از هر دری سخنی

گاه نوشته های قابل انتشار، در هر موضوعی!

از هر دری سخنی

گاه نوشته های قابل انتشار، در هر موضوعی!

از هر دری سخنی

گاه خنده ای تلخ و گاه تلخی یک خنده، وجودت را در آتشی غریب می سوزاند...
اینجا غمکده ای است، پر از درد رفتن...
و تماشاکده ای است، لبریز از جدایی...
اینجا دنیاست!
سرای بی کسی...

  • ۰
  • ۰

خدمت سربازی من اول تیرماه، یعنی دقیقا هفت روز پیش به پایان رسید. در حقیقت کل فرایند خدمت برای من به سه بخش تقسیم شد:

1. خدمت در دوران مجردی در نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران. این بخش از خدمت در بندرعباس بود. شش ماه طول کشید و بعد به واسطه قبولی در دانشگاه و امید به معافی کفالت، متوقف شد.

2. خدمت در دوران تاهل در پلیس راهور استان یزد. این بخش از خدمت پس از انصراف من از مقطع دکتری بود و دقیقا هشت ماه طول کشید.

3. کسری خدمت که شامل کسری خدمت در مناطق (بندرعباس. یک ماه) و ده سال فعالیت در بسیج بود که جمعا هفت ماه شد.

اما همه هدف من از این چند خط این است که بگویم بخش اعظمی از نیرو و نیت و جوانی و شادابی و... جوان در دوران سربازی با شرایط فعلی، به معنی واقعی کلمه «می سوزد» و حرام می شود! چرا؟ به علت اینکه سرباز، بدون توجه به تخصص و مهارتش، در جایی به کار گیری می شود که در اکثر اوقات هیچ فایده ای برای کشور ندارد، و بدتر از آن وقتی است که جوان به کارهایی مشغول می شود که انجام شدن یا نشدن آن کارها هیچ تفاوتی ایجاد نمی کند! بگذریم از مشکلات ریز و درشت جسمی و روحی که برای سربازان ایجاد می شود!

با اینهمه بخش کمی از سربازان به درستی به کارگیری می شوند و در دوران خدمت از بخشی از توانایی و عشق و علاقه شان به میهن استفاده می شود.

متاسفانه هم قسمت اول خدمت من در بندرعباس و هم قسمت دوم آن در پلیس راهور به کارهایی گذشت که اگر انجام نمی شد هم اتفاق خاصی نمی افتاد! در حقیقت 14 ماه خدمت من به نوعی بی فایده بود. هرچند وقتی فکر می کنم که در پلیس راهور، ساعاتی را به کنترل ترافیک و رفع مشکلات آن در سطح شهر پرداخته ام، یا در بندرعباس حداقل ظاهرا در برابر قاچاق یا سوء استفاده از امتیازات اموال دولتی ارتش فعالیت کرده ام کمی آرام می شوم.

یادم می آید اواخر دوران آموزشی بخش دوم خدمتم در آبان ماه 99، که به علت اینکه در ارتش آموزش دیده بودم هفت روز بیشتر طول نکشید، برگی را به دستم دادند تا مهارت هایم را در آن بنویسم. با چه شوق و ذوقی آنرا پر کردم! به خیال خودم یا در بخش رسانه ای و یا حداقل مرتبط با آن باید به کار گیری می شدم! از سوابقم در کار رسانه و همکاری با نشریات بومی و کشوری نوشتم. از اینکه مدیریت محتوای دو مجله اینترنتی را مدتها انجام داده ام. اما... روز تقسیم دقیقا افتادم جایی که اگر قرار بود خودم احتمال بدهم در ردیف آخر قرار داشت! یعنی پلیس راهور. آنهم با مشکلی که در زانویم داشتم و البته در سیستم نظام وظیفه هم ثبت بود.

نمی دانم چرا، اما به هر حال به این موضوع، یعنی «به کار گیری درست سربازان» هنوز که هنوز است رسیدگی نشده است. غالب سربازان راهور تحصیل کرده و دارای مهارت بودند. از دکتر دامپزشکی که باید در خیابان پست می داد و البته بعدا به بخش اداری همان قسمت منتقل شد، تا مهندس برقی که می توانست یک بلوک ساختمانی با 32 واحد را ظرف یک هفته با دو کارگر مدیریت و برق کشی کند! از حسابدار ارشد تا کارشناس ارشد حقوق. همه و همه در راهور بودیم...

امیدوارم روزی برسد که نیروی جوان کشورمان، پس از پایان خدمتش خوشحال باشد از اینکه در ارتباط با تحصیلش، تجربه کسب کرده و مهارت آموخته است! اگرچه این مهم با وضعیت فعلی خدمت سربازی بیشتر به خیالی خام شبیه است، اما به هر حال باید در گام دوم حیات با برکت انقلاب اسلامی این مشکل نیز اصلاح شود. توکل بخدا.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی