از هر دری سخنی

گاه نوشته های قابل انتشار، در هر موضوعی!

از هر دری سخنی

گاه نوشته های قابل انتشار، در هر موضوعی!

از هر دری سخنی

گاه خنده ای تلخ و گاه تلخی یک خنده، وجودت را در آتشی غریب می سوزاند...
اینجا غمکده ای است، پر از درد رفتن...
و تماشاکده ای است، لبریز از جدایی...
اینجا دنیاست!
سرای بی کسی...

۶ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

امروز شبکه نمایش فیلم نبات را پخش کرد. با بازی شهاب حسینی. در این فیلم شهاب حسینی و دخترش (با بازی عالی ستایش محمودی) 10 سال را بدون زن و مادر زندگی می کنند. بعد از 10 سال مادر (نازنین فراهانی) بر می گردد! و هوس دیدن دخترش را دارد...

به داستان فیلم؛ بیماری مادر، علت رفتن او و... کاری ندارم. اما نکته ای که در آن به خوبی تصویر شده است، مسئله گذشت زمان است! در فیلم نبات به خوبی نشان داده می شود که 10 سال چطور در یک چشم بهم زدن به پایان می رسد...

همه ما با این مسئله، یعنی گذر زمان سر و کار داریم. منتهی بعضی آنقدر در روزمرگی و کار و... غرق می شوند که حتی به آن فکر هم نمی کنند! برعکس؛ گروهی دیگر آنقدر به آن فکر می کنند که در نهایت دچار افسردگی و... می شوند!

مدتی قبل کتابی از حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی می خواندم به نام: رمز موفقیت...

در این کتاب به طور خلاصه فعالیت های این مرجع عالیقدر تشریح شده است و چون از زبان ایشان (اتوبیوگرافی. خاطره مانند) است بسیار خواندنی از آب درآمده است. از سوی دیگر گستره فعالیت ها هم به جذابیت کتاب افزوده است.

این یک پاراگراف را اگر حفظ هم بکنیم ارزشش را دارد:

اما نکته ای که درباره آن کتاب و فیلم نبات و گذر زمان می خواهم بنویسم این است که روی جلد رمز موفقیت نوشته شده بود: «من درتمام عمر خود چیز با ارزشی نیافتم جز آنچه به جنبه های معنوی و ارزش های انسانی منتهی می شود، همه ارزش های مادی سراب بود. انسانها در خوابند و نقش ها نقش بر آبند. کودکان دیروز جوانان امروزند و جوانان امروز پیران فردا و پیران فردا در بستر خاک آرمیده اند؛ چنان که گویی هرگز نبوده اند!»

آنچه می خواهم بنویسم و در نبات هم به خوبی نمود داشت، این است:

عمر چشم برهم زدنی به پایان می رسد... ما اسیر زمانیم. انسان بقا را دوست دارد، اما فانی است! می خواهد جاودان بماند از می میرد! نکته مهم این است که مرگ پلی به سوی جاودانگی است!

بنابراین: راه نجات از افسردگی گذر زمان، توجه به معنویت است. در واقع کسانی که با معنویت زندگی را می گذرانند به سلامت از دنیا عبور می کنند و کسانی که بدون معنویت طی طریق می کنند یا به انواع کاذب آن رجوع می کنند، اسیر انواع افسردگی ها و... می شوند!

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

عبدی مدیا گفتگویی را با خانم فائزه هاشمی انجام داده است که با عنوان «گفتگویی با خانم فائزه هاشمی رفسنجانی» در آپارات منتشر شده است... درباره این گفتگو و مواضع عجیب و غریب خانم هاشمی چند نکته را عرض می کنم:

نکته اول: تناقض های فائزه هاشمی به اندازه ای وسعت یافته که حقیقتا مخاطب را متعجب می کند! تا جایی که من در بخشی از گفتگو یاد بیماری دو قطبی افتادم! (که در ادامه توضیح خواهم داد.)

نکته دوم: مواضع تند خانم هاشمی دیگر نه برای مردم جذابیت دارد و نه برای اصلاح طلبان! در حال حاضر صرفا رسانه های به اصطلاح زرد داخلی و نیز شبکه رسانه ای ضد انقلاب به پوشش گفتگوهای خانم هاشمی می پردازند. بعضی از نشریات اصلاح طلب و سایت های زنجیره ای نیز بخش هایی از اظهارات ایشان را منتشر می کنند و بخش های عجیب و متناقض آنرا حذف می کنند!

نکته سوم: اگر مواضع فرزندان هاشمی را مرور کنیم، متوجه بحث «اهمیت تربیت فرزند» خواهیم شد. چقدر در اسلام درباره تربیت فرزند توصیه شده است. دوره های مختلف تربیتی (سه دوره هفت ساله) و روایات متعددی که امروز علم زلال و پاک تربیتی غیر دینی هم آنرا تأیید می کند. اما در خانواده مرحوم هاشمی هیچ توجهی به بحث تربیت فرزندان نشده است. خود مرحوم هاشمی به این مهم اذعان می کند که به دلیل مشغله فراوان نتوانسته است به تربیت درست فرزندان بپردازد. اگر اشتباه نکنم در وصیت قدیمی هاشمی (اولین وصیتی که از ایشان رسانه ای شد) این نکته ذکر شده باشد. یا جای دیگر...

نکته چهارم: هاشمی یک خط و مسیر مشخص داشت و آن خط منفعت طلبی بود. او از ابتدا تا آخر عمر این خط را دنبال کرد و هر کجا لازم بود به راحتی رنگ عوض کرد. روزگاری انقلابی بود. روزگاری اصولگرا. روزگاری اصلاح طلب و اواخر عمر هم اپوزیسیون. در واقع او از گرده همه طیف های مختلف سیاسی سواری گرفت و هر کجا که طیفی از او روی گردان می شدند، تغییر رنگ می داد و از گروهی دیگر سواری می گرفت! (با عرض پوزش: هیچ واژه دیگری به جای سواری نمی توانم بکار بگیرم که معنای مورد نظرم را تداعی کند. شدت سوء استفاده از مردم و گروه های سیاسی تنها با همین واژه نمود می یابد!)

نکته پنجم: خط سیاسی اکبر هاشمی یا به تعبیری «هاشمیسم» در انقلاب دیگر نخواهد رنگی ندارد. به برکت حمایت هاشمی از روحانی، و نیز به واسطه عملکرد سیاه روحانی مرگ این جریان سیاسی توسط راهبر آن، یعنی خود هاشمی رقم خورده است. البته نباید از زحمات و خدمات حسن روحانی و اسحاق جهانگیری و ظریف هم بگذریم که انصافا با عملکرد ننگین خود، به ویژه در ننگنامه برجام؛ لطف بزرگی به انقلاب کردند.

نمونه ای از اظهار نظر عجیب و متناقض فائزه هاشمی رفسنجانی:

در گفتگوی مذکور، خانم هاشمی انواع و اقسام توهین ها را به راحتی به زبان می آورد. روی رژیم خونخوار پهلوی را به خیال خود می شوید! حتی ساواک را تطهیر می کند و... انواع توهین ها را به انقلاب، شخصیت های سیاسی، اطلاعات و سربازان گمنام امام زمان (عج) و... می کند و می گذرد.

نکته جالب بخشی از گفتگوی خانم هاشمی است که زندان رفتن پدرش در دوران شاه را تفریح و سرگرمی عنوان می کند! حیرت انگیز است! خانم هاشمی می گوید وقتی به ملاقات پدر می رفتیم انگار به تفریح می رفتیم! پدر به ما نخود و کشمش می داد! انگار نوعی تنوع و لذت در آن بود! و...

اما وقتی با تعجب و سوال مجری عبدی مدیا مواجه می شود که غیر مستقیم به این نکته اشاره می کند که پس لابد آقای هاشمی خیلی سختی نکشیده اند، تغییر موضع صد و هشتاد درجه ای می دهد! و شروع می کند درباره جنایات رژیم پهلوی و ساواک حرف زدن! و حتی نوع شکنجه های شدید را توضیح می دهد و این نکته را هم بیان می کند که از شدت شکنجه و نوع آن، مرحوم هاشمی تا همین اواخر عمر هم درد داشته و موقع خواب از سینی استفاده می کرده و...

در هر صورت این موضع و این اظهار نظرهای عجیب و غریب، نشان از آن دارد که خانم هاشمی دچار نوعی تضاد ذهنی است! نمی خواهم تعبیر بیماری روانی را بکار بگیرم. به قول یکی از دوستانم که فارغ التحصیل روانشناسی است، اگر بخواهیم به دقت بررسی کنیم، اکثر مردم دچار مشکلات روانی هستند و بنابراین بخش زیادی از مردم را می توان بیمار روانی نام داد! منتهی با شدت و ضعف! البته این تعبیر را من نمی پسندم. یادم می آید موقعی که این سخن را شنیدم حتی عصبانی شدم. دوستم که متوجه ناراحتی من شده بود توضیح داد که یک نفر که کوچکترین مشکل روحی داشته باشد هم بیمار روانی محسوب می شود! و بعد پرسید: در این کوچه (محل سکونتمان) یک نفر را مثال بزن که مشکل روحی نداشته باشد! جوابی نداشتم. دیدم به هر حال هر کسی به نوعی، هرچند کم و کوچک، درگیر است.

به هر روی این مواضع و اظهارات خانم هاشمی کار را به جایی رسانده که دیگر مردم هم از اظهار نظرهای ایشان روگردان شده اند! اولین بار که موضع ایشان بیان می شد برای مردم عجیب بود و برای رسانه های زنجیره ای داخلی و شبکه رسانه ای ضد انقلاب جذاب! اما تکرار فراوان این اظهارات که معمولا ضد و نقیض یا بی منطق است، کار را به جایی رسانده که حتی رسانه ها هم دیگر تمایلی به بازنشر اظهارات ایشان ندارند و به قول معروف اعتبار و شأن رسانه ای خود را به پای این مواضع عجیب و غریب و بعضا متناقض نمی ریزند!

  • احمد طحانی
  • ۱
  • ۰

حتما این ضرب المثل را شنیده اید که می گویند فلانی «آب در خوابگه (یا لانه) مورچگان ریخت!» منظور هم که روشن است: یعنی فلانی با عملی که انجام داده، جماعتی را به چه کنم چه کنم انداخته است! حالا حکایت مقاله سردار قلم، حاج حسین شریعتمداری، حکایت همان ضرب المثل است! بله؛ حاج حسین با «حالا بفرمائید چه کاسه‌ای زیر این نیم کاسه است» (اینجا) آب در خوابگه اصلاح طلبان فاسد ریخته و آنها را به چه کنم چه کنم وا داشته است!

حاج حسین شریعتمداری، یا به قول مرحوم عسگراولادی «سردار قلم» در مقاله خود به ماجرای نشست سه زن شاخص اصلاح طلب در دولت های خاتمی و روحانی پرداخته است. خانم ها ابتکار، شجاعی و ملاوردی پس از فضاحتی که در شبکه افق رخ می دهد (ترک برنامه زنده توسط شجاعی و ملاوردی به دلیل چند سوال انتقادی مهمان تلفنی برنامه) و برای ماست مالی آن ماجرا، در روزنامه زنجیره ای شرق حضور می یابند تا به توجیه اقدام خود بپردازند و ذهن متعجب مردم را از کار خود توجیه کنند. در این نشست خانم ابتکار بدون هیچ توضیحی بیان می دارد: «داستان ملاقات با سوروس ساختگی بود و فرد اتهام‌زننده هم اقرار کرد.» مقاله حاج حسین هم به همین نکته، یعنی ملاقات سوروس و خاتمی اشاره دارد و به بهانه همین جمله از خانم ابتکار نوشته شده است. بنابراین بحث اصلی پیرامون این اتفاق سیاسی است. یعنی: ملاقات سید محمد خاتمی با جرج سوروس!

از برخورد ترکیه با کودتاگران تا برخورد ایران با فتنه گران!

درباره ملاقات سید محمد خاتمی با جرج سوروس گفتنی زیاد است و آنچه توسط امثال شریعتمداری، روزنامه کیهان و دیگر آزاد اندیشان بیان شده است، تنها گوشه ای از ماجراست و متاسفانه، به بهانه «مصلحت» با بسیاری از خائنین به ایران عزیز، اسلام و مسلمین مماشات شده است. چندی پیش صادق زیباکلام در مناظره ای که رسانه ملی ترتیب داده شده بود ترکیه را مثال زده و با کنایه آنرا الگویی برای انقلاب ذکر می کرد! حال اگر همین کشور را هم مبنا قرار دهیم، می بینیم که در کودتای نافرجام سال 2016 دولت اردوغان بیش از 200 نفر از عاملین این کودتا را اعدام می کند! هزاران نفر را به زندان می اندازد و تعداد زیادی از کارکنان بخش های مختلف دولتی را از کار اخراج می کند! پس از این پالایش نظام سیاسی ترکیه از وجود خائنین و نفوذی ها، اردوغان می گوید: «این کودتا هدیهٔ خدا است!» و همین ماجرا، موجب می شود بخش های مختلف نظام سیاسی ترکیه از مخالفین و معاندین خود پاک شود. (ویکی‌پدیا. کودتای نافرجام ۲۰۱۶ ترکیه. اینجا)

اما در نظام مقدس جمهوری اسلامی، با استوانه فتنه، یعنی کسی که همه مملکت را برای خودش می خواست و از مردم زخم خورده بود، یعنی هاشمی رفسنجانی، نه تنها هیچ برخوردی صورت نگرفت، بلکه تلاش شد تا به واسطه سابقه انقلابی و خدمات گذشته اش، شأن اجتماعی و احترام وی نیز محفوظ بماند. هاشمی که دل پری از مردم داشت و در انتخابات مجلس نفرم سی ام شده بود (و او را با کنایه و تمسخر آقاسی لقب داده بودند!) و در انتخابات ریاست جمهوری نیز در مقابل یک شخصیت ناشناخته سیاسی، یعنی محمود احمدی نژاد با «نه» مردم مواجه شده بود، استوانه و ستون اصلی فتنه 88 بود. بعدها و با افشای بخشی از حقایق، مشخص شد هاشمی رفسنجانی که همه چیزش را از انقلاب به دست آورده بود، چطور در مقابل نظامی که با خون هزاران شهید پیروز و مستقر شده ایستاد. از جمله اسناد خیانت هاشمی و نقش او در فتنه 88 مکالمه مهدی هاشمی با یک ضد انقلاب فعال در خارج از کشور با نام نیک آهنگ کوثر است. مهدی هاشمی در این گفتگو توضیح می دهد که در بیت مرحوم هاشمی چه خبر است و چه تلاش هایی برای فتنه و براندازی صورت می گیرد. او همچنین توضیح می دهد که چطور از اموال مردم در دانشگاه آزاد برای انتخابات هزینه می شود. و... پس از افشای این فایل صوتی، رسانه های مختلفی به این ماجرا ورود کرده و به تحلیل آن پرداختند. البته مهدی هاشمی که پس از فرار از کشور به بهانه تحصیل در مقطع دکتری به انگلستان رفته بود و در این کشور با حقوق نجومی دانشگاه آزاد درس می خواند! بالاخره به کشور بازگشت و محاکمه شد. اما باز هم این هاشمی رفسنجانی بود که مثل یک قهرمان با مهدی برخورد کرده و فیلم وداع با پسرش قبل از رفتن به زندان را انتشار داد. در این فیلم هاشمی مانند یک حماسه ساز، با مهدی برخورد می کند! (خداحافظی اکبر هاشمی رفسنجانی با فرزندش (مهدی) قبل از رفتن به زندان اوین. اینجا) واکنش مردم، در مقابل واکنش خاندان هاشمی درباره محکومیت مهدی هاشمی است. خاندان هاشمی و سیاسیون اصلاح طلب، در بدرقه مهدی هاشمی به زندان، مانند یک اسطوره و قهرمان او را بدرقه می کنند. خبرنگاران رسانه های زرد و زنجیره ای اصلاح طلب و عکاسان آنها صف کشیده اند تا ماجرا را پوشش دهند. اما جامعه نسبت به این خبر واکنش متفاوتی دارد! مردم که صاحبان اصلی این انقلاب هستند، و از حقایق فتنه 88 و عملکرد هاشمی و پسرش مهدی مطلع شده اند، با شنیدن خبر محکومیت مهدی هاشمی و پس از آن به زندان رفتن وی، این اتفاق را به پای عدالت نظام اسلامی می گذارند که با متخلفان بدون مماشات برخورد می کند. (به عنوان نمونه: نظر مردم در مورد به زندان رفتن مهدی هاشمی. اینجا)

مورد دیگر ماجرای مصاحبه عفت مرعشی، همسر هاشمی رفسنجانی قبل از اعلام نتایج انتخابات است. خانم عفت مرعشی، همسر مرحوم هاشمی رفسنجانی پس از انداختن رأی خود به صندوق، با خبرنگاران مصاحبه می کند. در این گفتگو خبرنگاری از خانم هاشمی سوال می کند که توصیه شما به هواداران نامزدها پس از اعلام نتایج انتخابات چیست؟ و با این پاسخ حیرت انگیز مواجه می شود که اگر تقلب کردند بریزند توی خیابونها! (فیلم: ده سال پیش،همین ساعات بودکه عفت مرعشی، شروع فتنه رو کلید زد. اینجا)

میرحسین موسوی یکی دیگر از خائنینی است که در فتنه 88 نقش آفرین بود. اگرچه عمده تحرکات با محوریت و برنامه ریزی خاتمی انجام می شد و حامی اصلی نیز هاشمی رفسنجانی بود، اما نقش میرحسین موسوی نیز به عنوان یکی از سران فتنه نقش پر رنگی است. میرحسین موسوی یکی از سیاستمدارانی است که عجیب ترین موضع را در تاریخ انقلاب به نام خود رقم زد و قبل از پایان رأی گیری! خود را پیروز انتخابات خواند. میرحسین با هماهنگی ستاد خود، خبرنگاران را فراخواند و در حالیکه فرآیند رأی گیری به پایان نرسیده بود، خود را پیروز انتخابات، آنهم با اختلاف زیاد لقب داد! انتخابات 1388 به دلیل استقبال گسترده مردم تا ساعت 23 یعنی 11 شب تمدید شد. میرحسین نشست خبری خود را حوالی ساعت 23 برگزار کرد! یعنی نه تنها شمارش آرا آغاز نشده بود، بلکه هنوز فرصت رأی دادن نیز به اتمام نرسیده بود! (بازخوانی فتنه ۸۸. نشست خبری زودهنگام «موسوی» چه هدفی داشت. اینجا)

اما در این میان، نقش خاتمی در فتنه 88 نقشی به مراتب مهمتر و پیچیده تر است و اگرچه او مانند هاشمی رفسنجانی، تا انتها در کنار میرحسین و کروبی باقی نماند و به بیان بعضی از اصلاح طلبان تندرو، به آنها «خیانت» کرد، اما برنامه و طرح ریزی اصلی فتنه 88 بر عهده وی بود. در حقیقت این سید محمد خاتمی بود که با برگزاری نشست هایی با جرج سوروس، و سپس اتصال حلقه سیاسیون اصلاح طلب با حلقه بنیاد سوروس، طرح کلی فتنه را شکل داده بود. جالب اینجاست که برنامه سوروس برای براندازی جمهوری اسلامی ایران، توسط فتنه گران، بدون کوچکترین تغییر و تفاوتی با آنچه در دیگر کشورها انجام شده پیاده سازی شد! و حضرات اصلاح طلب، حتی برای تنوع هم به تغییر برنامه کودتا دست نزدند! (پرسمان: انقلاب مخملی فتنه ۸۸. انقلاب مخملى چیست؟ چه ویژگیهایى دارد؟ چه اتفاقاتى در فتنه افتاد که آن را انقلاب مخملى یا براندازى نامیدند؟ اینجا) در کنار این ماجرا، اعلام پیروزی موسوی قبل از اعلام نتایج انتخابات نیز توسط خاتمی صورت گرفت و او پس از اینکه رأی خود را در جماران به صندوق انداخت، با بیان این عبارت که من پیشگو نیستم اعلام می کند که موسوی پیروز انتخابات است! (همه شواهد امر حاکی است که مهندس موسوی انتخابات را برده است اما من پیشگو نیستم. اینجا)

اسناد ملاقات خاتمی و سوروس

انتخابات پایان می یابد و فتنه 88 که از مدتها قبل از انتخابات، با زمینه سازی امکان تقلب، تشکیل کمیته صیانت از آرا، مصاحبه های پر ابهام (از جمله خطبه های هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه که در آن از کلیدواژه تقلب استفاده می شود!) و... آغاز می شود. هشت ماه پر از آشوب و اغتشاش سپری می شود و بالاخره با روشنگری و حلم مقام معظم رهبری، تولیدات محتوایی رسانه ملی و رسانه های انقلابی، روشنگری ها و سخنرانی های انقلابیون، و بالاخره با خروش مردم متدین و انقلابی کشور، حماسه 9 دی رخ می دهد و فتنه و ایادی اش را می شورد و با خود به زباله دان تاریخ می برد! پس از پایان فتنه، و با گذر زمان، کم کم ابعاد مختلف و متفاوتی از فتنه نمایان می شود. یکی از این ابعاد، اسناد و مدارک ملاقات سید محمد خاتمی با سوروس است.

سوروس که برنامه «انقلاب مخملی» او در سرتاسر جهان پیاده شده و در نقاط مختلفی رد پای بنیاد او دیده می شود، در چکسلواکی 1989، صربستان 1997 و 2000، گرجستان 2003، اوکراین 2004 و قرقیزستان 2005 موفق شده است اهداف خود را به شکلی کاملا موفقیت آمیز پیش ببرد. برنامه های جورس سوروس یهودی که به انقلاب رنگی نیز شهرت دارد، در کشورهای مختلف با رنگ های متفاوت پیاده سازی شده است. برنامه انقلاب رنگی جورج سوروس، در ایران نیز رنگ سبز را با توجه به شرایط (سیادت سید محمد خاتمی و میرحسین موسوی) انتخاب کرده بود. انقلاب های رنگی سوروس در گرجستان به نام رز سرخ (رنگ قرمز. نماد رز سرخ) و در اوکراین با رنگ نارنجی و در قرقیزستان با رنگ زرد معروف شده است.

به گفته مدیرمسئول روزنامه کیهان یک زونکن از اسناد ملاقات ظریف و خاتمی با سوروس در روزنامه کیهان وجود دارد. وی در اینباره می نویسد: «ماجرای ملاقات آقای خاتمی با جرج سوروس (سرمایه‌دار صهیونیست آمریکایی و پشتیبان و تامین‌کننده مالی فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸) را نگارنده بر اساس شواهد و اسناد غیر‌قابل‌انکار مطرح کرده بودم و آقای خاتمی برای رد گم کردن از اینجانب شکایت کرده است ولی از آنجا که از اسنادی که در اختیار داریم با خبر است جرأت پیگیری شکایت خود را نداشته و هنوز هم ندارد. چرا که افشای این اسناد، از پشت صحنه آمریکایی- اسرائیلی فتنه ۸۸ پرده بر می‌دارد.» (اینجا)

جالب اینکه خبرنگاران از حجت الاسلام والمسلمین محسنی اژه ای در سال 1397 نیز ماجرای شکایت خاتمی از شریعتمداری را سوال می کنند. حجت الاسلام اژه ای در آن مقطع به عنوان سخنگوی قوه قضائیه بیان می دارد: «قبل از دریافت شماره کلاسه پرونده موضوع را از دادستانی و مرکز رسانه جویا شدم که هیچکدام اطلاعی نداشتند؛ چون این شکایت را پیدا نکردیم موضوع را با آقای شریعتمداری مطرح کردم که ایشان گفت من هم شنیده ام و حتی یک زونکن از مستندات هم برای دفاع آماده کرده‌ام اما احضاریه‌ای نیامده است.» (اینجا)

جالب اینکه سالها قبل نیز حسین شریعتمداری به شکلی تلویحی به این نکته اشاره می کند که منتظر برگزاری دادگاه است تا خاتمی را رسوا کند! مدیرمسئول روزنامه کیهان در پاسخ به سوال یکی از خبرنگاران در «هفدهمین نمایشگاه بین‌المللی مطبوعات و خبرگزاری‌ها» بیان می دارد که اسناد خود را در دادگاه ارائه می کند: «سند ملاقات خاتمی را در اختیار داریم لذا باتوجه به اینکه او از ما به دادگاه شکایت کرده است ما در دادگاه اسناد خود را ارائه می‌کنیم. جرج سوروس یهودی که از طراحان و پشتیبانان جنگ نرم درچند کشور بوده است،‌تاکید کرده است که با خاتمی ملاقات کرده است. ما اسناد بسیار معتبری در اختیار داریم که نشان می‌دهد خاتمی با سوروس و مایکل لدین ملاقات کرده است. طرح ارائه شده توسط خاتمی در میان فتنه مبنی بر انجام رفراندوم، طرح مایکل لیدن صهیونیسم بود نه طرح خودش.» (اینجا)

اما به هر حال با توجه به شرایط، در حال حاضر نیز اطلاعات، دلایل و مستنداتی درباره ملاقات خاتمی و سوروس وجود دارد که در ادامه به مرور شماری از آنها می پردازیم:

1. اعترافات کیان تاج بخش: خاتمی و ظریف با سوروس در نیویورک ملاقات مستقیم داشتند!

کیان تاج بخش به عنوان پژوهشگر، جامعه شناس و مشاوره بنیاد جرج سوروس در ایران در اعترافات خود بیان می دارد: «اگر ما یکی از اولین نمونه های براندازی را ارتباط سفر عطریانفر به بنیاد سوروس قبل از ۱۳۷۶ بدانیم می توانیم نهایت آن را ملاقات مستقیم خاتمی همراه ظریف با جرج سوروس در نیویورک در سال ۱۳۸۵ دانست که این یک ارتباط مستمر بوده و ادامه داشته است.» (تاج بخش: خاتمی در نیویورک با جرج سوروس دیدار کرد. اینجا/ فیلم کامل اعترافات کیان تاج بخش و دیگر عوامل فتنه 88 را اینجا ببینید.)

2. سوروس: دیدارم با خاتمی در ارتباط با پیشبرد دموکراسی در جهان اسلام و دستیابی به آگاهی از مسائل درون ایران بود!

یکی از مشکلات اصلاح طلبان این است که تصور می کنند اگر خود، که یک طرف ماجرا هستند، موضوعی را رد یا تکذیب کنند، طرف دیگر هم خود به خود ملغی خواهد شد! یا کار آنها را تَکرار خواهد کرد! این موضوع در ماجرای ملاقات خاتمی و سوروس هم نمایان شد. دفتر خاتمی تصور کرد با تکذیب ملاقات همه چیز تمام می شود! اما آنها از این نکته غافل بودند که سوروس ممکن است در جایی به این دیدار اشاره کند و درباره آن سخن بگوید! بالاخره این اتفاق رخ می دهد و جورج سوروس در سخنرانی خود در شامگاه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۹ در سالن اجتماعات هتل بین‌المللی ترامپ نیویورک به دیدارش با خاتمی اشاره کرده و آنرا در راستای آگاهی از مسائل درون ایران عنوان کرده بود! نکته عجیب اینکه سوروس در این سخنرانی به صراحت از «انقلاب» نیز سخن می گوید و در تحلیل اوضاع ایران با توجه به اطلاعات رد و بدل شده در دیدار با خاتمی بیان می کند که جامعه ایران فاقد گروه های سازماندهی شده برای پشتیبانی از یک انقلاب است، اما مردم و به ویژه جوانان، شوق زیادی برای تغییرات اساسی در ساختار سیاسی ایران حمایت خواهند کرد!

سایت اصلاح طلب خبرآنلاین می نویسد: «سوروس دیدارش با خاتمی در روز سه‌شنبه ۱۴ سپتامبر ۲۰۰۶ را از بهترین جلسات خود در ارتباط با پیشبرد دموکراسی در جهان اسلام خوانده و هدف از این دیدار را «دستیابی به آگاهی از مسائل درون ایران»، عنوان کرده بود. سوروس گفته بود که با خاتمی درباره اشتیاق جوانان برای تغییر سیاسی در ایران و نیل به جامعه‌ای آزادتر سخن گفته و افزوده بود، با اینکه تعداد بسیاری از شهروندان سرخورده ایرانی از تغییرات اساسی در ساختار سیاسی ایران حمایت خواهند کرد اما آنان هنوز فاقد گروه‌های سازماندهی شده برای پشتیبانی از یک انقلاب (براندازی) هستند. او از دومین دیدارش با خاتمی در سی و هشتمین اجلاس مجمع جهانی اقتصاد داووس در ژانویه ۲۰۰۷ با خاتمی سخن گفته که طی آن متوجه شده بود که پس از یک سال دغدغه‌های خاتمی رادیکال‌تر شده است.
سوروس از مذاکرات با ظریف نماینده ایران در سازمان ملل پس از سخنرانی وی در ۱۴ژانویه ۲۰۰۵ نیز سخن گفته بود که طی آن به برنامه‌های ایران و آمریکا و مسائل پرونده هسته‌ای پرداخته بوده است.» (تکرار دوباره خاتمی و سوروس. اینجا)

3. محسن کدیور: به ملاقات با متفکران دنیا افتخار می کنیم!

اندکی پس از افشای خبر ملاقات خاتمی با سوروس، محسن کدیور در یک سخنرانی به صراحت اعلام می کند که نه تنها از افشای این خبر هراسی ندارد، بلکه به آن افتخار می کند! کدیور با بیان اینکه ما را از ملاقات با سوروس و دیگران می ترسانند تصریح می کند: به ملاقات با متفکران دنیا افتخار می کنیم!

4. افشای ملاقات با سوروس در کتاب خاطرات روزنامه نگار اصلاح طلب! (کاملیا انتخابی فرد)

خبرگزاری فارس شعار جذابی دارد: حقیقت روشن می شود! (اینجا) جمله ای ساده اما عجیب است و حالا در ماجرای ملاقات خاتمی و سوروس، مصداق پیدا کرده است! این جماعت اصلاح طلب، تصور این را هم نمی کردند که ممکن است رابطه کثیفشان با سوروس، توسط خبرنگاری از جنس خودشان افشا شود! بله؛ خبرنگاری تندرو و اصلاح طلب، با نام کاملیا انتخابی فرد در کتاب خود پرده از ارتباط این جماعت با سوروس برمی دارد. کتاب خانم انتخابی فرد که خارج از کشور و در سال 2007 به چاپ رسیده است Camelia: Save Yourself by Telling the Truth نام دارد. این کتاب را که حاوی نکاتی خواندنی و مهم درباره هویت کثیف بعضی از اصلاح طلبان است را می توانید از آمازون خریداری کنید. (اینجا) یا آنرا در کتابخوان گوگل بخوانید. (اینجا) و در نهایت، پیشنهاد من خواندن کتاب در کتابخوان Archive است. (اینجا) گزینه آخر با توجه به اینکه قابلیت سرچ هم دارد، از نظر من بسیار عالی است.

در ویکی پدیا درباره این روزنامه نگار و کتابش آمده است: «کاملیا انتخابی فرد دارای کارشناسی ارشد روزنامه‌نگاری از دانشگاه نیویورک و همچنین کارشناسی ارشد روابط بین‌الملل در حوزه خاورمیانه از دانشگاه کلمبیا می‌باشد. وی ساکن شهر نیویورک است. کتاب او با نام نجات شما در راستگویی است در مارس سال ۲۰۰۷ منتشر شده‌است. کتاب این نویسنده، روایتی از ایران قبل از انقلاب، انقلاب و سپس دوره اصلاحات به خواننده می‌دهد. این کتاب در سال ۲۰۰۷ میلادی به انگلیسی منتشر شده و به زبانهای عربی، ایتالیایی، ترکی، پرتغالی و هندی ترجمه شده‌است.» (اینجا)

5. کتاب شاه کلید انگلیسی: پیام فضلی نژاد (روزنامه نگار اصلاح طلب دیروز. پژوهشگر سیاسی امروز)

پیام فضلی نژاد را کسانی که با اهل سیاست هستند و اخبار و روزنامه های ایران را دنبال می کنند می شناسند. روزنامه نگار اصلاح طلب که بسیار فعال و سرآمد است و با بزرگان اصلاح طلب دمخور بوده و گفتگوهای زیادی با آنها انجام داده است... اما روحیه حقیقت جو و فطرت پاک فضلی نژاد از یک طرف، و دورویی و نفاق جریان اصلاحات از سوی دیگر، او را از این جریان زده می کند! پیام به جریان راستی و حقیقت می پیوندد و «انقلابی» می شود. او که به راستی خاری در چشم اصلاح طلبان است و آرشیوی قوی و بانکی اطلاعاتی از پشت پرده جریان نفاق سیاسی در کشور است، به دستور تندروهای اصلاحات ترور می شود! اما به خواست خدا جان سالم به در می برد. پیام به کیهان می پیوندد و نوشته ها و پژوهش های سیاسی اش را در این روزنامه منتشر می کند. گفتگوها و سخنرانی های بسیاری انجام می دهد و به روشنگری علیه جریان افساد طلب می پردازد.

در کتاب «شاه کلید انگلیسی» که به صورت پاورقی در روزنامه کیهان انتشار یافته است درباره ملاقات خاتمی و سوروس آمده است: «مهر 1386 که محمود احمدی‌نژاد در خبرسازترین سفرش نیویورک را منفجر کرد، نشانه‌های یک معاملة کثیف میان آمریکایی‌ها و اصلاح‌طلبان برای سقوط «دولت نهم» به چشم می‌آمد. یک سال قبل سیدمحمد خاتمی با ویزای ویژه رئیس‌جمهور آمریکا برای 2 هفته به شرق ایالات متحده رفت و عصر دوشنبه 20 شهریور 1385 پس از دیدار با جورج سوروس از رهبران «کودتای مخملی» و سیدحسین نصر از رهبران «سنت‌گرایی» راهی تپه‌های معروفِ «بیکون هیل» نیویورک شد تا در واپسین نقطه توقف خود شام آخر را در منزل زنی به نام دکتر الگا دیویدسن صرف کند. ماموران FBI در طول مسیر حضور داشتند و مسیرهای منتهی به خیابان «ریورز 82» شدیداً کنترل می‌شد. همه چیز نشان می‌داد که شخصیت‌های سرشناسی عازم «ضیافت بلوط سبز» هستند.»

6. عدم پیگیری شکایت از سوی خاتمی و دیگر اصلاح طلبان

آخرین نکته و سند درباره ملاقات خاتمی و سوروس، پیگیری نکردن شکایت خاتمی از حسین شریعتمداری است. حسین شریعتمداری مدیر مسئول کیهان با بیان اینکه یک زونکن اسناد درباره ملاقات خاتمی و سوروس در اختیار دارد بیان می کند که منتظر است تا شکایتی از سوی خاتمی و اصلاح طلبان انجام گرفته و پیگیری شود تا او اسنادش را در دادگاه ارائه کند. اما این جماعت که خود از حقیقت اطلاع دارند، نه تنها از پیگیری شکایت امتناع می ورزند، بلکه حتی قاطع و مستقیم نیز به تکذیب اصل ماجرا نمی پردازند! دفتر خاتمی و موسسه باران خبر ملاقات خاتمی و سوروس را تکذیب کرده اند. دیگر اصلاح طلبان مرید خاتمی نیز در رسانه ها این ملاقات را تکذیب کرده اند. اما واکنشی رسمی و قاطع از سوی خاتمی یا ظریف که به همراه خاتمی در ملاقات با سوروس حضور داشته انجام نمی گیرد و علت آن نیز روشن است: آنها از این می ترسند که با دروغ پردازی و تکذیب ملاقات، پس از افشای حقیقت برای همیشه رسوا شوند! روشن است که اسناد محکمی که در اختیار روزنامه کیهان است، در دادگاه ارائه خواهد شد تا به قول معروف «نسوزد». این نکته که یک روزنامه نگار با دست یابی به اسنادی محکم، به عنوان یک نوع پشتوانه، دست به افشاگری می زند برای همه روزنامه نگاران و اهالی خبر ثابت شده است؛ و کیهان (شخص حسین شریعتمداری) نیز به پشتوانه همین اسناد محکم، خبر ملاقات خاتمی و سوروس را افشا کرده است...

پی نوشت و توضیحات:

1. قرار نبود و نیست که اینجا، مانند مقالات رسمی (چاپی یا اینترنتی) بنویسم. وبلاگ باید وبلاگ باشد! باید حال و هوای خودش را داشته باشد. باید آزاد و رها باشد و بدون قید و شرط و چارچوبِ مشخص. اما خب این یک مطلب استثناء شد! البته روشن است که منظورم از این آزادی و این رها بودن در وبلاگ نویسی، به لحاظ ساختار و چارچوب ظاهری است؛ وگرنه به لحاظ محتوا و حتی قاعدۀ نوشتن، در واقع حکایت همان حکایت نظریه نظم در بی نظمی است! یعنی وبلاگ نویسی در عین آزادی، باز قواعد و چارچوب خودش را دارد.

2. درباره نظریه نظم در بی نظمی (تئوری آشوب یا تئوری سیستم های غیرخطی): تئوری آشوب نگرشی جدید است که کاربردهای فراوانی را برای هر علمی (از جمله هیدرودینامیک ، علم اوزان و مقیاسها، بیولوژی، شیمی، فیزیک، نجوم، پزشکی و . . . ) در پی داشته‏‌است و از هر تفکر قطعی و کل‏ گرایی به دور است. از جهت ساختاردهی نظام سازمانی، روش قطعیت‏گرای سنتی باعث شده تا با ساختارهای مکانیکی و غیرقابل‏انعطاف روبرو باشیم که نمی‏تواند خود را با دنیای واقعیات، که دنیای مشحون از بی نظمی متلاطم است تطبیق دهد؛ در حالی که با کمک نظریه آشوب به سادگی می توان انواع مشکل بی نظمی و ساختاری را حل کرد. هیلز می نویسد: «بی نظمی و آشوب نوعی نظم در بی نظمی است. بی نظم از آن رو که نتایج آن بی نظمی منظم غیر قابل پیش بینی است و منظم بدان جهت که از نوعی قطعیت برخوردارست.» (منبع: behinkov.com)

2. مقاله حاج حسین را اینجا بخوانید: «حالا بفرمائید چه کاسه‌ای زیر این نیم کاسه است». روزنامه کیهان. 16 بهمن 1400.

3. در دورۀ مسئولیت خانم ها شجاعی، ابتکار و ملاوردی که در دولت های خاتمی و روحانی مسئولیت های مختلفی از جمله معاون رئیس جمهور در امور زن و خانواده داشته اند، خیانت های گسترده ای به ویژه در بحث «جمعیت» صورت پذیرفته است و سوال این است که اگر این حضرات از آن خیانت ها مطلع بوده اند و در قبال آن سکوت یا به عبارت بهتر «همراهی» کرده اند، چه پاسخی دارند؟ و اگر مطلع نبوده اند، چطور چنین غفلت بزرگی را مرتکب شده اند و چگونه باید زیان های ناشی از آن خیانت ها را جبران کرد و چه پاسخی برای مردم دارند؟ در شبکه افق و برنامه عزیز جهان آرا، به خیانت های اصلاح طلبان در بحث جمعیت و زنان پرداخته می شود. یکی از کارشناسان منتقد، خانم فاطمه شجاعی است که در برنامه به طرح چند پرسش اساسی می پردازد. مسئولان رسانه ملی، شبکه افق و برنامه جهان آرا، به رسم اخلاق رسانه ای و نیز به واسطه مطالبه عمومی، از خانم ها ملاوردی و شجاعی و ابتکار دعوت می نماید تا در برنامه حاضر شوند و هم به سوالات و انتقادات مطرح شده پاسخ دهند، و هم درباره عملکرد خود به مردم توضیح دهند. این برنامه شکل می گیرد. خانم ملاوردی و شجاعی حاضر می شوند و مباحثی مختلفی را مطرح می کنند. در ادامه برنامه، مهمان و کارشناس تلفنی برنامه روی خط می آید. او کسی نیست جز همان خانم فاطمه شجاعی که با سخنان و انتقادات آتشین خود، آب در لانه مورچگان ریخته و حسابی حضرات را عصبانی کرده است! خانم ملاوردی و شجاعی در میان انتقادات و سوالاتی که در معرض افکار عمومی و در برنامه زنده از آنها می شود، به نشانه اعتراض برنامه را ترک می کنند!

بهترین پاسخ را در همان برنامه و همان لحظه، مجری توانای رسانه ملی، و کارشناس مجری برنامه جهان آرا، یعنی امیرحسین ثابتی به ملاوردی و شجاعی می دهد: «شما در فضای مجازی منتقدان را بلاک می‌کنید، اینجا هم استودیو را ترک می‌کنید. شما دیگر شعار گفت‌وگو ندهید.» (فیلم کامل این ماجرا را اینجا ببینید) خبرگزاری مشرق نیوز با عنوان «اقدام عجیب معاون روحانی در برنامه زنده» می نویسد: «زهرا شجاعی رییس مرکز امور مشارکت زنان دولت خاتمی و شهیندخت ملاوردی معاون امور زنان روحانی در برنامه جهان آرا در شبکه افق تاب انتقادات را نداشتند و در اقدامی عجیب در حین پخش زنده برنامه را ترک کردند! (اینجا) این ماجرا واکنش های گسترده و متفاوتی را در بین مردم و رسانه ها در پی دارد. یکی از کاربران در توئیتر درباره «انتقاد پذیری اصلاح طلبان» می نویسد: «‏این حرکت ملاوردی و شجاعی تعریف جامعی بود از سطح انتقادپذیری و شعور اصلاح‌طلبا! یا تریبون یه‌طرفه بهمون میدید یا قهریم!» (اینجا)

کاربر دیگری درباره فرار از پاسخگویی توسط ملاوردی در توییتر می نویسد: ‏«در جواب سوال ‎ثابتی درمورد حمایت از همجنسگرایان و براندازان، دیدار با جاسوس امنیتی و انتشار بیانیه هتاکی به دین و لایک کردن ضدانقلاب، یک کلام از ‎ملاوردی شنیدیم: اینها ارتباطی به موضوع برنامه ندارد!» (اینجا) تهیه کننده برنامه جهان آرا نیز درباره این اتفاق توضیح می دهد. مشرق با تیتر «توضیح تهیه‌کننده جهان‌آرا درباره فرار خانم‌ها شجاعی و ملاوردی از برنامه» می نویسد: بهروز یاوری در توییتر نوشت: ‏بعنوان تهیه کننده برنامه ‎جهان‌ آرا قبل از شروع برنامه روال گفتگو را با خانمها شجاعی و ملاوردی هماهنگ کردم و گفتم در فراخور بحث امکان گفتگوی تلفنی با کارشناسان را داریم. اعتراضی نکردند. اما پس از ارتباط تلفنی با منتقدان فرار را بر قرار  ترجیح دادن.» (اینجا)

امیرحسین ثابتی در برنامه زنده پاسخ خوبی به این حرکت زشت خانم ملاوردی و شجاعی داده است، پس از اتمام برنامه نیز در فضای مجازی به این ماجرا واکنش نشان می دهد. مشرق با تیتر «توییت مجری برنامه جهان‌آرا درباره نحوه رفتار شجاعی و ملاوردی» می نویسد: امیرحسین ثابتی، مجری برنامه جهان‌ آرا در توییتر نوشت: قبل از شروع برنامه خانم ملاوری بنده را بدون هیچ دلیلی در توییتر بلاک کرد. در ابتدای برنامه هم خانم شجاعی کارشناس قبلی جهان آرا را تهدید به شکایت کرد. اواسط برنامه هم هر دو نفر برنامه را ترک کردند. زنده باد مخالف من، زنده باد تحمل مخالف، زنده باد گفتگوی تمدن ها.» (اینجا) نکته جالب اینجاست که بعضی از رسانه های زرد و زنجیره ای اصلاح طلب، این اتفاق که در برنامه زنده و مقابل چشم مردم رخ داده است را نیز تحریف کرده و سعی کردند واقعیت را پنهان کنند تا این فضاحت پوشانده شده یا حداقل شدت آن کم شود!

اما اگر قدری تأمل کنیم این رفتار خانم ها شجاعی و ملاوردی طبیعی است. چراکه این دو از مراد و مقتدای خود، یعنی سید محمد خاتمی این روش و منش را آموخته اند! سید محمد خاتمی در حالیکه با شعار «آزادی بیان» و «زنده باد مخالف من» به میدان آمده بود، و با تزویر و ریا و انواع خدعه و البته با قید سیادت و لباس روحانیت توانسته بود آراء مردمی را به خود جذب کند، با منتقدان به همین روش برخورد می کرد. به عنوان مثال کانال راه مستقیم آپارات با عنوان «کاری نکنین بگم بیرونتون کنن» واکنش خاتمی به دانشجویان منتقد را در دانشگاه تهران منتشر کرده است. (اینجا) البته طبعا شخصی که به خاطر عملکرد سیاه دولت هاشمی بر سر کار آمده، نباید هم توقعی بیش از این داشت! جالب اینجاست که علیرضا بهشتی، یکی از سیاسیون اصلاح طلب! به مانند تعداد زیادی از اصلاح طلبان، که معتقد بودند حتی اگر تیر آهن (زیباکلام. اینجا) و یا چوب خشک (عبدالوند مشاور کروبی. اینجا) هم جای خاتمی بود رای می آورد! بیان داشته است: «رأی مردم به آقای خاتمی در سال ۸۰  نیز سلبی بود زیرا مردم می‌ترسیدند که شرایط به پیش از سال ۷۶ (دولت هاشمی رفسنجانی) بازگردد.» (اینجا)

4. پیام فضلی نژاد، پژوهشگر موسسه کیهان درباره ادعای عضویت میرحسین موسوی در لژ فراماسونری قسطنطنیه گفته بود: «گمانه‌های بسیاری درباره‌ی عضویت میر حسین موسوی در لژهای ماسونی مطرح بوده است و همیشه مصلحت‌ها و ملاحظات مانع از آن شده تا این گمانه زنی‌ها مورد تحقیق تاریخی مطلوب قرار گیرد. آقای میر حسین موسوی عضو لژ فراماسونری قسطنطنیه است این روایتی است که بسیاری از مورخان برجسته ی ایران و بسیاری از پژوهشگران سیاسی این مرز و بوم آن را مطرح کردند حتی یکی از مورخان برجسته یک ماه پیش در گفت‌وگوی تلفنی به شخص من گفت: که اسناد عضویت میر حسین موسوی در لژ فراماسونری قسطنطنیه موجود است و جاسوسی ایشان برای صهیونیست‌ها یک احتمال بسیار قوی‌ای است چرا دستگاه قضایی و نیروهای امنیتی ما به این گزاره‌ها بی توجه هستند ما میر حسین موسوی را متهم می‌کنیم به عضویت در لژ های ماسونی در قوه‌ی قضائیه و نهادهای امنیتی خواهان رسیدگی به پرونده‌ی ایشان با عنوان “جاسوسی برای صهیونیست‌ها” هستیم.» (نویسنده کیهان: میر حسین عضو لژ فراماسونری قسطنطنیه است،مدارکش هم موجود است! اینجا)

5. برای اطلاع بیشتر در مورد جورج سوروس به این مقاله رجوع کنید: اقدامات براندازانه در سایه فعالیت‌های مردمی؛ جورج سوروس و بنیاد به اصطلاح خیرخواهانه جامعه باز. باشگاه خبرنگاران جوان. 19 اردیبهشت 1400.

6. وبلاگ شجره طبیه با عنوان «کاملیا انتخابی فرد کیست؟» می نویسد: انتخابی فرد در دوران ریاست جمهوری خاتمی نیز با رییس دفتر وی محمد علی ابطحی، ارتباط داشت . ارتباطات ابطحی با کاملیا به گونه ای بود که وی حتی پس از خارج شدن از کشور و کسب افتخار گزارشگری رسانه های آمریکایی دسته دوم و سوم ، از عنایات خاصه برخوردار بود به گونه ای که در جریان سفرهای خاتمی به خارج کشور، با حمایت و توجه ویژه ابطحی، دسترسی وی به هیات ایرانی به نحوی بود که  به راحتی می توانست با اعضای هیات مصاحبه بگیرد و به هتل های محل رفت و آمد هیات رفت و آمد کند. نکته مشکوک درباره انتخابی فرد سفرهای خارجی پرتعداد او به بهانه تهیه گزارش بود. به ادعای خودش، همه هزینه سفرهای خارجی اش برای تهیه گزارش و مصاحبه را شخصا پرداخت می کرد و تنها تشنه رسانه های داخلی برای انعکاس مطالبش بود! حتی گاهی به انتشار مطالبش در بعضی روزنامه های سطحی هم رضایت داشت. در همین راستا وی در سال 86، خاطرات خود را با عنوان «کاملیا! حقیقت را بگو تا نجات یابی» به زبان انگلیسی و ترجمه عربی در 10 قسمت در روزنامه کویتی «القبس» منتشر کرد و مدعی مطالب جنجال برانگیز از جمله رابطه با یک فوتبالیست ایرانی مقیم آلمان شد. وی در مدتی که در روزنامه زن بود سعی در برقراری رابطه میان فائزه هاشمی و فرح پهلوی را داشت و به گفته خود پیام‌هایی را میان این دو رد و بدل کرده است. وی همچنین برای مصاحبه با ابوالحسن بنی صدر، سلمان رشدی و فرح پهلوی از طرف روزنامه زن تلاشهایی به عمل آورد. انتخابی فرد در خاطرات خود به ارتباطش با هوشنگ امیراحمدی دلال معروف رابطه ایران و آمریکا که شایعاتی درباره ارتباط وی و مشایی وجود دارد، اشاره می کند: «در آوریل 1999 در اولین سفرم به امریکا با دکتر هوشنگ امیر احمدی برای مجله زن مصاحبه گرفتم. وی در مصاحبه خود بسیار به تایید هاشمی رفسنجانی پرداخت تا جایی که گفت زمام امور به هیچ وجه در دست رئیس جمهور وقت خاتمی نیست و تمام سلطه در دست هاشمی رفسنجانی است.» وی همچنین می نویسد که پس از توقیف روزنامه زن در دوران 2 خردادیها در سفری که  از طرف فائزه هاشمی به آمریکا داشته به همراه شهلا شرکت مدیر مسؤول ماهنامه «زنان»، محمد عطریانفر از روزنامه «همشهری» و مژگان جلالی از روزنامه «ایران‌نیوز»، در مهمانی ویژه‌ای در منزل «جرج سوروس» میلیاردر یهودی آمریکایی و رئیس بنیاد جامعه باز شرکت کرده : «هنگامی که به منزل شیک سوروس رسیدیم و خانم خدمتکار وی،‌ برای‌مان در فنجان‌های چینی بدیع، چای آورد من به سایر خانم‌های همراهم «شهلا شرکت» و «مژگان جلالی» نگاه کردم و لبخند زدم و آنها هم خندیدند و به دلیلی که تا امروز هم برایم روشن نشده همگی بطرز عجیبی زدیم زیر خنده بگونه‌ای که تا وقتی در منزل سوروس بودیم نمی‌توانستیم جلوی خنده خود را بگیریم و طوری شد که من مجبور شدم به دستشویی بروم و نفس عمیقی بکشم تا بتوان خودم را کنترل کنم و به جایم بازگردم اما با این حال باز هم هیچ کدام نتوانستیم تا آخر، جلوی خنده خود را بگیریم و اشک همه ما سرازیر شد. در این حال عطریانفر با تندی رو به ما کرد و به فارسی گفت «خودتان را کنترل کنید!» و سوروس نیز گفت «لابد خانم‌ها چیز با اهمیتی دیده‌اند اما بهتر است با ما در بحث مشارکت داشته باشند.» اما ما باز هم نتوانستیم جلوی خنده خود را بگیریم و حتی پاسخ پرسش‌های سوروس را بدهیم اما وی در پایان هنگام بدرقه ما نسخه‌ای از کتاب خود را امضا کرد و به ما هدیه داد و ما هم متقابلاً از او عذر خواستیم.»

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

بحث درباره کوروش کبیر فراوان است و روشن است که این مبحث هم مانند دیگر مباحث مهم و جذاب، دو سمت و سوی اصلی دارد: موافق و مخالف! روش و نظر من درباره چنین مواردی که درباره آن اتفاق نظر وجود ندارد؛ یا بهتر بگویم: درباره آن اختلاف نظرها «شدید» است، مراجعه به منابع اصیل است. به این ترتیب، دیگر خوانش ها و برداشت هایی که درباره موضوع انجام شده است، نمی تواند حقیقت ماجرا را تغییر دهد...

موافقان کوروش کبیر (اسطوره ای بنام کوروش!)

به عنوان مثال درباره کوروش موافقانش او را پادشاهی دادگر و صلح جو می دانند. پادشاهی که عدالت محور است. شدیدا به آزادی مردم اعتقاد دارد. در میان موافقان کوروش کبیر، کتابهایی هست که زندگی کوروش را از ابتدا تا انتها شرح داده است! حتی با جزئیات! و جالب اینکه جملات فراوانی هم از او در بین طرفدارانش دست به دست می شود. و...

مخالفان کوروش کبیر (دروغی بنام کوروش!)

در مقابل موافقان کوروش، مخالفانی وجود دارند که حتی ماهیت کوروش را به طور کامل زیر سوال می برند! مخالفان معتقدند اصلا پادشاهی بنام کوروش در بین پادشاهان ایرانی وجود ندارد! آنها کوروش را یک جنگجوی یهودی می دانند که بسیار خونریز است! فرمانده یکی از شاخه های ارتش یهود که به دلیل جاه طلبی و قساوت قلب، به سرعت رشد می کند و در نهایت با حمله به ایران و قتل و غارت ایرانیان، به حکومت می رسد و...

مقدمه ای برای پژوهش درباره کوروش کبیر

من هنوز به صورت جدی درباره کوروش کبیر تحقیق نکرده ام و البته عجله ای هم ندارم. این پست را به عنوان مقدمه ای نوشتم تا اگر عمری بود، و قرار شد بین کارهای مهم و ضروری، درباره کوروش تحقیق کنم، آنرا ادامه دهم. البته مواردی را مطرح کرده ام که اگر مخاطب دیگری هم خواست، بتواند مسیر پژوهش دقیق درباره این موضوع را پیش گیرد.

به نظر من درباره مطالعه و تحقیق حول هر موضوعی، باید بسیار هوشیار بود. چراکه امروزه و با گسترش فضای مجازی، محتوای فراوانی درباره موضوعات مختلف وجود دارد که با قاطعیت می توانم ادعا کنم بخش اعظمی از آنها با واقعیت فاصله دارد!

اعتماد کردن به مطالبی که سایت ها و مجلات اینترنتی زرد می نویسند، یا محتوایی که در شبکه های اجتماعی انتشار می یابد و دست به دست می شود، تنها مخاطب را از «واقعیت» دور می کند. اگرچه برای من به عنوان پژوهشگر، همین محتوا هم مهم است و روی حفظ آن تعصب دارم! به عبارت دقیق تر، «تولید» را مقدس می دانم؛ حتی اگر به فرض مثال یک جوان پر شور و با احساس، قلم به دست گرفته باشد و تصورات ذهنی اش را درباره موضوعی تولید کرده باشد که با واقعیت زمین تا آسمان تفاوت دارد! همان محتوا هم از نظر من دارای اهمیت است و بودنش بسیار مهمتر از نبودش است.

نکته اینجاست که در ترازوی تولیدات محتوایی، کفه تولیدات حقیقی و درست خالی است و در آن به ندرت کار می شود و دلیل اینکه منتقدان، به تولیدات محتوای علمی، سیاسی و... (به جز تولیدات ورزشی، هنری و موضوعات سلیقه محور) توجه چندانی نشان نمی دهند و آنرا دارای اعتبار و اهمیت نمی دانند همین است.

به هر حال تجربه نشان داده است که این مشکلات هم با گذر زمان حل می شوند. از سوی دیگر مخاطب هم در چنین فضا و گستره ای، ناخواسته به لحاظ رسانه ای با سواد می شود! به عنوان مثال، وقتی یک مخاطب در مورد موضوع مورد علاقه اش شروع به جستجو می کند و مطالبی را می خواند و مدتی بعد متوجه می شود مطلب مذکور از اساس دروغ بوده یا بخشی از واقعیت را بیان کرده است، و این ماجرا تکرار می شود، ناخواسته به آنچه می خواند و با آن مواجه می شود، با شک نگاه می کند! همین شک و تردید باعث می شود «دقت» کند.

به این ترتیب و با گذر زمان، بدون اینکه فاکتورهای محتوای سالم یا تولید کنندگان محتوای سالم را در جایی خوانده باشد، با تجربه آنرا به دست می آورد! البته روشن است که در مورد «همه» این اتفاق نمی افتد. اما مخاطبی که اهل سوال است و حاضر است برای سوالش حرکت کند و به دنبال جواب برود، می تواند در این مسیر قرار گیرد.

سوالاتی مهم درباره کوروش کبیر و حکومت هخامنشیان

پژوهشگران معتقدند به جز تاریخ مختصری که از دورۀ باستان بر جای مانده و غالب آن یونانی است، مطالعه درباره این دوره صرفا محدود به این منابع است:

1. کتب مقدس.

کتابهای مقدس به دلیل کثرت و اهمیت آنها حفظ شده اند. اگرچه بعضی از آنها دچار تغییر و حتی تحریف شده اند اما به هر حال بخش اعظمی از آنها باقیمانده است.

2. بناهای تاریخی

مطالعه بر روی بناهای تاریخی باقیمانده از دوره باستان، یکی از منابع مهم مطالعه و پژوهش محسوب می شود.

3. اشیاء تاریخی

اشیاء تاریخی نیز همانند بناهای تاریخی اهمیت فراوانی دارند و یکی از منابع مهم مطالعه پیرامون دوره باستان، پژوهش بر روی همین اشیاء باقیمانده از آن دوره ها است.

4. تاریخ منقول

تاریخ منقول باقیمانده از دوره باستان، به دلایل متعددی مخدوش و نامعتبر است. اما به هر حال وجود دارد و می تواند مورد واکاوی و بررسی قرار گیرد. اکثر کتب تاریخی باقیمانده از دوره باستان، یونانی هستند و جالب اینکه مواردی وجود دارد که در یک دورۀ مشخص، در این کتب تاریخی تناقض آشکار وجود دارد!

بنابراین و با توجه به آنچه از مطالعه یادداشت ها و مطالب منتشر شده در سایت ها، وبلاگ ها و شبکه های اجتماعی درباره تاریخ ایران دیده ام، این سوالات به ذهنم می رسد:

1. چرا در میان کتب مهم فارسی، هیچ نامی از هخامنشیان و کوروش کبیر وجود ندارد؟

چرا در شاهنامه نامی از کوروش کبیر نیست؟ چرا در هیچکدام از کتب تاریخی فارسی نامی از کوروش وجود ندارد؟

2. چرا در منابع فارسی، نام مقبره کوروش «قبر مادر حضرت سلیمان (ع)» است؟

تقریبا از 80 سال قبل به این طرف، نام مزار مادر حضرت سلیمان به ناگهان تغییر می کند! و بنایی که در همه کتابها به قبر مادر حضرت سلیمان (ع) شهره است، تبدیل به مقبره کوروش می شود!

3. چرا جملات و عبارتی به کوروش نسبت داده می شود که از آن دیگران است؟

جملات فراوانی وجود دارد که از نویسندگان، فیلسوفان، متفکران و دانشمندان جهان است و به کوروش نسبت داده می شود! علت این کار چیست؟ و چرا تلاش می شود چکیده و خلاصه اندیشه روشنفکری معاصر به کوروشی نسبت داده شود که متعلق به دوران باستان است؟

4. چرا صهیونیسم جهانی به این شدت به کوروش احترام می گذارد؟

چرا صهیونیسم جهانی به کوروش احترام می گذارد؟ و برای او جشن می گیرد و مراسم برگزار می کند؟ و عناوین جذاب و مهم سیاسی جهان مانند حقوق بشر را به صورت نمادین به نام کوروش و هخامنشیان می کنند؟

5. چرا صهیونیست ها و مقامات سیاسی آمریکا و اسرائیل، هویت و نسب کوروش را پنهان نمی کنند؟

سوال مهم درباره کوروش و هخامنشیان که یک پژوهشگر باید از خود بپرسد و به دنبال پاسخ آن باشد، این است که چرا صهیونیست ها و مقامات آمریکا و اسرائیل، علاوه بر حمایت شدید از کوروش و هخامنشیان، نسب کوروش را بیان می کنند؟ در حالیکه با توجه به آیین های اصیل و باستانی ایران، باید این مذهب پنهان شود تا تضاد فکری برای مخاطب ایجاد نکند!

6. چرا شیطان پرستان شدیدا به کوروش کبیر و هخامنشیان علاقه دارند؟

سوال مهمی که درباره کوروش و هخامنشیان وجود دارد، این است که چرا شیطان پرستان (فراماسونرها و...) تا این اندازه به کوروش و هخامنشیان علاقه دارند تا جایی که به شدت از آنها دفاع می کنند و نسبت به آنها تعصب دارند؟

به نظر می رسد یک پژوهشگر تاریخ، یا علاقه مند به مباحث سیاسی و تاریخی، برای پژوهش درباره هخامنشیان و کوروش، باید به دنبال این سوالات مهم باشد و با توجه به این سوالات، و دیگر سوالاتی که در اینباره وجود دارد، حرکت مطالعاتی خود را ریل گذاری و هدف گذاری نماید...

حقیقت با رجوع به منابع معتبر به دست می آید (جمع بندی)

همانطور که ذکر شد، درباره کوروش و هخامنشیان، جز ابنیه و اشیاء تاریخی به جا مانده از آن دوران، هیچ منبع دیگری وجود ندارد. البته در یونان سه کتاب مهم تاریخی درباره تاریخ باستان وجود دارد که محتوای فراوانی درباره هخامنشیان و کوروش و... در آنها هست. از جمله کتاب مهم تاریخ هرودوت که دورۀ کامل آن سالها قبل و پیش از انقلاب، توسط دانشگاه تهران به چاپ رسیده است. توجه به این منابع هم می تواند راهگشای خوبی باشد. همچنین مقالات علمی پژوهشی متعددی درباره هخامنشیان و آن دورۀ تاریخی به چاپ رسیده است که با بررسی علمی آثار باقیمانده از آن دوران، به بررسی علمی و دقیق آن مقطع مهم تاریخی کشورمان پرداخته است.

در نهایت به عنوان جمع بندی باید عرض کنم که مخاطب هوشمند و روشنفکر امروز، که به دنبال «حقیقت» است، به منابع نامعتبری که در فضای مجازی وجود دارد، و با توجه به شرایط سیاسی کشورمان، بخش عمده آنها با نیات پلید سیاسی نوشته شده است توجه نمی کند و به عنوان مثال، درباره کوروش و هخامنشیان، به دنبال منابع اصیل، درجه اول و معتبر است تا شناخت خود را درباره این بخش از تاریخ این سرزمین باستانی و کهن، کامل نماید.

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

نمی دانم این سیاست یک بام و دو هوای جناب محمد تقی فاضل میبدی نشانه چیست! متاسفانه ایشان در کسوت روحانیت هستند و طبعا باید حرمت لباس و شأن روحانی بودنشان حفظ شود. اما مواضع عجیب و غریب و بعضا متناقض ایشان ذهن هر مخاطب آزاده ای را با این سوال مواجه می کند که رفتار ایشان ناشی از نفاق است یا بی تقوایی سیاسی؟

انتقاد یک «روحانی» به اجرای «احکام اسلامی»!

جناب فاضل میبدی در سخنانی به انتقاد از ائمه جمعه پرداخته اند که چرا درباره دوچرخه سواری بانوان و بدحجابی آنان سخن گفته اند! سایت عصرایران با عنوان «انتقاد فاضل میبدی به سخنان ائمه جمعه درباره دوچرخه سواری و اسب دوانی زنان» به استقبال این سخنان گهربار رفته و آنرا منعکس کرده است. در ادامه بخش هایی از افاضات این عالم متقی! و روحانی وارسته! را مرور خواهیم کرد.

اما سوال این است: جناب استاد فاضل میبدی همه سخنان ائمه جمعه را خوانده یا شنیده اند یا خیر؟ طبق معمول فقط به تیتر فلان سایت و روزنامه اصلاح طلب بسنده کرده اند؟ آیا سخنان ائمه محترم جمعه در نقد مجلس و دولت را خوانده و دیده اند؟ آیا در جریان توصیه ها و هشدارهای ائمه جمعه به مسئولان کشور هستند؟ واقعا هدف این اظهارات جناب استاد چیست؟ شانتاژ رسانه ای؟ در صدر اخبار قرار گرفتن؟ تخریب دولت مردمی و مجلس انقلابی؟

عجیب است! جناب فاضل خان میبدی به عنوان اصلاح طلبی تندرو از دولت روحانی و مجلس دهم حمایت می کردند؛ و زمانی که قیمت دلار ده برابر شده بود و مشکلات اقتصادی توسط دولت حسن روحانی، یکی پس از دیگری رونمایی می شد روزه سکوت گرفته بودند؛ اما حالا از همه چیز و همه کس طلبکار شده اند! سبحان الله!

سوال دیگر این است: جناب محمد تقی فاضل میبدی دغدغه دینی دارند یا خیر؟ این سوال باید جواب مشخصی داشته باشد! اگر دارند پس این اظهارات (بخوانید: اراجیف!) چیست؟ و اگر ندارند این لباس مقدس روحانیت چیست که بر تن حضرتشان «زار» می زند؟ جناب میبدی، اگر با حجاب و احکام دین مشکل دارند چرا کسوت روحانیت را انتخاب کرده اند؟ و اگر با دستورات دین مبین اسلام موافقند پس چرا با هدف رسیدن به مطامع سیاسی، علیه احکام اسلام سخن پراکنی می کنند؟

سوالی مهم: چه کسی می خواهد ذهن مردم را منحرف کند؟
جناب فاضل میبدی بیان داشته اند: «بنده نمی دانم درد این امامان جمعه و خطیبان کشور ما چیست؟ چرا می خواهند ذهن ها را منحرف کنند؟ امروز به نظر می رسد مهمترین مسئله کشور، مسئله معیشت مردم و اقتصاد است و این فساد در کشور است که سال هاست ایجاد شده و یأس و ناامیدی و معضل بیکاری است که در بین جوانان، احساس می شود.»

استاد فاضل میبدی! لابد توقع دارند «گندی» که دولت مطبوعشان طی 8 سال زده است را دولت مردمی و محبوب سیزدهم، طی چند ماه رفع و رجوع کند! گرانی و بیکاری و هزار و یکجور مشکل دیگر، نتیجه مدیریت ناکارآمد اصلاح طلبان است...

جناب استاد محمد تقی فاضل میبدی، که سایت عصرایران از عناوین استاد حوزه و دانشگاه، عضو مجمع محققین و مدرسین حوزه علمیه قم برای ایشان استفاده کرده است در بخش دیگری از اظهارات خود، کل عمر نظام مقدس اسلامی را زیر سوال برده و می فرمایند: «این سوال باید مطرح شود که چرا پس از 40 سال انقلاب، هنوز مسئله اقتصاد حل نشده و یا تورم دو رقمی کاهش پیدا نکرده است.»

اگر مخاطب این اظهارات، با خط فکری ایشان آشنا باشد، و از جریانات سیاسی حاکم بر کشور در طول سالهای پس از انقلاب هم اطلاع داشته باشد، و از این سخنان فاضل میبدی انگشت حیرت به دهان بگیرد! بخندد! تعجب کند! حیرت کند! یا حتی به قول معروف شاخ روی سرش سبز بشود! باز جا دارد... چراکه حقیقتا جناب فاضل میبدی، این استاد فرهیخته حوزه! و این روحانی منورالفکر، روی سنگ پای قزوین را سفید کرده اند!

جناب فاضل خان میبدی، از این 40 سال انقلاب، 32 سال آنرا همفکران غرب زده و غرب پرست شما بر کشور حاکم بوده اند! از میرحسین موسوی با تصمیمات خارق العاده گرفته تا هاشمی رفسنجانی و مانور تجمل و اشرافی گری! از خاتمی غرب پرست گرفته تا روحانی کدخدا دوست و کدخدا ترس! مجالس هم که رکورد آن با جناب علی لاریجانی بوده با 12 سال ریاست که شاهکارش تصویب 20 دقیقه ای برجام است! از مجالس کروبی و هاشمی و ناطق بگذریم...

اصلاح طلبان تندرو فرسنگ ها از تقوای سیاسی فاصله دارند!

جناب فاضل میبدی، کمی خجالت هم بد نیست! سخن از تقوا به میان نمی آورم که ظاهرا فرسنگ ها با آن فاصله دارید! اما به برکت فضای مجازی مردم به خوبی روشن شده اند! اظهارت و عملکرد و مواضع شما با یک سرچ ساده به دست می آید! امروز شما و امثال شما باید پاسخگو باشید! با این ترفندها و با این سخنان نمی توانید گستره مفاسد جریان سیاسی مطبوع خود را لاپوشانی کنید! مردم را چه فرض کرده اید؟ از یک طرف روحانی را روی کار می آورید و از او حمایت می کنید که کارخانجات داخلی را به تعطیلی بکشاند و تولید کشور را نابود کند، از طرف دیگر از بیکاری جوانان حرف می زنید؟ از یک طرف داشته های کشور را در طبق اخلاص در «ننگنامه برجام» به آمریکا تقدیم می کنید، و وقتی با آن «توافق احمقانه» که بدون ضمانت اجرایی بسته شده، آمریکا زیر قول و قرارش می زند، طلبکار می شوید که چرا گرانی شده است؟ واقعا مردم را چه فرض کرده اید جناب استاد حوزه و دانشگاه؟

اما... چه می شود کرد؟ این جماعت افساد طلب تندرو «حیا را خورده و آبرو را قی کرده اند» محمد اکرم مردانی پور (اینجا) خوب به اظهارات (بخوانید اراجیف!) متناقض جناب استاد! پاسخ داده است. کلام آخر این یادداشت هم جمله ای از مردانی پور که خطاب به فاضل میبدی نوشته است: سقراط را فلسفه آموختن نهایت گستاخى است! أین تذهبون؟!

پی نوشت:

1. عده قلیلی از ساده لوحان سیاسی، بر راقم این سطور اشکال می گرفتند که اگر برجام روی ترکمنچای را سفید کرده است، چرا رهبری آنرا تأیید کرده اند! اولا خود رهبری به این جماعت پاسخ داده اند. (این فیلم را ببینید: پاسخ رهبر انقلاب به دانشجویی که تصویب برجام را به رهبری نسبت داد. اینجا و اینجا) در ثانی، شرط و شروط رهبری قبل از اجرای توافق به طور رسمی اعلام شد. (نامه رهبر انقلاب به رئیس‌جمهور درباره الزامات اجرای برجام/ و جدول بازنشر الزامات اجرای برجام) به کدامیک از این شروط عمل شد؟ وقتی رییس جمهور سابق، رسما در نامه خود به رهبری می نویسد که «همه تحریم ها لغو شد!» (اینجا) چه باید گفت؟ با این وضف، برجام اگر خیانت آشکار و رسمی نباشد، حداقل «ننگنامه» است!

2. این مطالب را ببینید: روحانی (تیر ۹۴): تمام تحریم‌ها در دی ماه ۹۴ بالمره لغو خواهد شد/ روحانی (آذر ۹۹): نمی‌گذاریم کسانی پایان تحریم را به تأخیر بیندازند! (اینجا) و برجام از نظر رهبر انقلاب «خسارت محض» است نظر ایشان را تحریف نکنید! (اینجا)

  • احمد طحانی
  • ۰
  • ۰

پرده اول: چند سوال ساده!

آیا مسیر زندگی مان را انتخاب کرده ایم؟

یا مانند کاهی در باد، هر دم و هر لحظه به سمتی در حرکتیم؟

چه باید کرد؟ و برای انتخاب راه، از چه کسی باید کمک بگیریم؟

چه بخوانیم و به چه فکر کنیم؟

پرده دوم: پاراگرافی قابل تأمل!

این چند جمله را با دقت بخوانید:

من در تمام عمر خود چیز با ارزشی نیافتم جز آنچه به جنبه های معنوی و ارزش های انسانی منتهی می شود، همه ارزش های مادی سراب بود...
انسانها در خوابند و نقش ها نقش بر آبند...
کودکان دیروز جوانان امروزند!
جوانان امروز، پیران فردا...
و پیران فردا در بستر خاک آرمیده اند؛ چنان که گویی هرگز نبوده اند!

این چند از کتاب «رمز موفقیت» آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی است. کتابی فوق العاده خواندنی و جذاب که توصیه می کنم حتما آنرا بخوانید. البته این جملات روی جلد کتاب نقش بسته است.

پرده سوم: از کجا شروع کنیم؟

حتما شما هم گاهی احساساتی شده اید!

مثلا با دیدن فیلم مختار و شهادتش، تصمیم گرفته اید در راه خدا از همه چیزتان بگذرید!

یا مثلا با دیدن فلان فیلم هالیوودی، تصمیم گرفته اید راه موفقیت و ثروتمند شدن را طی کنید!

یا با دیدن و شنیدن خبر شهادت حاج قاسم، تصمیم گرفته اید در راه انقلاب خودتان را فنا کنید!
اما واقعا... از کجا باید شروع کرد؟

پرده چهارم: از بالا به پایین!

به نظر من، بهترین راه برای انتخاب «راه» و مسیر، حرکت از بالا به پایین است!

توضیح می دهم که منظورم چیست. اما این را در نظر بگیرید که کسی بخواهد از لابلای هزار و یک جور شبهه، حرف و حدیث، نقد و انتقاد، نگاه مثبت و منفی، خودش را بالا بکشد! آیا امکان پذیر است؟ به نظر من چنین چیزی ممکن نیست! و اگر کل شبانه روز هم به این مباحث بپردازد، باز وقت کم می آورد...

اما اگر برعکس باشد، یعنی کسی از بالا شروع کرده باشد، وقتی به این مباحث، یعنی شبهات، دیدگاه های انتقادی و... می رسد، گزینشی و مطابق با هدفی که دارد، مسیرش را انتخاب می کند و به این ترتیب، هم خودش را از مهلکه نجات می دهد، و هم هدفمند پیش می رود و حتی مفید واقع می شود!

پرده پنجم: شروع!

برای شروع چه کنیم؟

جواب ساده است: برای شروع باید شروع کرد!

بله؛ برای شروع، باید «شروع» کرد. و برای شروع باید حرکت کرد.

من پیشنهاد می کنم با چند سوال شروع کنیم:

1. من چه کسی هستم؟

2. در این جهان چه می کنم؟

3. عاقبتم چه خواهد شد؟

این سه سوال در واقع همان روایت نورانی امیرالمومنین است که می فرمایند: «رَحِمَ الله امْرَاً عَرِفَ مِنْ اَیْنَ و فی اَیْنَ وَ اِلی اَیْنَ» (کافی، جلد 1، صفحه 571) خدا رحمت کند آن کسی را که بداند از کجا آمده، برای چه آمده و به کجا می‌رود.

یا به قول مولانا: ز کجا آمده‌ ام آمدنم بهر چه بود/ به کجا می‌ روم آخر ننمایی وطنم!

پرده ششم: سوالات اساسی

اما اجازه بدهید از چند سوال آسان، اما اساسی دیگر سخن بگویم. این سوالات را بخوانید:

1. آیا با مرگ همه چیز پایان می یابد؟

2. آیا خدا وجود دارد؟

3. وظیفه من در زندگی چیست؟

این سه سوال ساده، می تواند ساعت ها فکر ما را به خود مشغول کند...

اما نکته این است که بدون نیاز به مطالعه، و کتاب و...، هر کسی می تواند به این سوالات پاسخ بدهد!

حتی اگر فرض کنیم در میان جنگ های انبوه، و در قبیله ای دور از تمدن و... متولد شده باشد!

چون پاسخ به این سوالات، و دیگر سوالات مشابه، در «فطرت» انسان نهاده شده است.

دلیل این مدعا هم روشن است:

همه انسان ها به نوعی به «معنویت» تمایل دارند. مطالعه بر روی قبایلی که هیچ نشانی از تمدن نداشته اند نیز نشان می دهد که آنها هم برای فرونشاندن عطش خود به معنویات، برای خود آیین و مسلکی ابداع کرده اند! و مراسمی معنوی دارند...

حتی آنها که به ظاهر بی خدا هستند نیز انتخاب و مسلک معنوی شان همین است: «پشت» کردن به معنویات!

پرده هفتم: از فرود و فراز!

اجازه بدهید از بالا به پایین شروع کنیم:

سوال: آیا خدایی وجود دارد؟

پاسخ: بله.

سوال: آیا ما در قبال این خدا وظیفه ای داریم؟

پاسخ: بله.

سوال: هدف از خلقت چیست؟

پاسخ: تکامل! (حرکت به سوی کمال)

سوال: چطور باید به کمال رسید؟

پاسخ: از طریق ادیان آسمانی.

سوال: کدام دین؟

پاسخ: اسلام.

سوال: کدام شریعت؟

پاسخ: تشیع.

به هر کدام از این سوالات باید ساعت ها و بلکه مدتها فکر کرد. چاره ای جز این نیست. اگر جز این باشد، انسان محکوم به نابودی و هلاکت است! آیا انسان، و این پیچیدگی های خلقت، برای نیستی آفریده شده است؟

اگر به درستی بیاندیشیم، چیزی به اسلم «حال» وجود ندارد! و انسان در میان گذشته ای پر از افسوس و آینده ای پر از ابهام دست و پا می زند! و به سوی «مرگ» حرکت می کند. هر نفسی که می کشد، یک گام به مرگ نزدیک تر می شود...

تنها چیزی که انسان را نجات می دهد، تمسک به معنویات است؛ در آن صورت است که انسان در مسیری قرار می گیرد که هدف خلقت است. به سوی کمال حرکت می کند و آن وقت از عالم ناسوت، به ملکوت، و از ملکوت به جبروت و از جبروت به لاهوت خواهد رسید!

کلام آخر: وقت تنگ است!

عزیزان؛ وقت تنگ است! زندگی در چشم بهم زدنی به پایان می رسد! و آنوقت ما می مانیم و یک دنیا «حسرت»...

باید کاری کرد. باید حرکت کرد. به فکر نجات خویش باشیم.

بهترین لذت این دنیا چیست؟ اگر تصور کنیم بهترین شبی که می توانیم با نگاه مادی برای خودمان رقم بزنیم، برای ما فراهم شده است و می توانیم آنرا انتخاب کنیم چه خواهیم کرد؟ در آن شب بهترین خوراکی ها و بهترین تفریح ها را فراهم می کنیم. اما در یک چشم بهم زدن، آن شب به پایان می رسد...

پس باید به چیزی چنگ زد و به چیزی تمسک جست که مانا و همیشگی باشد!

باید به عالم شادی برسیم...

شادی های مقطعی گذرا هستند. در یک چشم برهم زدن می گذرند و تمام می شوند... اتفاقا این شادی ها یک حسرت و افسوس هم در پی دارند! و انسان مدام با خود حسرت می خورد که چطور گذشت! و حیف که تمام شد!

اما رسیدن به عالم شادی، و جنت الهی، مانا و همیشگی است که فرمود: خالِدِینَ فِیها أَبَداً

  • احمد طحانی