۱۳۶۷ تا ۱۳۶۸ نیز معاونت اطلاعات و عملیات ستاد فرماندهی کل قوا را برعهده داشت.

وی در دولت چهارم برای مدت یک سال، از ۱۳۶۷ تا ۱۳۶۸ وزیر سپاه پاسداران بود، سپس به ارتش منتقل شد و در فاصله سال‌های ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۶ فرماندهی نیروی دریایی ارتش و از سال ۱۳۶۹ با حفظ سمت، فرماندهی نیروی دریایی سپاه را نیز برعهده داشت. شمخانی در دولت هفتم و هشتم، در فاصله سال‌های ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ به‌عنوان وزیر دفاع فعالیت می‌کرد. وی یکی از ۱۲ نظامی ارشد با درجه سرلشکری در نیروهای مسلح ایران می‌باشد.

همراهی علی شمخانی با سران فتنه و فتنه گران؟ (شمخانی و فتنه 88)

علی شمخانی نظامی است. فرمانده او، یعنی فرمانده معظم کل قوا، حوادث 88 را «فتنه» نامیدند. بارها و بارها از این کلمه استفاده کردند. خاتمی و کروبی و میرحسین را «سران فتنه» لقب دادند و... اما علی شمخانی، حتی یک بار هم حاضر نشد از کلمه فتنه استفاده کند! ویکی پدیا در اینباره می نویسد:

در برنامه دیروز، امروز، فردا، وحید یامین‌پور، مجری برنامه که سعی داشت شمخانی را وارد مسائل سیاسی روز کند و جریانِ منتسب به فتنه، در ادبیات صداوسیمای جمهوری اسلامی را مطرح کند، از شمخانی پرسید که آیا واژه فتنه را قبول دارید؟ شمخانی نیز در پاسخ وی ضمن اجتناب از به کار بردن واژه فتنه دربارهٔ مسائل پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ گفت:

می‌دانم تو به دنبال چه هستی. من وارد این بحث‌ها نمی‌شوم. بسیجی باید حق گو، حق خواه و حق شنو باشد.

هم‌چنین شمخانی در برنامه تلویزیونی شناسنامه، که در تاریخ ۳ خرداد ۱۳۹۲ از صداوسیمای جمهوری اسلامی پخش شد، حضور یافت.

او در این مصاحبه به شدت استفاده از الفاظی همچون فتنه‌گر، ساکت فتنه و انحرافی را محکوم کرد و گفت:

دشمنان ما دشمن ریش ما هستند، چه ریش اصلاح‌طلب و چه ریش اصول‌گرا، نباید به بهانه‌های مختلف افراد را از قطارِ انقلاب پیاده کرد.

شمخانی در ۹ دی ۱۳۹۲ در مورد رفعِ حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی، در پاسخ به خبرنگاران گفت:

من آدم اقدام هستم و آدم حرف نیستم. (ویکی پدیا. اینجا)

پی نوشت:

1. در مورد شمخانی به اندازه کافی سایت ها نوشته اند. اگرچه: واقعا کسی جرأت نمی کند حرف دلش را بزند! چراکه شمخانی و فرزندان یا از او «شکایت» می کنند، مانند شکایت از ایلنا، و یا «فیلتر» می کنند! مانند فیلتر سایت انتخاب!

2. این نظر را در سایت پانا، مطلب تکذیب استعفای شمخانی از دبیری شورای عالی امنیت ملی نوشتم: عجب! اگر به تصمیم شورا شرایط کشور «شرایط جنگی» اعلام می شد، به مدت اعلام شده (24، 48 یا 72 ساعت) کلیه پروازها لغو شده و فاجعه هواپیمای اوکراین رقم نمیخورد! تاسف بار اینکه از سوی مسئولان نظامی خواهش شده بود که این تصمیم گرفته شود! اما حضرات به با اعتماد به نفس کاذب (یا شاید هم با خیا...ت) نپذیرفتند! عجیب اینکه: کسانی که مقصر نبودند (مانند سردار حاجی زاده عزیز و انقلابی) با شجاعت عذرخواهی کردند، اما کسانی که مقصر بودند با بزدلی شانه خالی کردند!

3. این نظر رو در سایت مشرق با عنوان «واکنش شمخانی به شایعات درباره فرزندانش» نوشتم:

به عبارت بهتر:
منتقدین شدن ستون پنجم!
منتقدین سردار تو بحث هواپیمای اوکراین، و منتقدین سردار به بحث اوضاع اقتصادی فرزندانشون ستون پنجم هستند...
قبول باشه آقای شمخانی؛ به نبردتون بپردازید!
فقط مواظب باشید جلوی اسلحه تون آرمان های انقلاب نباشه!!

4. از جریان شمخانی که بگذریم، از مدتی قبل حمله به امید دانا را چند شل مغز و دگم سیاسی شروع کرده اند! یکی شان که ظاهرا لباس روحانیت هم به تن دارد، شروع می کند و از گذشته امید دانا بد می گوید! به بهانه حفظ انقلاب و توهین های سالها قبل امید دانا به اسلام و...، امروز او را می کوبد! در حالیکه امید دانا، امروز یکی از حامیان سیاست های انقلاب است و در جریان انتخابات 1400 حامی دکتر سعید محمد و بعد آیت الله رییسی بود!

این جریانی که امروز مشغول کوبیدن امید دانا هستند، اگرچه کم و انگشت شمارند، اما به هر حال از دو حال خارج نیستند: یا به معنی واقعی کلمه احمق و کور دل و نفهمند، و یا خائن! حقیقتا گزینه سومی وجود ندارد...

در بعضی از کانال های تلگرام که علیه امید دانا فیلم و محتوا منتشر کرده ام، نظرات انتقادی گذاشته ام... اما حضرات حتی چند کلمه انتقاد و حرف را هم تحمل نمی کنند! فقط بلدند به خاطر گذشته امید دانا، او را که امروز مدافع وطن و نظام در حوزه رسانه است، بزنند! تا دیروز حرفی از امید دانا نمی زدند! اما امروز که اثرگذار شده و دیده می شود، مشغول زدنش شده اند! خدایا، انقلاب را از شر این «حمقا» یا «مغرضین» نجات بده! در یکی از کانال ها چند کلمه انتقاد کردم. منتشر کرد. آپارات پیام داد که به نظر شما پاسخ داده شده است. اما ظاهرا ادمین کانال منصرف شده و پیام را پاک کرده بود! مجددا برایش نوشتم:

سلام. چی شد؟ ترجیح داید پاسخ بدید و بعد حذف کنید؟ جالبه! پیام شما برای من اومده... اما اینجا حذف کردید ظاهرا! به هر حال همینه. حرکتی که منطق پشتش نباشه میشه همین... از نظر شما، اگر کسی دچار تفکراتی غیر از تفکری که دارید نباشه، حق نداره از وطنش دفاع کنه! حق نداره طرفدار جمهوری اسلامی و شخص رهبر باشه... دیدگاه بسته و دگم شما راه به جایی نمیبره. و خوشبختانه اونایی که باید بفهمن و بدونن می دونن... همه چیز دست خداست. شک نکنید امید دانا هم در این اوضاع که جنگ رسانه ای هست، داره به خوبی از مواضع نظام و وطن دفاع می کنه و این لطف خداست! شمع حق هم پوف امثال شما خاموش شدنی نیست؛ به خودتون زحمت ندید!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

امروز شبکه نمایش فیلم نبات را پخش کرد. با بازی شهاب حسینی. در این فیلم شهاب حسینی و دخترش (با بازی عالی ستایش محمودی) 10 سال را بدون زن و مادر زندگی می کنند. بعد از 10 سال مادر (نازنین فراهانی) بر می گردد! و هوس دیدن دخترش را دارد...

به داستان فیلم؛ بیماری مادر، علت رفتن او و... کاری ندارم. اما نکته ای که در آن به خوبی تصویر شده است، مسئله گذشت زمان است! در فیلم نبات به خوبی نشان داده می شود که 10 سال چطور در یک چشم بهم زدن به پایان می رسد...

همه ما با این مسئله، یعنی گذر زمان سر و کار داریم. منتهی بعضی آنقدر در روزمرگی و کار و... غرق می شوند که حتی به آن فکر هم نمی کنند! برعکس؛ گروهی دیگر آنقدر به آن فکر می کنند که در نهایت دچار افسردگی و... می شوند!

مدتی قبل کتابی از حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی می خواندم به نام: رمز موفقیت...

در این کتاب به طور خلاصه فعالیت های این مرجع عالیقدر تشریح شده است و چون از زبان ایشان (اتوبیوگرافی. خاطره مانند) است بسیار خواندنی از آب درآمده است. از سوی دیگر گستره فعالیت ها هم به جذابیت کتاب افزوده است.

این یک پاراگراف را اگر حفظ هم بکنیم ارزشش را دارد:

اما نکته ای که درباره آن کتاب و فیلم نبات و گذر زمان می خواهم بنویسم این است که روی جلد رمز موفقیت نوشته شده بود: «من درتمام عمر خود چیز با ارزشی نیافتم جز آنچه به جنبه های معنوی و ارزش های انسانی منتهی می شود، همه ارزش های مادی سراب بود. انسانها در خوابند و نقش ها نقش بر آبند. کودکان دیروز جوانان امروزند و جوانان امروز پیران فردا و پیران فردا در بستر خاک آرمیده اند؛ چنان که گویی هرگز نبوده اند!»

آنچه می خواهم بنویسم و در نبات هم به خوبی نمود داشت، این است:

عمر چشم برهم زدنی به پایان می رسد... ما اسیر زمانیم. انسان بقا را دوست دارد، اما فانی است! می خواهد جاودان بماند از می میرد! نکته مهم این است که مرگ پلی به سوی جاودانگی است!

بنابراین: راه نجات از افسردگی گذر زمان، توجه به معنویت است. در واقع کسانی که با معنویت زندگی را می گذرانند به سلامت از دنیا عبور می کنند و کسانی که بدون معنویت طی طریق می کنند یا به انواع کاذب آن رجوع می کنند، اسیر انواع افسردگی ها و... می شوند!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

عبدی مدیا گفتگویی را با خانم فائزه هاشمی انجام داده است که با عنوان «گفتگویی با خانم فائزه هاشمی رفسنجانی» در آپارات منتشر شده است... درباره این گفتگو و مواضع عجیب و غریب خانم هاشمی چند نکته را عرض می کنم:

نکته اول: تناقض های فائزه هاشمی به اندازه ای وسعت یافته که حقیقتا مخاطب را متعجب می کند! تا جایی که من در بخشی از گفتگو یاد بیماری دو قطبی افتادم! (که در ادامه توضیح خواهم داد.)

نکته دوم: مواضع تند خانم هاشمی دیگر نه برای مردم جذابیت دارد و نه برای اصلاح طلبان! در حال حاضر صرفا رسانه های به اصطلاح زرد داخلی و نیز شبکه رسانه ای ضد انقلاب به پوشش گفتگوهای خانم هاشمی می پردازند. بعضی از نشریات اصلاح طلب و سایت های زنجیره ای نیز بخش هایی از اظهارات ایشان را منتشر می کنند و بخش های عجیب و متناقض آنرا حذف می کنند!

نکته سوم: اگر مواضع فرزندان هاشمی را مرور کنیم، متوجه بحث «اهمیت تربیت فرزند» خواهیم شد. چقدر در اسلام درباره تربیت فرزند توصیه شده است. دوره های مختلف تربیتی (سه دوره هفت ساله) و روایات متعددی که امروز علم زلال و پاک تربیتی غیر دینی هم آنرا تأیید می کند. اما در خانواده مرحوم هاشمی هیچ توجهی به بحث تربیت فرزندان نشده است. خود مرحوم هاشمی به این مهم اذعان می کند که به دلیل مشغله فراوان نتوانسته است به تربیت درست فرزندان بپردازد. اگر اشتباه نکنم در وصیت قدیمی هاشمی (اولین وصیتی که از ایشان رسانه ای شد) این نکته ذکر شده باشد. یا جای دیگر...

نکته چهارم: هاشمی یک خط و مسیر مشخص داشت و آن خط منفعت طلبی بود. او از ابتدا تا آخر عمر این خط را دنبال کرد و هر کجا لازم بود به راحتی رنگ عوض کرد. روزگاری انقلابی بود. روزگاری اصولگرا. روزگاری اصلاح طلب و اواخر عمر هم اپوزیسیون. در واقع او از گرده همه طیف های مختلف سیاسی سواری گرفت و هر کجا که طیفی از او روی گردان می شدند، تغییر رنگ می داد و از گروهی دیگر سواری می گرفت! (با عرض پوزش: هیچ واژه دیگری به جای سواری نمی توانم بکار بگیرم که معنای مورد نظرم را تداعی کند. شدت سوء استفاده از مردم و گروه های سیاسی تنها با همین واژه نمود می یابد!)

نکته پنجم: خط سیاسی اکبر هاشمی یا به تعبیری «هاشمیسم» در انقلاب دیگر نخواهد رنگی ندارد. به برکت حمایت هاشمی از روحانی، و نیز به واسطه عملکرد سیاه روحانی مرگ این جریان سیاسی توسط راهبر آن، یعنی خود هاشمی رقم خورده است. البته نباید از زحمات و خدمات حسن روحانی و اسحاق جهانگیری و ظریف هم بگذریم که انصافا با عملکرد ننگین خود، به ویژه در ننگنامه برجام؛ لطف بزرگی به انقلاب کردند.

نمونه ای از اظهار نظر عجیب و متناقض فائزه هاشمی رفسنجانی:

در گفتگوی مذکور، خانم هاشمی انواع و اقسام توهین ها را به راحتی به زبان می آورد. روی رژیم خونخوار پهلوی را به خیال خود می شوید! حتی ساواک را تطهیر می کند و... انواع توهین ها را به انقلاب، شخصیت های سیاسی، اطلاعات و سربازان گمنام امام زمان (عج) و... می کند و می گذرد.

نکته جالب بخشی از گفتگوی خانم هاشمی است که زندان رفتن پدرش در دوران شاه را تفریح و سرگرمی عنوان می کند! حیرت انگیز است! خانم هاشمی می گوید وقتی به ملاقات پدر می رفتیم انگار به تفریح می رفتیم! پدر به ما نخود و کشمش می داد! انگار نوعی تنوع و لذت در آن بود! و...

اما وقتی با تعجب و سوال مجری عبدی مدیا مواجه می شود که غیر مستقیم به این نکته اشاره می کند که پس لابد آقای هاشمی خیلی سختی نکشیده اند، تغییر موضع صد و هشتاد درجه ای می دهد! و شروع می کند درباره جنایات رژیم پهلوی و ساواک حرف زدن! و حتی نوع شکنجه های شدید را توضیح می دهد و این نکته را هم بیان می کند که از شدت شکنجه و نوع آن، مرحوم هاشمی تا همین اواخر عمر هم درد داشته و موقع خواب از سینی استفاده می کرده و...

در هر صورت این موضع و این اظهار نظرهای عجیب و غریب، نشان از آن دارد که خانم هاشمی دچار نوعی تضاد ذهنی است! نمی خواهم تعبیر بیماری روانی را بکار بگیرم. به قول یکی از دوستانم که فارغ التحصیل روانشناسی است، اگر بخواهیم به دقت بررسی کنیم، اکثر مردم دچار مشکلات روانی هستند و بنابراین بخش زیادی از مردم را می توان بیمار روانی نام داد! منتهی با شدت و ضعف! البته این تعبیر را من نمی پسندم. یادم می آید موقعی که این سخن را شنیدم حتی عصبانی شدم. دوستم که متوجه ناراحتی من شده بود توضیح داد که یک نفر که کوچکترین مشکل روحی داشته باشد هم بیمار روانی محسوب می شود! و بعد پرسید: در این کوچه (محل سکونتمان) یک نفر را مثال بزن که مشکل روحی نداشته باشد! جوابی نداشتم. دیدم به هر حال هر کسی به نوعی، هرچند کم و کوچک، درگیر است.

به هر روی این مواضع و اظهارات خانم هاشمی کار را به جایی رسانده که دیگر مردم هم از اظهار نظرهای ایشان روگردان شده اند! اولین بار که موضع ایشان بیان می شد برای مردم عجیب بود و برای رسانه های زنجیره ای داخلی و شبکه رسانه ای ضد انقلاب جذاب! اما تکرار فراوان این اظهارات که معمولا ضد و نقیض یا بی منطق است، کار را به جایی رسانده که حتی رسانه ها هم دیگر تمایلی به بازنشر اظهارات ایشان ندارند و به قول معروف اعتبار و شأن رسانه ای خود را به پای این مواضع عجیب و غریب و بعضا متناقض نمی ریزند!

  • احمد طحانی
  • ۱
  • ۰

حتما این ضرب المثل را شنیده اید که می گویند فلانی «آب در خوابگه (یا لانه) مورچگان ریخت!» منظور هم که روشن است: یعنی فلانی با عملی که انجام داده، جماعتی را به چه کنم چه کنم انداخته است! حالا حکایت مقاله سردار قلم، حاج حسین شریعتمداری، حکایت همان ضرب المثل است! بله؛ حاج حسین با «حالا بفرمائید چه کاسه‌ای زیر این نیم کاسه است» (اینجا) آب در خوابگه اصلاح طلبان فاسد ریخته و آنها را به چه کنم چه کنم وا داشته است!

حاج حسین شریعتمداری، یا به قول مرحوم عسگراولادی «سردار قلم» در مقاله خود به ماجرای نشست سه زن شاخص اصلاح طلب در دولت های خاتمی و روحانی پرداخته است. خانم ها ابتکار، شجاعی و ملاوردی پس از فضاحتی که در شبکه افق رخ می دهد (ترک برنامه زنده توسط شجاعی و ملاوردی به دلیل چند سوال انتقادی مهمان تلفنی برنامه) و برای ماست مالی آن ماجرا، در روزنامه زنجیره ای شرق حضور می یابند تا به توجیه اقدام خود بپردازند و ذهن متعجب مردم را از کار خود توجیه کنند. در این نشست خانم ابتکار بدون هیچ توضیحی بیان می دارد: «داستان ملاقات با سوروس ساختگی بود و فرد اتهام‌زننده هم اقرار کرد.» مقاله حاج حسین هم به همین نکته، یعنی ملاقات سوروس و خاتمی اشاره دارد و به بهانه همین جمله از خانم ابتکار نوشته شده است. بنابراین بحث اصلی پیرامون این اتفاق سیاسی است. یعنی: ملاقات سید محمد خاتمی با جرج سوروس!

از برخورد ترکیه با کودتاگران تا برخورد ایران با فتنه گران!

درباره ملاقات سید محمد خاتمی با جرج سوروس گفتنی زیاد است و آنچه توسط امثال شریعتمداری، روزنامه کیهان و دیگر آزاد اندیشان بیان شده است، تنها گوشه ای از ماجراست و متاسفانه، به بهانه «مصلحت» با بسیاری از خائنین به ایران عزیز، اسلام و مسلمین مماشات شده است. چندی پیش صادق زیباکلام در مناظره ای که رسانه ملی ترتیب داده شده بود ترکیه را مثال زده و با کنایه آنرا الگویی برای انقلاب ذکر می کرد! حال اگر همین کشور را هم مبنا قرار دهیم، می بینیم که در کودتای نافرجام سال 2016 دولت اردوغان بیش از 200 نفر از عاملین این کودتا را اعدام می کند! هزاران نفر را به زندان می اندازد و تعداد زیادی از کارکنان بخش های مختلف دولتی را از کار اخراج می کند! پس از این پالایش نظام سیاسی ترکیه از وجود خائنین و نفوذی ها، اردوغان می گوید: «این کودتا هدیهٔ خدا است!» و همین ماجرا، موجب می شود بخش های مختلف نظام سیاسی ترکیه از مخالفین و معاندین خود پاک شود. (ویکی‌پدیا. کودتای نافرجام ۲۰۱۶ ترکیه. اینجا)

اما در نظام مقدس جمهوری اسلامی، با استوانه فتنه، یعنی کسی که همه مملکت را برای خودش می خواست و از مردم زخم خورده بود، یعنی هاشمی رفسنجانی، نه تنها هیچ برخوردی صورت نگرفت، بلکه تلاش شد تا به واسطه سابقه انقلابی و خدمات گذشته اش، شأن اجتماعی و احترام وی نیز محفوظ بماند. هاشمی که دل پری از مردم داشت و در انتخابات مجلس نفرم سی ام شده بود (و او را با کنایه و تمسخر آقاسی لقب داده بودند!) و در انتخابات ریاست جمهوری نیز در مقابل یک شخصیت ناشناخته سیاسی، یعنی محمود احمدی نژاد با «نه» مردم مواجه شده بود، استوانه و ستون اصلی فتنه 88 بود. بعدها و با افشای بخشی از حقایق، مشخص شد هاشمی رفسنجانی که همه چیزش را از انقلاب به دست آورده بود، چطور در مقابل نظامی که با خون هزاران شهید پیروز و مستقر شده ایستاد. از جمله اسناد خیانت هاشمی و نقش او در فتنه 88 مکالمه مهدی هاشمی با یک ضد انقلاب فعال در خارج از کشور با نام نیک آهنگ کوثر است. مهدی هاشمی در این گفتگو توضیح می دهد که در بیت مرحوم هاشمی چه خبر است و چه تلاش هایی برای فتنه و براندازی صورت می گیرد. او همچنین توضیح می دهد که چطور از اموال مردم در دانشگاه آزاد برای انتخابات هزینه می شود. و... پس از افشای این فایل صوتی، رسانه های مختلفی به این ماجرا ورود کرده و به تحلیل آن پرداختند. البته مهدی هاشمی که پس از فرار از کشور به بهانه تحصیل در مقطع دکتری به انگلستان رفته بود و در این کشور با حقوق نجومی دانشگاه آزاد درس می خواند! بالاخره به کشور بازگشت و محاکمه شد. اما باز هم این هاشمی رفسنجانی بود که مثل یک قهرمان با مهدی برخورد کرده و فیلم وداع با پسرش قبل از رفتن به زندان را انتشار داد. در این فیلم هاشمی مانند یک حماسه ساز، با مهدی برخورد می کند! (خداحافظی اکبر هاشمی رفسنجانی با فرزندش (مهدی) قبل از رفتن به زندان اوین. اینجا) واکنش مردم، در مقابل واکنش خاندان هاشمی درباره محکومیت مهدی هاشمی است. خاندان هاشمی و سیاسیون اصلاح طلب، در بدرقه مهدی هاشمی به زندان، مانند یک اسطوره و قهرمان او را بدرقه می کنند. خبرنگاران رسانه های زرد و زنجیره ای اصلاح طلب و عکاسان آنها صف کشیده اند تا ماجرا را پوشش دهند. اما جامعه نسبت به این خبر واکنش متفاوتی دارد! مردم که صاحبان اصلی این انقلاب هستند، و از حقایق فتنه 88 و عملکرد هاشمی و پسرش مهدی مطلع شده اند، با شنیدن خبر محکومیت مهدی هاشمی و پس از آن به زندان رفتن وی، این اتفاق را به پای عدالت نظام اسلامی می گذارند که با متخلفان بدون مماشات برخورد می کند. (به عنوان نمونه: نظر مردم در مورد به زندان رفتن مهدی هاشمی. اینجا)

مورد دیگر ماجرای مصاحبه عفت مرعشی، همسر هاشمی رفسنجانی قبل از اعلام نتایج انتخابات است. خانم عفت مرعشی، همسر مرحوم هاشمی رفسنجانی پس از انداختن رأی خود به صندوق، با خبرنگاران مصاحبه می کند. در این گفتگو خبرنگاری از خانم هاشمی سوال می کند که توصیه شما به هواداران نامزدها پس از اعلام نتایج انتخابات چیست؟ و با این پاسخ حیرت انگیز مواجه می شود که اگر تقلب کردند بریزند توی خیابونها! (فیلم: ده سال پیش،همین ساعات بودکه عفت مرعشی، شروع فتنه رو کلید زد. اینجا)

میرحسین موسوی یکی دیگر از خائنینی است که در فتنه 88 نقش آفرین بود. اگرچه عمده تحرکات با محوریت و برنامه ریزی خاتمی انجام می شد و حامی اصلی نیز هاشمی رفسنجانی بود، اما نقش میرحسین موسوی نیز به عنوان یکی از سران فتنه نقش پر رنگی است. میرحسین موسوی یکی از سیاستمدارانی است که عجیب ترین موضع را در تاریخ انقلاب به نام خود رقم زد و قبل از پایان رأی گیری! خود را پیروز انتخابات خواند. میرحسین با هماهنگی ستاد خود، خبرنگاران را فراخواند و در حالیکه فرآیند رأی گیری به پایان نرسیده بود، خود را پیروز انتخابات، آنهم با اختلاف زیاد لقب داد! انتخابات 1388 به دلیل استقبال گسترده مردم تا ساعت 23 یعنی 11 شب تمدید شد. میرحسین نشست خبری خود را حوالی ساعت 23 برگزار کرد! یعنی نه تنها شمارش آرا آغاز نشده بود، بلکه هنوز فرصت رأی دادن نیز به اتمام نرسیده بود! (بازخوانی فتنه ۸۸. نشست خبری زودهنگام «موسوی» چه هدفی داشت. اینجا)

اما در این میان، نقش خاتمی در فتنه 88 نقشی به مراتب مهمتر و پیچیده تر است و اگرچه او مانند هاشمی رفسنجانی، تا انتها در کنار میرحسین و کروبی باقی نماند و به بیان بعضی از اصلاح طلبان تندرو، به آنها «خیانت» کرد، اما برنامه و طرح ریزی اصلی فتنه 88 بر عهده وی بود. در حقیقت این سید محمد خاتمی بود که با برگزاری نشست هایی با جرج سوروس، و سپس اتصال حلقه سیاسیون اصلاح طلب با حلقه بنیاد سوروس، طرح کلی فتنه را شکل داده بود. جالب اینجاست که برنامه سوروس برای براندازی جمهوری اسلامی ایران، توسط فتنه گران، بدون کوچکترین تغییر و تفاوتی با آنچه در دیگر کشورها انجام شده پیاده سازی شد! و حضرات اصلاح طلب، حتی برای تنوع هم به تغییر برنامه کودتا دست نزدند! (پرسمان: انقلاب مخملی فتنه ۸۸. انقلاب مخملى چیست؟ چه ویژگیهایى دارد؟ چه اتفاقاتى در فتنه افتاد که آن را انقلاب مخملى یا براندازى نامیدند؟ اینجا) در کنار این ماجرا، اعلام پیروزی موسوی قبل از اعلام نتایج انتخابات نیز توسط خاتمی صورت گرفت و او پس از اینکه رأی خود را در جماران به صندوق انداخت، با بیان این عبارت که من پیشگو نیستم اعلام می کند که موسوی پیروز انتخابات است! (همه شواهد امر حاکی است که مهندس موسوی انتخابات را برده است اما من پیشگو نیستم. اینجا)

اسناد ملاقات خاتمی و سوروس

انتخابات پایان می یابد و فتنه 88 که از مدتها قبل از انتخابات، با زمینه سازی امکان تقلب، تشکیل کمیته صیانت از آرا، مصاحبه های پر ابهام (از جمله خطبه های هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه که در آن از کلیدواژه تقلب استفاده می شود!) و... آغاز می شود. هشت ماه پر از آشوب و اغتشاش سپری می شود و بالاخره با روشنگری و حلم مقام معظم رهبری، تولیدات محتوایی رسانه ملی و رسانه های انقلابی، روشنگری ها و سخنرانی های انقلابیون، و بالاخره با خروش مردم متدین و انقلابی کشور، حماسه 9 دی رخ می دهد و فتنه و ایادی اش را می شورد و با خود به زباله دان تاریخ می برد! پس از پایان فتنه، و با گذر زمان، کم کم ابعاد مختلف و متفاوتی از فتنه نمایان می شود. یکی از این ابعاد، اسناد و مدارک ملاقات سید محمد خاتمی با سوروس است.

سوروس که برنامه «انقلاب مخملی» او در سرتاسر جهان پیاده شده و در نقاط مختلفی رد پای بنیاد او دیده می شود، در چکسلواکی 1989، صربستان 1997 و 2000، گرجستان 2003، اوکراین 2004 و قرقیزستان 2005 موفق شده است اهداف خود را به شکلی کاملا موفقیت آمیز پیش ببرد. برنامه های جورس سوروس یهودی که به انقلاب رنگی نیز شهرت دارد، در کشورهای مختلف با رنگ های متفاوت پیاده سازی شده است. برنامه انقلاب رنگی جورج سوروس، در ایران نیز رنگ سبز را با توجه به شرایط (سیادت سید محمد خاتمی و میرحسین موسوی) انتخاب کرده بود. انقلاب های رنگی سوروس در گرجستان به نام رز سرخ (رنگ قرمز. نماد رز سرخ) و در اوکراین با رنگ نارنجی و در قرقیزستان با رنگ زرد معروف شده است.

به گفته مدیرمسئول روزنامه کیهان یک زونکن از اسناد ملاقات ظریف و خاتمی با سوروس در روزنامه کیهان وجود دارد. وی در اینباره می نویسد: «ماجرای ملاقات آقای خاتمی با جرج سوروس (سرمایه‌دار صهیونیست آمریکایی و پشتیبان و تامین‌کننده مالی فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸) را نگارنده بر اساس شواهد و اسناد غیر‌قابل‌انکار مطرح کرده بودم و آقای خاتمی برای رد گم کردن از اینجانب شکایت کرده است ولی از آنجا که از اسنادی که در اختیار داریم با خبر است جرأت پیگیری شکایت خود را نداشته و هنوز هم ندارد. چرا که افشای این اسناد، از پشت صحنه آمریکایی- اسرائیلی فتنه ۸۸ پرده بر می‌دارد.» (اینجا)

جالب اینکه خبرنگاران از حجت الاسلام والمسلمین محسنی اژه ای در سال 1397 نیز ماجرای شکایت خاتمی از شریعتمداری را سوال می کنند. حجت الاسلام اژه ای در آن مقطع به عنوان سخنگوی قوه قضائیه بیان می دارد: «قبل از دریافت شماره کلاسه پرونده موضوع را از دادستانی و مرکز رسانه جویا شدم که هیچکدام اطلاعی نداشتند؛ چون این شکایت را پیدا نکردیم موضوع را با آقای شریعتمداری مطرح کردم که ایشان گفت من هم شنیده ام و حتی یک زونکن از مستندات هم برای دفاع آماده کرده‌ام اما احضاریه‌ای نیامده است.» (اینجا)

جالب اینکه سالها قبل نیز حسین شریعتمداری به شکلی تلویحی به این نکته اشاره می کند که منتظر برگزاری دادگاه است تا خاتمی را رسوا کند! مدیرمسئول روزنامه کیهان در پاسخ به سوال یکی از خبرنگاران در «هفدهمین نمایشگاه بین‌المللی مطبوعات و خبرگزاری‌ها» بیان می دارد که اسناد خود را در دادگاه ارائه می کند: «سند ملاقات خاتمی را در اختیار داریم لذا باتوجه به اینکه او از ما به دادگاه شکایت کرده است ما در دادگاه اسناد خود را ارائه می‌کنیم. جرج سوروس یهودی که از طراحان و پشتیبانان جنگ نرم درچند کشور بوده است،‌تاکید کرده است که با خاتمی ملاقات کرده است. ما اسناد بسیار معتبری در اختیار داریم که نشان می‌دهد خاتمی با سوروس و مایکل لدین ملاقات کرده است. طرح ارائه شده توسط خاتمی در میان فتنه مبنی بر انجام رفراندوم، طرح مایکل لیدن صهیونیسم بود نه طرح خودش.» (اینجا)

اما به هر حال با توجه به شرایط، در حال حاضر نیز اطلاعات، دلایل و مستنداتی درباره ملاقات خاتمی و سوروس وجود دارد که در ادامه به مرور شماری از آنها می پردازیم:

1. اعترافات کیان تاج بخش: خاتمی و ظریف با سوروس در نیویورک ملاقات مستقیم داشتند!

کیان تاج بخش به عنوان پژوهشگر، جامعه شناس و مشاوره بنیاد جرج سوروس در ایران در اعترافات خود بیان می دارد: «اگر ما یکی از اولین نمونه های براندازی را ارتباط سفر عطریانفر به بنیاد سوروس قبل از ۱۳۷۶ بدانیم می توانیم نهایت آن را ملاقات مستقیم خاتمی همراه ظریف با جرج سوروس در نیویورک در سال ۱۳۸۵ دانست که این یک ارتباط مستمر بوده و ادامه داشته است.» (تاج بخش: خاتمی در نیویورک با جرج سوروس دیدار کرد. اینجا/ فیلم کامل اعترافات کیان تاج بخش و دیگر عوامل فتنه 88 را اینجا ببینید.)

2. سوروس: دیدارم با خاتمی در ارتباط با پیشبرد دموکراسی در جهان اسلام و دستیابی به آگاهی از مسائل درون ایران بود!

یکی از مشکلات اصلاح طلبان این است که تصور می کنند اگر خود، که یک طرف ماجرا هستند، موضوعی را رد یا تکذیب کنند، طرف دیگر هم خود به خود ملغی خواهد شد! یا کار آنها را تَکرار خواهد کرد! این موضوع در ماجرای ملاقات خاتمی و سوروس هم نمایان شد. دفتر خاتمی تصور کرد با تکذیب ملاقات همه چیز تمام می شود! اما آنها از این نکته غافل بودند که سوروس ممکن است در جایی به این دیدار اشاره کند و درباره آن سخن بگوید! بالاخره این اتفاق رخ می دهد و جورج سوروس در سخنرانی خود در شامگاه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۹ در سالن اجتماعات هتل بین‌المللی ترامپ نیویورک به دیدارش با خاتمی اشاره کرده و آنرا در راستای آگاهی از مسائل درون ایران عنوان کرده بود! نکته عجیب اینکه سوروس در این سخنرانی به صراحت از «انقلاب» نیز سخن می گوید و در تحلیل اوضاع ایران با توجه به اطلاعات رد و بدل شده در دیدار با خاتمی بیان می کند که جامعه ایران فاقد گروه های سازماندهی شده برای پشتیبانی از یک انقلاب است، اما مردم و به ویژه جوانان، شوق زیادی برای تغییرات اساسی در ساختار سیاسی ایران حمایت خواهند کرد!

سایت اصلاح طلب خبرآنلاین می نویسد: «سوروس دیدارش با خاتمی در روز سه‌شنبه ۱۴ سپتامبر ۲۰۰۶ را از بهترین جلسات خود در ارتباط با پیشبرد دموکراسی در جهان اسلام خوانده و هدف از این دیدار را «دستیابی به آگاهی از مسائل درون ایران»، عنوان کرده بود. سوروس گفته بود که با خاتمی درباره اشتیاق جوانان برای تغییر سیاسی در ایران و نیل به جامعه‌ای آزادتر سخن گفته و افزوده بود، با اینکه تعداد بسیاری از شهروندان سرخورده ایرانی از تغییرات اساسی در ساختار سیاسی ایران حمایت خواهند کرد اما آنان هنوز فاقد گروه‌های سازماندهی شده برای پشتیبانی از یک انقلاب (براندازی) هستند. او از دومین دیدارش با خاتمی در سی و هشتمین اجلاس مجمع جهانی اقتصاد داووس در ژانویه ۲۰۰۷ با خاتمی سخن گفته که طی آن متوجه شده بود که پس از یک سال دغدغه‌های خاتمی رادیکال‌تر شده است.
سوروس از مذاکرات با ظریف نماینده ایران در سازمان ملل پس از سخنرانی وی در ۱۴ژانویه ۲۰۰۵ نیز سخن گفته بود که طی آن به برنامه‌های ایران و آمریکا و مسائل پرونده هسته‌ای پرداخته بوده است.» (تکرار دوباره خاتمی و سوروس. اینجا)

3. محسن کدیور: به ملاقات با متفکران دنیا افتخار می کنیم!

اندکی پس از افشای خبر ملاقات خاتمی با سوروس، محسن کدیور در یک سخنرانی به صراحت اعلام می کند که نه تنها از افشای این خبر هراسی ندارد، بلکه به آن افتخار می کند! کدیور با بیان اینکه ما را از ملاقات با سوروس و دیگران می ترسانند تصریح می کند: به ملاقات با متفکران دنیا افتخار می کنیم!

4. افشای ملاقات با سوروس در کتاب خاطرات روزنامه نگار اصلاح طلب! (کاملیا انتخابی فرد)

خبرگزاری فارس شعار جذابی دارد: حقیقت روشن می شود! (اینجا) جمله ای ساده اما عجیب است و حالا در ماجرای ملاقات خاتمی و سوروس، مصداق پیدا کرده است! این جماعت اصلاح طلب، تصور این را هم نمی کردند که ممکن است رابطه کثیفشان با سوروس، توسط خبرنگاری از جنس خودشان افشا شود! بله؛ خبرنگاری تندرو و اصلاح طلب، با نام کاملیا انتخابی فرد در کتاب خود پرده از ارتباط این جماعت با سوروس برمی دارد. کتاب خانم انتخابی فرد که خارج از کشور و در سال 2007 به چاپ رسیده است Camelia: Save Yourself by Telling the Truth نام دارد. این کتاب را که حاوی نکاتی خواندنی و مهم درباره هویت کثیف بعضی از اصلاح طلبان است را می توانید از آمازون خریداری کنید. (اینجا) یا آنرا در کتابخوان گوگل بخوانید. (اینجا) و در نهایت، پیشنهاد من خواندن کتاب در کتابخوان Archive است. (اینجا) گزینه آخر با توجه به اینکه قابلیت سرچ هم دارد، از نظر من بسیار عالی است.

در ویکی پدیا درباره این روزنامه نگار و کتابش آمده است: «کاملیا انتخابی فرد دارای کارشناسی ارشد روزنامه‌نگاری از دانشگاه نیویورک و همچنین کارشناسی ارشد روابط بین‌الملل در حوزه خاورمیانه از دانشگاه کلمبیا می‌باشد. وی ساکن شهر نیویورک است. کتاب او با نام نجات شما در راستگویی است در مارس سال ۲۰۰۷ منتشر شده‌است. کتاب این نویسنده، روایتی از ایران قبل از انقلاب، انقلاب و سپس دوره اصلاحات به خواننده می‌دهد. این کتاب در سال ۲۰۰۷ میلادی به انگلیسی منتشر شده و به زبانهای عربی، ایتالیایی، ترکی، پرتغالی و هندی ترجمه شده‌است.» (اینجا)

5. کتاب شاه کلید انگلیسی: پیام فضلی نژاد (روزنامه نگار اصلاح طلب دیروز. پژوهشگر سیاسی امروز)

پیام فضلی نژاد را کسانی که با اهل سیاست هستند و اخبار و روزنامه های ایران را دنبال می کنند می شناسند. روزنامه نگار اصلاح طلب که بسیار فعال و سرآمد است و با بزرگان اصلاح طلب دمخور بوده و گفتگوهای زیادی با آنها انجام داده است... اما روحیه حقیقت جو و فطرت پاک فضلی نژاد از یک طرف، و دورویی و نفاق جریان اصلاحات از سوی دیگر، او را از این جریان زده می کند! پیام به جریان راستی و حقیقت می پیوندد و «انقلابی» می شود. او که به راستی خاری در چشم اصلاح طلبان است و آرشیوی قوی و بانکی اطلاعاتی از پشت پرده جریان نفاق سیاسی در کشور است، به دستور تندروهای اصلاحات ترور می شود! اما به خواست خدا جان سالم به در می برد. پیام به کیهان می پیوندد و نوشته ها و پژوهش های سیاسی اش را در این روزنامه منتشر می کند. گفتگوها و سخنرانی های بسیاری انجام می دهد و به روشنگری علیه جریان افساد طلب می پردازد.

در کتاب «شاه کلید انگلیسی» که به صورت پاورقی در روزنامه کیهان انتشار یافته است درباره ملاقات خاتمی و سوروس آمده است: «مهر 1386 که محمود احمدی‌نژاد در خبرسازترین سفرش نیویورک را منفجر کرد، نشانه‌های یک معاملة کثیف میان آمریکایی‌ها و اصلاح‌طلبان برای سقوط «دولت نهم» به چشم می‌آمد. یک سال قبل سیدمحمد خاتمی با ویزای ویژه رئیس‌جمهور آمریکا برای 2 هفته به شرق ایالات متحده رفت و عصر دوشنبه 20 شهریور 1385 پس از دیدار با جورج سوروس از رهبران «کودتای مخملی» و سیدحسین نصر از رهبران «سنت‌گرایی» راهی تپه‌های معروفِ «بیکون هیل» نیویورک شد تا در واپسین نقطه توقف خود شام آخر را در منزل زنی به نام دکتر الگا دیویدسن صرف کند. ماموران FBI در طول مسیر حضور داشتند و مسیرهای منتهی به خیابان «ریورز 82» شدیداً کنترل می‌شد. همه چیز نشان می‌داد که شخصیت‌های سرشناسی عازم «ضیافت بلوط سبز» هستند.»

6. عدم پیگیری شکایت از سوی خاتمی و دیگر اصلاح طلبان

آخرین نکته و سند درباره ملاقات خاتمی و سوروس، پیگیری نکردن شکایت خاتمی از حسین شریعتمداری است. حسین شریعتمداری مدیر مسئول کیهان با بیان اینکه یک زونکن اسناد درباره ملاقات خاتمی و سوروس در اختیار دارد بیان می کند که منتظر است تا شکایتی از سوی خاتمی و اصلاح طلبان انجام گرفته و پیگیری شود تا او اسنادش را در دادگاه ارائه کند. اما این جماعت که خود از حقیقت اطلاع دارند، نه تنها از پیگیری شکایت امتناع می ورزند، بلکه حتی قاطع و مستقیم نیز به تکذیب اصل ماجرا نمی پردازند! دفتر خاتمی و موسسه باران خبر ملاقات خاتمی و سوروس را تکذیب کرده اند. دیگر اصلاح طلبان مرید خاتمی نیز در رسانه ها این ملاقات را تکذیب کرده اند. اما واکنشی رسمی و قاطع از سوی خاتمی یا ظریف که به همراه خاتمی در ملاقات با سوروس حضور داشته انجام نمی گیرد و علت آن نیز روشن است: آنها از این می ترسند که با دروغ پردازی و تکذیب ملاقات، پس از افشای حقیقت برای همیشه رسوا شوند! روشن است که اسناد محکمی که در اختیار روزنامه کیهان است، در دادگاه ارائه خواهد شد تا به قول معروف «نسوزد». این نکته که یک روزنامه نگار با دست یابی به اسنادی محکم، به عنوان یک نوع پشتوانه، دست به افشاگری می زند برای همه روزنامه نگاران و اهالی خبر ثابت شده است؛ و کیهان (شخص حسین شریعتمداری) نیز به پشتوانه همین اسناد محکم، خبر ملاقات خاتمی و سوروس را افشا کرده است...

پی نوشت و توضیحات:

1. قرار نبود و نیست که اینجا، مانند مقالات رسمی (چاپی یا اینترنتی) بنویسم. وبلاگ باید وبلاگ باشد! باید حال و هوای خودش را داشته باشد. باید آزاد و رها باشد و بدون قید و شرط و چارچوبِ مشخص. اما خب این یک مطلب استثناء شد! البته روشن است که منظورم از این آزادی و این رها بودن در وبلاگ نویسی، به لحاظ ساختار و چارچوب ظاهری است؛ وگرنه به لحاظ محتوا و حتی قاعدۀ نوشتن، در واقع حکایت همان حکایت نظریه نظم در بی نظمی است! یعنی وبلاگ نویسی در عین آزادی، باز قواعد و چارچوب خودش را دارد.

2. درباره نظریه نظم در بی نظمی (تئوری آشوب یا تئوری سیستم های غیرخطی): تئوری آشوب نگرشی جدید است که کاربردهای فراوانی را برای هر علمی (از جمله هیدرودینامیک ، علم اوزان و مقیاسها، بیولوژی، شیمی، فیزیک، نجوم، پزشکی و . . . ) در پی داشته‏‌است و از هر تفکر قطعی و کل‏ گرایی به دور است. از جهت ساختاردهی نظام سازمانی، روش قطعیت‏گرای سنتی باعث شده تا با ساختارهای مکانیکی و غیرقابل‏انعطاف روبرو باشیم که نمی‏تواند خود را با دنیای واقعیات، که دنیای مشحون از بی نظمی متلاطم است تطبیق دهد؛ در حالی که با کمک نظریه آشوب به سادگی می توان انواع مشکل بی نظمی و ساختاری را حل کرد. هیلز می نویسد: «بی نظمی و آشوب نوعی نظم در بی نظمی است. بی نظم از آن رو که نتایج آن بی نظمی منظم غیر قابل پیش بینی است و منظم بدان جهت که از نوعی قطعیت برخوردارست.» (منبع: behinkov.com)

2. مقاله حاج حسین را اینجا بخوانید: «حالا بفرمائید چه کاسه‌ای زیر این نیم کاسه است». روزنامه کیهان. 16 بهمن 1400.

3. در دورۀ مسئولیت خانم ها شجاعی، ابتکار و ملاوردی که در دولت های خاتمی و روحانی مسئولیت های مختلفی از جمله معاون رئیس جمهور در امور زن و خانواده داشته اند، خیانت های گسترده ای به ویژه در بحث «جمعیت» صورت پذیرفته است و سوال این است که اگر این حضرات از آن خیانت ها مطلع بوده اند و در قبال آن سکوت یا به عبارت بهتر «همراهی» کرده اند، چه پاسخی دارند؟ و اگر مطلع نبوده اند، چطور چنین غفلت بزرگی را مرتکب شده اند و چگونه باید زیان های ناشی از آن خیانت ها را جبران کرد و چه پاسخی برای مردم دارند؟ در شبکه افق و برنامه عزیز جهان آرا، به خیانت های اصلاح طلبان در بحث جمعیت و زنان پرداخته می شود. یکی از کارشناسان منتقد، خانم فاطمه شجاعی است که در برنامه به طرح چند پرسش اساسی می پردازد. مسئولان رسانه ملی، شبکه افق و برنامه جهان آرا، به رسم اخلاق رسانه ای و نیز به واسطه مطالبه عمومی، از خانم ها ملاوردی و شجاعی و ابتکار دعوت می نماید تا در برنامه حاضر شوند و هم به سوالات و انتقادات مطرح شده پاسخ دهند، و هم درباره عملکرد خود به مردم توضیح دهند. این برنامه شکل می گیرد. خانم ملاوردی و شجاعی حاضر می شوند و مباحثی مختلفی را مطرح می کنند. در ادامه برنامه، مهمان و کارشناس تلفنی برنامه روی خط می آید. او کسی نیست جز همان خانم فاطمه شجاعی که با سخنان و انتقادات آتشین خود، آب در لانه مورچگان ریخته و حسابی حضرات را عصبانی کرده است! خانم ملاوردی و شجاعی در میان انتقادات و سوالاتی که در معرض افکار عمومی و در برنامه زنده از آنها می شود، به نشانه اعتراض برنامه را ترک می کنند!

بهترین پاسخ را در همان برنامه و همان لحظه، مجری توانای رسانه ملی، و کارشناس مجری برنامه جهان آرا، یعنی امیرحسین ثابتی به ملاوردی و شجاعی می دهد: «شما در فضای مجازی منتقدان را بلاک می‌کنید، اینجا هم استودیو را ترک می‌کنید. شما دیگر شعار گفت‌وگو ندهید.» (فیلم کامل این ماجرا را اینجا ببینید) خبرگزاری مشرق نیوز با عنوان «اقدام عجیب معاون روحانی در برنامه زنده» می نویسد: «زهرا شجاعی رییس مرکز امور مشارکت زنان دولت خاتمی و شهیندخت ملاوردی معاون امور زنان روحانی در برنامه جهان آرا در شبکه افق تاب انتقادات را نداشتند و در اقدامی عجیب در حین پخش زنده برنامه را ترک کردند! (اینجا) این ماجرا واکنش های گسترده و متفاوتی را در بین مردم و رسانه ها در پی دارد. یکی از کاربران در توئیتر درباره «انتقاد پذیری اصلاح طلبان» می نویسد: «‏این حرکت ملاوردی و شجاعی تعریف جامعی بود از سطح انتقادپذیری و شعور اصلاح‌طلبا! یا تریبون یه‌طرفه بهمون میدید یا قهریم!» (اینجا)

کاربر دیگری درباره فرار از پاسخگویی توسط ملاوردی در توییتر می نویسد: ‏«در جواب سوال ‎ثابتی درمورد حمایت از همجنسگرایان و براندازان، دیدار با جاسوس امنیتی و انتشار بیانیه هتاکی به دین و لایک کردن ضدانقلاب، یک کلام از ‎ملاوردی شنیدیم: اینها ارتباطی به موضوع برنامه ندارد!» (اینجا) تهیه کننده برنامه جهان آرا نیز درباره این اتفاق توضیح می دهد. مشرق با تیتر «توضیح تهیه‌کننده جهان‌آرا درباره فرار خانم‌ها شجاعی و ملاوردی از برنامه» می نویسد: بهروز یاوری در توییتر نوشت: ‏بعنوان تهیه کننده برنامه ‎جهان‌ آرا قبل از شروع برنامه روال گفتگو را با خانمها شجاعی و ملاوردی هماهنگ کردم و گفتم در فراخور بحث امکان گفتگوی تلفنی با کارشناسان را داریم. اعتراضی نکردند. اما پس از ارتباط تلفنی با منتقدان فرار را بر قرار  ترجیح دادن.» (اینجا)

امیرحسین ثابتی در برنامه زنده پاسخ خوبی به این حرکت زشت خانم ملاوردی و شجاعی داده است، پس از اتمام برنامه نیز در فضای مجازی به این ماجرا واکنش نشان می دهد. مشرق با تیتر «توییت مجری برنامه جهان‌آرا درباره نحوه رفتار شجاعی و ملاوردی» می نویسد: امیرحسین ثابتی، مجری برنامه جهان‌ آرا در توییتر نوشت: قبل از شروع برنامه خانم ملاوری بنده را بدون هیچ دلیلی در توییتر بلاک کرد. در ابتدای برنامه هم خانم شجاعی کارشناس قبلی جهان آرا را تهدید به شکایت کرد. اواسط برنامه هم هر دو نفر برنامه را ترک کردند. زنده باد مخالف من، زنده باد تحمل مخالف، زنده باد گفتگوی تمدن ها.» (اینجا) نکته جالب اینجاست که بعضی از رسانه های زرد و زنجیره ای اصلاح طلب، این اتفاق که در برنامه زنده و مقابل چشم مردم رخ داده است را نیز تحریف کرده و سعی کردند واقعیت را پنهان کنند تا این فضاحت پوشانده شده یا حداقل شدت آن کم شود!

اما اگر قدری تأمل کنیم این رفتار خانم ها شجاعی و ملاوردی طبیعی است. چراکه این دو از مراد و مقتدای خود، یعنی سید محمد خاتمی این روش و منش را آموخته اند! سید محمد خاتمی در حالیکه با شعار «آزادی بیان» و «زنده باد مخالف من» به میدان آمده بود، و با تزویر و ریا و انواع خدعه و البته با قید سیادت و لباس روحانیت توانسته بود آراء مردمی را به خود جذب کند، با منتقدان به همین روش برخورد می کرد. به عنوان مثال کانال راه مستقیم آپارات با عنوان «کاری نکنین بگم بیرونتون کنن» واکنش خاتمی به دانشجویان منتقد را در دانشگاه تهران منتشر کرده است. (اینجا) البته طبعا شخصی که به خاطر عملکرد سیاه دولت هاشمی بر سر کار آمده، نباید هم توقعی بیش از این داشت! جالب اینجاست که علیرضا بهشتی، یکی از سیاسیون اصلاح طلب! به مانند تعداد زیادی از اصلاح طلبان، که معتقد بودند حتی اگر تیر آهن (زیباکلام. اینجا) و یا چوب خشک (عبدالوند مشاور کروبی. اینجا) هم جای خاتمی بود رای می آورد! بیان داشته است: «رأی مردم به آقای خاتمی در سال ۸۰  نیز سلبی بود زیرا مردم می‌ترسیدند که شرایط به پیش از سال ۷۶ (دولت هاشمی رفسنجانی) بازگردد.» (اینجا)

4. پیام فضلی نژاد، پژوهشگر موسسه کیهان درباره ادعای عضویت میرحسین موسوی در لژ فراماسونری قسطنطنیه گفته بود: «گمانه‌های بسیاری درباره‌ی عضویت میر حسین موسوی در لژهای ماسونی مطرح بوده است و همیشه مصلحت‌ها و ملاحظات مانع از آن شده تا این گمانه زنی‌ها مورد تحقیق تاریخی مطلوب قرار گیرد. آقای میر حسین موسوی عضو لژ فراماسونری قسطنطنیه است این روایتی است که بسیاری از مورخان برجسته ی ایران و بسیاری از پژوهشگران سیاسی این مرز و بوم آن را مطرح کردند حتی یکی از مورخان برجسته یک ماه پیش در گفت‌وگوی تلفنی به شخص من گفت: که اسناد عضویت میر حسین موسوی در لژ فراماسونری قسطنطنیه موجود است و جاسوسی ایشان برای صهیونیست‌ها یک احتمال بسیار قوی‌ای است چرا دستگاه قضایی و نیروهای امنیتی ما به این گزاره‌ها بی توجه هستند ما میر حسین موسوی را متهم می‌کنیم به عضویت در لژ های ماسونی در قوه‌ی قضائیه و نهادهای امنیتی خواهان رسیدگی به پرونده‌ی ایشان با عنوان “جاسوسی برای صهیونیست‌ها” هستیم.» (نویسنده کیهان: میر حسین عضو لژ فراماسونری قسطنطنیه است،مدارکش هم موجود است! اینجا)

5. برای اطلاع بیشتر در مورد جورج سوروس به این مقاله رجوع کنید: اقدامات براندازانه در سایه فعالیت‌های مردمی؛ جورج سوروس و بنیاد به اصطلاح خیرخواهانه جامعه باز. باشگاه خبرنگاران جوان. 19 اردیبهشت 1400.

6. وبلاگ شجره طبیه با عنوان «کاملیا انتخابی فرد کیست؟» می نویسد: انتخابی فرد در دوران ریاست جمهوری خاتمی نیز با رییس دفتر وی محمد علی ابطحی، ارتباط داشت . ارتباطات ابطحی با کاملیا به گونه ای بود که وی حتی پس از خارج شدن از کشور و کسب افتخار گزارشگری رسانه های آمریکایی دسته دوم و سوم ، از عنایات خاصه برخوردار بود به گونه ای که در جریان سفرهای خاتمی به خارج کشور، با حمایت و توجه ویژه ابطحی، دسترسی وی به هیات ایرانی به نحوی بود که  به راحتی می توانست با اعضای هیات مصاحبه بگیرد و به هتل های محل رفت و آمد هیات رفت و آمد کند. نکته مشکوک درباره انتخابی فرد سفرهای خارجی پرتعداد او به بهانه تهیه گزارش بود. به ادعای خودش، همه هزینه سفرهای خارجی اش برای تهیه گزارش و مصاحبه را شخصا پرداخت می کرد و تنها تشنه رسانه های داخلی برای انعکاس مطالبش بود! حتی گاهی به انتشار مطالبش در بعضی روزنامه های سطحی هم رضایت داشت. در همین راستا وی در سال 86، خاطرات خود را با عنوان «کاملیا! حقیقت را بگو تا نجات یابی» به زبان انگلیسی و ترجمه عربی در 10 قسمت در روزنامه کویتی «القبس» منتشر کرد و مدعی مطالب جنجال برانگیز از جمله رابطه با یک فوتبالیست ایرانی مقیم آلمان شد. وی در مدتی که در روزنامه زن بود سعی در برقراری رابطه میان فائزه هاشمی و فرح پهلوی را داشت و به گفته خود پیام‌هایی را میان این دو رد و بدل کرده است. وی همچنین برای مصاحبه با ابوالحسن بنی صدر، سلمان رشدی و فرح پهلوی از طرف روزنامه زن تلاشهایی به عمل آورد. انتخابی فرد در خاطرات خود به ارتباطش با هوشنگ امیراحمدی دلال معروف رابطه ایران و آمریکا که شایعاتی درباره ارتباط وی و مشایی وجود دارد، اشاره می کند: «در آوریل 1999 در اولین سفرم به امریکا با دکتر هوشنگ امیر احمدی برای مجله زن مصاحبه گرفتم. وی در مصاحبه خود بسیار به تایید هاشمی رفسنجانی پرداخت تا جایی که گفت زمام امور به هیچ وجه در دست رئیس جمهور وقت خاتمی نیست و تمام سلطه در دست هاشمی رفسنجانی است.» وی همچنین می نویسد که پس از توقیف روزنامه زن در دوران 2 خردادیها در سفری که  از طرف فائزه هاشمی به آمریکا داشته به همراه شهلا شرکت مدیر مسؤول ماهنامه «زنان»، محمد عطریانفر از روزنامه «همشهری» و مژگان جلالی از روزنامه «ایران‌نیوز»، در مهمانی ویژه‌ای در منزل «جرج سوروس» میلیاردر یهودی آمریکایی و رئیس بنیاد جامعه باز شرکت کرده : «هنگامی که به منزل شیک سوروس رسیدیم و خانم خدمتکار وی،‌ برای‌مان در فنجان‌های چینی بدیع، چای آورد من به سایر خانم‌های همراهم «شهلا شرکت» و «مژگان جلالی» نگاه کردم و لبخند زدم و آنها هم خندیدند و به دلیلی که تا امروز هم برایم روشن نشده همگی بطرز عجیبی زدیم زیر خنده بگونه‌ای که تا وقتی در منزل سوروس بودیم نمی‌توانستیم جلوی خنده خود را بگیریم و طوری شد که من مجبور شدم به دستشویی بروم و نفس عمیقی بکشم تا بتوان خودم را کنترل کنم و به جایم بازگردم اما با این حال باز هم هیچ کدام نتوانستیم تا آخر، جلوی خنده خود را بگیریم و اشک همه ما سرازیر شد. در این حال عطریانفر با تندی رو به ما کرد و به فارسی گفت «خودتان را کنترل کنید!» و سوروس نیز گفت «لابد خانم‌ها چیز با اهمیتی دیده‌اند اما بهتر است با ما در بحث مشارکت داشته باشند.» اما ما باز هم نتوانستیم جلوی خنده خود را بگیریم و حتی پاسخ پرسش‌های سوروس را بدهیم اما وی در پایان هنگام بدرقه ما نسخه‌ای از کتاب خود را امضا کرد و به ما هدیه داد و ما هم متقابلاً از او عذر خواستیم.»

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

بحث درباره کوروش کبیر فراوان است و روشن است که این مبحث هم مانند دیگر مباحث مهم و جذاب، دو سمت و سوی اصلی دارد: موافق و مخالف! روش و نظر من درباره چنین مواردی که درباره آن اتفاق نظر وجود ندارد؛ یا بهتر بگویم: درباره آن اختلاف نظرها «شدید» است، مراجعه به منابع اصیل است. به این ترتیب، دیگر خوانش ها و برداشت هایی که درباره موضوع انجام شده است، نمی تواند حقیقت ماجرا را تغییر دهد...

موافقان کوروش کبیر (اسطوره ای بنام کوروش!)

به عنوان مثال درباره کوروش موافقانش او را پادشاهی دادگر و صلح جو می دانند. پادشاهی که عدالت محور است. شدیدا به آزادی مردم اعتقاد دارد. در میان موافقان کوروش کبیر، کتابهایی هست که زندگی کوروش را از ابتدا تا انتها شرح داده است! حتی با جزئیات! و جالب اینکه جملات فراوانی هم از او در بین طرفدارانش دست به دست می شود. و...

مخالفان کوروش کبیر (دروغی بنام کوروش!)

در مقابل موافقان کوروش، مخالفانی وجود دارند که حتی ماهیت کوروش را به طور کامل زیر سوال می برند! مخالفان معتقدند اصلا پادشاهی بنام کوروش در بین پادشاهان ایرانی وجود ندارد! آنها کوروش را یک جنگجوی یهودی می دانند که بسیار خونریز است! فرمانده یکی از شاخه های ارتش یهود که به دلیل جاه طلبی و قساوت قلب، به سرعت رشد می کند و در نهایت با حمله به ایران و قتل و غارت ایرانیان، به حکومت می رسد و...

مقدمه ای برای پژوهش درباره کوروش کبیر

من هنوز به صورت جدی درباره کوروش کبیر تحقیق نکرده ام و البته عجله ای هم ندارم. این پست را به عنوان مقدمه ای نوشتم تا اگر عمری بود، و قرار شد بین کارهای مهم و ضروری، درباره کوروش تحقیق کنم، آنرا ادامه دهم. البته مواردی را مطرح کرده ام که اگر مخاطب دیگری هم خواست، بتواند مسیر پژوهش دقیق درباره این موضوع را پیش گیرد.

به نظر من درباره مطالعه و تحقیق حول هر موضوعی، باید بسیار هوشیار بود. چراکه امروزه و با گسترش فضای مجازی، محتوای فراوانی درباره موضوعات مختلف وجود دارد که با قاطعیت می توانم ادعا کنم بخش اعظمی از آنها با واقعیت فاصله دارد!

اعتماد کردن به مطالبی که سایت ها و مجلات اینترنتی زرد می نویسند، یا محتوایی که در شبکه های اجتماعی انتشار می یابد و دست به دست می شود، تنها مخاطب را از «واقعیت» دور می کند. اگرچه برای من به عنوان پژوهشگر، همین محتوا هم مهم است و روی حفظ آن تعصب دارم! به عبارت دقیق تر، «تولید» را مقدس می دانم؛ حتی اگر به فرض مثال یک جوان پر شور و با احساس، قلم به دست گرفته باشد و تصورات ذهنی اش را درباره موضوعی تولید کرده باشد که با واقعیت زمین تا آسمان تفاوت دارد! همان محتوا هم از نظر من دارای اهمیت است و بودنش بسیار مهمتر از نبودش است.

نکته اینجاست که در ترازوی تولیدات محتوایی، کفه تولیدات حقیقی و درست خالی است و در آن به ندرت کار می شود و دلیل اینکه منتقدان، به تولیدات محتوای علمی، سیاسی و... (به جز تولیدات ورزشی، هنری و موضوعات سلیقه محور) توجه چندانی نشان نمی دهند و آنرا دارای اعتبار و اهمیت نمی دانند همین است.

به هر حال تجربه نشان داده است که این مشکلات هم با گذر زمان حل می شوند. از سوی دیگر مخاطب هم در چنین فضا و گستره ای، ناخواسته به لحاظ رسانه ای با سواد می شود! به عنوان مثال، وقتی یک مخاطب در مورد موضوع مورد علاقه اش شروع به جستجو می کند و مطالبی را می خواند و مدتی بعد متوجه می شود مطلب مذکور از اساس دروغ بوده یا بخشی از واقعیت را بیان کرده است، و این ماجرا تکرار می شود، ناخواسته به آنچه می خواند و با آن مواجه می شود، با شک نگاه می کند! همین شک و تردید باعث می شود «دقت» کند.

به این ترتیب و با گذر زمان، بدون اینکه فاکتورهای محتوای سالم یا تولید کنندگان محتوای سالم را در جایی خوانده باشد، با تجربه آنرا به دست می آورد! البته روشن است که در مورد «همه» این اتفاق نمی افتد. اما مخاطبی که اهل سوال است و حاضر است برای سوالش حرکت کند و به دنبال جواب برود، می تواند در این مسیر قرار گیرد.

سوالاتی مهم درباره کوروش کبیر و حکومت هخامنشیان

پژوهشگران معتقدند به جز تاریخ مختصری که از دورۀ باستان بر جای مانده و غالب آن یونانی است، مطالعه درباره این دوره صرفا محدود به این منابع است:

1. کتب مقدس.

کتابهای مقدس به دلیل کثرت و اهمیت آنها حفظ شده اند. اگرچه بعضی از آنها دچار تغییر و حتی تحریف شده اند اما به هر حال بخش اعظمی از آنها باقیمانده است.

2. بناهای تاریخی

مطالعه بر روی بناهای تاریخی باقیمانده از دوره باستان، یکی از منابع مهم مطالعه و پژوهش محسوب می شود.

3. اشیاء تاریخی

اشیاء تاریخی نیز همانند بناهای تاریخی اهمیت فراوانی دارند و یکی از منابع مهم مطالعه پیرامون دوره باستان، پژوهش بر روی همین اشیاء باقیمانده از آن دوره ها است.

4. تاریخ منقول

تاریخ منقول باقیمانده از دوره باستان، به دلایل متعددی مخدوش و نامعتبر است. اما به هر حال وجود دارد و می تواند مورد واکاوی و بررسی قرار گیرد. اکثر کتب تاریخی باقیمانده از دوره باستان، یونانی هستند و جالب اینکه مواردی وجود دارد که در یک دورۀ مشخص، در این کتب تاریخی تناقض آشکار وجود دارد!

بنابراین و با توجه به آنچه از مطالعه یادداشت ها و مطالب منتشر شده در سایت ها، وبلاگ ها و شبکه های اجتماعی درباره تاریخ ایران دیده ام، این سوالات به ذهنم می رسد:

1. چرا در میان کتب مهم فارسی، هیچ نامی از هخامنشیان و کوروش کبیر وجود ندارد؟

چرا در شاهنامه نامی از کوروش کبیر نیست؟ چرا در هیچکدام از کتب تاریخی فارسی نامی از کوروش وجود ندارد؟

2. چرا در منابع فارسی، نام مقبره کوروش «قبر مادر حضرت سلیمان (ع)» است؟

تقریبا از 80 سال قبل به این طرف، نام مزار مادر حضرت سلیمان به ناگهان تغییر می کند! و بنایی که در همه کتابها به قبر مادر حضرت سلیمان (ع) شهره است، تبدیل به مقبره کوروش می شود!

3. چرا جملات و عبارتی به کوروش نسبت داده می شود که از آن دیگران است؟

جملات فراوانی وجود دارد که از نویسندگان، فیلسوفان، متفکران و دانشمندان جهان است و به کوروش نسبت داده می شود! علت این کار چیست؟ و چرا تلاش می شود چکیده و خلاصه اندیشه روشنفکری معاصر به کوروشی نسبت داده شود که متعلق به دوران باستان است؟

4. چرا صهیونیسم جهانی به این شدت به کوروش احترام می گذارد؟

چرا صهیونیسم جهانی به کوروش احترام می گذارد؟ و برای او جشن می گیرد و مراسم برگزار می کند؟ و عناوین جذاب و مهم سیاسی جهان مانند حقوق بشر را به صورت نمادین به نام کوروش و هخامنشیان می کنند؟

5. چرا صهیونیست ها و مقامات سیاسی آمریکا و اسرائیل، هویت و نسب کوروش را پنهان نمی کنند؟

سوال مهم درباره کوروش و هخامنشیان که یک پژوهشگر باید از خود بپرسد و به دنبال پاسخ آن باشد، این است که چرا صهیونیست ها و مقامات آمریکا و اسرائیل، علاوه بر حمایت شدید از کوروش و هخامنشیان، نسب کوروش را بیان می کنند؟ در حالیکه با توجه به آیین های اصیل و باستانی ایران، باید این مذهب پنهان شود تا تضاد فکری برای مخاطب ایجاد نکند!

6. چرا شیطان پرستان شدیدا به کوروش کبیر و هخامنشیان علاقه دارند؟

سوال مهمی که درباره کوروش و هخامنشیان وجود دارد، این است که چرا شیطان پرستان (فراماسونرها و...) تا این اندازه به کوروش و هخامنشیان علاقه دارند تا جایی که به شدت از آنها دفاع می کنند و نسبت به آنها تعصب دارند؟

به نظر می رسد یک پژوهشگر تاریخ، یا علاقه مند به مباحث سیاسی و تاریخی، برای پژوهش درباره هخامنشیان و کوروش، باید به دنبال این سوالات مهم باشد و با توجه به این سوالات، و دیگر سوالاتی که در اینباره وجود دارد، حرکت مطالعاتی خود را ریل گذاری و هدف گذاری نماید...

حقیقت با رجوع به منابع معتبر به دست می آید (جمع بندی)

همانطور که ذکر شد، درباره کوروش و هخامنشیان، جز ابنیه و اشیاء تاریخی به جا مانده از آن دوران، هیچ منبع دیگری وجود ندارد. البته در یونان سه کتاب مهم تاریخی درباره تاریخ باستان وجود دارد که محتوای فراوانی درباره هخامنشیان و کوروش و... در آنها هست. از جمله کتاب مهم تاریخ هرودوت که دورۀ کامل آن سالها قبل و پیش از انقلاب، توسط دانشگاه تهران به چاپ رسیده است. توجه به این منابع هم می تواند راهگشای خوبی باشد. همچنین مقالات علمی پژوهشی متعددی درباره هخامنشیان و آن دورۀ تاریخی به چاپ رسیده است که با بررسی علمی آثار باقیمانده از آن دوران، به بررسی علمی و دقیق آن مقطع مهم تاریخی کشورمان پرداخته است.

در نهایت به عنوان جمع بندی باید عرض کنم که مخاطب هوشمند و روشنفکر امروز، که به دنبال «حقیقت» است، به منابع نامعتبری که در فضای مجازی وجود دارد، و با توجه به شرایط سیاسی کشورمان، بخش عمده آنها با نیات پلید سیاسی نوشته شده است توجه نمی کند و به عنوان مثال، درباره کوروش و هخامنشیان، به دنبال منابع اصیل، درجه اول و معتبر است تا شناخت خود را درباره این بخش از تاریخ این سرزمین باستانی و کهن، کامل نماید.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

نمی دانم این سیاست یک بام و دو هوای جناب محمد تقی فاضل میبدی نشانه چیست! متاسفانه ایشان در کسوت روحانیت هستند و طبعا باید حرمت لباس و شأن روحانی بودنشان حفظ شود. اما مواضع عجیب و غریب و بعضا متناقض ایشان ذهن هر مخاطب آزاده ای را با این سوال مواجه می کند که رفتار ایشان ناشی از نفاق است یا بی تقوایی سیاسی؟

انتقاد یک «روحانی» به اجرای «احکام اسلامی»!

جناب فاضل میبدی در سخنانی به انتقاد از ائمه جمعه پرداخته اند که چرا درباره دوچرخه سواری بانوان و بدحجابی آنان سخن گفته اند! سایت عصرایران با عنوان «انتقاد فاضل میبدی به سخنان ائمه جمعه درباره دوچرخه سواری و اسب دوانی زنان» به استقبال این سخنان گهربار رفته و آنرا منعکس کرده است. در ادامه بخش هایی از افاضات این عالم متقی! و روحانی وارسته! را مرور خواهیم کرد.

اما سوال این است: جناب استاد فاضل میبدی همه سخنان ائمه جمعه را خوانده یا شنیده اند یا خیر؟ طبق معمول فقط به تیتر فلان سایت و روزنامه اصلاح طلب بسنده کرده اند؟ آیا سخنان ائمه محترم جمعه در نقد مجلس و دولت را خوانده و دیده اند؟ آیا در جریان توصیه ها و هشدارهای ائمه جمعه به مسئولان کشور هستند؟ واقعا هدف این اظهارات جناب استاد چیست؟ شانتاژ رسانه ای؟ در صدر اخبار قرار گرفتن؟ تخریب دولت مردمی و مجلس انقلابی؟

عجیب است! جناب فاضل خان میبدی به عنوان اصلاح طلبی تندرو از دولت روحانی و مجلس دهم حمایت می کردند؛ و زمانی که قیمت دلار ده برابر شده بود و مشکلات اقتصادی توسط دولت حسن روحانی، یکی پس از دیگری رونمایی می شد روزه سکوت گرفته بودند؛ اما حالا از همه چیز و همه کس طلبکار شده اند! سبحان الله!

سوال دیگر این است: جناب محمد تقی فاضل میبدی دغدغه دینی دارند یا خیر؟ این سوال باید جواب مشخصی داشته باشد! اگر دارند پس این اظهارات (بخوانید: اراجیف!) چیست؟ و اگر ندارند این لباس مقدس روحانیت چیست که بر تن حضرتشان «زار» می زند؟ جناب میبدی، اگر با حجاب و احکام دین مشکل دارند چرا کسوت روحانیت را انتخاب کرده اند؟ و اگر با دستورات دین مبین اسلام موافقند پس چرا با هدف رسیدن به مطامع سیاسی، علیه احکام اسلام سخن پراکنی می کنند؟

سوالی مهم: چه کسی می خواهد ذهن مردم را منحرف کند؟
جناب فاضل میبدی بیان داشته اند: «بنده نمی دانم درد این امامان جمعه و خطیبان کشور ما چیست؟ چرا می خواهند ذهن ها را منحرف کنند؟ امروز به نظر می رسد مهمترین مسئله کشور، مسئله معیشت مردم و اقتصاد است و این فساد در کشور است که سال هاست ایجاد شده و یأس و ناامیدی و معضل بیکاری است که در بین جوانان، احساس می شود.»

استاد فاضل میبدی! لابد توقع دارند «گندی» که دولت مطبوعشان طی 8 سال زده است را دولت مردمی و محبوب سیزدهم، طی چند ماه رفع و رجوع کند! گرانی و بیکاری و هزار و یکجور مشکل دیگر، نتیجه مدیریت ناکارآمد اصلاح طلبان است...

جناب استاد محمد تقی فاضل میبدی، که سایت عصرایران از عناوین استاد حوزه و دانشگاه، عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم برای ایشان استفاده کرده است در بخش دیگری از اظهارات خود، کل عمر نظام مقدس اسلامی را زیر سوال برده و می فرمایند: «این سوال باید مطرح شود که چرا پس از 40 سال انقلاب، هنوز مسئله اقتصاد حل نشده و یا تورم دو رقمی کاهش پیدا نکرده است.»

اگر مخاطب این اظهارات، با خط فکری ایشان آشنا باشد، و از جریانات سیاسی حاکم بر کشور در طول سالهای پس از انقلاب هم اطلاع داشته باشد، و از این سخنان فاضل میبدی انگشت حیرت به دهان بگیرد! بخندد! تعجب کند! حیرت کند! یا حتی به قول معروف شاخ روی سرش سبز بشود! باز جا دارد... چراکه حقیقتا جناب فاضل میبدی، این استاد فرهیخته حوزه! و این روحانی منورالفکر، روی سنگ پای قزوین را سفید کرده اند!

جناب فاضل خان میبدی، از این 40 سال انقلاب، 32 سال آنرا همفکران غرب زده و غرب پرست شما بر کشور حاکم بوده اند! از میرحسین موسوی با تصمیمات خارق العاده گرفته تا هاشمی رفسنجانی و مانور تجمل و اشرافی گری! از خاتمی غرب پرست گرفته تا روحانی کدخدا دوست و کدخدا ترس! مجالس هم که رکورد آن با جناب علی لاریجانی بوده با 12 سال ریاست که شاهکارش تصویب 20 دقیقه ای برجام است! از مجالس کروبی و هاشمی و ناطق بگذریم...

اصلاح طلبان تندرو فرسنگ ها از تقوای سیاسی فاصله دارند!

جناب فاضل میبدی، کمی خجالت هم بد نیست! سخن از تقوا به میان نمی آورم که ظاهرا فرسنگ ها با آن فاصله دارید! اما به برکت فضای مجازی مردم به خوبی روشن شده اند! اظهارت و عملکرد و مواضع شما با یک سرچ ساده به دست می آید! امروز شما و امثال شما باید پاسخگو باشید! با این ترفندها و با این سخنان نمی توانید گستره مفاسد جریان سیاسی مطبوع خود را لاپوشانی کنید! مردم را چه فرض کرده اید؟ از یک طرف روحانی را روی کار می آورید و از او حمایت می کنید که کارخانجات داخلی را به تعطیلی بکشاند و تولید کشور را نابود کند، از طرف دیگر از بیکاری جوانان حرف می زنید؟ از یک طرف داشته های کشور را در طبق اخلاص در «ننگنامه برجام» به آمریکا تقدیم می کنید، و وقتی با آن «توافق احمقانه» که بدون ضمانت اجرایی بسته شده، آمریکا زیر قول و قرارش می زند، طلبکار می شوید که چرا گرانی شده است؟ واقعا مردم را چه فرض کرده اید جناب استاد حوزه و دانشگاه؟

اما... چه می شود کرد؟ این جماعت افساد طلب تندرو «حیا را خورده و آبرو را قی کرده اند» محمد اکرم مردانی پور (اینجا) خوب به اظهارات (بخوانید اراجیف!) متناقض جناب استاد! پاسخ داده است. کلام آخر این یادداشت هم جمله ای از مردانی پور که خطاب به فاضل میبدی نوشته است: سقراط را فلسفه آموختن نهایت گستاخى است! أین تذهبون؟!

پی نوشت:

1. عده قلیلی از ساده لوحان سیاسی، بر راقم این سطور اشکال می گرفتند که اگر برجام روی ترکمنچای را سفید کرده است، چرا رهبری آنرا تأیید کرده اند! اولا خود رهبری به این جماعت پاسخ داده اند. (این فیلم را ببینید: پاسخ رهبر انقلاب به دانشجویی که تصویب برجام را به رهبری نسبت داد. اینجا و اینجا) در ثانی، شرط و شروط رهبری قبل از اجرای توافق به طور رسمی اعلام شد. (نامه رهبر انقلاب به رئیس‌جمهور درباره الزامات اجرای برجام/ و جدول بازنشر الزامات اجرای برجام) به کدامیک از این شروط عمل شد؟ وقتی رییس جمهور سابق، رسما در نامه خود به رهبری می نویسد که «همه تحریم ها لغو شد!» (اینجا) چه باید گفت؟ با این وضف، برجام اگر خیانت آشکار و رسمی نباشد، حداقل «ننگنامه» است!

2. این مطالب را ببینید: روحانی (تیر ۹۴): تمام تحریم‌ها در دی ماه ۹۴ بالمره لغو خواهد شد/ روحانی (آذر ۹۹): نمی‌گذاریم کسانی پایان تحریم را به تأخیر بیندازند! (اینجا) و برجام از نظر رهبر انقلاب «خسارت محض» است نظر ایشان را تحریف نکنید! (اینجا)

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

پرده اول: چند سوال ساده!

آیا مسیر زندگی مان را انتخاب کرده ایم؟

یا مانند کاهی در باد، هر دم و هر لحظه به سمتی در حرکتیم؟

چه باید کرد؟ و برای انتخاب راه، از چه کسی باید کمک بگیریم؟

چه بخوانیم و به چه فکر کنیم؟

پرده دوم: پاراگرافی قابل تأمل!

این چند جمله را با دقت بخوانید:

من در تمام عمر خود چیز با ارزشی نیافتم جز آنچه به جنبه های معنوی و ارزش های انسانی منتهی می شود، همه ارزش های مادی سراب بود...
انسانها در خوابند و نقش ها نقش بر آبند...
کودکان دیروز جوانان امروزند!
جوانان امروز، پیران فردا...
و پیران فردا در بستر خاک آرمیده اند؛ چنان که گویی هرگز نبوده اند!

این چند از کتاب «رمز موفقیت» آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی است. کتابی فوق العاده خواندنی و جذاب که توصیه می کنم حتما آنرا بخوانید. البته این جملات روی جلد کتاب نقش بسته است.

پرده سوم: از کجا شروع کنیم؟

حتما شما هم گاهی احساساتی شده اید!

مثلا با دیدن فیلم مختار و شهادتش، تصمیم گرفته اید در راه خدا از همه چیزتان بگذرید!

یا مثلا با دیدن فلان فیلم هالیوودی، تصمیم گرفته اید راه موفقیت و ثروتمند شدن را طی کنید!

یا با دیدن و شنیدن خبر شهادت حاج قاسم، تصمیم گرفته اید در راه انقلاب خودتان را فنا کنید!
اما واقعا... از کجا باید شروع کرد؟

پرده چهارم: از بالا به پایین!

به نظر من، بهترین راه برای انتخاب «راه» و مسیر، حرکت از بالا به پایین است!

توضیح می دهم که منظورم چیست. اما این را در نظر بگیرید که کسی بخواهد از لابلای هزار و یک جور شبهه، حرف و حدیث، نقد و انتقاد، نگاه مثبت و منفی، خودش را بالا بکشد! آیا امکان پذیر است؟ به نظر من چنین چیزی ممکن نیست! و اگر کل شبانه روز هم به این مباحث بپردازد، باز وقت کم می آورد...

اما اگر برعکس باشد، یعنی کسی از بالا شروع کرده باشد، وقتی به این مباحث، یعنی شبهات، دیدگاه های انتقادی و... می رسد، گزینشی و مطابق با هدفی که دارد، مسیرش را انتخاب می کند و به این ترتیب، هم خودش را از مهلکه نجات می دهد، و هم هدفمند پیش می رود و حتی مفید واقع می شود!

پرده پنجم: شروع!

برای شروع چه کنیم؟

جواب ساده است: برای شروع باید شروع کرد!

بله؛ برای شروع، باید «شروع» کرد. و برای شروع باید حرکت کرد.

من پیشنهاد می کنم با چند سوال شروع کنیم:

1. من چه کسی هستم؟

2. در این جهان چه می کنم؟

3. عاقبتم چه خواهد شد؟

این سه سوال در واقع همان روایت نورانی امیرالمومنین است که می فرمایند: «رَحِمَ الله امْرَاً عَرِفَ مِنْ اَیْنَ و فی اَیْنَ وَ اِلی اَیْنَ» (کافی، جلد 1، صفحه 571) خدا رحمت کند آن کسی را که بداند از کجا آمده، برای چه آمده و به کجا می‌رود.

یا به قول مولانا: ز کجا آمده‌ ام آمدنم بهر چه بود/ به کجا می‌ روم آخر ننمایی وطنم!

پرده ششم: سوالات اساسی

اما اجازه بدهید از چند سوال آسان، اما اساسی دیگر سخن بگویم. این سوالات را بخوانید:

1. آیا با مرگ همه چیز پایان می یابد؟

2. آیا خدا وجود دارد؟

3. وظیفه من در زندگی چیست؟

این سه سوال ساده، می تواند ساعت ها فکر ما را به خود مشغول کند...

اما نکته این است که بدون نیاز به مطالعه، و کتاب و...، هر کسی می تواند به این سوالات پاسخ بدهد!

حتی اگر فرض کنیم در میان جنگ های انبوه، و در قبیله ای دور از تمدن و... متولد شده باشد!

چون پاسخ به این سوالات، و دیگر سوالات مشابه، در «فطرت» انسان نهاده شده است.

دلیل این مدعا هم روشن است:

همه انسان ها به نوعی به «معنویت» تمایل دارند. مطالعه بر روی قبایلی که هیچ نشانی از تمدن نداشته اند نیز نشان می دهد که آنها هم برای فرونشاندن عطش خود به معنویات، برای خود آیین و مسلکی ابداع کرده اند! و مراسمی معنوی دارند...

حتی آنها که به ظاهر بی خدا هستند نیز انتخاب و مسلک معنوی شان همین است: «پشت» کردن به معنویات!

پرده هفتم: از فرود و فراز!

اجازه بدهید از بالا به پایین شروع کنیم:

سوال: آیا خدایی وجود دارد؟

پاسخ: بله.

سوال: آیا ما در قبال این خدا وظیفه ای داریم؟

پاسخ: بله.

سوال: هدف از خلقت چیست؟

پاسخ: تکامل! (حرکت به سوی کمال)

سوال: چطور باید به کمال رسید؟

پاسخ: از طریق ادیان آسمانی.

سوال: کدام دین؟

پاسخ: اسلام.

سوال: کدام شریعت؟

پاسخ: تشیع.

به هر کدام از این سوالات باید ساعت ها و بلکه مدتها فکر کرد. چاره ای جز این نیست. اگر جز این باشد، انسان محکوم به نابودی و هلاکت است! آیا انسان، و این پیچیدگی های خلقت، برای نیستی آفریده شده است؟

اگر به درستی بیاندیشیم، چیزی به اسلم «حال» وجود ندارد! و انسان در میان گذشته ای پر از افسوس و آینده ای پر از ابهام دست و پا می زند! و به سوی «مرگ» حرکت می کند. هر نفسی که می کشد، یک گام به مرگ نزدیک تر می شود...

تنها چیزی که انسان را نجات می دهد، تمسک به معنویات است؛ در آن صورت است که انسان در مسیری قرار می گیرد که هدف خلقت است. به سوی کمال حرکت می کند و آن وقت از عالم ناسوت، به ملکوت، و از ملکوت به جبروت و از جبروت به لاهوت خواهد رسید!

کلام آخر: وقت تنگ است!

عزیزان؛ وقت تنگ است! زندگی در چشم بهم زدنی به پایان می رسد! و آنوقت ما می مانیم و یک دنیا «حسرت»...

باید کاری کرد. باید حرکت کرد. به فکر نجات خویش باشیم.

بهترین لذت این دنیا چیست؟ اگر تصور کنیم بهترین شبی که می توانیم با نگاه مادی برای خودمان رقم بزنیم، برای ما فراهم شده است و می توانیم آنرا انتخاب کنیم چه خواهیم کرد؟ در آن شب بهترین خوراکی ها و بهترین تفریح ها را فراهم می کنیم. اما در یک چشم بهم زدن، آن شب به پایان می رسد...

پس باید به چیزی چنگ زد و به چیزی تمسک جست که مانا و همیشگی باشد!

باید به عالم شادی برسیم...

شادی های مقطعی گذرا هستند. در یک چشم برهم زدن می گذرند و تمام می شوند... اتفاقا این شادی ها یک حسرت و افسوس هم در پی دارند! و انسان مدام با خود حسرت می خورد که چطور گذشت! و حیف که تمام شد!

اما رسیدن به عالم شادی، و جنت الهی، مانا و همیشگی است که فرمود: خالِدِینَ فِیها أَبَداً

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

نمی دانم چطور عده ای از انسان های به ظاهر فهمیده و روشنفکر، اهمیت کتاب و روزنامه و... را درک نمی کنند! در حالیکه حقیقتا با یک یادداشت یا یک مقاله به ظاهر ساده می شود کارهای بسیار بزرگی انجام داد! و حتی تحول آفرینی کرد...

دراینباره که مصداق زیاد است. در سطح جهان اگر نگاه بکنیم، مصادیق فراوانی می توانیم بیابیم. انواع نظریات نقد ادبی و زبان شناسی و... که معروف شده اند و راه باز کرده اند و تحول آفریده اند را اگر جستجو بکنیم خواهیم یافت.

اما یک مصداق ساده و دم دستی آن برای ما ایرانی ها، شروع انقلاب 57 خودمان با یک مقاله است!

بله؛ یک مقاله. در صفحه چندم یک روزنامه انقلاب 57 را به وجود می آورد! البته ممکن است عده ای این جمله را اشتباه قلمداد کنند. منتهی برای بیان اهمیت قلم و نوشتن، اگر با دید تسامح نگاه کنیم، می شود جمله را کامل دانست و آنرا پذیرفت. به این شرح:

در سال 57 مقاله ای نوشته می شود با عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه». این مقاله در صفحات داخلی روزنامه اطلاعات به چاپ می رسد. یعنی به عبارتی سرمقاله نیست و در صفحه اول و دوم روزنامه که مقالات مهم آنجا چاپ می شوند هم کار نشده! بلکه در صفحات داخلی به چاپ رسیده است...

تا اینجای کار همه چیز عادی است. اصلا مگر چند جمله بهم پیوسته، آنهم در یک روزنامه، آنهم در صفحات داخلی روزنامه چه اهمیتی دارد؟ مگر چند نفر روزنامه می خوانند؟ و از آن جمع روزنامه خوان، مگر چند نفر همه روزنامه را می خوانند؟ مگر چند نفر آن مقاله را خوانده اند؟ و مگر چند نفر آنرا پسندیده یا نسبت به آن نقد داشته اند؟ جواب همه این سوال ها را وقتی می یابیم که اثرگذاری آن مقاله را بررسی کنیم!

در حقیقت «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به ظاهر امام خمینی (ره) و در باطن اسلام و روحانیت را هدف گرفته است. پس اگر حتی در یک نسخه هم انتشار می یافت، و اگر در یک نشریه بی اهمیت هم چاپ می شد، باز «مهم» بود. چون هدف و محتوای مهمی داشت...

«ایران و استعمار سرخ و سیاه» چاپ می شود. فردای آن روز در حوزه ها بحث به وجود می آید. کسانی که مقاله را خوانده اند به دیگران اطلاع می دهند که چنین مقاله توهین آمیزی چاپ شده است. حوزه ها به علت بی احترامی به روحانیت و امام خمینی (ره) به عنوان یک مجتهد و مرجع تقلید، تعطیل می شوند. تعطیلی حوزه ها به نشانه اعتراض، در سطح جامعه انعکاس می یابد. بازاریان و کسبه و مردم... کم کم شهر متوجه آن مقاله می شود و به این ترتیب، قیام 19 دی 57 مردم قم شکل می گیرد...

در حقیقت یک مقاله به ظاهر ساده، از یک نویسنده گمنام، اینقدر به قدری اثرگذار می شود که تقریبا 400 روز پس از چاپ آن، حکومت شاهنشاهی که کارتر، رئیس جمهور وقت آمریکا در همان سال آنرا جزیره ثبات نامیده بود، سرنگون می شود!

و به عبارت ساده تر، یک مقاله مسبب سرنگونی حکومت پادشاهی ایران می شود: عجب!

پس یک مقاله می تواند اینقدر اثرگذار باشد؟

بله. پاسخ روشن است... اگر قلم و اندیشه مهم نبود، در قرآن به قلم سوگند خورده نمی شد! اگر قلم و اندیشه مهم نبود، در روایات اسلامی اینقدر به نوشتن و کتابت و... توصیه نمی شد. اگر قلم و نوشتن مهم نبود، اندیشه ها و منش های فکری و مکتب های فلسفی و سیاسی و... با آن منتقل و بعضا متحول نمی شد!

پس قلم موثر است. چون پس آن اندیشه وجود دارد. و قلم راهی برای بروز و بیان آن اندیشه است...

پس مقاله هم مهم است. حتی اگر در یک کانال گمنام تلگرام، ایتا، سروش و... باشد. یا اگر در یک پاراگراف در یک وبلاگ، سایت، یا صفحه ای از صفحات اینستاگرام نوشته شده باشد. مقاله مهم است. نوشتن مهم است. اما از آن مهمتر اندیشه ورزی و اندیشیدن است.

چقدر در قرآن کریم به اندیشیدن و فکر کردن توصیه شده است...

همه این مطالب را نوشتم که بگویم همه ما که به مفاهیم اسلامی اعتقاد داریم، وظیفه داریم در حد توان خود کار کنیم و تلاش کنیم. وظیفه داریم در جبهه جنگ شناختی با دشمن، ورود کنیم. نباید بی تفاوت باشیم... این تفکر که مثلا چه کاری می توانم انجام دهم؟ بسیار خطرناک است! و شاید آسیبش بیشتر از خطرات حملات دشمن باشد...

بله. دلها دست خداست. با اراده خدای متعال همه تلاش های دشمنان اسلام و انقلاب نقش بر آب می شود. اگر خدا بخواهد، تلاش دشمن برای ضربه زدن به نظام اسلامی، پتکی می شود بر سرخودش فرود خواهد آمد. همه اینها قبول. اما ما هم بایستی کار کنیم و تلاش کنیم.

امروز میدان نبرد با دشمن بسیار گسترده شده است. با گسترش فضای مجازی و نیز با سهولت دسترسی به نعمت اینترنت و وفور گوشی های هوشمند و... میدان نبرد در همه خانه ها و کوچه ها و خیابان ها کشیده شده است. بنابراین همه باید تلاش کنند. همه باید کار کنند. حتی اگر به اندازه نوشتن یک پاراگراف باشد. حتی اگر به اندازه بازنشر یک مطلب مفید، یک عکس یا ویدئوی اثرگذار باشد. این نوشتن، و این کار کردن، و این بازنشر محتوا، حتی اگر در گروه های کوچک چند نفره باشد، یا حتی اگر تنها برای یک نفر هم انجام گیرد بسیار مفید و موثر و «لازم» است.

به اعتقاد من، جنگ نرم که سالهاست آغاز شده است، و امروز بعدی از آن با عنوان جنگ شناختی و... شناخته می شود، آخرین نبرد جبهه حق و باطل است. سرنوشت این جنگ روشن است: پیروزی جبهه حق و شکست جبهه باطل. اما اینکه این پیروزی و آن شکست چه زمانی اتفاق بیافتد، بستگی به تلاش و همت ما دارد. تک تک ما در این جنگ موثریم و باید به یاری جبهه حق بپردازیم...

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

بدون مقدمه باید بگویم که وضعیت چاپ کتاب در ایران بسیار بد است و وضع کتابخوانی از آن بدتر! این نکته اول!

اما نکته دوم: در هر نقدی باید منصف بود...

متاسفانه برخی از منتقدان، نگاه صفر و صدی دارند و اگرچه می کوشند در پشت کلمات و عبارات و تعابیر، این نگاه را پنهان کنند، اما به هر حال نمود می یابد و خواننده، بیننده یا شنونده و به طور کلی مخاطب، متوجه این نوع نگاه می شود!

داشتم برنامه صفحه دو بی بی سی فارسی را می دیدم. عنوان برنامه انتشارات امیرکبیر و نشر مدرن ایران بود. طبعا موضوع برای من و امثال من جذاب است. کارشناسان برنامه هم همه اهل فرهنگ و کتاب. دو ناشر و یک نویسنده و استاد دانشگاه...

کار به محتوای برنامه ندارم. به خدمات انتشارات امیرکبیر هم جای دیگری باید بپردازم؛ چون درباره اش حرف زیاد دارم؛ چراکه در واقع امیرکبیر قله نشر است و من تازه کار و در ابتدای راه!

اما غرض از این چند خط اینکه در بخشی از برنامه، صحبت از تیراژ کتاب، قبل و بعد از انقلاب می شود! جناب میلانی، بدون اینکه به تیراژهای شگفت آور اوایل انقلاب اشاره کند، که چطور کتابها با تیراژهای بسیار بالا، ظرف مدت کوتاهی نایاب می شد؛ و چطور یک کتاب بارها و بارها به چاپ می رسید، یا بدون اینکه به سانسورهای غجیب و غریب قبل از انقلاب اشاره کند، که هر اثر مستقلی که بویی از آزادی می داد، به بهانه اینکه سیاسی و مخالف سلطنت است به طور کلی از چاپش ممانعت می شد، تیراژ انتشارات امیرکبیر قبل از انقلاب را با تیراژ حال حاضر کتاب در کشور مقایسه می کند! و نتیجه می گیرد که چون از تیراژهای چند ده هزارتایی به تیراژهای پانصدتایی رسیده ایم، پس جمهوری اسلامی گند زده به کتاب و کتابخوانی کشور!

اینکه نشد نقد! اینکه نشد نقد منصفانه... وقتی شما چشم آهو را با گوش خر مقایسه کنید، طبعا نتیجه می گیرید که چشم آهو در زیبایی صد بر صفر از گوش خر جلوست! جناب میلانی، که من خیلی به ایشان علاقه داشتم، و (با اینکه هرازگاهی با مشاهده موارد اینچنینی از شدت علاقه ام به ایشان کاسته می شود...) هنوز هم دارم؛ واقعا در این مورد بی انصافی می کنند!

در اینکه استاد میلانی مخالف صریح جمهوری اسلامی هستند شکی نیست. مخالف باشند. نقد هم بکنند. کما اینکه می کنند. اما اینکه اینطور در کمال بی انصافی و بی عدالتی نقد کنند، کار درستی نیست و نه تنها اثرگذار نخواهد بود، بلکه اندک مخاطبان مشتاق و جویای حقیقت را هم دلزده می کند!

به عنوان مثال اگر شمار دانشجویان کشور را در حال حاضر، با زمان شاه مقایسه کنیم، چه نتیجه ای خواهیم گرفت؟ بله! تعداد دانشجویان کشور صدها برابر شده است. و اگر تعداد باسوادان امروز کشور (که تقریبا بی سوادی مطلق به صفر رسیده است...) را با زمان شاه مقایسه کنیم، چه نتیجه ای خواهیم گرفت؟ بله؛ تعداد باسوادان چندین و چند برابر شده است... پس چطور جناب میلانی ادعا می کند که جمهوری اسلامی با کتاب و کتابخوانی بد کرده است و وضع بد کتاب در نتیجه رفتار نظام سیاسی حاکم بر کشور است؟

چرا جناب میلانی به نقش اینترنت و فضای مجازی اشاره نمی کند؟ که تقریبا مخاطب را از هر حیث سیراب می کند! و اگرچه کاذب، اما عطش خواندن و دانایی را در او از بین می برد؟ مگر می شود از مشکل کتابخوانی و بیماری کتاب نخواندن در کشور حرف زد، اما به شبکه های اجتماعی هیچ اشاره ای نکرد؟

اگر اینطور باشد، و همه این فاکتورها نادیده گرفته شوند، طبعا نتیجه ای غیر از آنچه جناب میلانی به آن رسیده اند، عاید نخواهد شد:

جمهوری اسلامی در مقایسه با رژیم پهلوی بی سوادی را ریشه کن کرده، دانشجو را چندین برابر کرده، فارغ التحصیل دانشگاهی و تحصیلات تکمیلی را چندین برابر کرده، به لحاظ رشد علمی کشور را در ردیف چند کشور نخستین در سطح جهان قرار داده؛ اما مردم را کتاب نخوان کرده و وضع کتاب را خراب کرده است!

این کمال بی انصافی است... و من از دکتر میلانی، که کتاب نگاهی به شاهش را مدتها قبل از دست فروشی در زنجان خریداری کرده بودم، توقع چنین بی انصافی را نداشتم. از دکتر میلانی استاد دانشگاه که چند سخنرانی اش را گوش داده ام، و به سبک سخن گفتنش به عنوان یک دانشجو علاقه دارم، توقع نداشتم اینطور در کمال بی انصافی، کاملا صفر و صدی به ماجرا نگاه کنند.

همه حرف من همین است: اگر قرار است با موضوعی مخالفت و بلکه دشمنی کنیم؛ خوب است اولا دشمنی با سواد و آگاه باشیم و در ثانی، جانب انصاف را همیشه و در هر حال نگاه داریم و هرگز در نقد و بررسی و مخالفت و حتی دشمنی هم به دروغ متوسل نشویم!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

اگرچه این خبر مربوط به بیش از یک سال قبل است، اما من از آن مطلع نشده بودم!

وبلاگی در میهن بلاگ ایجاد کرده بودم و نوشته های رسمی ام را در آن قرار می دادم.

آدرس وبلاگم:

http://tahaniahmad.mihanblog.com

اما وقتی آدرس را باز کنید، پیام ذیل را مشاهده می کنید:

کاربران و همراهان سایت میهن بلاگ، سلام. از اینکه مجبور هستیم از شما خداحافظی کنیم متاسفیم. دلایل متعدد فنی و غیر فنی مانند قدیمی شدن نرم افزار سایت، عدم وجود دلیل و انگیزه کافی جهت سرمایه گذاری مجدد برای خرید زیرساخت های جدید و دشواری نظارت بر محتوا و نظرات وبلاگها ما را به نقطه تعطیلی سایت میهن بلاگ رساند. از همراهی شما در مدت 12 ساله ارائه خدمات سایت میهن بلاگ متشکریم و امیدواریم سایر سرویس های ایرانی پاسخگوی نیاز کاربران عزیز ما باشند.

جالب اینکه ویکی پدیا در صفحه «میهن بلاگ» خود، کلمه «وبلاگها» را حذف کرده و علت تعطیلی را «دشواری نظارت بر محتوا و نظرات سایت» ذکر کرده است!

در هر صورت، میهن بلاگ هم به آخر خط رسید!

و صدها و بلکه هزاران وبلاگی که روی آن قرار داشت نیز رسما نابود شد...

اما دو نکته مهم وجود دارد:

1. کاش امکانی وجود داشت یا تمهیدی اندیشیده می شد تا کاربران بتوانند مطالب خود را دریافت و ذخیره کنند! نمی دانم. شاید هم این امکان را مشخص کرده بودند، اما من از آن مطلع نشدم؟ اما به هر حال در حال حاضر چنین امکانی وجود ندارد.

2. کاش ترتیبی اتخاذ می شد تا دریای محتوای تولید شده در میهن بلاگ در اختیار مخاطبان قرار گیرد، تا پژوهشگران و علاقه‌مندان بتوانند از آن استفاده کنند و آنهمه مطالب تولید شده رسما «نابود» نشود!

به هر حال من در میهن بلاگ، مطلب تولیدی نداشتم و صرفا مطالب رسمی که در مجلات، روزنامه ها و سایت ها منتشر می شدند را در وبلاگم قرار می دادم.

اما در هر صورت حیف شد...

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

مشغول مشاهده کلیپ هایی با موضوع نبرد مار و گربه بودم. ویدئویی توجهم را جلب کرد با این عنوان:

Brave Moment Cat Fights A Large Python To Protect Its Kittens

ماجرا از این قرار است که یک مار پیتون بزرگ به خانه یک گربه نزدیک می شود. گربه ظاهرا ماده است و سه بچه گربه هم در خانه هستند.

مار پیتون ابتدا نزدیک می شود و گربه مادر هم تلاش می کند تا او را دور کند. اما خب موفق نمی شود...

تعجب من آنجایی بود که گربه مادر بچه هایش را رها کرد و رفت! واقعا حیرت کردم!

مار هم وقتی می بیند گربه مادر رفته است، فرصت را غنیمت می شمارد و به آرامی وارد خانه می شود. بچه ها وحشت می کنند، اما کاری نمی توانند بکنند. حتی شرایط به نحوی است که مار غول پیکر جلوی ورودی خانه را گرفته و راه فرار هم بسته شده است!

این صحنه ها را که می دیدم با خودم گفتم عجب! پس در حیوانات، یا حداقل گربه، مهر مادری تا جایی است که جان حیوان به خطر نیافتد! و همین که جان خود حیوان مادر به خطر بیافتد، بچه ها را رها می کند و خودش را نجات می دهد...

با دیدن این صحنه، یعنی فرار مادر، از یک طرف متعجب و از طرف دیگر ناراحت بودم که قرار است بچه گربه ها طعمه پیتون بشوند! اما خب کنجکاوی نگذاشت فیلم را قطع کنم؛ ادامه دادم...

مار پیتون به بچه ها نزدیک شد. هنوز فرصت حمله و شکار کردن یکی از بچه گربه ها را پیدا نکرده بود که...

گربه مادر مثل پلنگ پرید روی سرش! باور کردنی نبود! گربه مادر برگشت!! اما اینبار با جان فشانی تمام، جوری حمله کرد که مار از خانه خارج بشود. اوج هیجان و لذت بود... گربه مادر سر پیتون غول پیکر را با تمام توان گاز می گرفت...

البته ویدئو همینجا تمام شد و مشخص نشد چه می شود. اما بار دیگر معجزه مهر مادری حیوانات را به چشم دیدم. و انسان هم که حیوان ناطق و ضاحک است و اشرف مخلوقات!

تصور می کنم گربه مادر پیتون بزرگ را حسابی مجروح می کند و مار غول پیکر، عطای شکار را به لقایش می بخشد و می رود. یعنی از شواهد اینطور بر می آمد...

به هر حال جالب بود و خواستم این حس هیجان انگیز توأم با ترس، ناامیدی و در نهایت احساس غرور و خوشحالی را با این کلمات و این مظلب ثبت کنم.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

جریان تحریف و توپ خانه سم پاشی اصلاح طلبان یک لحظه هم توقف ندارد. مدام در تلاش است! چرا؟ چون دولت انقلابی هم بحمدالله جهادگونه در تلاش است! این جماعت افساد طلب، برای اینکه ننگ دولت مطبوعشان (دولت تزویر) در مقابل اقدامات جهادگونه دولت رییسی برملا نشود، از هر بهانه ای برای سم پاشی علیه دولت و به طور کلی جریان انقلابی استفاده می کنند...

بهانه اخیرشان شده یک مقاله که سایت غیر مرجع و نهایتا دسته دوم جریان انقلاب، یعنی رجانیوز، درباره اظهارات آیت الله العظمی صافی گلپایگانی نوشته است. اصلاح طلبان همه نیروهای رسانه ای خودشان، از عبدی گرفته تا ابطحی را به خط کرده اند تا بحث روز جامعه را در رسانه های زنجیره ای، مقاله رجانیوز جلوه دهند!

به قول یکی از دوستان: مژدگانی که گربه عابد شد! بله؛ افساد طلبانی که تا دیروز تقلید را کار میمون می دانستند! امروز شده اند حامی مراجع! و آنهم تنها یک مرجع! و آنهم تنها یک اظهار نظر از آن مرجع! و آنهم تنها یک برداشت از اظهار نظر مرجع معظم.

حضرت آیت الله العظمی صافی گلپایگانی در دیدار رئیس مجلس انقلابی، دکتر قالیباف، می فرمایند برای اینکه مشکلات جامعه کم بشود، باید با همه کشورها ارتباط برقرار کرد. اظهرمن الشمس است که منظور حضرتشان همه کشورها به جز اسرائیل و آمریکاست که خیانت و دشمنی شان ثابت شده بود، و در دولت عبرت، باز هم ثابت شد! بنابراین بخش اول اظهارات نقد دولت تزویر است و عملکرد سیاهش که جامعه را به این روز انداخته، و بخش دوم، توصیه به برقراری ارتباط با همه کشورها و استفاده از ظرفیت سیاست خارجی نظام است...

این سخنان کاملا متین و به جا و درست است. اما آنچه نادرست می نماید، افاضات اصلاح طلبانی است که مقاله یک سایت درجه دوم را پیراهن عثمان کرده اند که با آن جریان انقلابی را مثلا بزنند! البته ره به جایی نمی برند؛ اما مشخص است که هدف ورای کلماتی که می نویسند، یعنی حمایت از مراجع است. در واقع هدف این جماعت مسئله درست کردن است! تا فعالیت های انقلابی دولت دیده نشود.

دولت رییسی در حالی که حسن روحانی جمعه ها مشغول دودی کردن ریشش بود، هر جمعه به نقاطی از کشور که احساس می کند مشکلات بیشتری دارد سفر می کند. از جمله در همین مدت کوتاه دوبار به خوزستان سفر کرده است. افساد طلبان برای اینکه ذهن جامعه از مقایسه فاصله بگیرد، مجبورند مسئله سازی کنند و بنابراین از هر فرصتی استفاده می کنند...

جریان تحریفی که مقام معظم رهبری به آن اشاره می کنند، در واقع همین است. این جماعت و این خط فکری یا جای قاتل و مقتول را عوض می کنند، و یا مسئله سازی می کنند تا حقایق دیده نشود. در همین ماجرای اخیر هم به جای اینکه به خاطر عملکرد ننگین دولت مطبوعشان پاسخگو باشند، خود را بر صندلی مطالبه گری نشانده اند و طلبکار شده اند!

البته به فضل الهی این جریان محکوم به شکست است... در حقیقت این سنت الهی است: حزب الله پیروز و حزب شیطان نابود است. روشن است که تلاش می کند. دست و پا می زند. از این طرف هم باید کار و جهاد و تلاش بشود تا انشاء الله هرچه زودتر، تمدن نوین اسلامی شکل گیرد، و هدف غایی آن، یعنی ظهور اتفاق بیافتد، تا سرکرده جریان تزویر، یعنی شیطان رجیم، به دست حضرت صاحب (عج) گردن زده شود.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

فیلم کلبه وحشت 4 (evil dead 4) که در سال 2013 ساخته شده است، اگرچه فیلمی ترسناک و تا حدودی جذاب است،  اما صحنه های رقت انگیزی دارد که حقیقتا نام دیگری جز «حماقت» نمی توان برایش انتخاب کرد! در آخر فیلم، پس از کش و قوس های زیاد، و پس از فداکاری دو مرد جوان فیلم (یکی برادر میا است و دیگر دوست برادرش) نوبت به فرار میا از مهلکه می رسد! او سوییچ را از برادرش گرفته است، و برادر فداکارانه خود و شیطان را داخل کلبه جنگلی به آتش می کشد تا میا بتواند به راحتی فرار کند...

اما صحنه نفرت انگیزی که در فیلم های ترسناک همیشه تکرار می شود، در این فیلم هم به نمایش در می آید: هنگامی که میا داخل ماشین می نشیند تا بگریزد، دستش می لرزد و سوییچ از دستش می افتد! و لابد شما هم دیده اید که همین مقدار وقت تلف شدن کافی است تا قاتل، اهریمن، شیطان و به طور کلی، شخصیت منفی از راه برسد! در این فیلم هم همین اتفاق می افتد به خاطر همین حماقت ساده، احمقانه، نفرت انگیز و تکراری، خون برادر و دوست برادر میا به هدر می رود و میا هم به هلاکت می رسد!

من به عنوان یک مخاطب آماتور، از دیدن این صحنه تکراری نه تنها خسته شده ام، بلکه به نوعی حس تنفر پیدا کرده ام. می دانم که در فیلم های ترسناک یکسری ویژگی و مشخصه مشترک وجود دارد. اما اینکه غالبا یک زن مرتکب حماقت می شود، و یک مرد به عنوان قهرمان و ناجی نقشش را به خوبی ایفا می کند کاملا تکراری شده است.

در نهایت به نظر من برای دیدن فیلم، ابتدا باید کمی تحقیق و مطالعه کرد. وقت انسان ارزشش بیشتر از این است که اسیر دیدن فیلم هایی بشود که در نهایت هیچ آورده ای ندارد و علاوه بر آن، اعصاب بیننده را هم خورد می کند. گرچه تفریح به خودی خود می تواند انگیزه دیدن فیلم باشد و تجربه حس ترس و هیجان جذاب است، اما اگر با «تحقیق» باشد، این حس را می توان بدون اعصاب خوردی و نفرت هم به دست آورد و تجربه کرد!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

کلیپی در فضای مجازی منتشر شده است با عنوان «توضیح استاد شفیعی کدکنی درباره ممانعت از ورودش به دانشگاه تهران!» عنوان کلیپ که مربوط به نزدیک به دو سال قبل است عنوان عجیبی است. هویت دانشگاه تهران، و بلکه هویت ادبیات معاصر کشورمان با استوانه ها و اساتیدی چون شفیعی کدکنی تعریف می شود. بنابراین عجیب است که ایشان را به دانشگاه راه ندهند! کلیپ را که دیدم، استاد توضیح دادند که: 1. بنا بوده کلاس را تعطیل کنند 2. در جلسه قبل با دانشجویان خداحافظی کرده اند و گفته اند هفته آینده کلاس تشکیل نمی شود 3. باز استاد بزرگوار احتمال داده اند که شاید از راه دور مشتاقانی برای کلاسشان بیایند، و برای همین تصمیم گرفتند به دانشگاه بیایند 4. با خودرو جلوی دانشگاه که می رسند، نگهبانی می گوید دانشگاه تعطیل است 5. استاد هم که هوس قدم زدن در راسته کتابفروشی های جلوی دانشگاه را داشته اند می روند و شروع می کنند به تماشای ویترین کتابفروشی ها و لذت بردن!

تا اینجای کار فقط خبر است. اما ادامه کلیپ تحلیل و نقد استاد شفیعی کدکنی است به موضوع فضای مجازی و سطح سواد رسانه ای مخاطب و مردم ایران! مضمون فرمایشات استاد این است که اطراف یک خبر «دروغ» فلسفه بافی و تحلیل صورت می گیرد. و حتی بعد از توضیح و روشنگری نیز باز عده ای به همان روال سابق عمل می کنند! این مصیبت کمی نیست... جامعه ای که به جای تکیه بر واقعیت به شایعات توجه می کند! یا به عبارت بهتر، جامعه ای که «شایعه» را به «حقیقت» ترجیج می دهد و به آن تمایل دارد، چه وضعی دارد؟ چطور باید برای این جامعه و این مخاطب کار کرد؟

از نظر من مهمترین علت حواشی که پیرامون اخبار سیاسی به وجود می آید همین است: گرایش به شایعه! اصولا شایعه برای مخاطب بیشتر جذابیت دارد تا حقیقت. بنابراین می بینیم پیرامون خارج شدن شمش های طلا از کشور افسانه سرایی می شود! کانالی می نویسد که مثلا کامیون کامیون شمش طلا از کشور خارج شده است! آنهم به سمت ترکیه! و کانال دیگری می نویسد که شمش های طلا را با قاطر از کشور خارج کرده اند! خیلی هم مستند است و تصویر چند قاطر که پشت سر هم در حرکتند را به عنوان سند منتشر کرده است! مخاطب هم با همین اخبار حال می کند و ذیل آن بساط نظر پراکنی را می گستراند! و هر کسی از ظن خود به موضوع واکنش نشان می دهد!

مخاطب امروز حتی حوصله سرچ کردن را هم ندارد! و وقتی خبری را می شنود، حتی به اندازه بررسی انعکاس آن در رسانه های معتبر و رسمی داخلی و خارجی هم وقت نمی گذارد. اما یک چیز را خوب رعایت می کند: اینکه خبر و خوراک رسانه ای با ذائقه اش جور در بیاید! به عبارت دیگر از خیل تولیدات رسانه ای و محتواهای رنگارنگ، مانند مگس روی محتوایی که با سلیقه اش سازگار است می نشیند!

همه این مصائب و مشکلات هم تنها و تنها یک دلیل دارد: ورود شبکه های اجتماعی به کشور، قبل از فرهنگ سازی! به عبارت دیگر مسئولانی که دانسته یا نادانسته، به فرهنگ کشور خیانت کرده اند و بستر واردات و فعالیت بی رویه و بی حساب و کتاب شبکه های اجتماعی را به کشور را فراهم کرده اند، باید پاسخگو باشند! روشن است که اگر رانندگی را به فرزندت یاد نداده باشی، و انواع و اقسام وسایل نقلیه را در اختیارش بگذاری، حوادث ناگواری انتظارت را خواهد کشید! نمی شود گفت فرزند آزادی باید داشته باشد! و باید خودش انتخاب کند که براند یا نه. بلکه ابتدا باید بسترش را فراهم کرد و بعد با متخصص و اهلش، پس از آموزش های لازم، کم کم و اندک اندک او را پشت فرمان نشاند.

اما امروز چه باید کرد؟ به نظرم فرمایش رهبر حکیم انقلاب در روز اربعین اصل مطلب است. ایشان پیشتر هم درباره تهاجم فرهنگی و فضای مجازی راه را نشان داده بودند. منتهی کسی که گوش کند و عمل کند نبود. امیدوارم فردا نگوییم ایشان درباره «تبیین» که نیاز و ضرورت امروز کشور است، سخن گفتند اما کسی عمل نکرد! امروز همه همت ما باید به تولید محتوا با محوریت تبیین و روشنگری باشد. اگرچه وضع سواد رسانه ای در کشور وخیم است، اما اگر مخاطب با چند تبیین درست و با کیفیت مواجه شود، ذهنش ناخواسته منتقد می شود و در مواجهه با اخبار و تولیدات دیگر رسانه های معاند و ضد دین و انقلاب، با نگاه انتقادی پیش خواهد رفت!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

به لطف وجود «روح الله زم» و جستجو درباره او، به ویدئویی رسیدم از فلاحتی صدای آمریکا که درباره خرافات دین اسلام ساخته شده بود. فلاحتی در این ویدئو درباره آیت الله العظمی! سید ابوالفضل برقعی و اسلام نابی که او ارائه داده سخن می گفت... خواستم این چند خط را درباره سید ابوالفضل برقعی بنویسم. در فایل های صوتی که از ایشان وجود دارد، می توان به روحیه ایشان پی برد که البته من به آن کاری ندارم. فقط یک نکته: محور شیعه «ولایت» است و ستون خیمه تشیع «امام زمان (عج)». چطور می توان برقعی را مرجع شیعه نامید در حالیکه معتقد است امام زمانی وجود ندارد؟ این صریح سخنان آقای برقعی است که می گوید امام حسن عسکری (ع) اصلا فرزندی نداشته اند...

مرکز جهانی مستبصرین درباره برقعی می نویسد: «ابوالفضل برقعی در نقد اندیشه‌های شیعه کتابی به نام امامت نوشته که افراطیون اهل تسنن برای دفاع از عقاید خود این کتاب را تکثیر و بین دانشجویان شیعه توزیع می‌کنند؛ که اندیشه‌های وهابیّت در آن موج می زند. وی ظاهراً سفرهایی به عربستان نیز داشته و چند سالی در آنجا بوده و نهایتاً مروج افکار وهابیت شده‌ است؛ اگر چه علناً هیچگاه اعلام تسنن نکرد.» (اینجا)

اینکه شرایط اقتصادی زندگی برقعی که به نوشته ویکی‌پدیا فقیرانه بوده است (پدرش فردی فقیر بود... اینجا) چه ارتباطی با پول های کثیف عربستان سعودی دارد به کنار، اینکه افکار و عقایدی که ایشان مروج آن است چه اشتراکاتی با «وهابیت» دارد هم به کنار! اما اینکه بعضی از مسلمانان و شیعیان «خط امامی»! چطور بریده های سخنان ایشان را ترویج می کنند را چه کنیم؟ کسانی که روزگاری دم از امام (خمینی ره) می زدند تا با آن امام زنده مان (خامنه ای حفظه الله) را بزنند، بریده های سخنان برقعی را در صفحات و کانال های خود برای جوانان منتشر می کنند تا به این ترتیب ذهن آنان پر از شبهه بشود و طبعا مسیر زندگی آنها به سمت و سویی برود که مطلوب آنهاست! اما لطف خداست که ابزار هجمه علیه دین و انقلاب، یعنی فضای مجازی ابزاری می شود برای افشای حقایق و باطن منافقین زمان و نیز ترویج اسلام ناب محمدی (ص). والسلام!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

این روزها بحث پیشگویی ها درباره کرونا حسابی داغ شده است. ایرانی جماعت، که اگر در خیابان تصادف بشود، به جای خلوت کردن دور مصدوم اطرافش جمع می شوند، و با این جمله که «بروید عقب بگذارید نفس بکشد!» مواجه می شوند، اینبار دارند مباحث مربوط به پیشگویی کرونا را دست به دست می کنند!

سایت جماران (از رسانه های اصلاح طلب تندرو که به دریای بودجه مرکز نشر آثار امام (ره) و حسن خمینی وصل است) درباره کاربران فضای مجازی می نویسد: «۷۱ درصد جوانان ۱۸ تا ۲۹ ساله از تلگرام و ۴۹ درصد این جوانان از اینستاگرام.» اینکه اقشار و سنین دیگر به چه شکل از فضای مجازی استفاده می کنند به کنار، اما واقعیت این است که کاربر اصلی فضای مجازی و به طور کلی «اینترنت» جوانان هستند.

در ایران، به جای اینکه ابتدا فرهنگ سازی صورت گیرد و بعد مثلا ویدئو، ماهواره یا شبکه های اجتماعی وارد شود، به لطف دولتمردان فرهنگ دوستمان، اول هر تکنولوژی را وارد می کنیم و بعد از بروز آفات آن تلاش می شود تا فرهنگ سازی صورت گیرد.

پیشگویی کرونا در کتاب «پیشگویی» سیلویا براون

در بحث فضای مجازی که لازمه آن «سواد رسانه ای» است نیز همین اتفاق رخ داده است. در بحث پیشگویی کرونا هم اگر به محتوای تولید شده ای که دست به دست می شود نگاهی بیاندازیم، مشخص می شود که هیچ نقد و بررسی روی آن صورت نگرفته است. حتی یک بررسی ساده هم انجام نشده و فقط محتواست که منتقل می شود!

در یک مورد تصویری از کتاب «پیشگویی» اثر سیلویا براون بین مخاطبان دست به دست می شود و کاربران با این تصور که شیوع کرونا در آن کتاب «پیشگویی» شده است هیجان زده می شوند! کمتر کسی هم از خودش می پرسد این نویسنده کیست و کتابش درباره چیست و چه محتوایی دارد!

شیوع گسترده دروغ های شاخ دار در فضای مجازی و علی الخصوص تلگرام و اینستاگرام و واتساپ و موارد مشابه، موجب شده است تا من حتی به اخبار و محتوای غیر مهم منتشر شده نیز با دیده شک بنگرم. قبل از بررسی بحث پیشگویی کرونا تقریبا «یقین» داشتم که موضوع مشکوک است و ماجرا آنطور که بیان می شود نیست. اما با جستجو و مطالعه مطالب منتشر شده در اینباره به متن جالبی رسیدم که در ادامه خواهید خواند.

واقعیت این است که در حال حاضر 90 درصد شبکه های اجتماعی در و پیکر درست و حسابی ندارند و هرچه دل تنگتان بخواهد بدون هیچ دلیل و سند و منطقی می توانید در آن منتشر کنید. بعد از انتشار هم اگر با آبرو و حیثیت افراد بازی شده باشد، یا به حریم قانون خدشه ای وارد شده باشد، «پاسخگویی وجود ندارد» و نباید نگران باشید! چراکه صفحات اینستا، یا کانال های تلگرام و... «صاحاب» مشخصی ندارند و نهایتا شما با یک «آی‌دی» طرف هستید که هیچ هویتی ندارد!

بحث مربوط به کرونا در کتاب پیشگویی که کاربران را ذوق زده کرده را بخوانید: «تا سال ۲۰۲۰ بیش از هر زمان دیگری در اماکن عمومی ماسک‌های جراحی و دستکش‌های پلاستیکی استفاده می‌کنند. علت این کار شیوع یک بیماری شدید شبیه ذات الریه خواهد بود که به ریه‌ها و نای حمله می‌کند و به شدت در برابر درمان مقاوم است. این بیماری به طور ویژه‌ای گیج کننده خواهد بود، زیرا بعد از آن که در یک زمستان ترس و وحشت مطلق ایجاد می‌کند تا ده سال بعد کاملا ناپدید می‌شود و باعث می‌شود که هم منبع بیماری و هم درمان آن اسرار آمیز باشد. ماسک‌ها و دستکش‌های پلاستیکی در محیط‌های پرخطر چیز‌های خوبی هستند و خدا می‌داند که من خودم در مسائل بهداشتی سردسته همه هستم. هر روز حمام کنید یا دوش بگیرید، موهایتان را هر روز بشوئید، حتما بلافاصله پس از توالت دست‌های خود را بشویید.» (اینجا)

واکنش احسان رضایی به پیشگویی درباره کرونا در کتاب سیلویا براون و دین کونتزِ

اینهم چند خطی است که دکتر احسان رضایی درباره کتاب پیشگویی و بحث پیشگویی کرونا نوشته است: «سیلویا براونِ آمریکایی ادعا می‌کرد که دارای قدرت ارتباط با عالم ماوراست، اما پیشگویی‌ها غلط زیادی داشت، از جمله پیش‌بینی کرد خودش در ۸۸سالگی خواهد مرد؛ اما در ۲۰۱۳ و ۷۷سالگی فوت کرد. به نظر می‌رسد نباید این کتاب را زیاد جدی گرفت، چون پر است از مطالب نادرست، مثل اینکه پیش‌بینی شده از ۲۰۱۵ عمل‌های جراحی فقط با لیزر انجام و نابینایی با نصب تراشه در مغز درمان می‌شود.» (اینجا)

دکتر احسان رضایی که من ایشان را با مقالات خواندنی ستونش در مجله همشهری جوان می شناسم در ادامه به رمان تخیلی دیگری که این روز‌ها مرهمی بر درد‌های انسان‌ها شده می‌نویسد: «پیش از این توجه کاربران فضای مجازی به رمان علمی-تخیلی «چشمان تاریکی» اثر دین کونتزِ آمریکایی جلب شد که سال ۱۹۸۱ نوشته و در آن به ویروس مرگباری به نام ووهان-۴۰۰ به عنوان سلاح بیولوژیک اشاره شده بود. اما آن ادعا درست نبود، چون هم مشخصات ویروس آن داستان با covid۱۹ متفاوت است، هم اینکه اصلاً در نسخه‌های اولیه رمان، اسم ویروس گورکی -۴۰۰ و محصول روسیه بود که بعد از جنگ سرد، عوض شد. در نهایت به نظر می‌رسد کتاب‌های پیشگویی این روز‌ها ممکن است بازار خوبی داشته باشند، اما دامن زدن به خرافات همیشه و در همه دوره‌های تاریخ وقتی رخ نموده است که بشر از جواب منطقی و راهکار جدی و عقلانی عاجز بوده است و شاید توجه به کتاب پیشگویی هم از همین منظر باشد. از طرفی اگر محتوای کتاب را بپذیریم، همکاری سیلویا براون با اف – بی – آی که خودش ادعا کرده برای کشف جرم همیشه از قدرت او استفاده می‌شده است از نکته‌های فرامتنی کتاب است که این شائبه را که ممکن است شیوع کرونا با انگیزه‌های سیاسی انجام شده باشد تقویت می‌کند.» (اینجا)

یادم می آید که یکی از نویسندگان که بنا داشت سواد رسانه ای ضعیف کاربران فضای مجازی را به تصویر بکشد، عکسی از بازیکن آرسنال با دوست دخترش را که با عنوان پسر فلان مسئول ترویج اسلام در فلان کشور اروپایی در شبکه های اجتماعی منتشر شده بود را باز نشر کرده بود! کاربران هم شروع کرده بودند به فحش و لعنت یا تعریف و تمجید که فلان است و بهمان! یک نفر هم برای رضای خدا و خلق خدا پیدا نشده بود که با خودش بگوید شاید این خبر کذب باشد! بالاخره یکی از طرفداران «آزاده!» آرسنال که بازیکن را شناخته بود نوشته بود که ایها الناس! این فلان بازیکن آرسنال است! با فلان نام...

بله؛ متاسفانه وضع کشور ما اینگونه است و متاسفانه این روزها شیادان فضای مجازی در دروغ گفتن هم حرفه ای شده اند. اگر پیشتر در فیلم هایی که با هدف تشویش اذهان عمومی ساخته می شد 10 سوتی وجود داشت، امروز عدد آن به مراتب کمتر شده است! اگر متنی می نویسند یا لوگویی جعل می کنند، سعی می کنند ابهاماتی که توی ذوق می زند را اصلاح کنند. و دقیقا به همین دلیل است که هر روز صدها پرونده از شکایت در کشور وجود دارد که یا از کلاهبرداری شکایت کرده اند یا هتک حرمت و فساد و فحشا. دقیقا هیچکس هم نیست که «پاسخگو» باشد.

«وزیر جوان» دولت روحانی هم که پس از پایان دولت تزویر مشغول فعالیت جدیدش یعنی هجمه به صدا و سیما و مراکز مذهبی است و طبعا وقت ندارد که کسی از او سوالی بپرسد. خدا عاقبتمان را خیر کند. از صمیم قلب آرزو می کنم وزرای دولت سیزدهم در این دولت ریل گذاری مناسبی برای قاعده مند شدن فضای مجازی انجام دهند و مجلس انقلابی نیز دست به اقدام موثری بزند.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

دربی با پنالتی هایش گذشت. نیمه نهایی استقلال با گل گهر و پنالتی های مشکوکی که برای استقلال گرفته شد و برای گل گهر گرفته نشد، گذشت. استقلال به فینال رسید. اما در فینال بازی و جام را به فولاد واگذار کرد. داور بازی پنالتی فولادی ها را که دروازه بان استقلال گرفته بود تکرار کرد. اگرچه به نظر بعضی سختگیرانه، اما به نظر اکثر کارشناسان تصمیم داور درست بود. گذشت... جام را فولاد به خانه برد تا داوری که استقلال را به فینال رسانده بود، جام را از این تیم بگیرد. (بخوانید داوری ای که...) و اینگونه آه دل امیر قلعه نوعی دامن استقلال و مجیدی را گرفت.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

بازی استقلال و گل گهر همین الان تمام شد! و استقلال با دو پنالتی تواسنت بازی را ببرد... یاد مصاحبه امیرقلعه نوعی قبل از بازی افتادم وقتی داور سوت پنالتی را زد! اظهار امیدواری کرده بود که عدالت داوری را ببیند! (قریب به مضمون) پنالتی که پنالتی نبود را استقلال به لطف داور تبدیل به گل کرد. عجیب اینکه در طرف مقابل عین صحنه پنالتی تکرار شد! اما داور تشخیص داد بازی ادامه یابد... چون استقلال دربی جام حذفی را با پنالتی برد، و بازی با گل گهر را هم با دو پنالتی پشت سر گذاشت، این تیتر را انتخاب کردم: اگر پنالتی نبود، استقلال چیزی کم داشت...

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

امروز، که سومین روز سفرم است، و شاید چند کلمه ای بعدا درباره لذت هایش اینجا نوشتم، یادداشت حاج حسین آقای شریعتمداری، «سردار قلم» را در فارس خواندم که هشدارگونه ای بود به «حسین قدیانی». من قدیانی را از دوران 88 و همکاری مختصرم با کیهان می شناسم. آن روز محسن حدادی به ایمیل من پاسخ می داد که نوشته هایت به درد منِ محسن حدادیِ نسل سومِ کیهان نمی خورد، و به درد حسین قدیانی می خورد!

از علامه مصباح یزدی حرفی نمی زنم. چون شأن من نیست که از ایشان، و از اسلام زلال و پاکی که با بصیرت مثال زدنی حضرت ایشان در موسسه امام خمینی (ره) سالها ترویج شده و می شود، حرف بزنم. اما می توانم درباره حسین قدیانی بنویسم.

در دوران دانشجویی و مقطع کارشناسی، نه‌ده حسین قدیانی را برده بودم دانشگاهِ اکبر شاه! بین کلاس ها و اوقات فراغت تورقی می کردم و با کتابهای دیگر می خواندم. چقدر لذت بخش بود. در روزگار فتنه یکی از هم کلاسی هایم، که اتفاقا طرفدار میرحسین هم بود کتاب را گرفت. کتابی از خاتمی هم همراهم بود: نامه ای برای فردا. یادم هست که به آن بنده خدا گفتم این طرف و آن طرف را باهم بخوان و لذتش را ببر! اما وقتی کتابها را برگرداند می گفت بارها خواسته از خشم نه‌ده قدیانی را تکه تکه کند! و کتاب به احترام صاحبش، که من بودم، جان سالم به در برده بود...

یادداشت اخیر حسین قدیانی را تازه تمام کردم. تر و تازه دارم نظرم را می نویسم. من یقین دارم اگر به کسی بیش از ظرفیتش پرداخته بشود، و کسی را اگر بیش از آنچه باید، حلوا حلوا بکنند، نتیجه اش در یک کلمه می شود: «حسین قدیانی!»

بله. همه حرفم همین است: حسین قدیانی امروز برای من و امثال من تبدیل شده به «سنبل». سنبلی از جوانی که خوب نه، «عالی» می نوشت، اما «اسلام» و «انقلاب» شناس نبود، و نوشته هایش از سر شور و احساس بود. همان شور و احساس او را به ورطه های دیگری کشاند که هر جوانی را ممکن است بکشاند. او به همین سادگی شد «سنبل». اگر حسین قدیانی اینقدر «بولد» نمی شد، امروز هم توهینش به علامه مصباح یزدی، معلم «بصیرت»، اینقدر تلخ و سوزاننده نبود! اگر به قدیانی به قدر «قدرش» بها داده بودند، امروز سردار قلم، حاج حسین شریعتمداری، مجبور نبود به جای اینکه پته جریان معاند را که به لطف فضای مجازی سالهاست سکان دار دولت است، روی آب بریزد، برای «حسین قدیانی» بنویسد! منظورم از لطف فضای مجازی هم اول خوراندنش به مردم است و بعدا فکر کردن برای فرهنگ سازی اش، و دقیقا برای این آیه که ستون و محور و اصل و اساس «سواد رسانه ای» است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا»!

فکرش را بکنید: سوژه سردار قلم شده «حسین قدیانی»! همین یک نیم خط برای اینکه خودی و بیخودی را بشناسیم کافیست. من حسین قدیانی را نه ضد انقلاب می دانم و نه ولایتی، و نه البته ضد ولایت فقیه. در نوشته اخیر قدیانی، با سپر «حضرت آقا» انواع و اقسام توهین ها به علامه مصباح و جریان اسلام ناب روا داشته شده است. بله؛ طبعا انسان می غلطد در امیال و آرزوهایش. می غلطد در همه صفاتی که او را انسان کرده. اما اگر نقد شد باید تحمل داشته باشد...

فقط یک کلام: حسین آقا از دختربازی در کافه های شام و نوع سیگاری که دود می کنی به کنایه سخن گفته ای! کنایه لازم نیست: نوش جانت! اما کاش مختصری اهلیت می داشتی و «خجالت» می کشیدی از اینهمه توهینی که روا داشتی به کسی که نماد و اسوه مبارزه با نفس بود. کاش یک «پک» از سیگارت را فدا می کردی و بعد از کسی که خودت هم بینی و بین الله خوب می دانی که نفسش را فدا کرده با این وقاحت حرف می زدی! حسین آقای قدیانی، من مخاطب کتاب ها و وبلاگت، قطعه 26 بودم. گاهی از خواندن نوشته هایت اشک در چشمانم از شوق حلقه می زد و خدا را شکر می کردم، اما هماندم در دلم ترسی داشتم از امروز...

از امروزی که تو جوانی کنی، و نقدت کنند، و صاحب آن قلم با آن مهارت، تبر به دست بگیرد به خیال خودش برای زدن ریشه و اصل و اساس اسلام ناب و محور بصیرت انقلاب! حسین آقا. حرف آخر اینکه حداقل شهامت داشته باش و رک و راست نقد کن. اینهمه رهبر مقتدر و مظلوم انقلاب را سپر خودت نکن. این رهبر همانقدر که رهبر تو هست، رهبر ما هم هست. دعا می کنم دعای پدر شهیدت سر به راهت کن. عنان نفس بکشی و توبه کنی و برگردی و جبران کنی! و خدا اگر بخواهد می شود!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

از بین سریال های زامبی محور (ژانر بقا) به تازگی سریال تابستان سیاه در حال دوبله شدن است. فصل اول این سریال به طور کامل دوبله شده و فصل دوم آن هم کامل عرضه شده اما هنوز دوبله نشده است. موضوع سریال که روشن است: تلاش برای بقا.

شهر آلوده شده است و فیلم روایت افرادی است که تلاش می کنند زنده بمانند. اما به نظرم این سریال، حداقل در قسمت های ابتدایی بسیار ضعیف عمل کرده است. البته من آنرا تا آخر خواهم دید. اما تنها به علت جذابیت موضوع و داستانی که چنین سریال هایی دارند. و البته به این علت که انتخاب دیگری وجود ندارد. بعد از مردگان متحرک و زد نیشن سریال دوبله دیگری با این موضوع در دست نیست.

در قسمت های ابتدایی صحنه هایی را شاهدیم که به معنی واقعی کلمه نفرت انگیز است. در بخشی از فیلم شخصیت زن داستان، که اسمش مهم نیست، حماقت می کند و برای کودکی که کمک می خواهد، و البته از شواهد مشخص است که تله ای در کار است، دل می سوزاند. شخصیت مرد داستان تلاش می کند تا او را منصرف کند اما موفق نمی شود. بالاخره آنها در تله می افتند. در این حین هم حماقت های ریز و درشتی از زن مورد اشاره می بینیم که باعث تعجب است.

اگر این داستان قرار است جامعه را به تصویر بکشد و برخورد و روش انسان ها را در آن شرایط سخت نشان بدهد، باید واقعی باشد. به نظر من هیچ انسانی به اندازه آن زن «احمق» نیست. و از آن احمق تر مردی است که نه یک بار، بلکه چندین بار تسلیم حماقت های آن زن می شود. وقتی زن و مرد به تله می افتند، گروه مقابل اسلحه مرد را مطالبه می کند تا پس از آن اجازه بدهد آنها بروند! ظاهر ماجرا روشن است. در واقع مشخص است که در صورت تسلیم شدن و دادن اسلحه چه اتفاقی قرار است بیافتد. اما عجیب این است که مرد باز هم تسلیم حماقت زن می شود!

در جای دیگری از داستان شخصیت دیگیری که در حال فرار از دست یکی از زامبی های سمج است، تبر آتش نشانی پیدا می کند. زامبی پشتش را به او کرده است و این بهترین فرصت است تا تبر آتش نشانی کار خودش را بکند و زامبی را به دیار باقی راهی کند. اما چه اتفاقی می افتد؟ شخصیت مذکور، که اتفاقا مرد هم هست، در حالی که تبر را بالا می برد فریاد می زند، فریاد باعث می شود زامبی به طرفش برگردد، از طرف دیگر آنقدر تبر را به عقب می برد که به قفسه پشت سرش گیر می کند! خودتان تصور کنید چقدر این صحنه اعصاب خورد کن و مضحک است.

همین شخصیت در جای دیگری انسانی سالم را با چنان مهارتی از پشت به قتل می رساند که انسان را به تعجب وا می دارد! به نظر می رسد سریال تابستان سیاه قرار است با ضعف های اینچنینی ادامه پیدا کند. اما امیدوارم در فصل ها و قسمت های بعد این مشکل کمتر بشود.

نکته آخر این پست هم درباره خلوت بودن شهر در تابستان سیاه است. به ذهنم رسید این را بنویسم که از مزایای تک فرزندی و پیری جمعیت همین است که اگر کل شهر تبدیل به زامبی شد، اولا تعداد زامبی ها کم است و در ثانی آنها یک مشت زامبی پیرند که کار چندانی از دستشان بر نمی آید!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

خدمت سربازی من اول تیرماه، یعنی دقیقا هفت روز پیش به پایان رسید. در حقیقت کل فرایند خدمت برای من به سه بخش تقسیم شد:

1. خدمت در دوران مجردی در نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران. این بخش از خدمت در بندرعباس بود. شش ماه طول کشید و بعد به واسطه قبولی در دانشگاه و امید به معافی کفالت، متوقف شد.

2. خدمت در دوران تاهل در پلیس راهور استان یزد. این بخش از خدمت پس از انصراف من از مقطع دکتری بود و دقیقا هشت ماه طول کشید.

3. کسری خدمت که شامل کسری خدمت در مناطق (بندرعباس. یک ماه) و ده سال فعالیت در بسیج بود که جمعا هفت ماه شد.

اما همه هدف من از این چند خط این است که بگویم بخش اعظمی از نیرو و نیت و جوانی و شادابی و... جوان در دوران سربازی با شرایط فعلی، به معنی واقعی کلمه «می سوزد» و حرام می شود! چرا؟ به علت اینکه سرباز، بدون توجه به تخصص و مهارتش، در جایی به کار گیری می شود که در اکثر اوقات هیچ فایده ای برای کشور ندارد، و بدتر از آن وقتی است که جوان به کارهایی مشغول می شود که انجام شدن یا نشدن آن کارها هیچ تفاوتی ایجاد نمی کند! بگذریم از مشکلات ریز و درشت جسمی و روحی که برای سربازان ایجاد می شود!

با اینهمه بخش کمی از سربازان به درستی به کارگیری می شوند و در دوران خدمت از بخشی از توانایی و عشق و علاقه شان به میهن استفاده می شود.

متاسفانه هم قسمت اول خدمت من در بندرعباس و هم قسمت دوم آن در پلیس راهور به کارهایی گذشت که اگر انجام نمی شد هم اتفاق خاصی نمی افتاد! در حقیقت 14 ماه خدمت من به نوعی بی فایده بود. هرچند وقتی فکر می کنم که در پلیس راهور، ساعاتی را به کنترل ترافیک و رفع مشکلات آن در سطح شهر پرداخته ام، یا در بندرعباس حداقل ظاهرا در برابر قاچاق یا سوء استفاده از امتیازات اموال دولتی ارتش فعالیت کرده ام کمی آرام می شوم.

یادم می آید اواخر دوران آموزشی بخش دوم خدمتم در آبان ماه 99، که به علت اینکه در ارتش آموزش دیده بودم هفت روز بیشتر طول نکشید، برگی را به دستم دادند تا مهارت هایم را در آن بنویسم. با چه شوق و ذوقی آنرا پر کردم! به خیال خودم یا در بخش رسانه ای و یا حداقل مرتبط با آن باید به کار گیری می شدم! از سوابقم در کار رسانه و همکاری با نشریات بومی و کشوری نوشتم. از اینکه مدیریت محتوای دو مجله اینترنتی را مدتها انجام داده ام. اما... روز تقسیم دقیقا افتادم جایی که اگر قرار بود خودم احتمال بدهم در ردیف آخر قرار داشت! یعنی پلیس راهور. آنهم با مشکلی که در زانویم داشتم و البته در سیستم نظام وظیفه هم ثبت بود.

نمی دانم چرا، اما به هر حال به این موضوع، یعنی «به کار گیری درست سربازان» هنوز که هنوز است رسیدگی نشده است. غالب سربازان راهور تحصیل کرده و دارای مهارت بودند. از دکتر دامپزشکی که باید در خیابان پست می داد و البته بعدا به بخش اداری همان قسمت منتقل شد، تا مهندس برقی که می توانست یک بلوک ساختمانی با 32 واحد را ظرف یک هفته با دو کارگر مدیریت و برق کشی کند! از حسابدار ارشد تا کارشناس ارشد حقوق. همه و همه در راهور بودیم...

امیدوارم روزی برسد که نیروی جوان کشورمان، پس از پایان خدمتش خوشحال باشد از اینکه در ارتباط با تحصیلش، تجربه کسب کرده و مهارت آموخته است! اگرچه این مهم با وضعیت فعلی خدمت سربازی بیشتر به خیالی خام شبیه است، اما به هر حال باید در گام دوم حیات با برکت انقلاب اسلامی این مشکل نیز اصلاح شود. توکل بخدا.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

چیزی به انتخابات سیزدهم ریاست جمهوری نمانده است. از مواضع و اظهارات مطرح شده توسط دولتی ها و حامیانشان، بوی فتنه به مشام می رسد. اما طبعا جای نگرانی نیست. چراکه خداوند فرموده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ.»

شکی نیست که مراد از ذکر قرآن کریم است، اما روشن است که امروز، پرچمدار قرآن و اسلام ناب محمدی انقلاب اسلامی است.

در مورد فایل صوتی ظریف و مواضعش علیه سردار دلها، بهترین مقالات و تحلیل ها را در سایت ها و خبرگزاری ها می توانید مطالعه کنید. چقدر جذاب است که فضای توئیتر و اینستاگرام و... هم سرشار از مطالب و مواضع مردمی است که مخاطب را از این بصیرت و قدرشناسی سر ذوق می آورد.

اما نظر من در این خصوص که بهانه این پست است:

به نظر من ماجرای افشای این فایل صوتی دقیقا مشابه ماجرای طبس و حمله آمریکایی ها است. ریشتر دو ماجرا متفاوت است، اما هر دو به خواست خدا و از عنایات الهی است. آن روز شن ها به اراده حضرت حق سربازان انقلاب اسلامی بودند و امروز نفوذی هایی که تا کنار گوش آقایان دولتی رخنه کرده اند به نفع انقلاب نقش آفرینی می کنند...

موضع ظریف درباره سردار سلیمانی از پیش هم مشخص بود. منتهی اینکه به این صراحت و به زبان ایشان بیان شود، نعمتی بود که به مردم اعطا شد. ضد و نقیض هایی که رنگ و لعابی از نفاق در آن دیده می شد، با عنایات حضرت حق رنگ باخت و کسانی که کمی تا قسمتی خوشبینانه به جریان غزبزده و شخصیت های آن نگاه می کردند، «روشن» شدند...

بعد نوشت تکمیلی: امروز هفتم تیرماه است. انتخابات به پایان رسید. رئیس جمهوری انقلابی با مشارکت گسترده مردم (با توجه به عملکرد سیاه دولت، کرونا، بزرگترین کمپین رسانه ای و....) انتخاب شد. اما من در گفتگو با یکی از دوستان، نظرم درباره مطالب این پست کمی تا قسمتی تغییر کرده است. به قول دوستمان، اتفاقا افشای فایل صوتی ظریف ترفند رسانه ای جریان اصلاح طلب و معاند برای دوگانه سازی کاذب «میدان» و «دیپلماسی» بوده است. ایشان فکت هایی از سخنان روحانی و دیگر مقامات نشان می داد، و موج مقالات و یادداشت ها و اخباری که رسانه های زنجیره ای در این راستا منتشر کرده اند را نیز به عنوان دلیل می آورد که حقیقتا نمی شد نپذیرفت! در حقیقت جریان معاند و فساد طلب با تصور اینکه مردم از «میدان» زده شده اند، و مشکلات و گرانی ها را به مناسبت دفاع از خطوط قرمز نظام می دانند، این دوگانه را ایجاد کرد تا به خیال خود (و به قول خاتمی) «همت» کند و باز همان روند را ادامه دهد. که نتیجه آن لفت و لیس خودش و فروپاشی نظام از درون باشد. البته به خواست خدا این اتفاق نیافتاد. هرچه هست وجه مشترک این پست با این بعد نوشت در این نکته است که خدا حافظ و یاور این نظام است. و به قول مولانا هرکس شمعی را که ایزد برافروخته فوت کند ریشه و ریشه و بنیادش بسوزد! چراغی را که ایزد برفروزد/ هرآنکس پف کند ریشش بسوزد!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

از نظر من علت همه مشکلات کشور در همه سالهای پس از انقلاب، در یک کلمه خلاصه می شود: «فقر فرهنگی!»

کاری به قبل از انقلاب و حتی تاریخ تمدن بشر ندارم که انعکاس همین معضل در جای جای آن دیده می شود...

امروز جمعه، 27 فروردین 1400 برای دومین بار فیلم «هیس دخترها فریاد نمی زنند» را دیدم. هدف این وبلاگ و قصد من از این پست نقد فیلم نیست، اما به اختصار اگر بخواهم درباره آن بنویسم باید بگویم آنچه نویسنده فیلم قصد بیانش را داشته به نظرم همین فقر فرهنگی بوده است...

از طرف دیگر اوضاع امروز کشور نیز به واسطه فقر فرهنگی رقم خورده است و فلاکتی که امروز به دلیل 8 سال ریاست یک «روحانی» نمای غرب زده گریبان جامعه را گرفته نیز نتیجه همین معضل است!

متاسفانه درصد قابل توجهی از مردم کتاب نمی خوانند، روزنامه نمی خوانند، فیلم و تئاتر نمی بینند، در جلسات و نشست ها و همایش های فرهنگی شرکت نمی کنند، و غرق در خودخواهی و روزمرگی هستند، بنابراین نمی توان انتظار داشت در انتخابات های گوناگون جریان اخلاص بتواند جریان تزویر را شکست دهد.

متاسفانه اکثر جامعه همه چیز را سطحی می بینند. از کل مقاله و خبر به تیتر و خلاصه آن دقت می کنند. از تماشای فیلم منتظر لحظاتی هستند که حس و حال روزمرگی‌شان را تصویر کند و به اصطلاح کیفشان را برای مدتی کوتاه کوک نماید. در فضای مجازی اخبار زرد و بی فایده و بلکه مضر، در صدر توجه و اقبال عمومی قرار می گیرد. طبعا در چنین شرایطی و در چنین خاکی قرار نیست درخت معرفت به نحوی که باید بارور شود.

نتیجه چنین وضعیتی حاکمیت جریان تزویر است. اگر به سالهای پس از انقلاب نگاه کنیم، به جز سالهایی معدود، همواره همین جریان تزویر در کشور حاکم بوده است. از زمان نخست وزیری میرحسین تا دوران سیاه حاکمیت روحانی. در واقع بنی صدر، میرحسین، هاشمی، خاتمی، احمدی نژاد (از نیمه دولت دومش) و روحانی، یک چیز توجه مردم را جلب کرده است: هیجان کاذب و دروغی که به علت «فقر فرهنگی» جای زلال حقیقت را گرفته است.

طبعا در این شرایط ظهور رقم نخواهد خورد. جامعه اصلاخ نخواهد شد و فقر و فساد و بدبختی از جامعه رخت نخواهد بست.

مگر اینکه...

شخصیت های فرهنگی و فعالان عرصه فرهنگ، و در رأس آنها ولی امر مسلمین امام خامنه ای (حفظه الله) با تمام توان در میدان هستند. مقام معظم رهبری آینده را روشن می بینند. اما در فرمایشات ایشان نیز همواره به «رشد» جامعه تأکید شده و در واقع مطالبه ایشان از فعالان فرهنگی و دلسوزان کشور، تلاش برای تعالی فرهنگی جامعه و بصیرت افزایی است.

انتخابات 1400 بسیار مهم است. اما از آن مهمتر رشد و ارتقای فهم سیاسی مردم است. من به شخصه ترجیح می دهم جامعه به لحاظ فهم سیاسی و فرهنگی ارتقاء یابد، حتی اگر این مهم لازمه اش روی کار آمدن دولتی اصلاح طلب (بخوانید افساد طلب!) در انتخابات پیشرو باشد.

به عبارت بهتر، اگر به من بگویند از دو حالت زیر باید یکی را انتخاب کنی:

1. پیروزی یک کاندیدای انقلابی در انتخابات ریاست جمهوری با این شرط که شرایط جامعه در وضع فعلی باقی بماند.

2. پیروزی یک کاندیدای اصلاح طلب (مثلا ظریف یا هاشمی) که منتج به رشد و تعالی فرهنگ سیاسی جامعه شود.

قطعا گزینه دوم را انتخاب می کنم...

اما...

همه تلاش جریان انقلاب و فعالان و دلسوزان کشور این است که حالت نخست رقم بخورد و طی آن فهم عمومی و فرهنگ مردم نیز بالا برود.

و این شدنی است...

منتهی باید همانند دوران دفاع مقدس، نیروهای وفادار به اسلام و انقلاب و ایران به میدان بیایند و اندک نیروهای فعال موجود در این نبرد نابرابر را یاری کنند...

استاد رائفی پور، استاد عباسی، استاد پناهیان، و... پشت سر رهبر و مقتدایشان مشغولند، اما این تعداد نفرات کافی نیست و این آرایش، برای جنگ تمام عیار فرهنگی مناسب نیست.

به نظر من همه کسانی که دغدغه دارند، باید تلاش کنند. حتی اگر به اندازه صحبت کردن با چند مراجع و مشتری باشد. یا باز نشر مطالب مفید در شبکه های اجتماعی و گروه های خانوادگی و...

مشکل اما این است که اکثر ما توقع داریم که «معجزه» رخ بدهد!

نشسته ایم تا «ظهور» اتفاق بیافتد و بعد شروع کنیم و بلکه باز نظاره گر باشیم.

اکثر ما فقط خودمان را می بینیم و مشکل همین است که از «نقش» خود غافلیم...

رهبر فرزانه انقلاب جمله ای به این مضمون دارند که هر کس در هر نقطه ای که هست، همان نقطه را کانون و مرکز جهان بداند و با تمام توان در همان نقطه وظایف خود را آنطور که باید انجام دهد...

بنابراین باید تلاش کنیم. باید نقش خودمان را در جامعه بشناسیم. باید حرکت کنیم. باید دغدغه داشته باشیم...

فیلم هیس دخترها فریاد نمی زنند، که با موضوع کودک آزاری ساخته شده است، نشان می دهد که چطور افراد حتی در زندگی خانوادگی خودشان نیز «خودخواه» هستند و به همسر و فرزندان و والدین خود بی توجهی می کنند. این فیلم نشان می دهد که یک معلم اگر دلسوز باشد می تواند مسیر زندگی  دانش آموزان خود را تغییر دهد، اما اگر «خودخواه» و «عافیت طلب» باشد، می تواند از کنار تباه شدن زندگی دانش آموزانش در کمال خونسردی عبور کند...

به نظر من 8 سال دولت روحانی، و همه دیالوگ ها و مواضع شخص رئیس جمهور، برای ارتقاء فرهنگ عمومی و فهم سیاسی جامعه بسیار مفید بوده است.

به عبارت بهتر، برکاتی که دولت روحانی برای انقلاب داشت، بسیار فراتر از چیزی است که بتوان با حساب و کتاب های مادی تصور کرد.

اینجاست که «عَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ» برای من معنا می یابد.

جامعه به روحانی رأی می دهد و «سیلی» اش را می خورد! باد می کارد و طوفان درو می کند...

مقام معظم رهبری قریب به مضمون فرموده اند اگر ملت ایران از خط امام دور شود، فاصله بگیرد، چه به عمد و چه غیر عمد، سیلی خواهد خورد!

و همه مشکلات تاریخی که دولت تزویر به وجود آورده، در حکم سیلی بیدار باشی است که وجدان های بسیاری از مردم را تکان داده است.

روحانی که «شیطان بزرگ» را «کدخدا» می نامد، کاری کرده است که مردم با گوشت و پوست و استخوان خود متوجه باشند که «خدا» همه کاره است نه کدخدا!

اگر عمری باشد به مدد الهی در مورد انتخابات چند سوژه دارم که در قالب یادداشت در سایت های مختلف نشر خواهم داد و انشاء الله در این دفتر خاطرات آنلاین هم خبرش را خواهم داد...

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

حتما می دانید یا تحقیق کرده اید و اگر نمی دانید، بدانید که استعلاجی سربازی 30 روز است. و اگر گفته سرباز بهداری که از او سوال کردم درست باشد، روزهای تعطیل هم محاسبه می شود. به عبارت بهتر کل استعلاجی دوران سربازی 30 روز است. با احتساب جمعه و تعطیلات رسمی...

خب. دو اما و اگر در این رابطه وجود دارد:

1. اگر در حین خدمت، مشکلی برای سرباز به وجود آید، که مربوط به خدمت باشد! مثلا دستش هنگام جابجا کردن اجسام بشکند، یا حین ماموریت آسیب ببیند، این مدت تا 6 ماه تمدید می شود و اگر در این مدت سرباز مداوا نشود، از ادامه خدمت معاف خواهد شد...

2. اگر بیرون از محیط خدمت، مثلا در مرخصی، یا درون خدمت مشکلی برای سرباز به وجود آید، که به سربازی و محیط خدمت ارتباطی نداشته باشد، مثلا سنگ کلیه بگیرد، یا مشکلات اینچنینی برایش به وجود آید، به ازای هر روزی که بیش از یک ماه، استعلاجی بگیرد، باید به اصطلاح «خلا» بکشد. یعنی به همان تعداد روز در انتهای خدمتش بماند و خدمت کند تا مدت اضافی استعلاجی به پایان برسد.

در حالت دوم اگر مشکل سرباز به نحوی باشد که طول بکشد، مثلا دو الی سه ماه زمان دوره درمانش باشد، به اصطلاح «ایست خدمتی» 6 ماهه شامل حالش می شود. به عبارت دیگر خدمتش در هر مرحله ای که هست متوقف می شود و او می رود و به مداوا می پردازد و حداکثر پس از 6 ماه برای ادامه خدمت باز می گردد...

بیماری های حالت دوم و تبدیلش به حالت اول هم بستگی به نظر «کمیسیون پزشکی» یگان خدمتی اش دارد!

این نکات را چون خودم مبتلا بودم نوشتم و علتش هم این بود که هرچه جستجو می کردم، به جز سایت هایی که یک مشت اراجیف را «سئو» کرده بودند تا در صفحات اول گوگل باشند، مطلب مفید دیگری ندیدم.

عبارات بالا تجربه خودم به انضمام نکاتی بود که از آیین نامه خدمت سربازی مطالعه کردم. امید که سلامت باشید و نیازی به استفاده از استعلاجی پیدا نکنید...

و جمله آخر اینکه به قول معروف: «چون می گذرد غمی نیست...»

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

تنها برکت و فایده دولت حسن روحانی، رشد سیاسی مردم است. همین! وقتی گرانی های شب عید کمر کسانی که به روحانی رای داده اند را خم کرده است، و کمر همه مردم را، و وقتی مشکلات عدیده ای چون بیکاری، رکود، تورم، گرانی مسکن و کالاهای اساسی و... امان «مردم» را بریده، قطعا آنها با همه بند بند و سلول سلول وجودشان درک می کنند و می فهمند که مسئله «انتخاب» تا چه اندازه مهم و «سرنوشت ساز» است...

وقتی به هر بهانه ای، با دروغ و تزویر و ریا و خدعه، دست به تخریب جریان انقلاب می زنند، همه داشته های دول قبلی را در طبق اخلاص به «کدخدا»یشان تقدیم می کنند، و نتیجه آن برای «مردم» می شود «هیچ»! این اتفاق موجب رشد سیاسی مردم خواهد شد.

طبعا جامعه ای که قرار است به سوی ظهور و تمدن سازی پیش برود، با رای به لیست امید و دولت روحانی و جریان غرب گدا راه به جایی نخواهد برد. اما اجباری هم در کار نیست. این جامعه باید «انتخاب» کند و در آتش «انتخاب» خود بسوزد تا به قول مولانا «پخته» و بالنده شود.

راهی جز این نیست... و از نظر من تأکید امامین انقلاب بر مشارکت حداکثری هم رشد حداکثری برای تحقق «ظهور» است. والسلام

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

سلام به همه دوستان. این پست دومین پست در حین خدمت سربازی من است که در این وبلاگ به یادگار می ماند. عنوان این پست را اینطور بنویسم بهتر است:

عزیزان فارغ التحصیل ارشد و دکتری مرکز تحقیقات کاربردی ناجا را از دست ندهید!

من حین خدمت با این مرکز آشنا شدم... عرض می کنم قبل از خدمت باید به این مرکز مراجعه کنید. چون پروژه هایی کاربردی و مفید دارد که از یک طرف نو و تر و تازه است و از طرف دیگر قابل انجام. بنابراین به راحتی می توانید کسر خدمت بگیرید.

این دفتر حتی برای مقالات مفید هم کسر خدمت دارد. امیدوارم به موقع این چندخط را مطالعه کنید و به کارتان بیاید.

در مورد پروژه کسر خدمت هم این توضیح کافیست که چیزی است شبیه به پایان نامه ارشد. و بسیار ساده تر و آسانتر از رساله دکتری.

در مورد مقاله هم نیازی به چاپ و پذیرش نیست. همینکه مقاله تولیدی و در موضوعات پیشنهادی این دفتر باشد قابل قبول است.

امروز 12 اسفند 99 است. چیزی به پایان سال نمانده است. اگر عمر و توفیق باشد در پست های دیگری باقی نکات را عرض خواهم کرد. یاحق

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

برای عزیزانی که هنوز به خدمت اعزام نشده اند چند نکته مفید را بر اساس تجربیاتم می نویسم. امیدوارم راهگشا باشد:

1. به هر نحو می توانید خودتان را به لحاظ روحی برای خدمت آماده کنید.

توضیح اینکه هرگز یک کار مهم، مانند پژوهش، ایجاد شغل، ارتقاء شغل، و... را برای دوران خدمت نگذارید. چراکه در این دوران مشغله جسمی و فکری به نحوی نیست که با فراغ بال بتوان کار مهمی انجام داد.

2. قبل از خدمت به هر نحو می توانید اقدام به گرفتن کسر خدمت کنید

توضیح اینکه اگر بسیجی فعال دارید، یا تحصیلات عالیه و تخصص دارید، می توانید برای کسر خدمت اقدام کنید. کسری جانبازی، آزادگی و رزمندگی پدر هم به این مورد اضافه می شود. به هیچ وجه این موارد را برای حین خدمت نگذارید که جز رفت و آمد و طولانی شدن فرایند و اعصاب خوردی چیز دیگری ندارد. هرچند اگر مشکلی نباشد به نتیجه می رسید، اما بهتر از قبل از خدمت و با فراغ بال اقدام به گرفتن کسری کنید.

3. تا جایی که می توانید مثبت اندیش باشید

توضیح اینکه در دوران خدمت تفکرات پوچ و منفی به معنی واقعی کلمه «کشنده» است، اما در مقابل تفکرات مثبت با سرزندگی همراه خواهد بود.

این چند خط را در حالی نوشتم که 25 روز از ماه سوم خدمت سربازی من گذشته است.

خوشبختانه تاریخ اعزام من اول آبان 99 بوده است و به همین جهت، خدمت برای من و همدوره ای های من 21 ماه محاسبه می شود.

قبلا 6 ماه در ارتش خدمت کرده بودم که البته این مقدار هم از کل خدمت کسر خواهد شد...

انشاء الله موفق باشید

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

جریان انقلاب مدیون امثال تاجزاده، گنجی، سروش، خاتمی و امثال فائزه است. البته امثال هاشمی هم در حد و قواره خطر آفرینی برای اصل نظام نبودند. منتهی حل شدن و هم راستا شدن آنها با جریان استکبار نتیجه ای چون فتنه 88 را به دنبال داشت...

امروز که به لطف مدد الهی، نیروهای رسانه ای خارج از کشور بخشی از بار رسانه را در انقلاب جهانی اسلام به دوش می کشند، مواضع فائزه هاشمی در روشن شدن فضا و مشخص شدن مرزهای جبهه حق و باطل بسیار مفید است و از این بابت، باید خدا را بیش از پیش شکر کرد!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

نمی دانم «رو» است یا سنگ پای قزوین...

به قول بعضی از اساتید اقتصاد و تاریخ (جستجو کنید: خیل یادداشت و مقاله می آید) «برجام» بدترین توافق «تاریخ» ایران است.

یعنی به عبارتی روی ترکمنچای را هم سفید کرده است!

اینقدر اشکال فنی دارد که حساب ندارد!

آنوقت مدیر این پروژه، در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نمی کند!

غصه از این بالاتر؟

آقای ظریف؛ شما که حتی از وجود کلمه تعلیق در توافقی که امضاء کرده اید بی خبرید، و همه چیز را نقد دادید رفت، و یک مشت وعده نسیه گرفتید، و از طرف دیگر با اجرای پنهان fatf و بستن 400 صرافی، دلار را به این وضع رساندید و مملکت را به خاک سیاه نشاندید (البته به همراهی جناب دکتر روحانی: علی برکت الله) واقعا کم لطفی می فرمایید که در انتخابات شرکت نمی کنید...

لطف کنید نامزد شوید تا مردم نظرشان را رسما اعلام کنند!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

درباره مسیح علی نژاد که در صفحه یوتیوب بی بی سی فارسی از وی به عنوان: «مسیح علی‌نژاد، فعال سیاسی واجتماعی، تحول‌خواه و مدیر کمپین‌های متعدد علیه حجاب اجباری» یاد شده و استاد راه اندازی کمپین های دو سه نفره و شکست خورده است نباید زیاد حرف زد...

علی نژادی که با مقامات آمریکایی برای تحریم و حتی حمله نظامی به ایران به قول خودش «جلسه» می گذارد و اخیرا با پمپئو در این خصوص دیدار کرده است، حقیر تر از آن است که بشود درباره وطن دوستی یا گرایشات سیاسی اش سخن گفت.

به جز برنامه «پرگار» که علی رغم خزعبلاتی که در بعضی از قسمت های آن بیان شده است، برای من برنامه جذابی است، سایر بخش های بی بی سی فارسی چندان جذابیت ندارد. چراکه اینقدر «مکارانه» سعی می کنند اخبار را پوشش داده و تجزیه و تحلیل کنند که خیلی جاها تهوع آور می شود.

اما در هر صورت نشستم و برنامه «صفحه 2» بی بی سی فارسی با عنوان «مناظره انقلاب» را دیدم. در این برنامه نیما راشدان، علیرضا نامور، مهدی خزعلی و مسیح علی نژاد حضور داشتند. علی نژاد و خزعلی ارتباط اینترنتی داشتند و آن دو در استودیو حاضر بودند.

اگر می خواهید فلاکت براندازان و ضد انقلاب را ببینید، و وضع جمهوری اسلامی را حداقل از منظر اپوزیسیون و مخالفانش رصد کنید، خوب است این برنامه را ببینید.

این چهار نفر حتی در یک جمله هم «وجه مشترک» ندارند و چنان بهم می پرند که اگر به فرض محال روزی فرصت یابند برای کشور تصمیم گیری کنند، معلوم نیست چه بلایی سر کشور خواهند آورد. البته اگر کشور را به دست خانم علی نژاد بدهیم که طبعا چیزی از آن باقی نخواهد ماند و قطعه قطعه خواهد شد. خود سرکار هم طبعا جایشان در آمریکا مناسب است و همانجا در وزارت خارجه آمریکا فعال خواهند بود!

وضع مهدی خزعلی هم حقیقتا رقت انگیز است...

پسر مرحوم آیت الله خزعلی که بهترین فرصت را، به جهت نسبت فامیلی با آن پیر فرزانه، برای عاقبت بخیری داشته، به چنان ابتذالی کشیده شده که می گوید همسرش با حجاب چادر حاضر است بر علیه حجاب اجباری اقدام کند!

مشخص نیست آقای خزعلی که در برنامه شبکه کلمه درباره حق غصب شده حضرت علی (ع) مناظره می کند، فردای قیامت چه پاسخی برای این اقداماتش خواهد داشت.

اما درباره شخصیت مسیح علی نژاد به نظرم رسید با توجه به بی ادبی و پرخاشگری و روحیه تهاجمی که دارد، این نکته را یادآوری کنم که به نظر من شکل گیری چنین موجودی، نتیجه سرکوب درونی و بیرونی است. در واقع او از بیرون، یعنی از سوی خانواده اش، به شدت تحقیر شده و به اصطلاح تو سری خورده است و از درون نیز (با توجه به اینکه زن است) زشتی چهره اش او را تحقیر کرده است.

رفتار تهاجمی وی در حقیقت نتیجه این دو تحقیر درونی و بیرونی است...

من تصور می کنم یک دختر با چنین شرایطی، اگر تقوا و خداباوری نداشته باشد، یا آنچنان درونگرا و افسرده می شود که نیاز به دارو و درمان پیدا می کند، و یا برای پوشاندن ضعف هایش چنان پرخاشگر می شود که در مقابل همه با روحیه تهاجمی و بی ادبانه موضع می گیرد.

برای اثبات این مدعا به نظرم کافیست برنامه صفحه دو و نحوه مواجهه وی با علیرضا نامور حقیقی، استاد علوم سیاسی دانشگاه تورنتو را ببینید.

 

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

دوستان مثلا خودی و انقلابی کلی پول مملکت را گرفته اند و یک پیام رسان «مزخرف» ساخته اند به اسم ایتا!

که یا قطع است، یا اگر وصل بشود کند است و اگر هم وصل باشد و در ساعاتی از روز به درستی کار کند، آپدیت نمی شود!

عیب از نیروهای توانمند داخلی نیست. عیب از مسئولینی است که بد انتخاب می کنند!

و به جای «نیروهای کارآمد» که خروجی کارشان محصولی مفید باشد، نیروهایی «بخور و بچاپ» انتخاب می کنند که خروجی کارشان محصولی کاریکاتور گونه از تلگرام است!

تا همین چند وقت قبل، در حوزه رسانه و جنگ رسانه ای (جنگ نرم) 10 بر 0 عقب بودیم!

شانس آورده ایم که به مدد الهی شهدا به میدان آمده اند و ورق بازی عوض شده است...

اگر اراده الهی نباشد چطور ممکن است در روزگاری که حضرات انقلابی در خواب غفلتند، امثال زاهدی و امید دانا و... از آرمان های انقلاب اسلامی دفاع کنند؟

زد و خورد ضدانقلاب با یکدیگر و مجادلاتشان اگر لطف الهی نیست پس چیست؟

ابتلائات کشور آمریکا، از تظاهرات ضد نژادپرستی مردمش گرفته تا آتش سوزی و انفجار و مشکلات اقتصادی، اگر مدد غیبی نیست پس اسمش را چه بگذاریم؟

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

آقای آیت الله حاج شیخ یوسف صانعی دار فانی را وداع کرد...

رهبر فرزانه انقلاب پیام تسلیت صادر کردند و برای من که منتظر عبارات ایشان در نماز مرحوم هاشمی بودم، و اوج حکمت را در انتخاب جملات و کلمات دیدم، محتوای پیام بسیار مهم بود.

فراموش نمی کنم که رهبر معظم انقلاب اسلامی در نماز مرحوم هاشمی سه بار عبارت عفوک عفوک عفوک (در مجموع 9 بار!) را تکرار کردند!

در پیام ایشان برای مرحوم آیت الله صانعی نیز این عبارت قابل تأمل بود: «رحمت و مغفرت حضرت حق را برای آن مرحوم مسألت میکنم.»

اما قبل از رحلت این عالم دینی، درباره فتاوای شاذ ایشان مطالبی خوانده بودم.

رحلت ایشان باعث شد دوباره جستجو کنم و فتاوای مطرح شده توسط ایشان را باز به خاطر بیاورم.

بعضی از فتاوای عجیب ایشان که مورد انتقاد علما واقع شده شامل موارد ذیل است:

  1. تساوی دیه زن و مرد،
  2. قصاص مردی که زنی مسلمان را کشته باشد بدون نیاز به پرداخت نصف دیه یک مرد مسلمان به قاتل،
  3. منع ازدواج موقت برای مرد مسلمان متأهل که با همسرش زندگی می کند،
  4. محرم دانستن فرزندخواندگان به مرد و زنی که آنها را به فرزندی پذیرفته اند،
  5. مجاز دانستن دریافت بهره در قرض هایی که برای رفع نیاز نیست بلکه برای افزایش رونق فعالیت اقتصادی است،
  6. پاک دانستن پوست و چرم خارجی،
  7. تردید در جاری شدن حکم ارتداد در مورد کسانی که "آگاهانه" و "از روی تحقیق" دین خود را عوض کرده اند،
  8. ارث بردن غیر مسلمان از مسلمان و
  9. مشروط دانستن ازدواج مجدد مرد مسلمان به رضایت همسر اول

به اعتقادات بعضی از علما، فتاوایی نظیر تساوی دیه زن و مرد و... خلاف صریح آیات قرآن کریم است!

در هر صورت این فتاوای عجیب و غریب و اعتراض علما و طلاب و... باعث می شود تا «جامعه محترم مدرسین حوزه علمیه قم» اعلام کند که ایشان فاقد صلاحیت های لازم برای مرجعیت دینی است!

درباره این موضوع جستجو می کردم. به وبلاگ بصیرت عمار (basirateammar.blogfa.com) رسیدم.

مقاله جامع و کاملی در این وبلاگ درباره چرایی عدم صلاحیت آقای صانعی در باب مرجعیت منتشر شده است:

چرا و چگونه مرجعیت آقای صانعی لغو گردید؟

این مقاله جامع و کامل است و البته جستجو در گوگل خیل مقالات پر بار دیگری در اینباره را در مقابل شما قرار خواهد داد.

اما یاد دورانی که وبلاگ نویسی رونق داشت بخیر...

چقدر مفید بود...

چقدر لذت بخش بود...

آن روزها این تعبیر که «هر ایرانی یک رسانه» را درباره وبلاگ نویسی در یکی از وبلاگ های سیاسی ام به کار برده بودم.

ایام فتنه 88 بود و آن وبلاگ را برای طرح مباحث و شبهات سیاسی و پاسخ به آنها ایجاد کرده بودم.

حقیقتا هم همینطور بود:

هر ایرانی می توانست یک رسانه داشته باشد و با هر طرز فکر و نگاهی مطالبش را منتشر کند...

وبلاگ البته امروز برایم حس نوستالوژی پیدا کرده است، اما هنوز هم همان خاصیت را دارد!

اگرچه با وجود و گسترش شبکه های اجتماعی و پیام رسان های مختلف، کارکرد وبلاگ بسیار کمتر شده است.

در هر صورت هنوز هم می شود وبلاگ نویسی کرد و از آن لذت برد.

باور بفرمایید اگر هر چند وقت یکبار پستی منتشر کنید، با گذشت زمان و مراجعه مجدد به آن پست ها، حس لذت بخشی را تجربه خواهید کرد.

چیزی مشابه مراجعه به آلبوم عکس قدیمی یا دفتر خاطرات!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

فیلم جنگ جهانی زد یکی از فیلم های مهم با موضوع و محوریت زامبی ها است. این فیلم در واقع صراحت بیشتری نسبت به دیگر فیلم های زامبی محور درباره ماهیت زامبی ها دارد. به ویژه در قسمتی که زامبی ها تلاش می کنند تا وارد بیت المقدس شوند خود گویای همه چیز است...

در این رابطه و برای کسب اطلاعات بیشتر به سخنرانی استاد رائفی پور در این زمینه مراجعه کنید.

اما نکته ای که من می خوام به آن بپردازم، نمایش اوج حماقت انسان در این فیلم است. بیت المقدس یا همان سرزمین موعود، در شرایطی که همه دنیا آلوده شده است شرایط خوبی دارد و امن است، اما این منطقه نیز آلوده می شود...

اما چرا؟ پاسخ عجیب است:

در شرایط گسترش ویروسی که همه را به زامبی تبدیل می کند و کشته شدن کرور کرور آدم، عده ای که در این منطقه امن جمع شده اند جشن می گیرند و مراسم برگزار می کنند. این حرکت به خودی خود محل اشکال نیست و چه بسا مفید هم باشد. اما نکته عجیب آن استفاده از بلندگو در این جشن و مراسم است!

در حقیقت استفاده از بلندگو به شکلی احمقانه در فیلم جنگ جهانی زد زامبی ها را به منطقه امن که همان اسرائیل است می کشاند...

فیلم را ببینید و نقدهای مرتبط با آن را مطالعه کنید.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

فیلم جنگ جهانی زد یکی از فیلم های مهم با موضوع و محوریت زامبی ها است. این فیلم در واقع صراحت بیشتری نسبت به دیگر فیلم های زامبی محور درباره ماهیت زامبی ها دارد. به ویژه در قسمتی که زامبی ها تلاش می کنند تا وارد بیت المقدس شوند خود گویای همه چیز است...

در این رابطه و برای کسب اطلاعات بیشتر به سخنرانی استاد رائفی پور در این زمینه مراجعه کنید.

اما نکته ای که من می خوام به آن بپردازم، نمایش اوج حماقت انسان در این فیلم است. بیت المقدس یا همان سرزمین موعود، در شرایطی که همه دنیا آلوده شده است شرایط خوبی دارد و امن است، اما این منطقه نیز آلوده می شود...

اما چرا؟ پاسخ عجیب است:

در شرایط گسترش ویروس کرونا و کشته شدن کرور کرور آدم، عده ای که در این منطقه امن جمع شده اند جشن می گیرند و مراسم برگزار می کنند. این حرکت به خودی خود محل اشکال نیست و چه بسا مفید هم باشد. اما نکته عجیب آن استفاده از بلندگو در این جشن و مراسم است!

در حقیقت استفاده از بلندگو به شکلی احمقانه در فیلم جنگ جهانی زد زامبی ها را به منطقه امن که همان اسرائیل است می کشاند...

فیلم را ببینید و نقدهای مرتبط با آن را مطالعه کنید.

  • احمد طحانی